مصطفی محقق داماد؛ ماجرای جهلی که به عاشورا انجامید

مصطفی محقق داماد از جمله متفکرانی است که می‌کوشد آموزه‌های دین را با معیاری عقلی تبیین کند. او که هم حقوق خوانده و هم فلسفه، تاملاتی در برخی از تعالیم دینی دارد. وی بر آن است تا از موضعی روشنگرانه به مقولات دینی بنگرد. کتاب «روشنگری دینی» را نیز در همین راستا تألیف کرده است. وی معتقد است که یکی از آفات اجتماعی، خصوصاً در جوامع دینی، «جهل مقدس» است. و آن جهلی است که بُعد قدسی دارد. در چنین جهلی شخصِ جاهل در جهل خود می‌سوزد ولی برای خدا می‌سوزد. چنین فردی از هرگونه روشنگری هم می‌هراسد آن هم برای خدا.

محقق داماد این تعبیر را از جوردانو برونو فیلسوف ایتالیایی اخذ کرده است. برونو فیلسوفی بود که می‌گفت انسان‌ها می‌توانند و می‌باید قدرت اندیشه داشته و از هرگونه تحمیل ایده و عقیده به دور باشند. گفته‌اند وی به علت همین ایده‌اش در دادگاه انگیزیسیون (تفتیش عقاید) محکوم شده و زنده زنده در آتش سوزانده شد. روزی که او را برای مجازات آورده بودند، پیرزنی نزدیک شد و در حالی که تکه هیزمی در دست داشت و با آوردن نام خدا بر لب، آن تکه را به روی هیزم‌ها انداخت. برونو در آن لحظه بود که گفت: نفرین بر این جهل مقدست![1]

محقق داماد از همین موضع است که فاجعه عاشورا را نیز نتیجه‌ای از همین جهل مقدس می‌داند. وی البته عنوان می‌کند که: من منکر آن نیستم که در فاجعه عاشورا برخی با انگیزه‌های مادی نظیر پول و ثروت و رسیدن به جاه و مقام آمده بودند و جنایت می‌کردند. اما اطمینان دارم که تعداد زیادی نمی‌توانند این دسته را تشکیل دهد. چنین فکر می‌کنم که انگیزه عمده گروه اصلی دشمنانِ امام، دینداری کژ اندیشانه آنان بوده است که من آن را جهل مقدس نامیدم.[2]

فهم ناصحیح از آیات و روایات، به جان جامعه افتاده و برخی را به این نتیجه کشانده بود که ریختن خون حسین (ع) واجب است. حتی پس از فاجعه عاشورا سران لشکر یزید به شکرانه کشتن امام (ع) چهار مسجد را در کوفه بنا کردند. به پشتوانه دین می‌توان بسیاری جنایات را نیز رقم زد. محقق داماد از همین موضع است که به تحلیل واقعه عاشورا می‌پردازد.

وی معتقد است که تفکر اشعری گرایی و عدم التزام به عقل و استدلال و منطق، چنین فاجعه‌ای را رقم زده است. بسیاری از سخنان یزیدیان، بر این مبنا بود که اراده خدا در این نبرد پیروز شده و این واقعه خواستِ خدا بوده است. محقق داماد از برخی این کژ اندیشیها مصادیقی را ذکر می‌کند. به عنوان نمونه می‌گوید که برخی تاریخ نگاران از جمله ابوهلال در کتاب تاریخ خود و همچنین قتیبه در کتاب «امامت و سیاست» بیان می‌کنند که مسأله خلافت یزید یکی از قاضاهای الهی بود و در این مورد کسی اختیاری نداشت.[3]

محقق داماد معتقد است که حادثه کربلا به نیکی نشان داد که دین یک چاقوی دو لبه است. اگر درست درک شود، آدمی را به اعلی علیین می‌رساند و اگر کج اندیشیده شود، نه تنها بی اثر نیست، بلکه به انسان در سیر نزول هم شدت می‌دهد و او را به اسفل السافلین می‌کشاند. بر همین مبنا وی عنوان می‌کند که خطر دین دارِ کج اندیش، از بی دینِ مطلق بسیار بیشتر است.[4]

محقق داماد در صدد ریشه یابی کج اندیشی دینی هم بر می‌آید. وی یکی از عوامل این معضل را عدم آزادی در انتخاب دین می‌داند. به تعبیر وی اگر انسان دین خود را از راه تعقل و از راه آزادی انتخاب نکند به کج اندیشی و عقب افتادگی نیز مبتلا می‌گردد. به تعبیر وی: معنای ایمان، انتخاب یک مرام با آزادی کامل و معرفت مبتنی بر تدبر عقل، به دور از هر گونه سیطره حتی سیطره کاریزماتیک و یا عشق است.[5]

وی در مقایسه‌ای که میان جامعه جاهلی با جامعه‌ای با تحمیل دینی برقرار می‌کند اینگونه عنوان می‌کند که: در جامعه جاهلی همه صفات زشت هر چند مردم مرتکب می‌شدند بد بود، ولی خطر در جامعه دینی این است که دین، ابزار توجیه همه زشتی‌ها شود، که پس از پیامبر نیز این اتفاق افتاد. تمام دروغ‌ها به نام دین جایز بلکه واجب شدند. در این صورت هر جنایت کاری بدون عذاب وجدان و با اعتقاد و ایمان به طاغوت جنایت می‌کرد. شیطان توجیه کننده تمام جنایات بود.[6] محقق داماد این آفات را در جوامع دینی نشان می‌دهد تا سپس به سروقت فاجعه عاشورا برود و مصداق عینی یک فاجعه مقدس را تصویر کند.

ظهور اشعری‌گری و رخ دادن فاجعه

به اعتقاد محقق داماد، ظهور اشعری گری و تعطیلی عقل و منطق، سبب ساز فاجعه عاشورا شد. وی سخنان یزیدیان را بر می‌کشد و نشان می‌دهد که چگونه از مبانی دینی کمک می‌گرفتند تا جنایت خود را توجیه کنند. به عنوان نمونه: در مجلس ابن زیاد در کوفه نگاه ابن زیاد متوجه امام علی بن الحسین (ع) شد و گفت این جوان کیست؟ گفتند او علی پسر حسین بن علی (ع) است. ابن زیاد گفت: مگر خدا علی بن الحسین (ع) را نکشت؟ امام سجاد (ع) که متوجه عوام فریبی ابن زیاد شد، بلافاصله به منظور ایفاء وظیفه روشنگری دینی فرمودند: من برادری داشتم که نام او نیز علی بن الحسین (ع) بود و این قوم او را کشتند. ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت.

در این واقعه و گفتگوها، رد پای مبانی کلام اشعری کاملاً محسوس است. این رویکرد از آنجا ناشی می‌شود که در تفکر اشعری، سخن حاکم می‌باید بدون چون و چرا پذیرفته شود. در این تفکرحتی اگر حاکم از دیانت و استقامت در دین بیرون رود، خروج و قیام علیه او با سلاح و شمشیر روا نیست و مسلمان باید از ورود در این گونه فتنه‌ها پرهیز کند.

سوء‌استفاده از نظریه‌های عرفانی

یکی از اندیشه‌هایی که می‌تواند به شدت مورد سوء استفاده قرار گیرد رویکردهای عرفانی است. برخی از مبانی عرفانی را می‌باید با فهم صحیح و با حضور در محضر استاد و اهل فن، آموخت. اما بعضی بدون این پشتوانه به برخی از اقوال و سخنان عارفان استناد کرده و آن را دستاویزی برای جنایات خود قرار داده‌اند. در واقعه عاشورا نیز اینگونه سوء برداشتها دیده می‌شود و محقق داماد بدان اشاره می‌کند.

این تفکر که پادشاهان و ارباب قدرت، سایه خدا و یا مظهر قدرت خدا هستند، به نظریه‌ای که در عرفان اسلامی عنوان «تجلی اسماء و صفات الهی» مطرح است، مستند شده است. محقق داماد معتقد است که یرخی عارفان، آنگاه که این مطلب را به صراحت گفتند، این بهانه را به دست قدرتمندان دادند. آنها گفتند پادشاهان مظهر صفت قدرت الهی هستند و ارباب قدرت نیز از گفته آنان به خوبی بهره گرفتند.[7]

محقق داماد معتقد است که برخی از عارفان با تفسیر غلط و ناروا از نهاد «توحید افعالی» و تمسک به این نهادِ پر معنا، تنبلی و راحت طلبی خود را توجیه کردند. و در قبال تمام جنایت‌های سایر جنایت کاران با استناد به توحید افعالی کنار کشیده و به گوشه‌ای نشستند.

در واقعه عاشورا نیز استناد به همین مبانی بود که فاجعه آفرید. به تعبیر محقق داماد، ابن زیاد دست نشانده یزید نیز از همین نهاد توحید افعالی سوء استفاده کرد و به عنوان یک نقطه منفی در خطاب به زینب کبری (س) گفت: شُکر خدایی را که شما را رسوا کرد و کُشت و افسانه شما را دروغ نمود. و سپس گفت: کُشته شدن برادرت و یارانش کار خدا بود، چگونه دیدی کار خدا را؟

زینب(س) پاسخ می‌فرماید برادر من و یارانشان از کسانی بودند که مرگشان مکتوب عند الله بود و لذا طبق سنت لا یتغیر الهی به سوی آرامگاهشان شتافتند.

حضرت زینب(س) در انتهای سخنش بر این نکته کلامی تاکید می‌کند که‌ای ابن زیادِ نادان، مکتوب بودن مرگ برادرم و یارانش نباید موجب شود که تو و مزدورانت خود را مأمور الهی و در نتیجه غیر مسئول بدانید. خیر! تو و هر کس که در این فاجعه بزرگ دست داشته، نزد خداوند مسئول خواهید بود. «خداوند تو و آن عزیزان مظلوم را نزد خود جمع می‌کند. از تو بازخواست خواهد کرد و به داوری می‌پردازد. آن روز خواهی دید که نجات و رستگاری از آن کیست.»[8]

محقق داماد عنوان می‌کند که مشکل این گروه، عدم درک صحیح از خدا و دین اوست، معرفت صحیحِ الهیات، کار آسانی نیست؛ زیرا کسی به راحتی نمی‌فهمد که چگونه اعمال شرور و زشت بشر هم به خدا و هم به خود منتسب است. چگونه هم فردِ مرتکب مسئول است و هم منتسب به خداست؟ چگونه یک واقعه هولناک، هم مُقدّر است و هم عاملین آن‌ها نزد خدا مسئول‌اند و معذّب خواهند شد؟ این امور نیاز به درک صحیح دینی دارد که فاجعه آفرینان عاشورا از این درک تهی بودند.

سوء استفاده از نظریه عزّت و ذلت الهی

لشکریان یزید به برخی آیات قرآنی هم استناد می‌کردند تا اعمال ناروای خود را توجیه کنند. یکی از این آیات تُعِزّ مَن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشاءَ بِیَدِکَ الخَیر اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیٍ قَدیر (آل عمران- 26) بود. بر اساس این آیه گفته می‌شود که خداوند هر که را بخواهد عزت می‌بخشد و هر که را بخواهد خوار و ذلیل می‌گرداند. این آیه مورد سوء استفاده افرادی مثل یزید و بسیاری از ظالمین دیگر قرار گرفته است. یزید با اشاره به سر مبارک امام حسین (ع) گفت این مرد به خود می‌بالید و می‌گفت پدر من از پدر یزید، مادرم از مادر او، جد من از اجداد یزید و خود من از او بهتر هستیم و همین مسائل بود که وی را به کشتن داد. اما این که پدر او بهتر از پدر من است، کار به داوری کشید و خدا به نفع پدر من داوری کرد. این که مادر او بهتر از مادر یزید است به جانم سوگند که فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) بهتر از مادر من است. اما در مورد جد او، مسلّم است هر کس به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد، نمی‌تواند بگوید که جدّ من بهتر از محمد (ص) است. ولی در مورد خودش و من شاید او این آیه را نخوانده است و آن گاه همین آیه: تُعزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذلُّ مَن تَشاء … را خواند.[9]

این‌گونه برداشت‌ها از دین سبب ساز فاجعه‌ای در واقعه عاشورا شده است. محقق داماد، این نحوه برداشت‌های ناصحیح از دین را مورد نقد قرار می‌دهد. عنوان می‌کند که قرآن و پیامبر (ص) بارها به عقل و منطق انسان‌ها تأکید کرده‌اند. هیچ ادلّه شرعی نمی‌تواند دست و پای عقل را ببندد. اگر عقل و منطق و استدلال از وجود انسان به هر بهانه‌ای رخت ببندد، می‌توان به فجایعی منجر شود. و واقعه تلخ عاشورا یکی از آن فجایعِ نامبارک و تلخ بود.

 

ارجاعات:

[1] مصطفی محقق داماد، فاجعه جهل مقدس، ص 96

[2] همان، ص 107

[3] نقل از سخنرانی مصطفی محقق داماد تحت عنوان ریشه‌های تفکر اشعری در فاجعه عاشورا، خبرگزاری کتاب ایران ایبنا، 11 دی ماه 1391

[4] فاجعه جهل مقدس، ص 21

[5] همان، ص 22

[6] همان، ص 33

[7] همان، ص 74

[8] همان، ص 83

[9] همان، صص 85-84

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.