بررسی تجربه اخوان بعد از بهار عربی؛ صبر و سکوت استراتژی فعلی ماست!
آنچه در ادامه میآید مصاحبه با یاسر فتحی، فعال اخوانی است که اینک از مصر فرار کرده و در ترکیه دانشجوی دکتری است و قبل از این عضو فعال شاخه دانشجویی اخوان در اسکندریه بوده است. وی از نوجوانی در اخوان بوده و اینک بعنوان تحلیلگری شناخته شده در مراکز راهبردی و مطالعاتی است.
در این مصاحبه درباره تجربه اخوان المسلمین مصر از بهار عربی تاکنون، حال و روز این روزهای اخوانیها و درباره استراتژی این جریان برای آینده گفتگو کردیم. این مصاحبه به مناسبت سالروز کشتار هواداران اخوان در رابعه العدویه انجام شده است.
چرا اخوان دیرتر از دیگران به انقلاب مصر پیوست. تحلیل اخوانیها در آن زمان چه بود؟
من در این رابطه مقالاتی دارم. اخوان یک تشکل بسیار گسترده است که طبیعتاً تعاملاتی با حکومت و دستگاههای امنیتی داشته است لذا در تصمیم گیریهای فوری که تبعات سنگینی دارد طبیعی است که محافظه کارانه عمل کند خصوصاً وقتی که نظم و نسق مشخصی پشت تظاهرات یا فراخوان وجود نداشته باشد که در ابتدای انقلاب مصر چنین بود. یعنی جوانان این دعوت را شروع کرده بودند نه گروهها و جریانات شناخته شده و بعداً در میان همه توسعه یافت. این دلیل اصلی محافظه کاری و عدم پاسخ سریع به این دعوت بود.
واقعیت این است که نمیتوانیم بگوییم اخوانیها تأخیر داشتند چرا که بزرگانی از چهرههای مطرح و نیز جوانان اخوانی بودند که در تظاهرات روز 25 ام ژانویه مشارکت کردند و از ان مهمتر مشارکت همه در تظاهرات بزرگ و اصلی بود که روز 28 ام ژانویه برپا شد.
میشود از آن شخصیتها که روز اول هم بودند نام ببرید؟
دکتر عصام العربان [در زمان انجام مصاحبه ایشان هنوز زنده بودند] و دکتر محمد البلتاجی و البته تعداد زیادی از جوانان اخوان که میگفتند حتی اگر اخوان نیاید ما شرکت میکنیم و چنین نیز کردند.
حواسمان باشد که وقتی دستگاه امنیتی مصر تجمع گسترده روز 25 ام را دید تهدیدهای بسیار سفت و سختی را علیه اخوان فرستادند و جالب اینکه فقط به هیئت ارشاد این تهدیدها را نگفتند بلکه به همه دفاتر اخوان در کل مصر به طور جداگانه تهدید جدی ابلاغ شد و گفتند که اگر در روز 28 ام مشارکت کنید ضربهای مانند آنچه زمان عبدالناصر خوردید را خواهید دید. در چنین شرایط سختی اخوان در 27 ام جلساتی تشکیل داد و جمع بندی کرد که به میدان بیاید.
موضع اخوان درباره انتخابات چه بود و موافقین و مخالفین حضور اخوان در انتخابات چه نظری داشتند؟
اخوان بعنوان یک تشکیلات نگاه خودش را در قالب نقشه حرکتی که در مارس 2011 به تصویب رساند نشان داد. این نقشه را برخی اعضای اصلی اخوان از جمله استاد صبحی صالح و برخی دیگر که عضو اخوان نبودند تهیه کردند. فکر اخوان درباره این دوره به دو نقطه محوری اشاره دارد یکی نهادها و دیگری انتخابات. یعنی انتقال حکومت از یک شورای نظامی به نهادهای منتخب مردم محور اصلی این نقشه راه است. بر این اساس باید اصلاحات محدودی در قانون اساسی رخ بدهد تا اجرای انتخابات را تسهیل کند. پس اصلاح قانون اساسی، برگزاری همه پرسی برای آنها و نهایتاً برگزاری انتخابات برای تغییر سیاسی در مصر مراحل کار بود. اخوان هدف داخلیاش را بازسازی مؤسسات حکومتی قرار داد که بر همان محوریت انتخابات استوار بود. پس نظر اخوان رسماً این بود که این راه برای تغییر نظام سیاسی از یک شورای نظامی به نهادهای منتخب کافی است. آنگاه این نهادهای مردمی خواهند بود که تصمیمات اصلی را خواهند گرفت.
لذا اخوانیها میخواستند این راه را بروند هزینه آن هر چه که میخواهد باشد و همین مسیر را نیز رفتند. معتقد هم بودند که این مسیر، دموکراتیک و بدون حاشیه و درگیری خواهد بود و بعید است کسی با این مسیر مخالفت کند. این موضع رسمی اخوان بود.
برخی هم البته مخالف بودند ولی بسیار اندک بودند. مثلاً یکی از مجموعههای دانشجویی نامهای به دکتر عصام العریان نوشته بود که معتقد بود برنده این انتخابات بازنده است چرا که اخوان را از یک جریان مردمی انقلابی به یک بدنه دولتی تبدیل خواهد کرد و بتدریج از مردم دور خواهد نمود! ولی خب این صداها به اندازهای نبود که بگوییم جریانی هست که با نقشه راه مخالف است.
ولی خوب است این را بدانیم که بعد از دستگیریها و سرکوبها و برخی اقدامات تلخی که ارتش انجام داد نگاه به او خیلی منفی شد خصوصاً در اواخر سال 2011 که در نزدیکی وزارت کشور تظاهراتی به شدت سرکوب شد و برخی شهید شدند که مشهورترینشان یک شیخ الازهر بنام شیخ عماد عفه بود و معروف است به اتفاقات محمد محمود و هنوز هم برخی به اخوان طعنه میزنند که چرا بخاطر آن سرکوبها با قدرت وسط میدان نیامد و به ارتش اعتراض نکرد. البته می دانید که اخوان بخاطر اینکه دقیقاً قبل از انتخابات مجلس این ماجرا رخ داد نگران بود که درگیری جدی باعث عدم برگزاری انتخابات بشود و حتی فکر میکرد که هدف این سرکوبها تخریب مسیر دموکراتیک شدن مصر توسط ارتش است و هدفی جز تخریب نقشه راه ندارد. لذا کف نفس کردند ولی خب بخشی از بدنه مردمی را نیز از خودشان ناراحت کردند.
یک جریان و جبهه منسجم قوی سیاسی که از مرسی در جامعه مصری حمایت کند وجود نداشت. توافقات قبلی اخوان با دیگر جریانات خیلی عمق کمی داشتند و منجر به یک جبهه قوی نشد. متاسفانه در چنین شرایطی تنها جبهه قوی منسجم عبارت بود از دستگاه امنیتی کشور که توانست به خوبی آن دوره بحرانی را ایجاد و مدیریت کند! در این شرایط، اخوانیها بیش از اندازه به تشکیلات اخوان اعتماد کردند و فکر میکردند بدنه مردمی این تشکیلات برای حمایت از دولت مرسی کافی است حال آن که اینطور نبود.
در نتیجه این اتفاقات بود که نگاه منفی و نفرت جوانان انقلابی نسبت به ارتش به تدریج رشد کرد و در اواخر سال 2011 کم نبودند کسانی در داخل و خارج اخوان که نسبت به نوع مدیریت این مرحله گذار گله مند بودند و معتقد بودند باید راهی برای مواجهه جدیتر با ارتش پیدا میشد. با رفتن مبارک هم این مساله جدیتر شد. این حالت در ابتدا نبود و خیلیها نگاهشان به ارتش منفی نبود و فقط نوع تعامل اخوان با ارتش را مورد تأمل قرار میدادند ولی در پایان 2011 نگاه به ارتش خیلی منفی شده بود.
به نظر شما اخوان تا چه حد اصولگرا و تا چه اندازه عملگرا و پراگماتیستی عمل کرد؟
اخوانیها به آن چیزی که در نقشه راه تعیین کرده بودند وفادار ماندند و از آن تخطی نکردند. یعنی مبنای اصلیشان این نقشه بود که هدفش تغییر نظام سیاسی به قالب دموکراتیک بود. البته همزمان دغدغه اصلی اخوان این بود که وضع زندگی مردم را تا حد متوسطی بهبود ببخشد. این چنین شد که در بسیاری از وزارت خانههای مرتبط وارد شدند تا بتوانند مسائل را بهتر بفهمند. این دو مساله اصلی اخوان در آن دوره گذار بود.
فکر میکنم اکثر اخوانیها بین دو حالت بودند. یکی حالت پایبندی به اخوان و تعهداتی که نسبت به آن داشتند و چیزهایی که از آنها میخواست و در مقابل، حالت دو قطبی شدیدی که بعد از روی کار آمدن آقای مرسی ایجاد شد و درگیریهای خیلی شدیدی را در بدنه جامعه ایجاد کرد. چراکه یک فشار روانی بسیار جدی در رسانهها علیه اخوان شروع شد و مشکلات میدانی و اقتصادی مانند مشکل انرژی و بنزین در مقابل دولت اخوان قرار داده شد. خیلیها نمیدانستند چه خواهد شد و نگران بودند و آرزو میکردند که بتوانند به زودی از این مشکلات پیروز خارج شوند. یک نوع اعتماد به اخوان داشتند و از طرفی نوعی ترس داشتند چرا که بدنه اخوانی در زمان آقای مرسی خیلی فشار علیه همه اخوانیها ایجاد شد. یعنی مردم را بخاطر مشکلات اقتصادی علیه اخوانیها تحریک میکردند!
به نظر شما عوامل سقوط مرسی چه بود؟
علت اصلی این بود که یک جریان و جبهه منسجم قوی سیاسی که از مرسی در جامعه مصری حمایت کند وجود نداشت. توافقات قبلی اخوان با دیگر جریانات خیلی عمق کمی داشتند و منجر به یک جبهه قوی نشد. متاسفانه در چنین شرایطی تنها جبهه قوی منسجم عبارت بود از دستگاه امنیتی کشور که توانست به خوبی آن دوره بحرانی را ایجاد و مدیریت کند! در این شرایط، اخوانیها بیش از اندازه به تشکیلات اخوان اعتماد کردند و فکر میکردند بدنه مردمی این تشکیلات برای حمایت از دولت مرسی کافی است حال آن که اینطور نبود. بعداً معلوم شد که این تحلیل اشتباه بوده است. نکته دیگر اینکه اخوانیها در ارزیابی و شناخت دقیق قدرت و نفوذ دستگاههای امنیتی متنوع مصر اشتباه کردند و نتوانستند توان سلبی آنها را به خوبی بشناسند. و سوم اینکه درباره میزان نفوذ دخالتهای خارجی خصوصاً دخالت کشورهای منطقه هم ارزیابی درستی نداشتند و آن را هم سادهتر از حدی که بود پنداشتند! لذا دستگاه امنیتی توانست دو قطبی علیه مرسی را تشدید کند تا جایی که کودتا را برای ارتش تسهیل کرد!
اخوان بعد از کودتا علیه دولت مرسی چه تغییراتی کرد؟
اخوان بمثابه قسمت رسمی و تشکیلاتی آن بعد از این ماجرا، بخاطر شدت سرکوب و خونریزی و دستگیریها به نوعی حالت سکوت و عدم تحرک وادار شد. یعنی آنقدر حجم سرکوب جدی بود که آنها تصمیم گرفتند از هر نوع حرکتی خودداری کنند و در حالت خاموشی به سر ببرند. در بخش رسمی چنین تصمیم گیری شد که باید در این مرحله سکوت و صبر کرد. البته حالت حیرت و ناامیدی هم بخش رسمی و هم جوانان اخوانی را شامل میشود. مختص رهبران نیست!
در قسمت جوانان هم مساله اصلی بودن یا نبودن در داخل تشکیلات نیست. خوب است بدانید که ارتباطات داخل اخوان فارغ از مسائل سیاسی است و اینقدر قوی و گسترده است که با یک تغییر سیاسی، آن ارتباطات گسترده اشخاص تغییر نمیکند. از همین رو چه کسانی که ماندند چه نه، نوعی حالت صبر و انتظار بر آنها حاکم شد. دیگر اینکه نوعی شناخت دقیقتر از قدرت و واقعیات مربوط به آن در میان جوانان ایجاد شده است و در مقابل سؤالات مطرح شده گرایش خوبی به سوی بازخوانی این فرایندها و شناخت دقیقتر آن ایجاد شده است. این یک حس مشترک است که علیرغم عدم وجود ارتباط میان خیلی از نخبگان اخوانی، آنها را به سؤالات مشترکی رسانده است. در این شرایط برخی دارند از طریق تحلیلهای شخصی به آنها پاسخ میدهند و برخی هم به پژوهشهای عمیقتر روی آوردهاند یا خیلی از جوانان، روی به رشتههای علوم انسانی مانند جامعه شناسی و علوم سیاسی کردهاند تا بتوانند فهم دقیقتری از این بحران پیدا کنند.
در ابتدا پس از کودتا، برخی فکر میکردند که این بحران نیازمند اندکی تغییر و اصلاح است ولی هر چه زمان گذشت عمق این بحران بهتر شناخته شد و خیلیها تلاش میکنند در آن سطح خود را بازخوانی کنند. این وضعیت جوانان در داخل و خارج مصر است با این تفاوت که در داخل فرصت چنین مطالعات و پژوهشهایی نیست و آزادی عمل وجود ندارد و در خارج هم که آزادی عمل دارند مشکلات اقتصادی و معیشتی جدی وجود دارد.
اخوان الان هم داخل مصر فعال است؟
بله هست ولی چنانچه گفتم در دوره سکوت و صبر و ثبات است. حالتشان طوری است که گویی منتظر رخداد یک حادثه توسط دیگراناند و خودشان بخاطر شرایطی که هست امکان تحرک ندارند. حتی برای مردم هم تبیین نمیکنند که چه کاری باید انجام دهند و در یک سکوت و انتظار به سر میبرند.
از 2013 تا حالا انگیزه اصلاح در اخوان بسیار زنده است و حتی کسانی که کاملاً ساکت و بی تحرک هستند انگیزه بسیار جدی برای این مساله دارند و همه متفقاند که باید اصلاحاتی اتفاق بیفتد. البته بصورت مردمی و خودجوش تحرکات و گفتگوهایی هست ولی بصورت رسمی امکانش نیست.
آیا جوانان تمایل دارند همچنان در اخوان کار کنند یا یک تشکیلات جدا راه بیاندازند و یا مأیوس شدهاند و…؟
همه این حالتها هست! ولی باید بدانیم که ایجاد یک تشکیلات کار سادهای نیست. اخوان ذاتاً از زمان شکل گیری یک جریان سیاسی نبوده و رویکرد تربیتی داشته است در عین حال خیلیها الان دوست دارند تشکیلات سازی کنند یا برخی هم رویکرد اصلاحی به تشکیلات موجود دارند ولی در داخل امید به امکان فعالیت نیست و در خارج امکانات و حمایتهای مالی و… وجود ندارد تا چنین چیزی اتفاق بیفتد. پس رویکرد اصلاح یا ارتقاء جماعت اخوان با موانع جدی در عمل مواجه است. اکثر افراد با این نگاه خارج مصر هستند و در داخل امکان اثرگذاری جدی ندارند لذا انگیزههایی وجود دارد ولی چون فرصت تحقق نیست به نتیجه نمیرسند. ولی خوب است که بدانید از 2013 تا حالا انگیزه اصلاح در اخوان بسیار زنده است و حتی کسانی که کاملاً ساکت و بی تحرک هستند انگیزه بسیار جدی برای این مساله دارند و همه متفقاند که باید اصلاحاتی اتفاق بیفتد. البته بصورت مردمی و خودجوش تحرکات و گفتگوهایی هست ولی بصورت رسمی امکانش نیست.
اگر فرصت ایجاد شود جوانان اخوان ترجیح میدهند از داخل تشکیلات اخوان مسیر آینده را بروند یا تشکیلات دیگری شکل بگیرد؟
فکر میکنم هر دو حالت وجود دارد. اخوان یک تشکیلات خیلی گسترده است که رابطه عاطفی بین اعضای آن جدی است و فکر وسطی و معتدل بر آن حاکم است لذا هر دو فکر را درون خود تحمل میکند. چه جریان گستردهای که اعتمادش به تشکیلات را از دست داده چه آنها که معتقدند میتوانند در صورت ایجاد فرصت، اصلاحاتی جدی را در آن ایجاد کنند و در همان قالب به فعالیت خود ادامه بدهند. فکر میکنم الان رویکرد اصلاحی و انقلابی خیلی فراگیر و مساله محوری نیست و بیشتر اخوانیها منتظر تغییر شرایط هستند.
شکستهای پیاپی اخوان در کشورهای مختلف مثل سوریه و مصر و… چه تاثیری روی اخوانیها داشته است؟
شکستهای مصر و سوریه ربط مستقیمی به اخوان نداشته است چرا که جریان انقلاب در این کشورها صرفاً از سوی اخوان مطرح نشد که بخواهد اخوان مسوولیت شکست آن را نیز بر عهده داشته باشد. اخوان فقط جزئی از این ماجرا بوده است و شکستها ربط به مردم این کشورها داشت که نتوانستند در مقابل دولتها یا دخالتهای منطقهای ایستادگی کنند. اخوان فقط قسمتی از این ماجرا بود و چه بسا مردم جلوتر از اخوان بودند. درباره بازخوانی هم قسمت رسمی اخوان آمادگی چنین چیزی را ندارند و انگیزه این مساله را هم ندارد. حتی از ارزیابی هم میترسد و یک تصویر ثابت درباره این مرحله دارند که باید سکوت و صبر کرد! چرا که هر اقدامی ممکن است منجر به از بین رفتن باقیمانده تشکیلات بشود. یعنی حتی نقد درونی را عاملی برای جدایی و اختلاف و تضعیف میدانند و برای چنین رویکردی به هیچ وجه آماده نیستند.
بعضی اظهارنظرهای راشدالغنوشی و نیز احمد الریسونی این تصور را در اذهان ایجاد کرده که بخشی از اخوانیها به سمت رویکردهای سکولار در حال حرکت هستند. نظر شما در این زمینه چیست؟
بین غنوشی و ریسونی تفاوت زیادی هست و من نمیتوانم رویکرد غنوشی را نقد کنم ولی فکر میکنم مساله این است که ما با پدیدهای روبرو هستیم که حس میکند با وجود داشتن طرفداران زیاد، ضعیف است تا حدی که هر لحظه ممکن است بازی را علیه او برگردانند و چیزی مثل مصر یعنی کشتار و زندان و شکنجه در انتظار آنهاست! لذا فارغ از اختلافات فرهنگی و فکری که میان اخوان مصر و مغرب عربی هست ولی مساله اصلاً در رویکردهای فکری و کلی نیست بلکه رسیدن به این نتیجه است که اسلامگرایان به تنهایی نمیتوانند یا اجازه نخواهند داشت که زمام قدرت را به دست بگیرند حتی اگر بدنه مردمی داشته باشند لذا یا باید مثل مصر سعی کنند که این قدرت را نگاه دارند و در مقابلش همه چیز را روی سرشان خراب کنند یا باید دنبال هم پیمان و همراهانی بگردند و حسب مصلحت تنازلاتی داشته باشند که بتوانند نقشی هم در قدرت بازی کنند والا عاقبت تلخ و وحشیانهای میتواند در انتظارشان باشد.
یعنی به این نتیجه رسیدهاند که تشکیلات اخوان، تجربه کافی برای مواجهه با این توحش امنیتی را ندارد و میبینیم که رسماً چنین سیاستی در منطقه اعمال میشود پس بهتر است که رویکردهای ایده آلیستی را کنار بگذارد و واقع بینانه تر به مساله بنگرد چرا که حتی قدرتهای منطقهای هم توان مواجهه با این سرکوبها را ندارند و نمیشود به کسی تکیه کرد!
در شرایط کنونی، برای اخوانیها رسیدن به قدرت اولویت دارد یا کارهای فکری و اجتماعی؟
در میان اخوانیها انگیزه رسیدن به قدرت خصوصاً در شرایط کنونی وجود ندارد و فضا را سیاهتر از این میبینند که بخواهند برای رسیدن به قدرت تلاش کنند بلکه فکر میکنند اگر بتوانند اندکی آزادی به دست بیاورند و از توحش و سرکوب بکاهند فعلاً یک موفقیت خواهد بود. ولی درباره اقدامات فکری و اجتماعی چون اخوان یک تشکیلات دارای اعضای بسیار زیادی است به طور طبیعی این کارها همیشه موجود بوده است ولی خب قبلاً تشکیلاتیتر بود ولی حالا به صورت شخصیتر دارد انجام میشود.
اولویت داخل و خارج مصر فرق دارد؟
قسمت رسمی چه در داخل و چه در خارج به صبر و ثبات میاندیشد ولی سایرین، به افزایش توانمندیهایشان میاندیشند چه در سطح فردی چه در سطح جمعهای کوچک.
نقش ایران درباره آینده اخوان چیست؟
فکر میکنم تحولات منطقه کاری کرده که ایران از فضای جهان عرب دور افتاده و بخاطر آنچه در سوریه و یمن رخ داد، این اختلاف نظرها وجود دارد و نوعی عزلت برای ایران ایجاد کرده که فعلاً هم بخاطر مشکلات مختلف از بین نرفته است. این مسائل یک مانع اساسی برای ایران در هر نوع اثربخشی بر جهان عرب و اخوانیها ایجاد کرده است که محتاج یک سری اقدامات از طرف ایران است.
در این زمینه به تشکلهای مردمی و نخبگانی ایرانی چه توصیههایی دارید؟
فکر میکنم ما نیازمند یک گشایش بیشتر در ارتباطات مردمی غیررسمی هستیم. نباید هم این فعالیتها در داخل ایران متمرکز باشند چرا که این حساسیتها بالاخره وجود دارد و باید به فکر ارتباطات در خارج ایران باشند. امروز نیازمند این هستیم که جهان عرب بفهمد که ایران یک صدا نیست و صداهای متنوعی در آن وجود دارد. یعنی نگاههای متنوعی که حتماً وجود دارد بازتاب نیافته و تصور میشود که سیاست رسمی ایران نظر همه ایرانیهاست. پس به توسعه ارتباطات غیررسمی نیازمندیم.