نقد کتاب «ترس و لرز»-۲ / تشابه و تفاوتهای کییرکگور و نیچه
سورن کییر کگور در جایی از رساله «ترس و لرز» خود فاتحه عقل را میخواند و معتقد است ایمان از همانجایی شروع میشود که عقل تمام میشود.
دومین قسمت از پرونده بررسی کتاب «ترس و لرز» که در آستانه عید قربان منتشر میشود، به بیان کلیاتی درباره اینرساله فلسفی اختصاص دارد. در قسمت اول، بهاین مساله اشاره کردیم که سورن کییر کگور ایمان را تناقضی بزرگ میداند که با عقل و فلسفه قابل درک نیست و اگر ایمان، چنینذات پارادوکسیکال و متناقضی نداشته باشد، حضرت ابراهیم (ع) در زندگی و ماجرای قربانیکردن فرزندش خاسر و زیانکار است.
پیشگفتار کییر کگور، سرآغاز مطلب و بخشِ مدیحه برای ابراهیم، ۳ بخشی بودند که در قسمت اول اینپرونده به آنها پرداختیم و تذکراتی هم در زمینه مفاهیم زورآزمایی با خدا و امر محال بیان کردیم. اینمطالب و مقدماتی که برای بحث تدارک دیدیم، در اینپیوند قابل دسترسی و مطالعه هستند: «خسران خلیل درصورت عدم وجود ایمان / چرا ابراهیم پدر ایمان است؟»
اما در بخش دوم پرونده قصد داریم، همچنان نگاه کلی به مساله و موضوع مورد نظر «ترس و لرز» داشته باشیم و جزئینگری را به قسمتهای بعد موکول کنیم. البته در اینبخش ذات متناقض ایمان و لنگیدن پای فلسفه و عقل در توجیه آن را بهطور مشروح توضیح میدهیم. در اینقسمت از پرونده، به ذات ایمان و مساله تناقض درون آن، تفاوت پارادوکس ایمان از وسوسه، تفاوت پارادوکس ایمانی و پارادوکس شیطانی، میپردازیم. بهعلاوه نگاهی هم به نظریات ژان وال فیلسوف فرانسوی درباره کییر کگور و ترسولرزش داریم که در بخش پایانی اینقسمت به طرح تفاوت و تشابهات کییر کگور با نیچه میانجامد.
مشروح دومین قسمت از پرونده بررسی کتاب «ترس و لرز» در ادامه میآید:
اگر بخواهیم حرف آخر را، همانْ اول بزنیم باید بگوییم کییر کگور معتقد است ایمان را نمیتوان با فلسفه فهمید بلکه با درک پارادوکس است که میشود ایمان را فهمید. او به اینسوال که «آیا من ابراهیمام؟» پاسخ منفی میدهد و بهدلیل شوریدگی ناشی از تلاش برای درک حضرت ابراهیم (ع) است که به رگینه نامزدش، پشت کرده و از ازدواج با او صرفنظر میکند. چون در آشوبهای درونی خود میخواسته طعم دلکندن (همان ترک نامتناهی که خودش میگوید) و ایمان ناشی از آن را درک کند.
اینفیلسوف دانمارکی در «ترس و لرز» درباره مفاهیمی مثل تنهایی عظیم، اخلاق، وسوسه، ایمان، درون و برون، خواست فردی، گناه و … صحبت کرده که برخی از اینمفاهیم در برخیفرازها با یکدیگر همپوشانی دارند. مثلاً در باب قربانیکردن اسماعیل یا اسحاق توسط حضرت ابراهیم (ع)، وسوسه همان امر اخلاقی است که ابراهیم باید از آن گذر کرده و وارد ساحت ایمان شود. کییر کگور همچنین معتقد است به لطف ایمان، درون از برون برتر است. او از قاعده فردیت هم صحبت میکند و از جایگاهی گفته که در آن، خودآیینی و دیگرآیینی به وحدت میرسند.
از نظر نگارنده، اگر واقعیات زندگی کییر کگور را بدانیم، بهتر میتوان رساله «ترس و لرز» را فهمید. او با نوشتن اینکتاب در واقع در پی کالبدشکافی شوریدگی و افکار درونی خود بوده است. یعنی درگیری جدیای با اینفکر داشته که آیا میتوانسته مانند حضرت ابراهیم (ع) عمل کند یا خیر؟ بهعبارتی آیا ایمان دارد یا نه؟ او معتقد بوده «ترس و لرز» بهترین کتابش است و برای جاودانهکردن نامش کافی است. اگر به یاد داشته باشیم، در قسمت اول پرونده درباره چگونگی جاودانهشدن حضرت ابراهیم (ع) از دید کییر کگور اشاراتی داشتیم. بههرحال کییر کگور درباره جاودانهشدن نامش پس از مرگ هم دغدغه داشته و ایندغدغه را میتوان در ایندغدغهاش دید که نام انسان، بهتر است مثل قهرمان تراژدی ماندگار شود یا قهرمان ایمان؟
در نسخه ترجمهای که عبدالکریم رشیدیان از «ترس و لرز» ارائه کرده، مقدمهای به قلم ژان وال فیلسوف معاصر فرانسوی درج شده که بد نیست پس از پژوهشی که روی نظریات سوزان لی اندرسن داشتیم، به نظریات وال هم در اینباره بپردازیم. ژان وال در مطلب خود برای اشاره به «ترس و لرز» از لفظ «دیالکتیک تغزلی» استفاده کرده که اینبهرهبرداری زبانی را هم میتوان تائید دیگری بر ایننکته دانست که «ترس و لرز» بیش از آنکه فلسفی باشد، عرفانی و شاعرانه است. ئی. دی. هیرش فیلسوف آمریکایی هم «ترس و لرز» را دشوارترین کتاب کییر کگور دانسته که در آن، بیش از هر اثر دیگرش، تلاش کرده خواننده را سرگردان کند.
او گفته در حالیکه به نظر میرسد «ترس و لرز» فریادی است که کییر کگور توسط آن رگینه را طلب میکند، اما در آثار بعدیاش اینملاحظه را دارد که طلب یکنعمت از خدا، گناه است و فقط باید از خدا خواست هرچه میخواهد عطا کند. که به نظر میرسد اشاره هیرش همان مفهوم «راضی به رضای خدا» و مقام «رضا» و «تسلیم» ی باشد که ما در عرفان اسلامی مطرح میکنیم.
همانطور که اشاره کردیم، کییر کگور در کتابی که پیش رو داریم، حضرت ابراهیم (ع) را از زاویه دید خود و براساس مشکلات و چالشهای زندگی خود دیده است. ژان وال هم در مطلب خود اینموضوع را با اینجملات بیان کرده است: آیا او (کییر کگور) جرات دارد خودش را در چشم دختر موردعلاقهاش _ مثل ابراهیم که خود را در چشم اسحاق پسرش سیاه کرد_ سیاه کند؟ و آیا جرات شکستن قلب آن دختر را مثل _ ابراهیم که قلب اسحاق را شکست _ دارد؟
ذات ایمان و مساله تناقض در دید کییر کگور
کییر کگور برای ذات ایمان، حالتی دوگانه یا پارادوکسیکال و متناقض متصور است. او میگوید ایمان در آنِ واحد هم خودپرستی (همان فردگرایی) است هم گذشت مطلق. چون فرد باید خواسته مطلق یا خدا را مافوق خواسته خود قرار دهد. در همینزمینه فراموش نکنیم که کییر کگور که در پی ایمان بود، نامزدش را به خاطر عشقی که به او داشت، از خود راند. ژان وال هم در مطلب خود (درباره نظرگاه کییر کگور درباره ایمان و در واقع آنایمانی که در «ترس و لرز» تشریح میشود)، میگوید ترس و لرز، تماماً پرسشی است مضطربانه.
چون فرد نمیتواند بداند برگزیده است یا نه، بلکه پاسخ را در همان اضطرابش برای اینپرسش حس خواهد کرد. در واقع پاسخ اینسوال در خود پرسش و در آن اضطراب است. با اینحساب، مؤمن (فرد با ایمان) در مخاطره و چالشی همیشگی زندگی میکند.
در نوشتههای کییر کگور در اینکتاب، نتیجه نیست که مهم است بلکه شیوه رسیدن به نتیجه است که اهمیت دارد. شیوه رسیدن به نتیجه هم، همان اضطراب است. از دید کییر کگور نشانه ایمان داشتن، همین اضطراب است و او به قول ژان وال، ایناضطراب را یگانه تضمین ایمان میداند. این دید کییر کگور با دیدگاه شریعتی و طریقتی اسلامی متفاوت است چون در ایندیدگاه، نشانه ایمان را، آرامش و سکینه قلبی میدانیم اما کییر کگور معتقد است آنچه (حقانیتِ) مریم مقدس، حواریون یا ابراهیم را توجیه میکند، وحشت و اضطراب آنهاست.
بحث کلی او در اینزمینه، کلیدواژه «به آرامش رسیدن در اضطراب» است. از نظر او قهرمان ایمان، مضطرب است اما پیروز است. شهسوار ایمان در همانحال که اضطراب را تجربه میکند شادی درکناپذیری را هم احساس میکند. ایناضطراب مدنظر کییر کگور و لذت توامان آن را شاید بتواند به خوف و رجا تعبیر کرد. یعنی امید و ترس توامان برای آمرزیدهشدن.
بحث دیگر کییر کگور درباره ذات ایمان، این است که ایمان، رابطه خصوصی با خداست. او در ضمن، ایمان را یک شور میداند که از فردیت و نامیرایی زاده شده و هر حرکت نامتناهی (در مراحل پیشین رسیدن به ایمان) با شور تصدیق میشود. شور اعظم هم آن است که امر ناممکن را انتظار میکشد. حضرت ابراهیم (ع) هم، ناممکن و خدا را میخواهد و با او زورآزمایی میکند. یعنی همانطور که گفتیم، فرد با ایمان با خدا زورآزمایی میکند اما با بیقدرتیاش خدا را خلع سلاح میکند و از طرف دیگر با همه ناتوانیاش خود را به خدا تسلیم میکند. کییر کگور معتقد است ایمان یک معجزه است که هیچکس از آن محروم نیست چون آنچه تمام زندگی انسان در آن متحد است، شور است و ایمان یک شور است.
در بحث پارادوکسیبودن ایمان، کییر کگور در جایی از رساله میگوید «با ایمان من از هیچچیز دست نمیکشم، برعکس همهچیز را به دست میآورم، درست به همانمعنا که میگویند آنکس که به اندازه دانه خردلی ایمان دارد، میتواند کوهها را جابهجا کند.» (صفحه ۷۵ به ۷۶) در توضیح همینبحث است که میگوید ابراهیم از اسحاق دست نکشید، بلکه بهعکس با ایمان او را به دست آورد. او در ادامه بحث ذات متناقضبودن ایمان، تعریف خود از اَبَرمرد را هم ارائه میکند.
یعنی میتوانیم در این بحث ابرمردی را که چندصباح بعد، نیچه از منظر خود تعریف کرده، از دید کییر کگور اینگونه بیابیم: «شگفتانگیز همانا زیستن است بدینگونه با سعادت و شادمانی در هر لحظه به لطف محال، دیدن شمشیر معلق در هر لحظه بالای سر معشوق، و با اینهمه نه یافتن آرامش در رنج ترک، بلکه یافتن لذت به لطف محال.» ابرمرد مد نظر کییر کگور که همان ابراهیم خلیلالله است، چنین رفتاری دارد.
در بخش اول پرونده اشاره کردیم که کییر کگور انتقاداتی به عقلگرایان معاصر خود داشته است. ژان وال هم در تفسیر آرای کییر کگور درباره ایمان میگوید او معتقد بود باید در اعتقاد زندگی کرد و ایمان را که شرابی است مردافکن به چیز دیگری، یعنی به آب بیمزه عقلانیت هگلیان تبدیل نکرد. وال، خطای عظیم مکتب هگلی را از نظر کییر کگور اینباور میداند که «میتوان از ایمان فراتر رفت.» اما به قول کییر کگور نهتنها نمیتوان از ایمان فراتر رفت بلکه حتی نمیتوان به او رسید.
اینفیلسوف در صفحه ۹۷ کتاب خود مینویسد: «فلسفه جدید بیسروصدا به خود اجازه داده ایمان را با “بیواسطه” جایگزین کند. اگر شخص چنین کند انکار اینکه ایمان در همه اعصار وجود داشته مضحک است. با این شیوه، ایمان به همراه سادهای برای احساس، خلق و خو، غرابت اندیشه، هیستری و غیره تبدیل خواهد شد.» کییر کگور باور داشت فلسفه جدید شاید حق داشته باشد بگوید شخص نباید در ایمان توقف کند، اما هیچچیز به فلسفه اجازه نمیدهد اینتلقی را از ایمان داشته باشد.
کییر کگور میگوید مؤمن پیروزی را در شکستاش پیدا میکند و سعادت را در شور نگونبختانهاش مییابد. مؤمن یا شهسوار ایمان با دستکشیدن از همهچیز، همه و بیش از آن را به دست میآورد. اسحاق وقتی ابراهیم برای بار دوم او را به دست میآورد، بیش از بار اول به ابراهیم شادی میبخشد.
ایوب هم به گفته کییر کگور در تکرار، همهچیز را بهطور مضاعف به دست آورد. بحث کلی این است که مؤمن از امر زمانمند دست شسته است. او معتقد است دو حرکت ترک و دستشستن و ایمان، یکی پس از دیگری ایجاد نمیشوند بلکه در آن واحد یکدیگر را کامل میکنند. این هم همان ماهیت پاردوکسیکال است که عقل از درک آن قاصر است.
بنابراین شاهدیم که کییر کگور خلاف جهت عقلگرایی هگل که میخواست با عقل به ایمان برسد و از آن عبور کند، حرکت میکند و بر این باور است که عقل نمیتواند ایمان را توجیه کند.
نظر صریح کییر کگور و خواندن فاتحه عقل
اما اگر بخواهیم موضع صریح و مستقیم کییر کگور را درباره غیرعقلانی بودن ایمان ذکر کنیم، باید به صفحه ۸۱ کتاب اشاره کنیم که او در آن، فاتحه عقل را در مساله ایمان میخواند و میگوید پارادوکس ایمان، چنین پارادوکسی است: «پارادوکسی که هیچ استدلالی آن را نمیگشاید، زیرا ایمان دقیقاً از همانجایی آغاز میشود که عقل پایان مییابد.»
تمایز پارادوکس ایمان از وسوسه
جایی از رساله «ترس و لرز» هست که کییر کگور به تمایزِ پارادوکس ایمان از وسوسه اشاره میکند و ضمن اینکه میگوید فرد به سهولت میتوند ایندو را با هم اشتباه بگیرد، تاکید میکند که اگرچه بسیاری از افراد به اقتضای سرشتشان از پارادوکس بیزارند اما این هم دلیل نمیشود ایمان را به چیز دیگری تبدیل کنیم که برای آنها پذیرفتنی باشد. بلکه آنان که ایمان دارند باید معیاری بیاورند تا پارادوکس را از وسوسه متمایز کند. و اینحرف هم بهنوعی در تقابل با موضع عقلگرایان قرار دارد. یعنی ابتدا باید ایمان را پذیرفت و سپس در پی توجیه آن برآمد نه اینکه ابتدا آن را (با عقل) توجیه کرد و سپس پذیرفت.
شباهت پارادوکس الهی و شیطانی
کییر کگور در جایی از بحث خود، دوگونه پارادوکس را برمیشمارد؛ الهی و شیطانی و از شباهت میان آنها سخن میگوید. او معتقد است مثل امر مذهبی، امر شیطانی هم خارج از کلی، مافوق کلی و در رابطهای مطلق با مطلق قرار دارد. او معتقد است از پارادوکس شیطانی جز با پارادوکس الهی نمیتوان خارج شد. بنابراین از نظر او، ایندو پارادوکس ظاهراً از یک جنس و ماهیت هستند که برای پیروزی بر پارادوکس شیطانی باید از پارادوکس مذهبی و الهی یعنی همان ایمان بهره گرفت. در صفحه ۱۲۸ کتاب هم میخوانیم: «همانند عنصر الوهی، عنصر شیطانی نیز دارای اینخاصیت است که فرد را در رابطهای مطلق با خود قرار دهد. این مماثل و همتای پارادوکسی است که از آن سخن میگوییم.»
بد نیست در رابطه با فردگرایی مدنظر کییر کگور هم، اینتذکر را بدهیم که او در نوشتههایش اینتوضیح را آورده که فقط خود فرد است که میتواند داوری کند که بهراستی شهسوار ایمان است یا نه. هیچکس هم نمیتواند در اینداوری یاریاش کند.
فیلسوف خداجوی دانمارکی همانطور که اشاره کردیم، از زمانه خود گلهمند بود و میگفت با وجود اینکه زمانهاش میتواند به حق خواستار پژوهش درباره تمایز و تشابهات پارادوکس شیطانی و الهی باشد، اما عموماً از عنصر شیطانی چندان سخنی به میان نمیآید. بهعبارت سادهتر کییر کگور، همعصرانش را غافل از امر شیطانی میدانست. او از ایننظر ویلیام شکسپیر را یک قهرمان میدانست که در نمایشنامههای خود، به خوبی به شیطان، وسوسه و امر شیطانی پرداخته است.
تشابه و تفاوت کییر کگور و نیچه از دید ژان وال
ژان وال در جایی از نوشته خود، به تشابه و تفاوتهای کییر کگور و نیچه اشاره کرده است. نکته تشابه ایندو فیلسوف از نظر ژان وال، این است که هردو، اندیشه کلاسیک ایدهآل را نپذیرفتند. تشابه دیگرشان هم این است که هر دو سرنوشت تراژیکی داشتند. اما بزرگترین تفاوت ایندو از نظر نگارنده، در امر خداپرستی است چون نیچه مرگ خدا را اعلام کرد حال آنکه کییر کگور با همه مشکلاتی که با کلیسای پروتستان دانمارک داشت، در پی خدا بود و دغدغه ایمان داشت.
وال میگوید «کییر کگور لااقل میاندیشد که هر قدر فرامین خدا سخت و هر اندازه ارادههایش متناقض باشند، و هرچه درباره او هرچه بگوییم، در واقع هیچ نگفتهایم اما با اینحال میتوانیم بگوییم خدا عشق است. او میداند که ابراهیم، لااقل او، رنجهایش را در عشق فراموش میکند.» شاید به عبارت سادهتر بتوان گفت کییر کگور همانطور که در قسمت اول اشاره کردیم، به جهل خویش در مواجهه با مفهوم ایمان و علم خدا واقف است و میداند که نمیداند اما نیچه چنینرویکردی ندارد و ظاهراً رویکردی قلدرمآبانه در پیش گرفته است.
وال همچنین معتقد است کییر کگور کوششی قهرمانه انجام داده تا ما را از نو با امر واقع آشتی دهد، بر زمان چیره شود، در آن زندگی کند و فردگرایی مفرط را با ترک مطلق متحد کند. بهاینترتیب از نظر وال، حتی اگر به خود بگوییم لحظه برای ما فقط جانشین ابدیت از دسترفته و خدای مردهای است که نیچه از آن سخن گفته، و اضطراب بهجز جنبهای زیباشناختی از احساس مذهبی که از آن بیبهره یا تسلیم به آنیم، بازهم تلاش برای احیای تجربه کییر کگور و تعقیب نگاه او بیگمان بیهوده نیست.
خوب بود . ممنون