گفتوگو با مقصود فراستخواه/ واکاوی یک بحران؛ منشاء آسیبهای اجتماعی کجاست؟
آسیبهای اجتماعی و رشد آنها از یک مدل خاص پیروی نمیکند و نمیتوان یک عامل را سبب به وجود آمدن آنها برشمرد. عوامل مختلفی سبب به وجود آمدن این آسیبها میشوند و از رابطه علت و معلول پیچیدهای تبعیت میکنند. با توجه به این مسائل، این پرسش معاون اول رئیس جمهوری را یادآور میشویم که چرا نباید برای مقابله با آسیبهای اجتماعی و فرهنگی، رویکرد نظامی و امنیتی داشت؟
در تعریف آسیب اجتماعی گفته میشود همه پدیدههای که باعث میشود بخشی از ارزشها و هنجارهای جامعه تحت آسیب قرار گیرد و مانع رسیدن جامعه به اهدافش شود را آسیب اجتماعی میگویند؛ به عبارتی هر نوع عمل فردی یا جمعی خلاف هنجارها و فرمهای اجتماعی را آسیب اجتماعی میگویند.
موضوع آسیبهای اجتماعی و روشهای مقابله با آن از موضوعهای مهمی است که برای حل آن نیازمند همکاری مستقیم خانوادهها و متولیان امور اجتماعی و ذی ربط در حل آسیبهای اجتماعی است.
با وجود تلاش سازمانهای متولی پیشگیری اجتماعی، هنوز نتوانستهایم، تعریف دقیقی از آسیبها و مسائل اجتماعی در کشور داشته باشیم. بحث آسیبهای اجتماعی دامنهای وسیع و گسترده دارد و ماهیت آنها فرابخشی است. بنابراین در زمینه کاهش و مقابله با آسیبهای اجتماعی هیچ سازمانی به تنهایی نمیتواند اقدامات موفقیتآمیزی انجام دهد.
معاون اول رییس جمهوری چهارم مردادماه در جلسه ستاد هماهنگی نقشه مهندسی فرهنگی کشور درباره سند فرهنگ امنیت عمومی و اجتماعی کشور گفت: «باید در برنامهریزیها به گونهای عمل شود تا راه بازگشت افراد آسیب دیده به جامعه و سلامتی و امنیت خانوادههای آنان فراهم شود.» اسحاق جهانگیری تاکید کرد: «مقابله با آسیبهای اجتماعی و فرهنگی با کار نظامی و امنیتی امکانپذیر نیست و باید با راهکارهای فرهنگی به حل و فصل این موضوع جدی کشور پرداخت.»
با توجه به سخنان معاون اول رئیسجمهوری این پرسش مطرح میشود که پدیدار شدن آسیب اجتماعی چه دلایلی دارد؟ آیا برخورد سیاسی و نظامی با آسیب اجتماعی و نهادهای اجتماعی برای حل این مشکلات چارهساز است یا برعکس، پیامدهای زیانباری برای جامعه دارد؟ برای حل این مشکلات باید در چه مسیری گام برداشت؟
در ارتباط با این موضوع با «مقصود فراستخواه» جامعهشناس، استاد برنامهریزی توسعه، آموزش عالی و عضو هیات علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی گفتوگو کردیم.
تعریفهای کلیشهای زیادی از آسیب اجتماعی شده که هر کدام در جای خود قابل بحث و بررسی است. شما به عنوان یک جامعهشناس و یک متخصص، آسیب اجتماعی را چطور تعریف میکنید و در علم جامعهشناسی، آسیب اجتماعی چه زمانی به وقوع میپیوندد؟
_ اول درک ناچیز خودم را در مورد آسیبهای اجتماعی عرض میکنم. اگر آسیب اجتماعی را اختلال و بینظمی در نظام رفتاری جامعه تعریف کنیم، هر نوع کژرفتاری است که میتواند به حد حادی برسد، کل نظام اجتماعی را مختل کند، از کار بیندازد و انواع پیامدها را به دنبال داشته باشد. کژرفتاری میتواند کژرفتاری با خود باشد و یا کژرفتاری با چند نفر؛ به طور مثال در اندازهای کوچک کژرفتاری با خود و خانواده و همسایه باشد و یا در مقیاسی بزرگ کژرفتاری با جامعه.
از کژرفتاری با خود میتوان خودکشی را مثال زد. خودکشیهای موفق و یا غیرموفق و یا تن فروشی که سالها با این مشکل درگیریم. این موارد نوعی اختلال در نظام رفتاری جامعه است که انسان با خود درگیر است و با خود مشکل ایجاد میکند و یا اعتیاد که نوعی آسیب اجتماعی از این نمونه است.
کودکان کار، زنان خیابانی، زنان کولی، کارتن خوابها و یا کسانی که به ناچار تن به تکدی میدهند، از این دسته هستند. این درماندگی شکلهای به ظاهر فعال مانند کولبری که مجبور است برای گذران زندگی خود به این کار روی بیاورد و در منطق اجتماعی این شکل از اشتغال، یک آسیب اجتماعی بزرگی است.
در مقیاس یک یا چند نفر دیگر مثال طلاق است؛ طلاق نوعی آسیب اجتماعی است که زن و مردی نمیتوانند با هم زندگی کنند اما به شکل یک آسیب اجتماعی ظاهر میشود و زندگیها را به هم میریزد. مثال دهشتناک این مورد قتل است. وقتی شاهد جنایتها و یا نزاعها هستیم و یا تجاوز به عنف، خشونت خانگی، زن آزاری و کودک آزاری در سطح خانواده، نمونههایی از آسیب اجتماعی در اندازه کوچکتر هستند.
در مقیاس بزرگتر نیز مواردی مانند شرارت، ولگردی، مردم آزاری، تخریب محیط زیست و رد پایهای اکولوژیکی خشنی مثل آتش زدن جنگل وجود دارد. زورگیری، کیف قاپی در خیابانها و ارتشاء که میتواند شکل دیگری از آسیبهای اجتماعی باشد. در مقیاس بزرگتر اقتصاد قاچاق و هر نوع ناامنی که در اجتماع بهوجود میآید و ترسی که در جامعه پدید میآید، همه اشکال مختلفی از آسیبهای اجتماعی هستند.
یک جامعه چه زمانی دچار آسیب میشود؟
_ برای چگونگی توضیح دادن آسیبهای اجتماعی، به مدلی ساده اشاره میکنم. در علم ما از زبان مدلها استفاده میکنیم. مدلی بسیار ساده شده که شما گفتوگو را در سطح عمومی انجام میدهید از سه پرسش تشکیل شده است؛ یکی پرسش چیستی است؛ دیگری چرایی است و سومی چگونگی.
پرسش چیستی این است که آسیبها چطور شکل میگیرند؟ فرآیند تکوین آسیبهای اجتماعی که حداقل ۲۱ نوع آسیب اجتماعی را در سه خوشه در پاسخ به سؤال قبلیتان مثال زدم، چیست؟
پرسش دوم این است که چرا شکل میگیرند؟ یعنی عوامل مؤثر بر شکلگیری آنها چیست؟ چه عواملی این آسیبها را بهوجود میآورند؟ پرسش سوم این است که چگونه ترمیم مییابند و چگونه برطرف میشوند؟
در بحث چرایی، یک توضیح آسیبهای اجتماعی میتواند آنومی (Anomie) یعنی ضعف هنجاری در جامعه بهوجود میآید و یا تعارضهای هنجاری پدید میآیند که در پی آن ارزشهای اجتماعی ضعیف میشوند و هنجارها دیگر بر شهروندان نفوذ ندارند.
اینجا نوعی فروپاشی اخلاقی در اجتماع رخ میدهد. هنجارها ضعیف هستند و یا آنقدر متعارضند که نمیتوانند در رفتارهای ما نفوذ پیدا کنند. وقتی فردی مرتکب قتل یا خودکشی، شرارت، تن فروشی و اعتیاد میشود، یک توضیحش آنومی است.
وقتی جامعه اهدافی تعریف میکند اما وسایلی مناسب و تعمیم یافته برای رسیدن به اهداف ندارد در این مرحله ضعف هنجار اجتماعی بوجود میآید. میگوییم اشتغال خوب است و دزدی بد اما برای گروههای اجتماعی وسایلی فراهم نمیشود که وارد مسیر اشتغال شوند و مجبور به سرقت نشوند.
توضیح دیگر اختلال در فرآیند اجتماعی شدن است. یعنی جامعه نمیتواند فرزندان خود را اجتماعی کند؛ یعنی فرزندان جامعه نمیتوانند ارزشهای اجتماعی را درونی کنند و اجتماعی شوند. جامعهپذیری مختل میشود. اینجا نیز ایراد در خانوادههاست. خانوادهای که طلاق در آن رخ داد یا خانواده فقیر و خانوادههایی که سرپرست خانواده بیکار است؛ در چنین خانوادههایی فرزندان نمیتوانند اجتماعی شوند. یا اختلال در جامعهپذیری که از طریق نابسامانی آموزش و پرورش یک کشور و یا مدرسه و نبود شیوههای تربیتی درست روی میدهد.
وقتی مدرسه معلم مناسب و مستقل و مسلط به پداگوژی (علم تعلیم و تربیت اطفال) و شیوههای درست آموزشی را در اختیار ندارد و معلمان نمیتوانند کلاس را به شکل دموکراتیک اداره کنند، این اختلال بهوجود میآید.
اختلال در جامعهپذیری و فرآیند اجتماعی شدن میتواند از طریق کتابهای درسی، نظام مدیریت متمرکز، سیاسی و ایدئولوژیک در آموزشوپرورش، نظام سیاستگذاری در آموزش و پرورش یا اختلال در نظام رسانهای و مدنی مستقل و نیرومند جامعه پدید آید. این موارد میتوانند در اجتماعی شدن نسلها تاثیرگذار باشند. با اختلال نظام رسانهای، حرفهای، صنفی و محلی طبعاً آموزشهای محلی و مدنی ناکارآمد میشود و اجتماعی شدن جوانان لطمه میبیند.
توضیح سوم براساس مفهوم فشار است. یعنی به جای اینکه هنجارها در من و شما نفوذ داشته باشند و جامعه بتواند از طریق هنجارها به طور درونی ما را اجتماعی کند، ساختارها هستند که فشار میآورند. فشار یعنی ساختارهایی ناکارآمد وجود دارد. مثل نظام بازار که گاهی بنابه سرشتش بیرحم و خیلی خونسرد میشود و به محرومیتها حساس نیست.
نظام قدرت، ثروت، بروکراسی و مجموعهای از ساختارهای متصلب و ناکارآمدی وجود دارند که بر افراد و گروههای اجتماعی فشار میآورند و آنها زیر این فشار مستأصل میشوند و بازتاب این فشار به صورت آسیبهای اجتماعی خود را نشان میدهد.
نظام قضایی، امنیتی، سیاسی و اقتصادی فشار میآورد و مجموعه این فشارها که بر گرده شهروندان ضعیف، فقیر، آسیبپذیر و کمدرآمد وارد میشود آنها را به سمت انواع آسیبهای اجتماعی سوق میدهد و از آنها اول یک قربانی میسازد و سپس مچشان را بیرحمانه میگیرد.
توضیح چهارم، کنترل است. وقتی کنترلهای اجتماعی، مدنی، حرفهای و صنفی تضعیف شده به طور طبیعی احتمال آسیب افزایش مییابد. مثال ساده آن، حاشیهنشینهایی است که از روستایی کوچک بهناگزیر و بر اثر استیصال یا سوء سیاستها، به شهرهای بزرگ روی میآورند و آن کنترل اجتماعی طبیعی قبلی روی آنها نیست و از سوی دیگر در شهر نیز نظام درستی از اشتغال، اوقات فراغت و نهادهای مدنی نیرومند نیست و در این صورت مستعد آسیب میشوند.
یک توضیح پنجم میتواند تئوری «پنجره شکسته» باشد. به عنوان نمونه میگویند اگر پنجرههای ساختمانی شکسته باشد و مدتی به همان صورت بماند این احتمال که رهگذرانی سنگ دیگری به سوی پنجرههای دیگر پرتاب کنند بسیار است. جامعهای که دفرمه شده و همه چیز در آن به هم خورده است، چیزی در جای خود نیست، کسی درست کار نمیکند، نهادها سر جای خود نیستند و پاسخگویی نیست، براساس این تمثیل احتمال بروز آسیبهای اجتماعی بیشتر است.
توضیح ششم، حمایت اجتماعی است وقتی سیستمهای حمایتی وجود ندارد و در این جامعه سیستمهای حمایتی، کارآمد نیستند و یک جوان، یک کمدرآمد، یک زن، یک حاشیهنشین یا یک مهاجر احساس میکند هیچ سیستمی از او حمایت مؤثر نمیکند، هیچ کسی او را نمیبیند، چشمانی نیست که او را ببیند، شانههایی نیست که تکیه بدهد و اشک بریزد، احتمال آسیبهای اجتماعی افزایش پیدا میکند.
فرآیند شکلگیری آسیبهای اجتماعی چگونه است؟
_ همین ۶ موردی که گفتم صورتهای مختلفی از فرآیند شکلگیری آسیب هستند. توضیح هفتم وجود تعارضهای اجتماعی است. وقتی تعارضهای اجتماعی شدید و خسته کنندهای بهوجود میآید، برخی از گروههای اجتماعی احساس میکنند از نظام رفاه اجتماعی برخوردار نیستند، الگوهای مصرف بالا در بخش برخوردار جامعه را میبینند و احساس میکنند که نمیتوانند ابتداییترین نیازهای مادی خود را برطرف کنند.
فقر و نداری خود را در کنار ثروتهای انبوه و انباشته شده، رانتی و بادآورده دیگر گروهها میبینند و یا در تعارضهای قومیتی خود به خود، فرآیندی در جامعه بهوجود میآید که آسیبهای اجتماعی شکل میگیرند.
اگر بخواهیم فرآیند تشکیل آسیبهای اجتماعی را به صورتی بسیار عام بگوییم، باید در یک کلمه گفت، اختلال در کارکرد نهادها. پس این هم توضیح هشتم است. یعنی نهادها دیگر نتوانند کار کنند، دولت به عنوان نهاد حکمروایی به درستی کار نکند، نهاد خانواده کارآیی خود را از دست بدهد، نهاد مدرسه خوب کار نکند، نهاد دین سر جای خود نباشد، کار اصلی خود را کنار بگذارد کار دیگری بکند، کارکرد رسانه و اقتصاد و نهادهای مدنی مختل شود و نهادهای مدنی کارکرد خود را از دست بدهند؛ این وضعیت در مختصرترین بیان یعنی اختلال در کارکرد نهادی است؛ یعنی نهادها ناکارکرد و یا بد کارکرد میشوند.
در توضیح مورد نهم، وقتی نهادهای معناساز و مشروعیتساز مختل میشوند همبستگی اجتماعی و اخلاق اجتماعی شکل نمیگیرد و معنا گم میشود. مساله اصلی همین گم شدن معناست. گم شدن معنا یعنی نهادهای معناساز دیگر نمیتوانند معنا بسازند، نخبگان نمیتوانند معنا بسازند، مراجع واقعی، مستقل، منتقد اجتماعی، علمی و مدنی نمیتوانند معنا بسازند، معناهای تازه خلق نمیشود و اینجاست که آسیبهای اجتماعی تولید میشود.