سید محمد باقر حکیم؛ نقد تفسیرهای ناروا از واقعه عاشورا
آیت الله سید محمد باقر حکیم در تاملات خود، واقعه عاشورا را واکاویده و مورد بررسی قرار داده است. وی حرکت امام حسین(ع) را یک قیام میداند. ایشان برای تبیین اندیشه خود در فلسفه عاشورا، ابتدا نظریاتِ دیگر را مورد نقد قرار میدهد.
قیام امام حسین(ع) نزاعی قبیلهای؟
اولین دیدگاهی که او مورد نقد قرار میدهد، انگارهای است که آن را جدال بر سر نزاعی قبیلهای مینامد. این دیدگاه میگوید: قیام امام حسین(ع) یک حرکت قبیلهای و بیانگر اختلافی شدید میان دو طایفه از قریش بود که آنها پیش از اسلام بر سر قدرت و سرپرستی قبیله، با یکدیگر اختلاف داشتند و این همان اختلاف میان بنی هاشم و بنی امیه است.
آیت الله حکیم این دیدگاه را با حقایق تاریخی سازگار نمیبیند و عنوان میکند: در میان یاران امام حسین(ع) چه به لحاظ قومی و قبیلهای و یا ملیتّی و چه به لحاظ سطح فرهنگی و یا طبقه اجتماعی و حتی از نظر تفکر عقیدتی و مذهبی شاهد تفاوت بسیاری هستیم، بنابراین ماجرای نزاع قبیلهای نمیتواند همه آن افراد را گرد هم آورد و یکپارچه سازد. بحث نزاع قبیلهای نمیتواند میان «جون» برده سیاه پوست و «حبیب ابن مظاهر» رئیس یکی از قبایل بزرگ عرب اتحاد برقرار نماید؛ هم چنان که نمیتواند کسانی مانند «حربن یزید ریاحی» و «زهیر بن قین» را که تا شب آخر از دشمنان امام حسین(ع) بودند و در هنگامه جنگ، پس از شنیدن سخنان و ندای یاری امام(ع) به ایشان پیوستند، به کسانی که از روز اول جزء دوستداران امام بودند پیوند بزند.[1]
قیام امام حسین نزاعی برای تشکیل حکومت؟
بر اساس این دیدگاه گفته میشود که: امام حسین(ع) دید که پس از مرگ معاویه، یزد برای حکومتداری، فردی ضعیف است. هم چنین به دلیل بی بند و باری، عیاشی و سرپیچی آشکار از اسلام، در نگاه جامعه اسلامی مردود و منفور است، پس حسین(ع) برخود واجب دانست که به خاطر برپایی حکومت عادلانه اسلامی، تلاش نماید.
بر اساس این دیدگاه گفته میشود که شرایط برای امام حسین(ع) فراهم نشد و با وجود این که کوفیان، هزاران نامه برای ایشان فرستاده و وعده یاری و حمایت ایشان را دادند، اما در آخرین لحظه وی را تنها گذاشتند و آن گاه امام، خود را تنها و غریب دید.
آیت الله حکیم به این تفسیر نیز واکنش نشان میدهد و عنوان میکند که: ما این تفسیر را نیز نمیپذیریم و به آن اعتقاد نداریم چون میدانیم که هدف قیام امام(ع) رسیدن به قدرت نبوده است. به تعبیر ایشان، ما قطعاً این نظریه را نمیپذیریم؛ چون در این صورت اگر فرض کنیم امام حسین (ع) از نتیجه با خبر بود و میدانست به قدرت و حکومت نمیرسد، باید همانند برادرش امام حسن(ع)، پس از صلح با معاویه و یا همچون پدرش علی(ع) پس از رحلت رسول خدا(ص)، او هم در خانه مینشست. برای این که ما میگوییم امام از آغاز، به فرجام کار، آگاه بود و میدانست که نمیتواند به قدرت برسد ولی با وجود این، به جنگ با حکومت یزید پرداخت، بنابراین هدف از این قیام رسیدن به قدرت نبوده و نکته دیگری در میان بوده است.[2]
قیام امام حسین با انگیزهای اخلاقی؟
تفسیر دیگری که از قیام امام بیان شده، بر آن است که انگیزههای امام حسین(ع) را به اموری اخلاقی منتسب کند. در این تحلیل گفته میشود که حسین(ع) انسانی شریف، عزّتمند، بزرگوار بود و ممکن نیست که چنین انسانی در برابر فردی فرومایه و بیبند و بار مثل یزید سر فرو آورد. بنابراین امکان ندارد که چنین فردی با ویژگیهای اخلاقی و فطری والایش با یزید بیعت کرده و دست در دست او بگذارد.
آیت الله حکیم به این دیدگاه نیز خُرده گرفته است. ایشان عنوان میکند که: اگر چه عامل اخلاقی، بخش مهمی از حرکت امام حسین(ع) بود و این هدف بخشی از اهداف قیام ایشان را تشکیل میداد اما نمیتواند به تنهایی عامل قیام امام(ع) باشد. به تعبیر ایشان اگر بپذیریم که قیام امام حسین(ع) برآمده از یک موضوع اخلاقی فطری باشد، در رویارویی با امام حسن(ع) به این سئوال بر میخوریم که ایشان در کنار امام حسین(ع) زندگی میکرد و امام نیز بود و جدای از امامتش، به لحاظ تربیتی و همه ویژگیها در شرایطی شبیه شرایط امام حسین(ع) با همان ویژگیهای اخلاقی، همان نَسَب خانوادگی زندگی میکرد، پس چرا این ویژگی اخلاقی در یکی وجود دارد و در دیگری نه؟[3]
به تعبیر سید حکیم، اگر قیام کردن علیه ظلم، ویژگی ممتاز اخلاقی است؛ میباید امام حسن(ع) هم سر از بیعت با معاویهبنابیسفیان بر میداشت و به اقدام نظامی همّت میگمارد.
قیام امام حسین(ع) مسئلهای غیبی؟
تفسیر رایج دیگری که از ماجرای قیام حسین بن علی(ع)وجود دارد، دیدگاهی است که میگوید: امام حسین(ع) امام معصوم است و خداوند از همان آغاز خلقت، از زمان آفرینش عالم «ذر» برای ایشان چنین مقدّر کرد که وی در کربلا با این حالت اندوه بار که مقاتل شرح آن را گفتهاند، به شهادت برسد.
آیت الله حکیم این دیدگاه را نیز نمیپذیرد. ایشان در این مسأله تاکید دارد که ائمه طاهرین(ع)، جهت هدایت انسانها اقدام به دعوت میکردهاند و لذا اینگونه تفسیر از حرکت ایشان، رسالتِ هدایت آنها را مورد تردید قرار میدهد. به تعبیر آیت الله حکیم: اگر خداوند بزرگ درباره اهل بیت(ع) از جمله امام حسین(ع) میفرمود که، آن ها احکام و تکالیف خودشان را دارند و زمانی که کاری را انجام میدهند، این کار و رفتار آن ها متوجه شما نیست و شما نباید از آن پیروی کرده و آن را انجام دهید، در این صورت میتوان این دیدگاه را پذیرفت. در حالی که اینچنین نیست و خداوند، ائمه(ع) را الگو و اسوه مردم قرار داده است هم چنان که پیامبر اکرم(ص) میفرماید: اِنّ الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه.
آیت الله حکیم تاکید میکند که مفهوم امامت این است که این فرد پیشوا و رهبر بوده و مردم باید از او پیروی کرده و به دنبال وی حرکت نمایند نه اینکه اعمال و رفتار وی به امور غیبی منتسب شود.
تفسیر آیت الله حکیم از قیام حسینی
آیت الله حکیم با نقد تفاسیر گذشته، بر این باورند که امام حسین(ع) به انگیزه و هدفی در صحرای عاشورا حاضر شد. ایشان سه عامل و هدف را از علل اصلی میدانند.
1-تبدیل موضع نظری به عملی
آیت الله حکیم این موضع خود را اینگونه توضیح میدهند: امام حسین(ع) میدانست که مردم با حقیقت یزید، سرکشی و بی توجهی آشکارش نسبت به ارزشها، معیارها و احکام اسلامی آشنا هستند. همچنین این مردمی که حسین(ع) را به شهادت رساندند، امام را نیز میشناختند و میدانستند که او برحق است. همه این حقیقتها روشن بود اما هیچگاه موضعگیری عملی در برابر این پدیده و این حقایقِ روشن، وجود نداشت. مردم در کار خود سرگردان بودند و نمیدانستند در برابر این حزن و اندوه دهشتناک در جامعه اسلامی چه کنند، این اندوهی جان کاه بود که مردم با آن رو به رو بودند و نمیدانستند چه بکنند!
امام سوم شیعیان خواست تا این موضع نظری نسبت به حکومت یزید را به موضع عملی و تکلیف دینی آشکار تبدیل نماید تا آنها را به قیام و فعالیت واداشته و حصار ارادههایشان را باز کند و حالت شک و سرگردانی آنها را از بین ببرد.[4]
2-تبدیل درک عقلانی به درک وجدانی
موضع دیگری که آیت الله حکیم بر آن تاکید دارند بیدار کردن وجدانهای مردمی است. به تعبیر ایشان، وجدانهای این مردم، در خواب یا در شُرف مرگ تدریجی بود. انسان گاهی چیزهای زیاد و درستی را با عقلش درک میکند اما موضع، وجدان و حرکتش با این درک درست متفاوت است؛ هر فردی در زندگی عملی خودش می تواند این واقعیت را دریابد و این جدایی را دریابد. او میتواند بسیاری از امور را بداند مثلاً بداند که شراب خوردن نادرست و برای عقل و سلامتی او زیان آور است یا ظلم ناپسند است ولی با وجود این میبینی که گاهی خلاف آن عمل میکند چون در اینجا خواستهها، لذتها، بیارادگیها بر او فشار میآورد و مانع حرکت و تلاش درست وی میشود .
مردم زمان امام حسین(ع) در چنین شرایطی زندگی میکردند. ایشان خواست تا با این قیام به مردم بگوید که موضع عملی در برابر مساله یزید، شهادت و قربانی شدنِ ما است. ایشان به دنبال رسیدن به حکومت نبود چون میدانست که به این چنین چیزی نمیرسد بلکه میخواست مردم را به حرکت و قیام وادارد و دلها و وجدانها را بیدار سازد تا آنها به پا خیزند.[5]
3-ماندگاری اسلام به برکت فداکاری امام حسین(ع)
هدف دیگری که آیت الله حکیم بدان اذعان دارد، ماندگار شدن اسلام است. به تعبیر ایشان پاسداری از اسلام نه تنها هدفی بزرگ بلکه والاترین و مهمترین هدفی است که پیامبران به خاطر آن مبعوث شدهاند و ائمه اطهار برای آن تلاش نموده و در تحقق آن با حسین (ع) مشارکت نمودهاند.
آیت الله حکیم اذعان میدارد که اسلام در آن زمان در معرض تحریف و دگرگونی بود همچنان که دیگر دینهای آسمانی تحریف شدند. اما نمیتوان گفت که چون اسلام دین حق است و فرستاده شده از طرف خداوند، پس باید ماندگار باشد. این وعده اگر چه حق است، اما این وعده الهی از راه قوانین و نظام موجود در حرکت تاریخ و از راه اسباب و عواملی محقق میشود که در حرکت جوامع انسانی موثر است و این خون پاک و شریف به طور ویژه، در انجام این وعده و پاسداری از اسلام و خط شریف آن اثر زیادی دارد.[6]
آیت الله حکیم با نقد نگاه یک سویه به قیام عاشورا، انگیزههای مختلفی را برای قیام بر میشمرد. انگیزه هایی که به تعبیر آیت الله حکیم، همگی وجدان آدمی را نشانه میرفتند و بیداری امّت را طلب میکردند.
ارجاعات:
[1] قیام امام حسین، محمد باقر حکیم، صص19-20
[2] همان، صص26-27
[3] همان، ص31-33
[4] همان، صص50-52
[5] همان، صص54-55
[6] همان، صص57-58