توصیف ابوریحان از طبیعیات با تعریف متداول حکمت مشائی فاصله دارد
ابوریحان بیرونی در توصیف طبیعیات و قوانین طبیعی از تعریف متداول حکمت مشائی از علوم طبیعی فاصله میگیرد. او میگوید شرایط، مبانی و مجاری طبیعی از گذشته بوده و خواهد بود و اگر شناخت حقیقی آنها حاصل شود، آنگاه این قوانین، علوم طبیعی خوانده میشوند.
نشست بزرگداشت ابوریحان بیرونی، روز دوازدهم شهریورماه به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن صحبتهای غلامحسین رحیمی، معاون وزیر علوم در این نشست، از نظر میگذرد؛
بحث بنده در مورد یکی از مواریث مهم علمی ابوریحان بیرونی در حوزه طبیعیات دوره اسلامی است. البته این صحبت، جدید نیست و خود موضوع بارها مطرح شده و رسالهای که میخواهم به آن اشاره کنم، به کرّات طی چند سال اخیر مطرح بوده است و شاید با رویکرد متفاوتی به این رساله میپردازم.
ابوریحان را جامعه ایران خوب میشناسد و به عنوان یکی از برجستهترین دانشمندان شناخته شده است. شرح حال او از سوی اندیشمندان مختلف ارائه شده است و متعرض آن نمیشوم.
یکی از مواریث علمی ابوریحان، پرسشهایی است که ایشان در حوزه طبیعیات مطرح و برای پاسخ، آنها را برای ابن سینا میفرستد. این پرسش و پاسخها بین دو نفر از برجستهترین دانشمندان صورت میگیرد و تقریباً سراغ نداریم که این بحث جدی علمی بین سرشناسترین دانشمندان یک تمدنی صورت گرفته باشد.
به رغم اینکه این دو دانشمند این ارتباط را به صورت پرسش و پاسخ علمی مطرح میکنند، اما از منظر علمی مورد توجه نبوده است.
در اینجا به این مسئله اشاره میکنم که حوزهای که این پرسشها به آن تعلق دارند، طبیعیات است و تعداد آنها نیز هجده پرسش است و ۱۰ پرسش در مورد کتاب والسماء و العالم ارسطو است و هشت پرسش عمومی از طبیعات حکمت مشاء است و همه پرسشها در مورد حکمت مشاء هستند.
اما یک نکته مهمی را باید ذکر کنیم و آن اینکه، متعلق به چه بخشی از طبیعیات است. به نظر بنده طبیعیات دوره اسلامی، خوب شناخته نشده است و شاخههای مختلف آن شناخته نشده است و به همین دلیل به ویژه در دوران معاصر باعث داوریهای ناقص و اشتباه شده است.
طبیعیات دوره اسلامی را به دو بخش طبیعیات فلسفهمبنا و طبیعیات علممبنا میتوانیم تقسیم کنیم. پس اولین سؤال این است که پرسشهای ابوریحان متعلق به کدامیک از شاخهها است که تقریباً متعلق به طبیعیات علممبنا است.
اگر کتاب شفا را به عنوان نماد حکمت نظری دوره اسلامی در نظر بگیریم، ما با یک حوزهای به نام حکمت طبیعی، ریاضی و الهی مواجه هستیم و تمرکز ما روی حکمت طبیعی است و در آنجا میتوانیم طبیعیات ابن سینا را به دو بخش تقسیم کنیم.
یکی آنچه به عنوان سماء طبیعی مشهور است و بقیه هم طبیعیات تخصصی است که در حوزه شیمی و زیست شناسی و … است.
قسمت سماء طبیعی که مبادی طبیعیات است را میشود به دو بخش تفکیک کرد؛ یکی طبیعیاتی که علممبنای نظری است و یکی طبیعیات فلسفهمبنا، مبتنی بر خمیرمایهای که طبیعیات برای فلسفه فراهم میآورد و این بخش، شاید فلسفه طبیعی باشد.
پرسش ابوریحان هم به طبیعیات علممبنای نظری مربوط میشود و بخشی هم به طبیعیات علممبنای تجربی. مثلاً کتاب المناظر ابن هیثم را باید در بخش طبیعیات علممبنای تجربی گذاشت و یا میزان الحکمه خازنی، در این بخش قرار میگیرد.
پس این پرسش و پاسخها به طبیعیات علممبنای دوره اسلامی تعلق دارند. اما به این معنا نیست که ابن سینا در پاسخهای خود در همین حوزه محدود مانده باشد. بخشی از پاسخهای ابن سینا از منظر فلسفی نگریسته و تحلیل شده است، لذا شاید ره به خطا برده و باز مورد اعتراض ابوریحان قرار گرفته و ابوریحان بر آن پاسخها اعتراض وارد کرده است.
این هجده پرسش و پاسخ در کتابی به نام اسئله و اجوبه گرد آمده که خوشبختانه چاپ شده است. به زبان فارسی در دوره قاجار حکیم ساوجی این کتاب را ترجمه کرده، اما بخشی از تحلیل خود را در بین ترجمه آورده است.
طبیعتشناسی ابوریحان تقریباً بر مبنای تجربه است. یعنی مشاهده و آزمایش. ابوریحان دنیای طبیعی ما را دنیای محسوسات و کمیات میداند و روش دستیابی به معرفت برای شناسایی این دنیا را روش مشاهده و آزمایش میداند.
به همین دلیل، علیه کسانی که میخواهند فقط با استدلال عقلی این دنیا را توجیه کنند، به مقابله برمیخیزد.
بیرونی در کتاب «التفهیم» مینویسد، هر پژوهشگر برای دست یافتن به راستی میتواند بر هر نوشتهای شک کند، اگرچه رأی چندین نفر باشد یا به تواتر به ما رسیده باشد و حتی نوشته خواص باشد.
خیلی اوقات وقتی خواص را مطرح میکند، منظورش ارسطو است. به شدت با کسانی که ارسطو را بری از اشتباه میدانند به مبارزه برمیخیزد و میگوید او نیز در معرض خطا است. میگوید پژوهشگر باید هشیار باشد و درستی کار خود را همیشه آزمایش کند و بر خود خرده بگیرد و از خودپسندی بپرهیزد و از این کار خسته نشود.
بعد در کتاب دیگری آورده است، آنچه دانمشندان گفتهاند، جز در واژهها و الفاظ، تفاوت دیگری با سخن ارسطو ندارد. آنان نادرستیهایی که در این نظریات هست به گردن کسانی جز ارسطو میاندازند.
اگر کسی نظریات ارسطو در این کتاب را خطای فاحش بداند و مثلاً قبول نکند که پایینتر از مدار رأسالسرطان نیز آبادانی بر زمین وجود دارد، این گروه به تکذیب او برمیخیزند. اینها را ابوریحان نقل میکند.
میگوید بر اساس آموزههای ارسطو، عدهای مدعی هستند که آب گرم به سبب لطافت اجزایش زودتر از آب سرد که اجزایش متراکم است، یخ میزند، اما من دو ظرف یک اندازه و یک شکل برگرفتم و در هر دو ظرف، از یک آب خالص یکی سرد و دیگری گرم به گونهای که لمس آب گرم آزاردهنده نباشد، ریختم.
هر دو ظرف را در هوای تمیز و زمان یکسان نهادم. سطح آب سرد یخ بست، در حالی که در آب گرم هنوز گرمایی باقی مانده بود. این آزمایش را بار دیگر تکرار کردم و باز هم چنان شد. حرارت ظرف داغ را خیلی بالا بردم، ظرف سرد فسرد، اما ظرف داغ به مرتبه حرارت ظرف اول نرسید.
نکته دیگری که از ابوریحان ذکر میکنم، در مورد قوانین طبیعی است. بیرونی در توصیف طبیعیات و قوانین طبیعی از تعریف متداول حکمت مشائی از علوم طبیعی فاصله میگیرد.
ایشان میگوید شرایط و مبانی و مجاری طبیعی از گذشته بوده و خواهد بود و اگر شناخت حقیقی آنها حاصل شود، آنگاه این قوانین، علوم طبیعی خوانده میشوند. اگر الآن هم بخواهیم علوم طبیعی را ذکر کنیم، باید در همین حوالی توضیح دهیم.