سیدمحمد نقیب العطاس
مسعود سنجرانی
سیدمحمد نقیب بنعلی بنعبدالله بنمحسن العطاس، متولد پنجم سپتامبر 1931 در شهر بوگور از ایالت جاوای اندونزی، یکی از برجستهترین اندیشمندان مسلمان معاصر است. نقیب عطاس یکی از معدود متفکران معاصر است که از سویی در علوم سنتی اسلامی ریشه دارند و از سوی دیگر در الهیات، فلسفه، کلام، تاریخ و ادبیات جدید صاحب اندیشه و تواناییاند. دستگاه اندیشگی وی نظاممند، منسجم، چندبعدی و خلاق است.
فلسفه و روششناسی آموزشی و تربیتی عطاس یک هدف در سر دارد: اسلامیشدن ذهن، جسم و روح و تأثیربخشی معنوی و عینی آن بر زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان و غیرمسلمانان. تاکنون 27 کتاب محققانه و معتبر در حوزههای مختلف اندیشه و تمدن اسلامی، بهویژه در عرفان، کیهانشناسی، الهیات، فلسفه و زبان و ادبیات مالایی نوشته است.
سیدمحمد نقیب العطاس در خانوادهای اهل ادب و علم چشم به جهان گشود. اجداد وی همگی افرادی دانشمند و اهل معنا بودهاند. او در چنین خانوادهای، علوم اسلامی، زبان، ادبیات و فرهنگ مالایی را فراگرفت. آموزش رسمی ابتدایی را در 5 سالگی در جوهور مالزی آغاز کرد، اما در دوره اشغال مالزی توسط ژاپن به مدرسه عروهالوثقی در جاوای اندونزی رفت و زبان عربی را در این مدرسه آموخت.
عطاس پس از جنگ جهانی دوم به جوهور بازگشت تا تحصیلات متوسطه را بهپایان برد. در این دوره، خود را وقف آموختن ادبیات، تاریخ و دین مالایی و ادبیات کلاسیک غربی به زبان انگلیسی کرد و در محیطی فرهنگی و اجتماعی، ادراک زیباییشناختی وی رشد چشمگیری یافت.
این امر، ظرافت فوق العاده در سبک نگارش و دقت در واژهگزینی را برای عطاس بههمراه آورد، بهگونهای که نوشتهها و گفتههای وی به زبان مالایی در نوع خود بینظیر و خاص خود اوست.
هنگامیکه در سال 1951 دبیرستان را به پایان برد، دانشجوی دانشکده افسری شد و به ارتش مالزی پیوست. در آنجا انتخاب گردید تا برای ادامه تحصیل به «دانشگاه نظامی اتون هال» در چستر ولز و پس از آن به «آکادمی سلطنتی نظامی ساندهورست» در انگلستان برود(1952-1955).
در این اقامت سهساله، تجربههایی بس گرانبها در شناخت روح جامعه و شیوه زندگی مردم انگلستان بهدست آورد. در این دوره، در کتابخانه آکادمی، دیوانی از عارف ایرانی جامی یافت و پس از مطالعه آن به معنویت و عرفان علاقهمند شد.
او بخش گستردهای از کشورهای اسپانیا و شمال آفریقا را زیر پا گذاشت و میراث اسلامی این مناطق تأثیری ژرف بر وی نهاد. اشتیاق او به فراگیری علم سبب شد تا از ارتش کناره گیرد و در دانشگاه مالایی سنگاپور به تحصیل بپردازد (1957-1959).
در این زمان، بورسی سهساله برای تحصیل در «مؤسسه مطالعات اسلامیدانشگاه مکگیل» در مونترال کانادا به او تعلق گرفت.
در سال 1962، فوقلیسانس فلسفه اسلامی را از این نهاد معتبر بینالمللی دریافت کرد. رساله وی به بررسی «وجودیه در قرن هفدهم میلادی در ایالت آچه اندونزی» اختصاص داشت.
آن گاه به «مدرسه مطالعات شرق و آفریقا» دانشگاه لندن رفت و با پروفسور آربری از دانشگاه کمبریج و دکتر مارتین لینگز همکاری کرد. رساله دکترای وی در دوجلد به عرفان حمزه فنسوری میپردازد.
در سال 1965، دکتر عطاس به مالزی بازگشت و رئیس بخش ادبیات «گروه مطالعات مالایی» در دانشگاه مالایی کوالالامپور گردید. از سال 1968-1970 ریاست دانشکده هنر را برعهده داشت. پس از آن، در مقام مدیر «گروه زبان و ادبیات مالایی» و نیز رئیس دانشکده هنر به دانشگاه جدید ملی مالزی منتقل شد.
سیدمحمد نقیب العطاس در آنجا هوادار پرشور تعیین زبان مالایی بهعنوان زبان آموزشی در سطوح دانشگاهی قرار گرفت و روش تدریس زبان، ادبیات و فرهنگ مالایی را نظاممند ساخت تا بدینوسیله نقش و تأثیر اسلام در زبان مالایی و روابط آن با دیگر زبانها و فرهنگها بهدقت مورد بررسی قرار گیرد.
در سال 1973، «مؤسسه زبان، ادبیات و فرهنگ مالایی» را در دانشگاه ملی مالزی بنیان نهاد و مدیریت آن را بر عهده گرفت تا نگرش خود را اجرا کند.
در سال 1987، در مقام مؤسس و مدیر، «مؤسسه بینالمللی اندیشه و تمدن اسلامی» را در کوالالامپور بنیاد گذاشت. این نهاد در تلاش است تا اسلام را بهعنوان کلیتی یکپارچه در ذهنیت دانشجویان و تمامیدانشکده نهادینه سازد. عطاس خود نقشه و طرح همه اجزای مؤسسه را طراحی کرد و هنرهای اسلامی و اصول بنیادین معماری اسلامی را در تمامی بخشهای دانشگاه بهکار برد.
عطاس بر این اعتقاد است که علم جدید به همه چیز نگاهی صرفاً مادی و شیءگونه دارد. تردیدی نیست که این نگرش سبب بهرهمندی انسان و رفاه او شده است، اما نباید از نظر دور داشت که این نگرش، تخریب طبیعت و گاه نابودی آن را نیز با خود بههمراه آورده است.
عطاس انتقادی سخت به این رویکرد دارد. از نظر وی مطالعه و بهرهبرداری از طبیعت، بدون باورهای معنوی و اخلاقی نوع بشر را به جایی رسانده است که خود را در مقام خدا یا دستیار وی میبیند. «جستجوی دانش بدون هدفی متعالی، انحراف از حقیقت واقعی است و چنین دانشی الزاماً فاقد اعتبار است.» (Islam and Secularismm,1978:36)
عطاس تمدن غرب را پیوسته در حال دگرگونی و «شدن» میبیند، بدون آنکه «بودن» خود را تثبیت کند.
تحلیل وی بر این پایه استوار است که بسیاری از نهادها و ملتها از این روحیه غربی تأثیر پذیرفتهاند و همواره اهداف آموزشی و برنامههای توسعهای بنیادین خود را به پیروی از غرب دستخوش تغییر و تحول قرار میدهند.
او به متافیزیک اسلامی اشاره میکند و نشان میدهد که در اسلام «امر واقع» در ذات خود، ثبوت و تغییر را توأمان داراست؛ ثبوت نهفته در سیمای جهان مشهود، مدام دستخوش تغییر و تحول است (Islam and Secularismm,1978:36).
از دیدگاه عطاس، متافیزیک اسلامی، نظامی یکپارچه است که از ذات غایی واقعیت در مفهوم ایجابیاش پرده بر میگیرد و خرد و تجربه را با دیگر مراتب والاتر در سطوح فراعقلی و فراحسی ضمیر انسان هماهنگ میسازد. وی این همه را از دریچه عرفان نظری میبیند. «در طول تاریخ اسلام، صورتبندی و تدوین هیچ فلسفه علم و فلسفه ترییتی، بدون در نظرگرفتن سهم عظیم عرفان ممکن نخواهد بود. (تفسیری بر حجهالصدیق)
عطاس میگوید مکتبهای ماهیتگرا و وجودگرای اسلامی، با ماهیت واقعیت سروکار دارند. مکتب نخست را فلاسفه و متکلمان تبیین میکنند و دیگری را عرفا. ماهیتگرایان به اصل موضوعه ماهیت چنگ انداختهاند، درحالیکه اصحاب اصالتِ وجود، ریشه در وجود (واقعیت بنیادین موجود) دارند که تجربهای شهودی و بلافصل است که فینفسه مبتنی بر تحلیل عقلانی یا استدلال قیاسی نیست.
این مسئله، بدونشک، توجه نگرشهای فلسفی و علمی را به پدیدهها و ماهیت آنها، به حیث وجود، معطوف میدارد و از این رهگذر، به مطالعه غایت ماهیت شیء به حیث شیء میپردازد.
عطاس بر این اعتقاد است که در واقعیت فرا- ذهنی، وجود است که ذات واقعی شیء است و آنچه را که از نظر مفهومی ماهیت فرض میکنیم در جهان واقع عرضی از وجود است (The Intuition of Existence, 1990: 6-7).
روند آفرینش یا «به وجودآوردن» و فنا یا «بازگشت به عدم وجود» و آفرینش دوباره همان موجودات، همه یک حرکت وجودی پویایند.
در آفرینش، اصل وحدت و اصل کثرت وجود دارد. کثرت موجودات حاصل از آن، تنها در یک واقعیت وجودی خلاصه نمیشود، بلکه وجود، براساس ضعف یا قوت، کمال یا نقص، تقدم یا تأخر، دارای مراتب و جنبههای گوناگون میگردد. بنابراین کثرت موجودات با وحدت وجود در تخالف قرار نمیگیرد و برای هر موجود شکلی از وجود است و مرتبه وجودی جداگانهای ندارد.(On Quiddity and Essence, 1990:33)
عطاس روشن میسازد وجود خداوند امری است مطلقاً متعالی، ناشناخته و شناختناپذیر، جز برای خود خداوند، درحالیکه وجود یا واقعیت یک شیء عبارت است از شیوهای از وجود که بودن آن شیء را تضمین میکند و ماهیت آن، خصایص متغیر را به آن میبخشد.