پاشنه آشیلهای «شهر فمینیستی»/ ما در شهرِ مردان زندگی میکنیم
نکتهای که میتواند بدل به پاشنه آشیل کتاب «شهر فمینیستی: تصاحب فضا در جهان ساخت مردان» شود این است که جای خالی بررسی وضعیت زیستبوم در تجربههای شهری زنان بهشدت حس میشود.
اگر کسی با اندکی دقت در خیابانهای کلانشهرهای مدرن قدم بزند و نگاهی به سازوکارهای نهفته در پشت جغرافیای شهری بیندازد، بهخوبی متوجه این نکته میشود که ما در شهرِ مردان زندگی میکنیم.
فضای عمومی شهرها، از فضاهای خدماتی گرفته تا خیابانها و غیره، اصولاً برای زنان و بدن زنانه طراحی و ساخته نشده است. خیابانها بیشتر فضایی آکنده به تهدید هستند تا مکانی که همگان را گرد هم آورد.
این امر البته تاثیری فزاینده بر وضعیت حیات زنان دارد؛ برای مثال، اگر زنی بخواهد شغلی را در شیفت شب تقبل کند یا آنکه بخواهد برای افزایش درآمدش سراغ اضافهکاری برود، در بیشتر موارد ممکن است بهخاطر ترس از امنیتش از این کار یا افزایش عایدی صرفنظر کند.
مدرنسازی شهرها در سراسر جهان نهتنها نتوانسته این معضل را حل کرده بلکه آن را عمیقتر نیز کرده است.
چنین به نظر میرسد که در شهرها اصولاً جایی برای جنسیت و هویت زنانه وجود ندارد و زنان، چه خانهدار و چه شاغل، در نهایت باید به سازوکار مردانه شهرها تن بدهند. اما اگر بنا بود شهری برای زنان ساخته شود، این شهر چه ویژگیهایی میتوانست داشته باشد؟
این درست پرسشهایی است که «لسلی کِرن»، استاد جغرافیا و محیطزیست در دانشگاه مونت آلیسون، در کتاب خود با نام «شهر فمینیستی: تصاحب فضا در جهان ساخت مردان»، تلاش میکند به آن بپردازد. آخرین اثر که این نویسنده که ژوئن 2020 از سوی انتشارات ورسو منتشر شد، ادامهای است بر آثار پیشین او با محوریت فضا و جنسیت.
لسلی کِرن که پیشتر در آثاری چون «ترسهای جنسیتی و فضاهای رادیکالشده» (2002) و «راهنمای میدانی به شهر فمینیستی» (2010)، به نابرابریهای موجود در فضاهای شهری برای زنان اشاره کرده بود، در آخرین کتاب خود با بهرهگیری از تاریخ، تجربه شخصی و همچنین فرهنگ عامه بار دیگر نبود فضای مناسب برای زنان در کلانشهرها را مورد بررسی قرار میدهد و خط این عدم تناسب را از شهرها تا خانهها و محلهها پی میگیرد.
«شهر فمینیستی…» کِرن مبتنی است بر مادرانگی، دوستی و فعالیت و شادی. وی با بررسی شهرهای تاریخی و فرآیندهای مردانه نهفته در پس آنها، تبیین میکند که شهرها چهبسا بهترین امید برای آیندهای بهتر باشند و اکنون بهترین زمان برای آن است تا شهرهایی عادلانهتر، قابلتحملتر و مناسب زنان ساخت، شهرهایی که در آن ترس و نفرت از زنان و بدن زنانه جایی نداشته و امکان ارتقای فرصتها برای هر دو جنس فراهم باشد.
مقدمه کتاب با نام «شهر مردان» تلاشی است برای فهم و تبیین نابرابریها و سازوکارهای سرکوب که به شکلگیری شهرها کمک کرده و بدل به ماهیت جداییناپذیر آن شده است.
برای نمونه، در بخش «زنان بینظم» میخوانیم: «زنان همیشه مشکلی برای شهرهای مدرن تلقی میشدند. طی انقلاب صنعتی، شهرهای اروپایی بهسرعت رشد کرده و ملقمهای از طبقات اجتماعی و مهاجران قدم به خیابانها گذاشتند.
هنجارهای اجتماعی دوران ویکتوریا بر حفظ حد و حدود میان طبقات و رسومی تاکید داشت که از موضع بالا و تزلزلناپذیر زنان بلندپایه سفیدپوست حمایت کند.
با افزایش مراودات اجتماعی میان زنان و مردان در فضای شهری، این عادات و رسوم متزلزل شد.» (لسلی کرن، شهر فمینیستی: تصاحب فضا در جهان ساخت مردان، 2020، ورسو، ص 2)
نویسنده در ادامه تبیین میکند که از منظر تاریخی و بهرغم پیشرفتهایی که طی دهههای اخیر حاصل شده است، زنان، معلولان، رنگینپوستها و اقلیتهای گوناگون، بومیها و مهاجران همچنان نقشی مؤثر در سیاستگذاریها و تصمیمگیریها ندارند.
این امر خود را در شیوه چیدمان جغرافیای شهری نشان میدهد، اینکه وضعیت سیستم حملونقل عمومی در اکثریت کلانشهرهای جهان مناسب زنان خانهدار یا مادران شاغل نیست.
فضاهای تفریحی و همچنین سرویسهای توالت عمومی بیشتر تاکید خود را بر فضا و اندیشه مردانه میگذارد تا زنان. از صفحات آغازین این کتاب پنج فصلی، کِرن به سراغ این جنبههای جنسیتی در فضاهای شهری میرود و تلاش میکند این حفرهها و فقدانهای موجود در جغرافیا را با «پرسشهایی زنانه» جایگزین کند.
او البته با بهرهگیری از ایدههای شهرسازی و تلفیق آنها با فرهنگ عامه (از رمان گرفته تا آثار سینمایی) میکوشد ایده «شهر فمینیستی» را بهصورتی گیرا برای خواننده ترسیم کند.
در فصل دوم کتاب با عنوان «شهر دوستان» میخوانیم: «خارج از فیلمهای سینمایی، نیازها و خواستههای زنان و دختران جوان در برنامهریزیهای معماری کاملاً نادیده گرفته میشود.
هنگامی که جوامع گوناگون از “فضاهای مناسب جوانان” سخن به میان میآورند، این فضاها معمولاً به پارکهای اسکیت، زمینهای بسکتبال و سالنهای هاکی خلاصه میشود.
به عبارت دیگر، در تمامی این فضاها، جنسیت غالب که بیشترین استفاده را میتوانند ببرند مردان بوده و زنان همچو گذشته برای امنیت و پذیرش با مشکل مواجه هستند… با این همه، بهرغم نبود توجه به نیازهای زنان، آنان بهشیوهای خلاقانه از فضاهای شهری بهره میبرند.» (همان، ص 63) شیوه مواجهه کِرن با مقوله جغرافیای شهری سبب میشود که او بتواند چالشها، نزاعها و تجارب شخصی خود را در قالب اندیشه فمینیسم شهری دخیل کرده و از آنها بهره ببرد.
آنچه در سراسر این کتاب نظر را به خود جلب میکند، درک نویسنده از روابط نامتوازن قدرت و شکلگیری نوعی سیستم سرکوب در خلال معمار شهرهای امروزی است.
وی بهخوبی به این نکته اشاره میکند که در دهههای 1970 و 1980، بهویژه در آمریکای شمالی، توسعهها در زمینه خانهسازی بدل به نوعی پیکار برای ایجاد شهری فمینیستی شد.
این تحولات بر نیاز جمعی اقشار کمدرآمد مبتنی بود که فضایی مشترک را برای پختوپز، کارهای خانه و مراقبت از کودکان در نظر میگرفت. بنا به استدلال کرن، این طرحها پتانسیل کافی را داشته و دارند تا بدل به دیدگاهی جایگزین برای رویکردی فمنیستی در زمینه معماری شهری شوند.
با این همه، آنچنان که این استاد دانشگاه تبیین میکند، این رویکردها متاسفانه دیری نپایید و سیاستهای خانهسازی نئولیبرال جاگزینشان شد که تاکید خود را بر اقشاری گذاشت که توانایی مصرف و هزینه بیشتری داشتند.
این نکته را نیز باید لحاظ کرد که پروژه کِرن بهرغم تمامی نکات مثبتی که دارد در بسیاری از زمینهها محدودیتهای خاص خود را دارد.
نخست آنکه حوزه تحقیقات او بیشتر مبتنی بر موارد، نمونهها و تجارت و مطالعاتی است که در حوزه آمریکای شمالی کاربرد داشته و معنا مییابد.
با این همه، نمیتوان «شهر فمینیستی» را پروژهای مبتنی بر تحقیقات غربی دانست، اما در عین حال کتاب مذکور میتوانست بر دیگر جنبههای معماری شهری در دیگر شهرهای جهان نیز تاکید کند.
از سوی دیگر، گرچه نویسنده پرسشهای بسیار مهمی را در زمینه مطالعات فمینیستی مطرح میکند، اما در زمینه ارائه پاسخ در بسیاری موارد ناکام میماند. برای نمونه، بهرغم انتقادهای تند و بهحق او از نابرابریهای موجود در زمینه جنسیت، فقدان بدیلهایی عینی و انضمامی در اثر بهشدت حس میشود.
نکته دیگری که میتواند بدل به پاشنه آشیل این اثر جالبتوجه شده این نکته است که جای خالی بررسی وضعیت زیستبوم در تجربههای شهری زنان بهشدت حس میشود. نویسنده در اندک مواردی به سراغ آلودگی زیستمحیطی و تأثیر آن بر تجربههای زنان در محیطهای شهری رفته است.
با این همه، انکار نمیتوان کرد که «شهر فمینیستی» توانسته بر بسیاری مسائل مهم جنسیتی، نژادی و همچنین معماری شهری انگشت بگذارد.
نکته قابلتوجه دیگر زبان روان و سهلالفهم کتاب است که سبب میشود حتی خوانندگانی که با چنین مسائلی آشنایی کامل نداشته بتوانند بهخوبی با آن ارتباط برقرار کنند.
دست آخر، دیدگاه لسلی کِرن مبتنی بر این نکته است که شهرهای فعلی نه آغوشی امن و گشوده برای شهروندان بلکه جایگشتی است برای روابط سلطه که در راستای منافع اقلیتی واجد امتیازهای گوناگون پیش میرود، امری که سبب میشود تبعیض و تفاوت بدل به رمزنگار فضاها و تجسم فیزیکی شهرهای امروزی شود.
امری که سبب میشود نیاز به بازبینی معماری شهری در راستای ارتقای پویامندی و برآورده کردن دسترسی، حرکت و امکانات آزادنه و یکسان و بیدغدغه برای همگان حس شود.
همانگونه که خود نویسنده در پایان اثرش تاکید میکند: «دیدگاههای فمینیستی به شهر همواره حضور داشتهاند. برخیشان هیچگاه مورد توجه قرار نگرفتهاند، اما نمونهها و ایدهآلهای بسیاری از آنها در حال حاضر در فضای شهری وجود دارد.
اشکال مقاومت یا آلترناتیوهای سازماندهی مراقبت، کار و غذا میتواند به دیدگاه قابلدگرگونی و گسترده بینجامد.» (همان، ص 173)
«شهر فمینیستی: تصاحب فضا در جهان ساخت مردان» از سوی انتشارات ورسو و در 256 صفحه و پنج فصل به شرح زیر منتشر شده است:
– مقدمه: شهر مردان
– فصل اول: شهر مادران
– فصل دوم: شهر دوستان
– فصل سوم: شهر تنها
– فصل چهارم: شهر اعتراض
– فصل پنجم: شهر ترس
– مؤخره: شهر امکان