جمال البنا؛ گریز از سایه برادر
علی اصغر هادی پور
جمال البنا تحت سیطره نام برادرش، چندان شهره نشد. بسیاری حتی از وجود تحقیقات وی اطلاعی نداشتند. حسن البنا برادر بزرگتر جمال، بنیان گذار اخوان المسلمین بود و نامش بر سر زبانها افتاده بود. حتی پدرش عبدالرحمن البنا هم شناخته شده بود. عبدالرحمن شیخ الازهر مصر بود و کتاب مسند الامام احمد بن حنبل الشیبانی را در 24 جلد نوشته بود. این کتاب دایره المعارفی در حدیث بود. شیخ عبدالرحمن -پدر جمال و حسن البنا- معروف بود به “الساعاتی”. گفته شده که این شیخ الازهر برای آنکه از وجوهات شرعی و حقوق اوقاف استفاده نکند، با تعمیر ساعت امرار معاش می کرده و به همین دلیل به الساعاتی معروف شده بود.
در محله خان الخلیلی که شیخ عبدالرحمن مغازه خود را برپا کرده بود، مسجد سیدنا الحسین نیز وجود داشت. این مسجد مدتهای مدیدی محل اقامت سید جمال الدین اسد آبادی بود. منزل سید جمال الدین مرکز توجه طلاب الازهر و روشنفکران مصری بود. شیخ عبدالرحمن البنا هم در همانجا با افکار سید جمال آشنا شد. این افکار بعدها در شکل گیری اندیشه حسن البنا ، فرزند بزرگتر شیخ عبدالرحمن اثر بسیاری گذاشت. از همین رو بود که حسن البنا گفته بود حرکت او استمرار راه سید جمال و شیخ محمد عبده است. شیخ عبدالرحمن شاید تحت تاثیر سید جمال بود که نام فرزند دیگر خود را جمال گذاشت.
جمال البنا در 15 دسامبر 1920 در شهر محمودیه نزدیک به اسکندریه مصر به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی را پشت سر گذاشت. در مدرسه خدیوی با استاد زبان انگلیسی، که فردی انگلیسی تبار بود به مشاجره پرداخت و مدرسه را رها کرد. وی اما به تحصیل در مدارس دیگر پرداخت و علاقه خود به تحقیق و نگارش را نشان داد. وی در محیط خانوادگی پرورش یافته بود که نمی توانست از تحصیل و تحقیق فروگذار کند. وی به نگارش اقدام کرد و در مطبوعات مصر مطالبی را در خصوص اصلاح اجتماعی به نگارش در آورد. وقتی که 25 ساله بود نخستین کتابش را با نام “اصلاح اجتماعی” منتشر کرد. این کتاب در خصوص جهل و فقر در مصر نوشته شده بود. یک سال بعد کتاب “دموکراسی نوین” را نگاشت. در این کتاب وی در خصوص فهم جدید از قرآن هم مطالبی عنوان کرد. این کتاب موجب بحثهایی در محافل اسلام گرایان و روشنفکران شد. جمال البنا رفته رفته جرقه های یک تحول فکری را نشان می داد. بر خلاف برادرش که رویکردهای اسلام گرایانه داشت، جمال از رویکرد نوگرایانه و توجه به دموکراسی و دستاوردهای جدید بشر سخن می گفت. جمال اما به این رویکردهای معرفتی بسنده نکرده بود. وقتی که در ژوئیه 1952 قیام افسران آزاد در مصر با موفقیت همراه شد، و سرهنگ عبدالناصر بر مسند امور نشست، اختلافی درگرفت که آیا این حرکت “انقلاب” است یا “کودتا”.
حامیان ناصر معتقد بودند که انقلابی صورت گرفته و از یک حرکت مقطعی و کودتا فراتر است. جمال البنا کتابی نوشت و در آن به تمایز میان کودتا و انقلاب پرداخت. این کتاب “ترشید النهضه” نام داشت که در آن نتیجه گرفت که حرکت عبدالناصر یک کودتا بوده و از مشخصههای یک انقلاب در آن خبری نیست. این کتاب اما توقیف و جمع آوری شد. جمال البنا به همین بهانه مقاله ای با عنوان “مقدمه ای بر دیکتاتوری نظامی” نوشت و عنوان کرد که جمع آوری کتاب، خود دلیل روشنی است بر کودتا بودن این قیام.
فشارهای حکومت اما بیشتر و بیشتر شد. حرکت اخوان المسلمین با سرکوب مواجه شد. رهبران آن به دستور عبدالناصر اعدام شدند. جمال البنا اینک به فعالیتهای اجتماعی روی آورده و در حوزه سندیکا فعالیت کرد و کتابها و نشریاتی را در این چارچوب منتشر کرد. وی مرکز فعالیتهای خود را اینک به ژنو منتقل کرده بود. در آنجا اتحادیه بین المللی اسلامی کار را تاسیس کرد و فعالیتهای خود را اینک از مصر فراتر برده و به سراسر جهان اسلام گسترش داده بود. وی در سال 1953 نیز جمعیت حمایت از زندانیان سیاسی را در مصر تاسیس کرد و ریاست آن را پذیرفت.
جمال البنا در خصوص کار و فلسفه کارگری و ارتباط آن با اسلام هم به تحقیق پرداخت. کتاب “نگاه ژرف به کار در جامعه اسلامی” را نوشت. این کتاب برداشتی جدید از روایتهای متعدد در فرهنگ اسلامی بود. او در این کتاب گفت که مهمترین دعوت اسلام به عدالت است و دفاع از حقوق کارگران که بزرگترین قشر جامعه هستند در حقیقت حرکت در راه عدالت اسلامی است. وی گفت که بر این اساس می باید برخی از تعارضات و بی توجهی را در این زمینه گوشزد کرد و آنها را به سمت توجه به حقوق کارگران، بیشتر مایل کرد.
عبدالناصر اما در سال 1970 درگذشت. فضای مصر از آن محدودیتهای سابق قدری فاصله گرفت. جمال البنا در این زمان بود که دست به انتشار دو کتاب زد که گرایشهای متجددانه نسبت به اسلام را در آن مطرح می کرد. یکی “روح اسلام” نام داشت و دیگری “کتاب و سنت، دو اصل بزرگ”. او اینک فعالیتهای خود را معطوف به فهم آموزه های دینی کرده بود. می کوشید تا قرائتی جدید و امروزی از دین استنباط کند. کتاب “نحو فقه جدید” (به سوی فقهی نو) را در سه جلد منتشر کرد. وی در این کتاب، در خصوص فقه سخن گفت و خواستار تنظیم فقهی جدید شد. فقهی که مد نظر او بود، منطبق با فقه سنتی نبود. وی مدعی شد که در فقه جدید، نیازی نیست که لزوماً از منابع فقهی قدیم استفاده شود و از دل آنها سخنی برای امرزو بیان گردد. همچنین لازم نیست به منابع سنتی و قدیمی مانند اصول فقه، علم الحدیث بسنده کنیم، بلکه باید از روشهای نوینی بهره برد که متناسب با نیازهای امروز باشد و مشکلات امروز مسلمانان را مرتفع سازد. این کتاب فتح بابی در برداشت جدید از مفاهیم دینی بود و ایجاد معیارهای اجتهاد عصری را مطرح کرده بود. این کتاب با مخالفت علمای الازهر و اسلام گرایان سنتی روبرو شد. گفته می شود که جمال البنا پس از این، قدری منزوی گردید.
جمال البنا با همکاری خواهر خود فوزیه موسسه ای فرهنگی – اسلامی تاسیس کرد. این موسسه دارالفکر الاسمی نام داشت. فوزیه دارای ثروت کلانی بود. پس از فوت فوزیه، جمال البنا تمام وقت خود را به این موسسه اختصاص داد و تالیف و ترجمه های عدیده ای را با کمک این مؤسسه منتشر کرد. از جمله آنها عبارت بودند از: المرآه المسلمه، الحجاب، الاخوان المسلمون الظالمون و المظلومون، الاسلام و العقلانیه، العمل فی الاسلام، قضیه الحریه فی الاسلام، معرکه فقه الجدیده و …
جمال البنا به ایران هم سفر کرد. وی در دیداری با سید هادی خسروشاهی ابراز علاقه می کند که سفری به ایران داشته باشد. مقدمات سفرش به ایران مهیا می شود و برای شرکت در سمیناری به ایران می آید. گفته می شود که پس از برگشت، آثار حُسن تاثیر این دیدار در وی کاملاً مشهود بوده است. وی همچنین ابراز تمایل کرده بود که آثارش را در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه کند. پس از موافقت و ارسال دهها کتاب به نمایشگاه تهران اما به دلیل مشکلات اداری، کتابهایش ترخیص نشد و چون مرجوع کردن آنها به مصر هم هزینه زیادی داشت، کتابهایش در انباری گمرک ماند و عاقبت هم مشخص نشد که چه بر سر آن کتابها رفت. این امر باعث گلایه و نارضایتی شیخ جمال شده بود.
سید هادی خسروشاهی همچنین نقل کرده است که یک بار بعضی از شیوخ الازهر را برای صرف شام به اقامتگاه دعوت کرده بودیم. جمال البنا و دکتر حسن حنفی هم آمدند که بحثشان با شیوخ الأزهر مدتی طول کشید و اوج گرفت. با دخالت خسروشاهی و اظهارات دوستانه در مورد اینکه بحثهای فلسفی یا فقهی را در حوزه های درسی الازهر و دانشگاه قاهره ادامه دهیم، مباحثه آقایان به منازعه بدل نشد و به خیر گذشت.
رویکرد جمال البنا به کلی از برادرش حسن البنا جدا شد. وی در تعبیری گفت که من همیشه مستقل بوده ام. برادرم و من رویکردهای متفاوتی داشتیم. او مسلمانی یکسره سنتی بود در حالی که من پرورشی غیر دینی داشتم. او رابطه خوبی با برادرش داشت و از وی دفاع می کرد و می گفت که حسن البنا فردی آزادی خواه بود اما آرائش به خوبی فهم نشد. با این وجود اما جمال البنا هیچگاه به اخوان المسلمین نپیوست. حتی تا مدتی از اسم احمد جمال الدین در نوشته هایش استفاده می کرد تا مبادا او را عضو اخوان المسلمین بدانند. او گفته بود که نخواستم عضو اخوان المسلمین باشم زیرا اندیشه هایشان را قبول ندارم و اطاعت کورکورانه از هر سیستمی را نمی پذیرم.
جمال البنا سرانجام پس از عمری تحقیق و فعالیت در عرصه های علمی و فرهنگی، در سال 2013 در 93 سالگی در قاهره دیده از جهان فروبست.
ممنون برای مطالب خوب و روشن گر شما
چی بگم عااالی بود