علم و جستوجوی معنویت در ادیان توحیدی؛ الگویی برای بازسازی گفتمان علم و دین
فیلیپ کلیتون/ ترجمه مسعود سنجرانی
فیلیپ کلیتون(Philip Clayton) دارای دکترای فلسفه از دانشگاه یل. استاد فلسفه در دانشگاه دولتی کالیفرنیا، مدیر برنامه علم و جستوجوی معنویت در مرکز الهیات و علوم طبیعی برکلی. برنده جایزه فراخوان بینالمللی بنیاد تمپلتون برای نگارش کتابی در حوزه علم و دین. کتابهای وی جوایز بسیاری را نصیب او ساخته است، از آن جمله تبیین جهان از فیزیک تا الهیات: جستاری در عقلانیت و دین از انتشارات دانشگاه یل،1989 و خدا و علم معاصر از انتشارات دانشگاه ادینبورگ، 1997.
وضعیت گفتوگوی بینالمللی علم و دین در جهان معاصر
سالهای پایانی دهه هشتاد و نخستین سالهای دهه نود میلادی شاهد شکوفایی گفتوگوی جهانی علم و دین بود. دانشمندان و دینباوران از همه ادیان در نگرشی دروندینی و بینادیانی، گفتمانی پایدارتر، دقیقتر و سازندهتر را سامان دادند که در طول تاریخ هرگز به چشم نخورده بود. این «جهانی شدن» گفتمان علم_ دین خوشبینی عظیمی را نسبت به آینده با خود به ارمغان آورد. دانشمندان و دینباوران بسیاری از ادیان جهانی، همزمان، فصل مشترک میان علوم جدید و باورهای دینی خود را مطالعه و بررسی کردند. در نخستین اجلاس دانشمندان مسلمان، یهودی و مسیحی، همگان مفهومی روشن از طرحی مشترک در سر داشتند و این حس مشترک همواره در میان کسانی یافت میشود که درگیر گفتوگوهای بینادیانی میشوند. احترام متقابلی که شرکتکنندگان نسبت به همگنان خود نشان میدادند، بدونتردید یکی از دلایل موفقیت این گفتوگوی بینالمللی علم و دین بود. برای مثال، اندیشمندانی مانند پروفسور سیدحسین نصر که در ترسیم خطوط اتصال میان دین و علم استاد بودند، از سوی کسانی بهرسمیت شناخته شدند که در سنتهای دینی خود، در همین حوزههای مشترک، پیشگام و شریک بودند.
با وجود این، هماکنون دوران بسیار سیاهی را میگذاریم. هیچ انسانی در جزیرهای منفرد زندگی نمیکند؛ آنچه میان سیاستمداران و ملتها رخ میدهد، گفتوگوی میان دانشمندان و دینباوران را نیز تحتتأثیر خود قرار داده است. جنگهای غیرضروری و نسنجیده، بخشهایی از جهان را به آتش کشیده است و قلبهای ما هرروز با تصاویر قربانیان بیگناه آزردهخاطر میشود. بیتردید هر دوطرف خطا میکنند و یک گفتمان متوازن سیاسی لازم است تا نقطه پایان بر هر ابهامی بگذارد. در میان اشتباهات تأثیرگذاری که نمیتوان بهسادگی از آن گذشت، سیاستهای ستیزهجویانه و بیتفاوتی فرهنگی دولت آمریکاست. آنچه، بیش از همه، جای تأسف دارد، آنست که عدهای درصددند تا سیاستهای نادرست خود را با برداشتی اشتباه و سیاستزده از رابطه مسیحیت و ملل و فرهنگ اسلام توجیه کنند و ریشه اختلافات را دینی نشان دهند. من در جایگاهی نیستم تا مسائل سیاسی را حلوفصل و درنهایت یکی را سرزنش و دیگری را تشویق کنم، اما بهتر آنست که واقعبین باشیم و بهدرستی دریابیم که تا چهاندازه وضعیت کنونی، جهانیشدن گفتوگوی میان علم و دین را تحتتأثیر مخرب خود قرار خواهد داد. چندسال پیش، پیشگامان دینپژوه مسلمان با خوشحالی همکاران آمریکایی خود را به همایشهای بینالمللی در کشورهای خود نظیر پاکستان، اندونزی، مراکش و ایران دعوت میکردند. امروز اگر نگوییم غیرممکن، اما بسیار دشوار است. تصور کنید استادی آمریکایی را که در پشت تریبون و در برابر مخاطبان مسلمان ایستاده است. متأسفانه به هرمیزان که برگزارکنندگان اجلاس، سخنران آمریکایی را بهعنوان شخصیتی دانشمند و دینباور تکریم کنند و به او احترام بگذارند، جمعیت بهگونهای اجتنابناپذیر، سخنان و فرهنگ او را معرف سیاستهای حکومت آمریکا تلقی میکند. این حقیقت مؤید آن است که بعد بینالمللی علم و دین در بحران قرار دارد و گفتوگو در پایان راه است.
من در چنین فضای یأس آلودی سخنم را آغاز کردم، زیرا این وضعیتی است که اکنون با آن روبروییم. هیچکس حق ندارد در طرحی که از این پس ارائه خواهد شد، نوعی خوشبینی سادهلوحانه بیابد. برعکس هراس من از آنست که جبرانِ خسارتهای وارده در سالهای اخیر، در کوتاهمدت میسر نباشد. اما نباید شکست را پذیرفت: هرچقدر شرایط دشوارتر گردد، باید سختتر کار کنیم تا اشتراکات خود را دوباره بنیان نهیم. در عرصه علم، در ابتدا باید شرایط مناسب جهت همکاریهای مشترک علمی را فراهم آوریم. سپس در سایه این تبادلات علمی، بار دیگر دانشپژوهان دینی را در مباحث علم – دین درگیر کنیم. همان تجربه کوتاه، اما موفق گذشته نشان داد که تا چهاندازه این مباحث میتواند به رفع سوءتفاهم و پایان دشمنیها در جوامع دینی کمک کند. سرانجام خواهیم کوشید این مباحث را در سطح بیرونی نیز گسترش دهیم تا بر فرهنگ اجتماعی و، بهتبع آن، بر رهبران و سیاستمداران تأثیر بگذارد و آنان را به حرکت در مسیر صلح و عدالت رهنمون سازد.
اما در فضای امروز چه نوع برنامههای همکاری احتمالی میتواند چنین اثرات مثبتی داشته باشد. در صفحات محدودی که پیش رو داریم، امیدواریم بتوانیم اصول طراحی برنامهای را تبیین کنیم که چند سال پیش دانشمندان گوناگون را گرد هم آورد و این امکان را فراهم ساخت تا در گفتوگویی سازنده، مضامین ژرف علم و دین را به بحث گذارند. من به این برنامه، اصلاحات، پیشنهادها و متممهایی را خواهم افزود تا اثربخشی آن را افزایش دهد. حائز کمال اهمیت است تا با یکدیگر فعالانه کار کنیم و برنامههایی از اینگونه را هوشمندانه طرحریزی کنیم تا بتوانیم در دوران سیاهیها، پیشگامان روشنایی باشیم.
علم و جستوجوی حقیقت
برنامه «علم و جستوجوی حقیقت» (SSQ) بهمیزان زیادی در کار خود موفق بود. این برنامه توانست بین سالهای 1995 تا 2003، شانزده همایش تخصصی سه روزه در دو قاره برگزار کند و 123 دانشمند جدید را در گفتوگوی سازنده تعامل علم و دین درگیر سازد. این برنامه هفده همایش عمومی را در نه کشور از چهار قاره جهان سازماندهی و برگزار کرد. این همایشها حدود دوازده هزار شنونده دست اول داشت و براساس آمارهای رسمی یک مرکز تحقیقات رسانه، میلیونها تن نیز از طریق رسانهها با این مباحث آشنا شدهاند. شش کتاب تحقیقاتی برونداد این برنامه بوده که در چهار کشور مختلف منتشر شده است. وبسایت گروه، چهار فیلم بلند مرتبط را فهرست کرده و دادههای اطلاعاتی و پژوهشی جانبی بیشماری در این پایگاه قابل دسترسی است. گزیدههایی از برنامه «علم و جستوجوی حقیقت» در مجموعه انتشارات و وب سایت «بنیاد توازن متقابل» قابل دسترسی است. در مجموع، 48 سازمان، نهاد و حامی مالی، متحدان برنامه برای رسیدن به اهداف آن شدهاند.
برنامه «علم و جستوجوی حقیقت» (SSQ) چگونه میتواند بهعنوان مدلی برای همکاریهای بیشتر بینالمللی مورد استفاده قرار گیرد؟ برای پاسخ به این پرسش، درابتدا نهتنها باید دلایل موفقیت درخشان برنامه را مد نظر قرار داد، بلکه محدودیتها و نقطهضعفهای آن را نیز شناخت. تنها پس از آنست که میتوان راههای همانندسازی و بهبود این مدل را در دستور کار قرار داد.
دانشوران و دانشمندان برنامه (SSQ) به گونهای انتخاب شده بودند تا ازسویی سخنگویان فرهیخته باورها و سنتهای دینی خودشان و نیز دارای اقتدار و اعتبار علمی باشند. دانشمندانی مانند مهدی گلشنی در تهران جزو شخصیتهای دینی برجسته محترم شناخته میشوند که بخش عمده آن برخاسته از اعتبار ایشان در رشتههای تخصصی علم است. این برنامه در کنار چهرههای باسابقه و دارای شهرت جهانی، دانشمندان جوانتر و کمتجربهتری نیز بهره مند بود که با برقراری پیوند میان زندگی علمی و دینی خود، شادابی و اصالت را به گفتمان علم و دین آوردند.
بسیار مهم است تا ساختار کارگروههای تخصصی را بهطور دقیق بررسی کنیم؛ زیرا این ساختار ارزشمندترین مشخصهای است که باید در صدد تکرار آن بود. پژوهشگران (SSQ) بر اساس گرایشهای علمی خود به گروههایی تقسیم شدند و هر گروه در دو نشست تخصصی، هرکدام به مدت دو روز و نیم، با یکدیگر به بحث پرداختند. آنچه موفقیت این نشستها را تضمین میکرد، مصاحبههای ژرفکاوانه و گاه شخصی بود که پیش از جلسه اصلی با یکی از پژوهشگران انجام میشد. از هر دانشپژوه خواسته میشد تا تجربه شخصی خود را در باره «هویت دوگانه» دینباوری و علمباوری توصیف کند؛ این توصیف تنها بیانگر جنبههای تقویتکننده و تأثیرگذار یکی از این ساحتها بر دیگری نبود، بلکه چالشهای فرا روی فرد در این حوزه را نیز بیان میکرد.
در یک معنا، آنچه در کارگروههای تخصصی اتفاق افتاد، شگفتانگیز نبود. هر پژوهشگری یکساعت وقت در اختیار داشت تا بهطور خلاصه، ادراک خود را از علم در چهارچوب دیدگاه دینی خودش بیان کند. دو پژوهشگر، اغلب از پیروان دیگر ادیان، سئوالات و تفاسیر خود را مطرح میساختند و آنگاه همه گروه در بحث با سخنران شرکت میکردند. نتایج حاصل از این فرآیند شگفتانگیز بود. بهعلت ماهیت شخصی نقدها و بینشی که معرف آن بود، هریک از شرکتکنندگان به این ادراک میرسیدند که تلاشها و بیم و امیدهای سخنران بیشباهت به دغدغههای خود ایشان در این حوزه نبوده است. تفاوتهای میان ادیان نسبت به روابط علم و دین به هیچعنوان قابل کتمان نبود. اما با وجودِ این تفاوتها، باز هم افرادی را مشاهده میکردید که با تکیه بر دیدگاههای مشترک در بحثها، درصدد انسجامبخشی به باورهای دینی و علوم معاصر بودند.
دومین اجلاس ششماه بعد برگزار شد و این فرصت را فراهم آورد تا مباحث از سطح شخصی به سطح مفهومی ارتقا یابد. برای این همایش، هر پژوهشگر موضع دقیق و مشخص خود را در قالب سخنرانی و مقاله عرضه میکرد. این مقالات یا متن مکتوب سخنرانیها پیشاپیش در اختیار شرکتکنندگان دیگر قرار میگرفت تا نشان دهد علم جدید تا چهمیزان با نگرش دینی نویسنده هماهنگ و منسجم است و تا چه میزان ادراک مشترک از علم نیازمند تغییر نگرش است. سرانجام مشخص شود چه تغییراتی در تفسیر معمول ادیان از علم لازم و ضروری است. در این نشستهای تخصصی نیز بار دیگر گفتههای سخنرانان و منتقدان به تعامل و تبادلنظرهایی ژرف در مباحث انجامید. یکبار دیگر پژوهشگران تلاش کردند تا در کنار یکدیگر، راههای مؤثرتر و قدرتمندتری را برای بیان و اثبات موضع خود بیابند.
سپس، از بسیاری از پژوهشگران دعوت بهعمل آمد تا در همایشهای مختلف در کشورهای گوناگون در سراسر جهان مقالات و مواضع خود را بیان کنند. در مجموع، هفده هماندیشی در نُه کشور جهان و در چهار قاره برگزار شد. نهتنها دانشمندان، بلکه رهبران دینی و غیردینی علاقمند نیز دعوت شدند تا در این مباحث شرکت کنند و با سخنرانان به بحث و گفتوگو بنشینند. نشریات و رسانههای گروهی در سطح گسترده به انعکاس اخبار و مقالات اجلاس به زبانهای مختلف پرداختند و بسیاری از مقالات جمعآوری شدند و بعدها بهصورت کتاب منتشر شدند. با این روش، مجموعهای از رهیافتهای مشترک که در جمع کوچکی از کارشناسان و متخصصان – بهلطف بحثهای گسترده، دقت نظر و اعتماد متقابل – مطرح و به سامان رسیده بود، مخاطبان گستردهتری یافت و اثرگذاری برنامه از دایره محدود پژوهشگران شرکتکننده فراتر رفت.
برنامهای برای آینده
بدون تردید «برنامه علم و جستوجوی حقیقت» در جزئیات با ضعفهایی روبهرو بوده است. مدیران و برگزارکنندگان همگی مسیحی بودند و ستاد عالی برنامه، علاقمندی ویژهای به الهیات مسیحی داشت. انتخاب برخی از پژوهشگران از سر ناچاری بود و کمیته انتخاب از حضور برخی دانشمندان برجسته آگاهی نداشت و آنان را نمیشناخت. هرچند همایشهای عمومی در سراسر جهان برگزار شد، اما کارگروههای تخصصی فقط در غرب نگه داشته شد. در کنفرانسهای عمومی از دانشمندان زیادی برای سخنرانی دعوت بهعمل نیامد و بدینترتیب بسیاری از اندیشهها در سطح عمومی مجال بروز نیافت. متأسفانه همایشهای محدودی در جهان اسلام برگزار شد.
بنابراین، ضروری است برای پرسشهای زیر پاسخهایی در خور بیابیم: شکل مطلوب و آرمانی بحث علم و دین در آینده چگونه باید باشد تا بیشترین حد تأثیر و نفوذ را داشته باشد؟ «برنامه علم و جستوجوی حقیقت»، در بهسازی خود، باید چه رهیافتهایی را دنبال کند تا بهعنوان الگو نگریسته شود. ما بیش از گذشته باید به شکار فرصتهای طلایی برای آینده بنشینیم. برای آنکه مسئله را راحتتر مدیریت کنیم، بیاییم و بحث را تا حدامکان به طرح برنامههایی با مشارکت دانشمندان مسلمان، یهودی و مسیحی محدود سازیم.
پیش از همه، یک سپهر سازمانی[1] حداقل دارای سه مرکز تشکیل میدهیم. هر مرکز را به یکی از ادیان اختصاص میدهیم. رهبری و اداره پروژه مشترک علم– و– دین بهگونهای برابر به آنان سپرده میشود و هریک نقشی را در اجرا و حمایت از برنامه بهعهده میگیرند. مهمتر از همه آنکه تصمیمگیریها درباره پژوهشگران شرکتکننده، بهصورت مشترک توسط مدیران سه مرکز انجام خواهد پذیرفت، هرچند یافتن دانشمندانی که ازسویی معرف ادیان خود و ازسوی دیگر علاقمند و توانا در بحثِ باز و تحقیقی گفتوگوی علم ودین با پیروان سایر ادیان باشند، بسیار دشوار است.
امور مربوط به کارگروههای تخصصی و همایش نهایی و مکان برگزاری آنها نیز به تساوی و در درجه اول میان سه مرکز اسلامی، یهودی و مسیحی تقسیم میشود. هر کارگروه از پانزده پژوهشگر – پنج تن از هریک از ادیان – تشکیل میشود که حوزه علمی مشترکی را تشکیل
میدهند. وظیفه مدیریت هر یک از کارگروههای منفرد بر عهده مدیران ارشد – دو نماینده از هریک از ادیان – نهاده خواهد شد.
پیشبینی اثرات مثبت این پروژه، بهمعنای واقعی کلمه، جهانی دشوار نخواهد بود. طرحی که نام «علم و جستوجوی معنویت در ادیان ابراهیمی» را بر پیشانی خود خواهد داشت. افزون بر آن، در بطن جهان امروز، صرفِ وجود یک برنامه همکاری از این نوع، حتی پیش از آنکه به نتایج عینی برسد، گزارهای قدرتمند خواهد بود. روابط ایجادشده میان پژوهشگران، خود سبب تغییر و دگرگونی خواهد شد: هیچچیز بهاندازه تجربه درونیکردن نگرش دیگری و درک شباهتها و تفاوتهای اندیشگی وی با خود ارزشمند و لذتبخش نیست. ادراک متقابل که از میان بحثها و گفتوگوها و ازطریق کار مشترک با مواضع گوناگون بهدست میآید خود بهترین دستاوردی است که از انجام این برنامه حاصل خواهد شد.
اما آشکارترین و شفافترین اثرگذاری برنامه ازطریق سازماندهی همایش عمومی بهدست خواهد آمد. این جلسههای با مخاطبان انبوه،
رویدادی پر معنا برای کمیته علمی بینالمللی و نیز «هم پیوندهای»[2] دینی ما خواهد بود. در جهان امروز، میتوان مطمئن بود که رسانههای جهانی چنین رویدادهای پرانبوهی را گزارش خواهند کرد. درحقیقت، حضوریافتن همزمان دانشمندان پیشگام مسلمان، یهودی و مسیحی، بریک سکو و جایگاه، از چنان اهمیتی برخوردار است که بتواند توجه همگان را به خود معطوف دارد. مسلماً برخی ملاحظات باید درنظر گرفته شود. برای مثال، اجلاس (SSQ) در باره «ادیان سهگانه توحیدی» بهتر است در جنوب اسپانیا برگزار شود که در طول تاریخ محل تلاقی این سه دین بزرگ و دانشمندان آنها بوده است.
اهمیت «گفتمان بیندینی[3]»
گرایش به «گفتمان علم و دین» در درون خود ادیان نیز باید پی گرفته شود. دینپژوهان مسلمان در مجلههای علمی گوناگون بیان کردهاند که در قرآن و سنت تفکری اسلام شواهد بسیاری میتوان یافت که گفتوگوی علم معاصر و اندیشه و عمل اسلامی را به هم نزدیکتر خواهد کرد. در یهودیت و مسیحیت نیز، البته با استدلالهایی دیگر، وضعیت به همین منوال است. اما پرسشی که در اینجا مطرح میشود آنست که «آیا این انگیزه در جهان اسلام نیز وجود دارد تا در این مباحث، گفتوگویی مستمر با ادیان دیگر انجام دهد؟» پاسخگویی به آن از توان من خارج است.
با این همه، فکر میکنم مرور برخی انگیزههای یک دینپژوه مسیحی در التزام به گفتوگوی بین ادیان در موضوع علم و دین مفید و راهگشا خواهد بود. در سنت مسیحی پروتستان، وظیفه تفسیر متن مقدس و تاریخ کلیسا بر عهده همگان است. اگر خداوند، خدای همه کیهان و همه تاریخ است، پس هرچیز در جهان و همه اجزای تاریخ بستگی به تلاش ما در فهم اراده و فعل الهی دارد. برای بسیاری از مسیحیان، ازجمله
پروتستانهای اصلاحگرا چون خود من، وحی الهی تنها محدود به مسیحیت نمیشود. پروتستانها، در سیصد سال گذشته، تلاش کردند تا بفهمند چگونه میتوان دیندار و به دین خود وفادار ماند، در حالیکه به این آگاهی رسیدهای که وحی الهی ورای آن دستهبندی مرتب و منظم ساخته ما، شکلهای دیگری نیز داشته است. مفهومِ وحی، دو سویه دارد: باید آشکارا از سوی خدا باشد و باید دریافتکننده و درککننده وحی از جامعه انسانی باشد. اگر این درست است، پس همه عواملی که بر درک انسان از طبیعت و آفریدگارش – از جمله پیچیدگی تام فهم علمی، بینفرهنگی و بینادیانی ما- مؤثرند، در پروژه تفسیر اراده الهی قابل تعریفاند.
معنای این سخن آناست که ما از رهیافتی چند-دینی در بحث علم و دین بسیار سود خواهیم برد. ما خود بهتنهایی ممکن است یک سوی تصویر را کامل ببینیم. اما هنگامیکه میآموزیم به پیروان ادیان دیگر گوش فرا دهیم– بهویژه ادیانی که همانند ما به خدایی واحد اعتقاد دارند و تبار پیامبرانشان به ابراهیم باز میگردد – درک خود از خدا و رابطه خدا با علوم طبیعی جهان را غنا میبخشیم.
من بر این باورم که مسیحیان باید رهیافتهای دیگران در بحث مهم علم و دین را ارج نهاده، به این گفتمان بینادیانی پاسخ مثبت دهند. مسیحیت در بیشتر تاریخ خود، بهگونهای فاجعهآمیز، با ادعاهای تمامیتخواهی پیوند خورده است. ادعاهایی که گاه خود را با کارکردهای امپریالیستی، استعماری و جنگطلبانه نشان داده است. درست زمانیکه فکر میکنیم آخرین گرایشهایی این چنین، از جهان مسیحی رخت بر بسته است، با مشاهده موارد دیگر مأیوس و رنجیدهخاطر میشویم. به همین دلیلِ بویژه بسیار مهم است که مسیحیان باید با نمایندگان دیگر ادیان گفتوگویی پایدار و مستمر داشته باشند: هنگامیکه ما اینگونه عمل کنیم باوضوح بیشتری در مییابیم که تا چهاندازه مسیحیت دارای ظرفیتهای مثبت و صلحآمیز است؛ نیز شناختی مناسب از خطرهای بالقوهای بهدست میآوریم که ما را تهدید میکنند و باید از آنها دوری کرد. هنگامیکه مسیحیان بادقت به آنچه اصحاب دیگر ادیان خطاب به آنها میگویند، گوش فرادهند، این گفتهها همچون آینهای ما را به شناخت بهتر از خود رهنمون خواهد شد و به ما کمک خواهد کرد تا بهرهگیریهای نامناسب از دین را خنثی کنیم.
نتیجه
پروژهای میان– دینی در حوزه علم و دین را توصیف کردیم که «علم و جستوجوی معنویت در ادیان ابراهیمی» (SSQAT) نام گرفته است. نقاط قوت «برنامه علم و جستوجوی معنویت» (1995-2003) را فهرستگونه برشمردیم و ضعفها و کمبودهای آن را پذیرفتیم. آنگاه بیان کردیم که (SSQAT) الگویی ثمربخش و خلاق برای فعالیت آینده در حوزه بسیار ضروری و موردنیاز جهان امروز خواهد بود. سپس برخی
انگیزههای مسیحیان برای ورود به چنین برنامه همکاری مشترکی را شرح دادیم.
بدیهی است دلایل پذیرش یا رد چنین برنامهای برای مسلمانان متفاوت خواهد بود. امیدم آن است که پیشنهادها و استدلالهای عینی من در اینجا، پاسخهایی درخور و رو به جلو از سوی دانشمندان مسلمان دریافت کند. تنها آنان در موقعیتی هستند که بیان کنند آیا دلایلی برای لزوم طرحهای همکاری بین ادیان از این نوع وجود دارد یا خیر.
ارجاعات:
[1]. Consortium.
[2]. Community.
[3]. Inter-religious discussion.