در ستایش یقین
علی هراتی
من یقین دارم، شک و تردید در کنار یقین و اطمینان معنا دارند. بهعبارتدیگر، اگر در منظومه یک نظام فلسفی یا الهیاتی هیچ جایی برای یقین وجود نداشته باشد، این نظام فکری با خود در تعارض است.
من یقین دارم یقین ریاضیوار تنها قسم یقین ممکن نیست.
من یقین دارم امری بهعنوان شناخت و معرفت وجود دارد.
من یقین دارم جهان خارج وجود دارد.
من یقین دارم که به قول لایبنیتس وجود حقایق فطری، به معنای هویدا بودن و برملا بودن برای همه انسانها در همه زمانها نیست؛ بلکه کشف این حقایق فطری مستلزم توجه و التفات درونی است.
من یقین دارم خوبی با بدی؛ زیبایی با زشتی یکسان نیست. اگرچه هر چه از ایده و مفهوم بهسوی مصداق و نمونه میآیم با قطعیت کمتری و تردید بیشتری قضاوت میکنم.
من یقین دارم اصل بر عدمخشونت است، مگر اینکه خلافش ثابت شود.
من یقین دارم اصل بر راستگوئی و صداقت است، مگر اینکه برای حفظ جان و آبرو بتوان گاهگاهی استثنا قائل شد.
من یقین دارم کودکان کار نباید وجود داشته باشند و همه دستاندرکاران و مسئولین وظیفه دارند صورت جامعه را از این پدیدهی شرمنده کننده پاک کنند.
من یقین دارم در اخلاق، سلسلهمراتب و نظام پایگانی hierarchy وجود دارد؛ و پاشنه آشیل و چشم اسفندیار اخلاق این است که این سلسلهمراتب را رعایت نکنیم. نمیتوان حداقل حقوق و مطالبات مردم را به آنها واگذار نکرد، ولی از سوی دیگر حداکثر وظایف و مسئولیتها را از آنها انتظار داشت. نمیتوان به بیحیایی و بیعفتی احیاناً نسل جوان ایراد گرفت، درحالیکه نیازهای اولیه و ابتدائی آنها را مانند شغل، مسکن و امنیت معیشتی و سلامت جسمانی برآورده نکردهایم. جوان بیدرآمد و سربار خانوادهای که چند دندان پوسیده و خراب دارد، در این شرایط هولناک اقتصادی چطور میتواند به دندانپزشک مراجعه کند.
من یقین دارم میان اصلاح خود و اصلاح جامعه رابطه دیالکتیکی و دوسویه وجود دارد. بله، قطب اصلی اصلاح خود و اخلاق است ولی نمیتوان اصلاح جامعه را تا زمان اصلاح خود به تعویق انداخت.
من یقین دارم بدون پشتوانه متافیزیکی میتوان اخلاق مدار بود؛ اما درعینحال یقین دارم اخلاق بدون پشتوانه متافیزیکی یعنی خدا و الوهیت، میانتهی و بیاعتبار است.
من یقین دارم، یقین و اطمینان بنیادگرایان دینی امثال داعش و طالبان، بهخودیخود نشان بطلان هرگونه یقین نیست؛ چنانکه شک و تردید جنایتکاران و فاسدان اخلاقی، بهخودیخود نشان بطلان هرگونه شکاکیت نیست.
من یقین دارم بههرحال، انسان را از قضاوت کردن و گمان بردن، چارهای نیست؛ اما باید همه سعی و کوشش خود را کنیم تا جایی که امکان دارد قضیه را به خیر و خوبی حمل کنیم. و درنهایت هم، خود گناه را محکوم کنیم و نه شخص گناهکار را؛ که به قول ویکتور هوگو، معلوم نیست که اگر ما هم از همان سرنوشت و رهگذر فلان گناهکار عبور میکردیم، حالا در چه جایگاهی قرار میگرفتیم. انسانها شاکلهها و روحیهها و شخصیتها و به قول روانشناسان، تیپهای گوناگون و بیشماری دارند، و ما باید به این خودآگاهی برسیم که مرکز جهان هستی نیستیم و یه مقدار در قضاوت کردن دیگران احتیاط کنیم.
من یقین دارم حقانیت و درستی یک اندیشه، به بسیاری طرفداران و هواداران آن اندیشه نیست، حالا چه از جبهه تفکر سنتی و کلاسیک باشد چه از جبهه تفکر روشنفکر نواندیش.
من یقین دارم که دین بازخوانی نشده و بازاندیشی نشده دین حقیقی نیست، بلکه تنها جسد متعفن و بیروح دین است که مانند چهارشنبهسوری متعلق به موزه فرهنگی است.
من یقین دارم سه قلمرو حکمت wisdom، علم science، اطلاعات information سروته یه کرباس نیستند. من یقین دارم آثار دو شخصیت بزرگ تاریخی جلالالدین مولوی و فیودور داستایفسکی (مانند مثنوی معنوی، دیوان شمس، برادران کارامازوف، جنایات و مکافات) بهقدر یک کتابخانه ارزش معنوی دارند و شایسته مطالعه هستند.
من یقین دارم جملات (الله اکبر) و (لا اله الا الله) باشکوهترین و راهگشاترین بصیرتهایی است که در دین اسلام آمده است.
من یقین دارم تنها ایمان به عشق است که نجاتدهنده ما در بحران بیمعنایی جهان است.
من یقین دارم امر احاطهکنندهای و رازورانهای وجود دارد. میدانم نمیتوانم به شناخت مفهومی و برابرایستاوار این ساحت دستیابم، ولی اینقدر میدانم که بهیقین بانگ جرسی میآید.