کلاف سردرگم مساله آوارگان فلسطینی؛ آمریکا و اسرائیل به دنبال نابودی «حق بازگشت»
مسأله آوارگان فلسطینی یکی از پیچیدهترین چالشها در مسیر یافتن یک راهکارِ واقعی، قابل پذیرش و قابل اجراء برای حلوفصل مسأله فلسطین است. چالش آوارگان فلسطینی از زمان صدور قطعنامه شماره 181 مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ 29 نوامبر سال 1974 میلادی که «قطعنامه تقسیم» نیز نامیده میشود، آغاز شد.
به موجب قطعنامه مذکور کشور فلسطین به 3 بخش تقسیم شد و بدینترتیب 55 درصد از اراضی فلسطینیان به یهودیان واگذار شد و حدود 44 درصد از اراضی نیز به اعراب ساکن آن سپرده شد.
درهمینحال، «قدس» و «بیت لحم» نیز تحت قیمومیت بینالمللی قرار گرفتند. واقعیت آن است که «قطعنامه تقسیم» مجمع عمومی سازمان ملل متحد موجب شد تا مقامات اسرائیلی توجیهی برای برپایی دولت خود در بخشی از اراضی فلسطینیان آن هم در مساحتی بیشتر از آنچه که در قطعنامه ذکر شده بود، بیابند.
این باعث شد تا بیش از نیمی از فلسطینیان از اراضی خود مهاجرت کنند و آواره شوند.تنها در سال 1948 میلادی حدود 850 هزار فلسطینی که در آن زمان 61 درصد از مجموعِ کل ملت فلسطین را تشکیل میدانند، آواره شدند.
بنابراین در «روز نکبت» 80.5 درصد از فلسطینیان به «کرانه باختری» و «نوار غزه» که از اشغال اسرائیل در امان مانده بودند، پناهنده شدند و 19.5 درصد از آنها هم به کشورهای عربی نظیر سوریه، اردن، مصر، عراق و لبنان مهاجرت کردند.
برخی از فلسطینیان نیز به اروپا و آمریکا رفتند. با فرا رسیدن سال 1967 میلادی و اشغال کرانه باختری و نوار غزه، اسرائیل 460 هزار فلسطینی دیگر را نیز آواره کرد تا بافت جمعیتی فلسطین تغییر کند.
در 15 مِی سال 1948 میلادی جنبش صهیونیستی رسماً برپایی دولت اسرائیل را اعلام کرد تا بدینسان، صهیونیستها بر 77 درصد از اراضی فلسطینیان سیطره یابند.
پس از این حوادث بود که سازمان ملل متحد قطعنامههایی را برای حمایت از آوارگان فلسطینی به تصویب رساند. این سازمان در نوامبر سال 1948 میلادی با صدور قطعنامهای سازمان «آنروا» (آژانس امدادرسانی و کاریابی برای آوارگان فلسطینی) را تشکیل داد.
افزون براین، در دسامبر همین سال نیز قطعنامه شماره 194 از سوی سازمان ملل متحد صادر شد که در آن بر «حق بازگشت» فلسطینیان به اراضی محل سکونت خود به رسمیت شناخته شد.
از سوی دیگر، سازمان ملل متحد در تاریخ 4 مارس سال 1949 میلادی با صدور قطعنامه شماره 273 اعلام کرد که درخواست عضویت اسرائیل در این سازمان را پذیرفته است.
این سازمان اعلام کرد که اسرائیل نیز مانند هر عضو دیگری در سازمان ملل متحد میبایست به تمامی قطعنامههای صادره از سوی این سازمان احترام گذاشته و به آنها التزام داشته باشد.
با اینحال، اسرائیل که از ابتداء مدعی التزام خود به قطعنامههای صادره از سوی سازمان ملل متحد شده بود در ژوئن سال 1952 میلادی فعالیتهای سازمان «آنروا» در اراضی تحت سیطره خود را متوقف ساخت.
در این پژوهش تلاش شده است تا با تمرکز بر چالشِ هدف قرار گرفته شدن سازمان «آنروا» در دوره ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» در آمریکا، به میزان اهمیت بقای آن به منظور حمایت از حقوق آوارگان فلسطینی به ویژه «حق بازگشت» آنها پرداخته شود.
1 ـ هجمه سازماندهیشده آمریکا علیه «آنروا»
واقعیت آن است که «دونالد ترامپ» رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا از زمان به قدرت رسیدن در این کشور با اتخاذ سلسله سیاستهای مختلف موجب ظهور و بروز خطرات و تهدیدات فراونی علیه حقوق آوارگان فلسطینی شده است.
ترامپ به گونهای در مسیر مبارزه با سازمان آنروا گام برداشته است که گویی به دنبال انحلال کلیِ این سازمان و پایان بخشیدن به حمایت از حقوق آوارگان فلسطینی است.
این درحالی است که «حق بازگشت» در رأس حقوقی قرار دارد که آوارگان فلسطینی برای تحقق آن تلاش میکنند. براین اساس، سیاستهای کنونی ایالات متحده آمریکا حاکی از آن است که سران این کشور در راستای زیر پا گذاشتن حقوق آوارگان فلسطینی و به تبع آن نابودی مسأله فلسطین حرکت میکنند.
این درحالی است که آمریکاییها پیش از روی کار آمدن «دونالد ترامپ» از سازمانِ آنروا حمایت مالی به عمل میآوردند. در مسأله «معامله قرن» نیز آمریکاییها به دنبال از بین بردن حقوق آوارگان فلسطینی و نابودی مسأله فلسطین هستند؛ به ویژه اینکه سیاستهای ترامپ نیز به هیچ وجه با سیاستهای رؤسای جمهور پیشین آمریکا سازگاری ندارد.
از همین روی، امروز شاهد آن هستیم که ایالات متحده آمریکا به صورت کاملاً سازماندهی شده هجمهها علیه سازمان آنروا را کلید زده است و هدف اصلی و اساسی آن نیز به نابودی کشاندن حق بازگشت است؛ حقی که قطعنامههای رسمی صادره از سوی سازمان ملل متحد آن را به رسمیت شمارده است.
در حال حاضر ایالات متحده آمریکا در اقداماتی کاملاً همسو با اسرائیل به دنبال انحلال کامل سازمان بینالمللی آنروا است و در این عرصه تلاش دارد تا مأموریتهای این سازمان را به کمیساریای عالی امور آوارگان در سازمان ملل واگذار نماید.
در این زمینه باید گفت هرچند که یک حمایت بینالمللی یکپارچه از موضع آمریکا علیه سازمان آنروا وجود ندارد اما چالشی نیز وجود دارد که تهدیدی برای سازمان مذکور محسوب میشود. این چالش در واقع عدم مواجهه صریح سران عرب با سیاستهای ایالات متحده آمریکا علیه فلسطینیان و حق بازگشت آنهاست.
البته ناگفته نماند که سیاستهای واشنگتن برای نابودی مسأله فلسطین، موضوع جدیدی نیست و تنها در دوره ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» تشدید شده است. این رویکرد دولت کنونی ایالات متحده آمریکا در قبال مسأله فلسطین به ویژه پس از اعلام قدس به عنوان پایتخت اشغالگران، بیش از گذشته آشکار شد.
آمریکاییها در ابتداء تلاش کردند تا از رهگذر اعمال فشارهای اقتصادی به سازمان آنروا آن را با یک بحران بزرگ مواجه سازند اما پس از مدتی تصمیم گرفتند به منظور سرکوب نهایی آوارگان فلسطینی، ارائه کمکهای مالی به سازمان مذکور را به طور کامل متوقف سازند.
تلاشهای ایالات متحده آمریکا و اسرائیل برای تفویض اختیارات سازمان آنروا به کمیساریای عالی امور آوارگان در سازمان ملل متحد خود گواه بر این مدعاست که آنها در راستای تحقق یک هدفِ بزرگتر یعنی نابودی مسأله فلسطین، گام برمیدارند.
این تلاشها پس از رونمایی از طرحی به نام «معامله قرن» ابعاد منطقهای و بینالمللی پیدا کرد. براساس تمامی آنچه که گفته شد، نتیجه میگیریم که میان هدف قرار دادن سازماندهیشده آنروا با طرح بزرگ نابودی مسأله فلسطین ارتباط تنگاتنگی وجود دارد.
2 ـ قطعنامههای بینالمللی و حقوق آوارگان فلسطینی در مسأله «بازگشت»
پس از اعلام برپایی دولت اسرائیل در تاریخ 15 مِی سال 1948 میلادی و ارتکاب اقدامات تروریستی علیه فلسطینیان و کشتار دستهجمعی آنها، منطقه یکی از بزرگترین عملیاتهای کوچ دادن اجباری را به خود دید و به دنبال آن، صدها هزار فلسطینی مجبور شدند به امید یافتن امنیت به مناطق دیگر مهاجرت کنند.
این مهاجران فلسطینی هیچگاه تصور نمیکردند که پرونده بازگشتشان به اراضی خود به یک مشکل بزرگ و پیچیده تبدیل گردد؛ به گونهای که جامعه جهانی هم قادر به حلوفصل آن نباشد. سازمان ملل متحد تاکنون قطعنامههای بسیاری را در خصوص حق بازگشت آوارگان فلسطینی صادر کرده است.
اصلیترین و قدیمیترین قطعنامه صادره از سوی سازمان ملل در این زمینه قطعنامه شماره 194 است که پیشتر بدان اشاره شد. قطعنامه مذکور متشکل از 11 بند است و در آن صراحتاً آمده است: «لازم است در سریعترین زمان ممکن به آن دسته از آوارگان فلسطینی که مایل به بازگشت به اراضی خود هستند، اجازه داده شود به خانههای خود بازگردند و در سلامت و امنیت زندگی کنند.
افزون براین، باید به آن دسته از فلسطینیان نیز که مایل نیستند به اراضی خود بازگردند، خسارت پرداخت شود». بنابراین، طبق قطعنامه شماره 194 سازمان ملل متحد حق بازگشت یک حق قانونی برای آوارگان فلسطینی محسوب میشود که پس از آن بسیاری از اسناد و قطعنامههای بینالمللی نیز به عنوان مکمّل آن به تصویب رسیدند.
از آنجایی که نهادهای وابسته به سازمان ملل متحد در اجرای بندهای مختلف قطعنامه شماره 194 شکست خوردند، بنابراین لازم بود تا سازمان ملل به منظور تحقق حق بازگشت آوارگان فلسطینی به حمایت از سازمان آنروا ادامه دهد تا اینکه بتواند زمان کافی برای یافتن یک راهکار مناسب را در اختیار داشته باشد.
از سوی دیگر، سازمان ملل متحد در تاریخ 14 دسامبر سال 1950 میلادی اقدام به تأسیس کمیساریای عالی امور آوارگان در این سازمان کرد.
این کمیساریا کار خود را از ژوئن سال 1951 میلادی به صورت رسمی آغاز کرد. در اساسنامه کمیساریای مذکور به وظایف و مسئولیتهای آن اشاره شده و آمده است: «لازم است که حمایتهای بینالمللی از آوارگان فلسطینی فراهم گردد؛ کمااینکه ضروری است تا به کمک دولتهای مختلف در جهان راهحلی دائمی برای پایان بخشیدن به مشکلات آوارگان یافت شود».
در ابتداء کمیساریای عالی رسیدگی به امور آوارگان فلسطینی اعلام کرد که آن دسته از آوارگان که تحت حمایت دیگر نهادها و مؤسسات بینالمللی قرار دارند، نمیتوانند تحت پوشش این کمیساریا باشند و از خدمات آن بهرهمند شوند.
مقصود اصلی کمیساریایِ عالی امور آوارگان فلسطینی در واقع سازمانِ آنروا بود. با اینحال، شماری از کشورهای عربی با اعتراضاتی شدیدللحن به سازمان ملل متحد، خطاب به این سازمان اعلام کردند: «فاجعه پناهندگی فلسطینیان در کشورهای مختلف با اقدام سازمان ملل متحد در به رسمیت شناختن دولت اسرائیل رقم خورد.
بنابراین، لازم است که سازمان ملل متحد در قبال رنج و محنتهای آوارگان فلسطینی، مسئولت خود را بپذیرد». پس از این اعتراضات شدیداللحن بود که کمیساریای عالی امور آوارگان اعلام کرد که فلسطینیان تحت حمایت سازمان آنروا نیز میتوانند تحت پوشش این کمیساریا باشند.
در سال 1974 میلادی مسأله فلسطین بار دیگر در دستور کار مجمع عمومی سازمان ملل متحد قرار گرفت. این مجمع نیز قطعنامه شماره 3236 درباره مسأله فلسطین را صادر و اعلام کرد: «حقوق ملت فلسطین غیر قابل تصرف است.
کسی نمیتواند حق تعیین سرنوشت، حق برخورداری از استقلال و حاکمیت ملی و نیز حق بازگشت را از فلسطینیان سلب کند». افزون براین، مجمع عمومی سازمان ملل متحد بارها و در مناسبتهای مختلف خواستار توقف شهرکسازیهای توسط اسرائیل شد و اعلام کرد که این شهرکسازیها غیرقانونی هستند.
3 ـ مواضع اسرائیل در قبال حق بازگشت فلسطینیان
اسرائیل بارها صراحتاً اعلام کرده است که تحت هیچ شرایطی زیرِ بار حق بازگشت آوارگان فلسطینی نخواهد رفت. مقامات تلآویو رسماً اعلام کردهاند که در قبال مسأله حق بازگشت آوارگان هیچ مسئولیتی را نمیپذیرند.
مردم اسرائیل نیز مانند مقامات تلآویو همین مواضع را دارند. ازهمینروی، فرایندِ حلوفصل سیاسی بر اساس توافقنامه «اسلو» در سال 1993 میلادی تحول خطرناکی را در رابطه با مسأله فلسطین به طور عام و مسأله آوارگان فلسطینی به طور خاص، رقم زد.
علت هم آن بود که در توافقنامه «اسلو» اسرائیل به رسمیت شناخته شد و مسأله آوارگان نیز به مذاکرات برای حلوفصل نهایی امور، موکول شد.
ازجمله دیگر از مخاطر توافقنامه «اسلو» برای مسأله فلسطین تأسیس «تشکیلات خودگردان» بود که یکی از اشکال مختلف وابستگی سیاسی، اقتصادی و امنیتی به اشغالگران را ایجاد کرد.
«انیس الصایغ» در خصوص مخاطر توافقنامه «اسلو» برای حق بازگشت آوارگان فلسطینی تصریح میکند: «توافقنامه اسلو درهای بازگشت را بست و تمامی اراضی فلسطینیان را به اسرائیل تقدیم کرد».
اسرائیلیها اساساً با به رسمیت شناختن حق بازگشت هم مخالف هستند چه رسد به فراهم کردن زمینه جهت اجرای آن. اسرائیلیها معتقدند که به رسمیت شناختن حق بازگشت در وهله اول بدین معناست که آنها در عرصه بینالملل مسئولیت خود در بروز مشکل یعنی آواره ساختن فلسطینیان را پذیرفتهاند.
سلسله پروژههایی که اسرائیل به ویژه پس از شکست سال 1967 میلادی بر روی آنها تکیه کرد در موارد ذیل خلاصه میشود؛
ــ تأکید بر افکار و پروژههایی که اشغالگری اسرائیل در مناطق اشغالشده در جهان عرب را تقویت میکند.
ــ ایجاد نوعی اجماع در جامعه اسرائیل مبنی بر اینکه هیچ بازگشتی به مرزهای پیش از سال 1967 میلادی درکار نخواهد بود.
ــ تأکید بر گسترش شهرکسازیها در مناطق اشغالی تا بدینسان، فلسطینیان در برابر عمل انجامشده قرار گرفته باشند و نتوانند کاری را صورت دهند.
ــ ممانعت جدی از بازگشت آوارگان فلسطینی به اراضی خود حتی اگر این اقدام تبعات و پیامدهای وخیم سیاسی اقتصادی به دنبال داشته باشد.
مجموع آنچه که گفته شد، نشان میدهد که بازگشت فلسطینیان به مرزهای سال 1948 میلادی جزو خطوط قرمز اسرائیل و قدرتهای بینالمللیِ حامیِ آن محسوب میشود.
این درحالی است که زمانی که ما از حق بازگشت سخن میگوییم، مقصود بازگشت آوارگان به اراضی سال 1948 است و نه اراضی سال 1967. اسرائیل مواضع افراطگرایانهای را در قبال حقوق ملی و مشروع فلسطینیان اتخاذ کرده است، چراکه قدس را پایتخت ابدی خود میداند، حاضر به پذیرش حق بازگشت آوارگان نیست و تصمیمی هم برای متوقف ساختن شهرکسازیها ندارد.
فراتر از این، اسرائیل حتی فلسطینیانی را که در خاکِ خود باقی ماندند و کشورشان را ترک نکردند، سرکوب میکند. سران تلآویو قوانین زیادی را وضع کردهاند که به موجب آنها این دسته از فلسطینیان هم حق بازگشت به خانه و کاشانه خود را ندارند.
درهمینارتباط، «صلاح عبد ربه» پژوهشگر عربزبان مواضع اسرائیل در قبال مسأله فلسطین را در موارد ذیل خلاصه کرده است؛
1 ـ باید با حق بازگشت چه از لحاظ تئوری و چه از لحاظ عملی کاملاً مخالفت کرد.
2 ـ به رسمیت شناختن حق بازگشت در وهله اول به مثابه پذیرش مسئولیت آواره ساختن فلسطینیان است.
3 ـ اتخاذ هیچ تصمیمی در خصوص حق بازگشت نباید به دستِ فلسطینیان سپرده شود.
4 ـ بازگشت آوارگان فلسطینی به اراضیشان موجب فروپاشی بافت جمعیتی اسرائیل میشود.
5 ـ بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین خود چالشی برای یهودیت دولت اسرائیل است.
6 ـ حفظ جامعه یهودی یک هدف والا محسوب میشود که باید مورد توجه قرار گیرد.
7 ـ در توافقنامههای امضاشده با کشورهای عربی، آنها متعهد به اسکان دادن فلسطینیان در اراضی خود شدهاند.
آوارگان فلسطینی
8 ـ یک نهاد بینالمللی دیگر باید جایگزین سازمانِ آنروا شود، زیرا اسرائیل به هیچ وجه از عملکرد این سازمان راضی نیست. علت عدم رضایت اسرائیلیها از آنروا هم آن است که این سازمان تاکنون نتوانسته است مشکل آوارگان فلسطینی را آنگونه که تلآویو میخواهد، حلوفصل کند.
اسرائیل به منظور از بین بردن سازمان آنروا تاکنون تلاشهای متعددی را انجام داده و به راههای مختلفی نیز متوسل شده است. به عنوان نمونه، تلآویو از طریق رایزنی با کشورهایی که از سازمان آنروا حمایت مالی به عمل میآورند، آنها را به کاهش کمکهای مالی و در نهایت قطع این کمکها ترغیب و تشویق میکند. اسرائیل همچنین این کشورها را تشویق میکند تا حتیالامکان سطح تعهدات خود به سازمان مذکور را کاهش دهند.
4 ـ آمریکا و «معامله قرن»
عقبنشینی آشکار ایالات متحده آمریکا از مواضع سابق خود در قبال قطعنامههای مربوط به آوارگان فلسطینی از چهل و نهمین دوره مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 1994 میلادی آغاز شد.
پیش از برگزاری این دوره از مجمع عمومی سازمان ملل، آمریکاییها همواره بر لزوم اجرای قطعنامه شماره 194 یعنی تحقق حق بازگشت تأکید میکردند اما به تدریج با موضع اسرائیل در این زمینه همراه شدند و از دادن رأی مثبت به هرگونه قطعنامه حمایتگرایانه از حق بازگشت امتناع ورزیدند.
در آن زمان، نماینده دائم ایالات متحده آمریکا در سازمان ملل در توجیه این اقدام واشنگتن میگفت: «چنین قطعنامههایی که یک مسیر مشخص برای حلوفصل اختلافات میان طرفهای مذاکرهکننده را ترسیم میکنند به مثابه تأثیر مستقیم سازمان ملل بر روند مذاکرات جاری در منطقه هستند و این یک دخالت از سوی این سازمان در فرایند مذاکرات محسوب میشود».
در راستای مبارزه ایالات متحده آمریکا با سازمانِ آنروا نیز باید گفت که مقامات واشنگتن هدف قرار دادن سازمان مذکور را بر اساس مصوبات جدید مجلس سنا تشدید کردند.
درهمین ارتباط، کمیته برنامه و بودجه مجلس سنای آمریکا در تاریخ 26 مِی سال 2012 میلادی طرحی را به منظور ایجاد اصلاحات در قانون ارائه کمکهای خارجی مطرح ساخت.
به موجب این طرح، وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا موظف میشد ضمن بررسیهای گسترده، تعداد دقیق فلسطینیانی را که در سال 1948 میلادی اراضیشان را ترک کردند، به کنگره اعلام کند.
این وزارتخانه همچنین مأموریت یافت تا تعداد فرزندانی را که پس از سال 1948 میلادی در خانوادههای آوارگان متولد شدند، مشخص نماید. آمریکاییها در راستای اصلاح قانون ارائه کمکهای خارجی اعلام کردند که باید مشخص شود چگونه آوارگانی که شمار آنها تا سال 1950 میلادی به حدود 850 هزار نفر میرسید، اکنون به 5 میلیون نفر افزایش پیدا کرده است.
آنها معتقد بودند که تعداد آوارگان فلسطینی حتی باید کمتر از 850 هزار نفر باشد، چراکه در حد فاصل سالهای 1950 تا 2012 میلادی شماری از آنها جان خود را از دست دادهاند.
پیشنهاد اعمال این اصلاحیه در قانون ارائه کمکهای خارجی در مجلس سنا توسط سناتور «مارک کرک» مطرح شده بود. بعدها مشخص شد که پیشنهاد این سناتور آمریکایی در واقع حاصل جلسهای بود که وی با «عینات ویلف» عضو کنست اسرائیل داشته است؛ جلسهای که اعضای گروههای فشارِ حامی اسرائیل نیز در آن شرکت داشتند.
از سال 2013 میلادی نیز اعضای کمیته برنامه و بودجه سنای آمریکا با اتفاق آراء به اصلاح قانون ارائه کمکهای خارجی رأی دادند؛ قانونی که به موجب آن مقرر شد وزارت خارجه تنها تعداد آن دسته از فلسطینیان را که در سال 1948 میلادی از اراضی خود مهاجرت کردند، ارائه نماید.
در سال 2015 میلادی نیز کنگره آمریکا پیشنویس طرحی را آماده کرد که به موجب آن دولت واشنگتن ملزم میشد برای ایجاد اصلاحات در داخل ساختار سازمان آنروا تلاش کند.
این سیاستهای ایالات متحده آمریکا در حمایت از اسرائیل ادامه پیدا کرد تا اینکه «دونالد ترامپ» به عنوان رئیسجمهور جدید ایالات متحده آمریکا انتخاب شد.
از این زمان به بعد بود که اتخاذ سیاستهای جانبدارانه و حمایتگرایانه آمریکا از اسرائیل به بالاترین سطح خود رسید. ترامپ در گام اول سفارت آمریکا را از تلآویو به قدس منتقل کرد. او سپس در گامی دیگر کمکهای مالی آمریکا به آژانس امدادرسانی و کاریابی برای آوارگان فلسطینی را به طور کامل قطع کرد.
این دو گامِ رئیسجمهور جدید آمریکا با تحولات بزرگی که جهان به خود دید، همزمان شد. ازجمله تحولات بزرگ این بود که راستگرایان افراطی در بسیاری از کشورهای مهم بر اریکه قدرت تکیه زدند و حمایتهای جهانی از اسرائیل بیش از پیش افزایش یافت.
در این میان سازمان آزادیبخش فلسطین هم در ایجاد تغییر در موازنه قدرت به نفع فلسطینیان عاجز ماند. جملگی آنچه که گفته شد زمینه برای از بین بردن حق بازگشت آوارگان فلسطینی و به تبع آن نابودی مسأله فلسطین را فراهم آورد.
به طور کلی، دولت فعلی ایالات متحده آمریکا 6 اقدام را علیه فلسطین انجام داد و از رهگذر آنها عمق مسأله فلسطین را هدف قرار داد. این 6 اقدام عبارتند از؛
ـ به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل.
ـ قطع کمکهای مالی به آژانس امدادرسانی و کاریابی برای آوارگان فلسطینی.
ـ انتقال سفارت ایالات متحده آمریکا از تلآویو به قدس.
ـ قطع کامل کمکهای مالی به تشکیلات خودگردان فلسطین.
ـ توقف کمکها به بیمارستانهای قدس.
ـ بستن دفتر سازمان آزادیبخش فلسطین در واشنگتن.
اما تلاشهای ایالات متحده آمریکا برای نابودی مسأله فلسطین به همین نقطه ختم نشد، چراکه مقامات کاخ سفید در این راستا طرح جدیدی به نام «معامله قرن» را ارائه کردند.
در طرح معامله قرن، آمریکاییها راهکارهایی را به منظور حلوفصل مسأله آوارگان فلسطینی ارائه کردهاند که جملگی با قوانین بینالمللی و قطعنامههای صادره از سوی سازمان ملل متحد در تعارض هستند.
در طرح مذکور 3 محور اصلی به چشم میخورد که عبارتند از: خشکاندن منابع مالی سازمان آنروا، باز تعریف واژه آواره و اسکان آوارگان در اراضی عربی غیر از فلسطین.
نگاهی هرچند گذرا به آنچه که ایالات متحده آمریکا در طرح معامله قرن بدان اشاره کرده است، حاکی از آن است که واشنگتن با تمام قدرت نابودی مسأله فلسطین را به عنوان هدف غایی خود در نظر گرفته است.
سیاست جدی آمریکا در پایان دادن به نقش سازمان آنروا در زمینه حمایت از آوارگان فلسطینی عملاً از زمان روی کار آمدن «دونالد ترامپ» در این کشور، آغاز شد. درهمین ارتباط، «نیکی هیلی» نماینده سابق ایالات متحده آمریکا در سازمان ملل متحد در فوریه سال 2018 میلادی صراحتاً اعلام کرد که واشنگتن حمایتهای مالی از سازمان آنروا را قطع میکند تا فلسطینیان بر سَر میز مذاکره با اسرائیل بنشینند.
از همان زمان مشخص شد که آمریکا به رهبری ترامپ خط بطلان کشیدن بر حق بازگشت آوارگان فلسطینی را در دستور کار خود قرار داده است. یکی از مهمترین اهدافی هم که طرح معامله قرن دنبال میکند، همین مسأله است.
روزنامه اسرائیلی «هاآرتص» با انتشار گزارشی پیرامون «معامله ترامپ» یا «معامله قرن» نوشت: «معامله قرن که متضمن قطع کمکهای مالی به سازمان آنروا است، در واقع آغاز اجرای طرح صلح جدید آمریکا به شمار میرود. رفته رفته کلیات این طرح بیش از پیش آشکار شده است و افزایش ساختوسازها [شهرکسازیها] این مسأله را به خوبی نشان میدهد. هدف از این ساختوسازها جداسازی کاملِ اورشلیم [قدس] از دیگر شهرها است».
5 ـ مسیر فلسطینی ـ عربی در مواجهه با پروژههای نابودی «حق بازگشت» و «مسأله فلسطین»
سازمان آزادیبخش فلسطین پیشتر با رویکردِ مبارزهجویانه خود توانست در راستای دفاع از حقوق ملت فلسطین گام بردارد و خود را به عنوان یکی از سمبلهای زنده بودن مسأله فلسطین مطرح سازد. این اتفاق در سایه جنگ میان اعراب و اسرائیل، رخ داد.
با اینحال، سازمان آزادیبخش فلسطین درحال حاضر با رویکرد کنونی خود نمیتواند قابل قیاس با گذشته باشد و لذا میبایست تدبیر جدیدی برای زنده نگاه داشتن مسأله فلسطین اندیشیده شود تا بدینترتیب، ملت فلسطین با احساساتی آمیخته از ناامیدی و ناتوانی مواجه نگردد.
در خصوص تشکیلات خودگردان فلسطین نیز باید گفت که این تشکیلات همچنان این توهم را در سَر میپرواند که میتواند از رهگذر مذاکرات با اسرائیل به نتایجی دست یابد. اظهارات «محمود عباس» رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و تأکید او بر لزوم ازسرگیری روند مذاکرات با اسرائیل خود گواه بر این مدعاست.
ما شاهد آن بودیم که محمود عباس در جریان اظهارات خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد کوچکترین سخنی از حق بازگشت فلسطینیان به میان نیاورد و تنها به تأکید بر لزوم تداوم حمایتهای آنروا از آوارگان بسنده کرد.
از سوی دیگر، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین در مواضع خود بر لزوم اهتمام به آینده جوانان اسرائیلی تأکید کرده است و این درحالی است که وی آینده جوانان فلسطینیِ آواره و پناهنده در کشورهای مختلف را نادیده انگاشت.
بنابراین، میخواهیم اینگونه نتیجهگیری کنیم که مواضع آمریکا و اسرائیل در مخالفت با حق بازگشت آوارگان فلسطینی به اراضی خود با عقبنشینیها و امتیازدهیهای برخی طرفهای فلسطینی، همواره تقویت شده است.
در رابطه با مواضع کشورهای عربی نیز باید گفت که سران این کشورها در تاریخ 1 سپتامبر سال 1967 میلادی با برگزاری یک نشست فراگیر در شهر «خارطوم» سودان توافق کردند تا از رهگذر همکاریها و همگراییهای دستهجمعی ضمن برچیدن آثار تجاوزگریهای اسرائیل در اراضی اشغالی، زمینههای عقبنشینی آن از اراضی اشغالشده عربی را فراهم آورند.
سران کشورهای عربی بر سَر اصولی نظیر عدم صلح با اسرائیل، عدم به رسمیت شناختن آن، عدم ورود به مذاکرات با آن و التزام به حقوق تضییعشده ملت فلسطین، با یکدیگر توافق کردند.
علیرغم همه آنچه که گفته شد، تمامی موارد یادشده تنها در مرحله موضعگیری شفاهی باقی ماند و هیچگاه به مرحله اجراء نرسید. سران بسیاری از کشورهای عربی نهتنها به آنچه که وعده داده بودند، عمل نکردند بلکه به صورت مخفیانه و علنی به عادیسازی روابط با اسرائیل مبادرت ورزیدند.
بسیاری از کارشناسان و ناظران تحولات سیاسی بر این باورند که اگر سلسله سیاستهای حمایتگرایانه سران عرب از اسرائیل نبود، رئیسجمهور آمریکا جرأت نمیکرد سفارت خود را از تلآویو به قدس منتقل کرده و سپس این شهر را به عنوان پایتخت ابدی اسرائیل معرفی نماید.
بر اساس آنچه که گفته شد، مواضع سران عرب که دیگر مواجهه با اسرائیل را در زمره اولویتهای خود نمیبینند موجب شده است تا «دونالد ترامپ» و تیمِ همراهش با فراغ بال بیشتری به فکر اجرای طرح «معامله قرن» باشند.
ایالات متحده آمریکا برای اجرای معامله قرن، خط بطلان کشیدن بر روی حق بازگشت و نابودی مسأله فلسطین حساب ویژهای روی عربستان سعودی و امارات متحده عربی باز کرده است. آمریکا میداند که در سایه سکوت آشکارِ سران عرب و همکاری پنهان آنها میتواند به پیشبرد اهداف خود در قبال مسأله فلسطین فکر کند.
6 ـ موضع آنروا در قبال اقدامات واشنگتن علیه این سازمان
سازمان آنروا از زمان تأسیس خود بر حمایتهای مالی کشورهای عضو مجمع عمومی سازمان ملل متحد تکیه کرده است. درست به همین دلیل است که پس از اعلام تصمیم قطع کمکهای مالی آمریکا به این سازمان، آنروا این تصمیم را غافلگیرانه و ناامیدکننده توصیف کرد.
پس از این اقدام واشنگتن، آنروا اعلام کرد که برای تداوم مسیرش، به رایزنی با شرکای کنونی خود خواهد پرداخت. تاکنون بسیاری از فعالان و شخصیتهای حقوق بشری به تصمیم ایالات متحده در مبارزه با سازمان آنروا واکنش نشان دادهاند.
درهمین ارتباط، «روان کریگ» معاون مدیرکل سازمان حقوق مدنی در لندن، تأکید کرد: «اظهارات ترامپ و نگرش دولتِ تحت رهبری او در قبال مسأله فلسطین و سازمان آنروا ابهامآمیز است. به نظر میرسد که اهداف سیاسی در تصمیم آمریکا علیه سازمان آنروا دخیل بودهاند».
7 ـ اهمیت بقای آنروا برای آوارگان فلسطینی
سازمان آنروا در سال 1948 میلادی به امید اینکه مشکل آوارگان فلسطینی حلوفصل شود، تشکیل شد. اکنون تلاشهایی از سوی آمریکا و اسرائیل انجام میشود تا نهادی دیگر جایگزین این سازمان شود.
آمریکا و اسرائیل از این طریق به دنبال آن هستند تا حق بازگشت آوارگان فلسطینی به اراضیشان را برای همیشه به فراموشی بسپارند؛ هدفی که با قطعنامههای سازمان ملل متحد به ویژه قطعنامه شماره 194 در تعارض است.
امروز مسأله حق بازگشت یکی از محورهای اصلی اختلافات میان فلسطینیان و اسرائیل را تشکیل میدهد. بر این اساس، بقای سازمان آنروا حداقل میتواند مسأله آوارگان فلسطینی را زنده نگاه داشته و از به فراموشی سپرده شدن آن جلوگیری کند.
سخن پایانی
رویکرد قلدرمآبانه اسرائیل و مواجهه آن با قطعنامههای بینالمللی موجب شده است فلسطینیان تا به امروز از حق بازگشت به اراضی خود محروم بمانند. در عینِ حال، اسرائیل در طول این مدت از فقدانِ یک استراتژی عربی ـ فلسطینی فراگیر برای مقابله با شهرکسازی و اشغالگری، نهایت بهرهبرداری را کرده است.
افزون براین، اسرائیلیها بهرهبرداریهای فراوانی را نیز از مذاکرات دوجانبه با تشکیلات خودگردان فلسطین داشته و از این مذاکرات برای بسط سلطه خود بر فلسطینیان استفاده کردهاند.
اسرائیل همواره از مذاکرات دوجانبه با تشکیلات خودگردان فلسطین به عنوان ابزاری برای سرپوش نهادن بر سیاستهای خود ازجمله شهرکسازیها در اراضی اشغالی استفاده کرده است.
علیرغم وضعیت سختی که آوارگان فلسطینی در مناطق مختلف با آن دسته و پنجه نرم میکنند اما همچنان به تحقق حق بازگشت به اراضی خود چشم دوخته و از این حق صرفنظر نکردهاند.
فلسطینیان، اعراب و اسرائیلیها به خوبی میدانند که تحقق حق بازگشت میتواند پایان اسرائیل به عنوان یک دولت یهودیِ نژادپرست و به تبع آن پایان پروژه صهیونیستی را رقم بزند.
به همین دلیل است که اسرائیلیها گاهی برخی راهحلهای جزئی برای حل مشکلات آوارگان را ارائه میدهند؛ چیزی که تاکنون مورد موافقت آوارگان واقع نشده است، زیرا خواسته اصلی و نهایی آنها بازگشت کامل به سرزمینی است که با زور و اجبار و خشونت از آن کوچ داده شدهاند.