سیاسی شدن فیسبوک؛ سیاست فیسبوکی شده
سیاستورزی در فضای فیسبوکی، از همان همسایگی در جهان چندفرهنگی آغاز میشود، از ورود به فضایی باز و چندذهنی و متثکر، با سخن گفتن بر سر مسائل ساده و پیش پا افتاده، با دور شدن از زبان خشک و حسابگرانه و آمرانه در سیاست رسمی، با فاصله گرفتن از ادبیات بخشنامهای و کلیشهای و دیپلماتیک و با نزدیک شدن به زبان گفتوگوهای دوسویه و بیتکلف و صریح. سیاستورزی در فضای فیسبوکی، «پوپولیسم رسانهای» نیست، نوعی «دیپلماسی شهروندی» یا «بروکراسی شهروندی»است.
۱) این روزها به سبب حضور چشمگیر و موثر سیاستمداران و دولتمردان ایرانی در شبکههای اجتماعی به ویژه فیسبوک و بیشتر و بهتر دیده و شنیده شدن حرف و پیام آنان، این سبک از سیاستورزی و ارتباطات برجسته شده است. نابهجا نیست اگر امروز از پیدایش حوزه جدیدی در ارتباطات سیاسی در ایران تحت عنوان «فیسبوکی شدن سیاست» سخن به میان آوریم. فیسبوکی شدن سیاست یا فراتر از آن فیسبوکی شدن فرهنگ، زمینه و افق جدیدی است، مثل «رسانهای شدن فرهنگ و سیاست» یا به طور خاص «شبکهای شدن فرهنگ و سیاست». این یعنی ضرورت فهم و بازتعریف دو مقوله فرهنگ و سیاست در چارچوب انگاره جدیدی که متأثر از تحولات ارتباطی در ساحتهای زندگی فردی و اجتماعی است.
۲) زمانی مک لوهان گفته بود رسانه، امتداد و حواس انسان است؛ رادیو امتداد گوش و تلویزیون امتداد چشم، با این تعریف، شبکهها امتداد کدام حس و ظرفیت انسانند؟ شاید پیدا کردن پاسخ یک کلمهای دشوار باشد»، شاید پاسخی ترکیبی که مثلاً «شبکهها گسترشدهنده قدرت زبانی و ذهنی انسان شدهاند»، تناسب بیشتری با این سؤال داشته باشد. به هر حال چشم سوم، گوش سوم و زبان سوم از دل تحول فناوری اطلاعات و ارتباطات برآمده است. چشم سوم، گوش سوم و زبان سوم یعنی دیدن و شنیدن و گفتن در دنیایی جدید با زیباییها و زشتیهای جدید. دنیایی که میان حریم خصوصی تسخیر شده انسان و حوزه عمومی زندگی او تداخل و همپیوندی آشکاری به وجود میآورد. دنیایی که اطلاعات به اشتراک گذاشته شده، مثل ارزش افزوده در سیاست عمل میکند، دنیایی که در آن زندگی خصوصی وارد جهان وب میشود و سیاست به جای تکگویی در تریبونهای رسمی و یکسویه به گفتوگوی دوستانه در فیسبوک میپردازد. دنیایی که در آن جهانگیری «چهره اول اجرایی دولت» و ظریف «نماینده رسمی دیپلماسی کشور» نه تنها خود به جامعه شبکهای پای مینهند، بلکه راه را هم برای دیگران باز میکنند تا از رسانه فیلترشده فیسبوک به میان جامعه و جهان جدید بیایند. اینجاست که معنای نهفته در شعر سهراب سپهری وقتی از زبان ظریف خوانده میشود، بهتر میتوان فهمید: «چشمها را باید شست،جور دیگر باید دید».
۳) دنیای شبکهای دنیایی است که در آن شتاب حرف اول را میزند و شتاب یعنی جمع کردن و نزدیک به هم ساختن تفاوتها و تنوعها. شتاب یعنی نشان دادن تناقضها و پارادوکسها.
اگر بخواهیم جهان شبکهای را با یک صفت توصیف کنیم، آن صفت، شتاب یافتن تاریخ در حوزه تحولات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است. از این شتاب تحت عنوان فشردگی زمان، مکان و فضا هم یاد میکنند. این یعنی «درهم آمیختگی زمان» که کمدوامی عمر سیاستهای رایج و جزمیتهای سیاسی را در پی دارد و «نزدیک شدن مکانها» که شکلگیری کولاژها و چهلتکههای فرهنگی و محیطی و «همسایگی در جهان چندفرهنگی» را ناگزیر میکند. در دنیای شبکهای، جامعه شبکهای شکل میگیرد که در آن فضاهای مختلف زندگی به جای دیوار برای همدیگر پل میسازند و پنجره باز میکنند. درهم تنیدگی و وابستگی متقابل روابط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی اجتنابناپذیر است. در جامعه شبکهای ارتباطات از بالا به پایین و عمومی جای خود را به ارتباطات شبکهای و افقی میدهد و شبکههای تعاملی و گفتوگویی به جای رسانههای جمعی متمرکز و مخاطبان منفعل مینشینند. این جایگزینی و جانشینی فقط یک پدیده فناورانه نیست که رسانهای نو به جای رسانهای کلاسیک بیاید. این جانشینی بیشتر از آن تحولی فرهنگی است، به گفته تافلر «جابهجایی در قدرت» است و طبیعی است که پس از آن تحلیل مسیر کاستلز رخ میدهد: قدرت جریانها ـ که متکی بر رخدادهای نزدیک است ـ بر جریانهای قدرت ـ که متکی بر ساختارهای قدیم است ـ پیشی میگیرند.
۴) تدبیر و تمشیت امور در جامعه شبکهای مستلزم توجه به الگوها و مدلهای تازهای از ارتباطات، مشارکت اجتماعی و دموکراسی است. روابط جدید قدرت که شالوده جوامع کنونی را بنا میکنند و روابط قدرت نهادینه شده را به چالش میکشند، در زمینه ارتباطات و به خصوص در گستره شبکههای اجتماعی شکل میگیرند. پس مساله مهم پیش روی ما مطالعه نقشها و کارکردهای اطلاعات و ارتباطات به عنوان منبع جدید قدرت است، امروز هم قدرت و هم پاد قدرت در چارچوب ارتباطی جدیدی عمل میکنند که در آن فیسبوک، توییتر، وبلاگها و ولگها، ویکیها، پادکستها و شبکههای مجازی و حتی پیامکها قدرتهایی میآفرینند و قدرتهایی را زایل میکنند.
برجسته شدن نقش رسانههای اجتماعی مشارکتی در صورتبندیهای اینترنتی یعنی تفوق «ارتباطات خودگزین» بر «ارتباطات جمعی». «ارتباطات خودگزین» یعنی ارتباطاتی که در محتوا «خودتولید» است و در بخش خودگردان و در دریافت پیام «خودگزین» و به همین دلیل مدام در حال تحول و جابهجایی و متکی بر افراد و گروهها و رخدادهای کوچک و تحتتأثیر جریانهای روزمره است. طبیعی است که رسانههای اجتماعی مثل فیسبوک و توییتر از آنرو که بازتابنده شتابآمیزترین سخنان و کنشها هستند، تأثیرات چندوجهی و متناقضی داشته باشند. در آن واحد هم محلیاند، هم جهانی، هم غیررسمیاند و هم رسمی، هم شخصیاند و هم غیرشخصی، هم خصوصیاند و هم عمومی، هم مقررات گریزند و هم مقرراتساز و همینجاست که این فضای جدید ارتباطی هم «گفتمان» میسازد و هم «پادگفتمان».
۵) سیاستورزی در فضای فیسبوکی، از همان همسایگی در جهان چندفرهنگی آغاز میشود، از ورود به فضایی باز و چندذهنی و متثکر، با سخن گفتن بر سر مسائل ساده و پیش پا افتاده، با دور شدن از زبان خشک و حسابگرانه و آمرانه در سیاست رسمی، با فاصله گرفتن از ادبیات بخشنامهای و کلیشهای و دیپلماتیک و با نزدیک شدن به زبان گفتوگوهای دوسویه و بیتکلف و صریح. سیاستورزی در فضای فیسبوکی، «پوپولیسم رسانهای» نیست، نوعی «دیپلماسی شهروندی» یا «بروکراسی شهروندی»است. مفاهیم متناقضنمایی که باید در جای خود به درستی بررسی و واکاوی شوند، همه این سطوح و سازوکارهای ارتباطی جدید که به میان میآیند و مورد اقبال قرار میگیرند، دلالت بر یک معنا دارند و آن این است که: نه جامعه را میتوان بست و نه فروبستگی ارتباطی و اجتماعی و سیاسی آن چیز خوبی است، جامعه را باید گشود و باب گفتوگو را باید باز کرد، نهتنها گفتوگوی دولتمردان و مردم بلکه گفتوگوی مردم با مردم بدون فیلتر و پارازیت، شنیدنیتر و دلنشینتر است.
(هفتهنامه آسمان، شمارهی 59)
سیاستورزی در فضای فیسبوکی، از همان همسایگی در جهان چندفرهنگی آغاز میشود، از ورود به فضایی باز و چندذهنی و متثکر، با سخن گفتن بر سر مسائل ساده و پیش پا افتاده، با دور شدن از زبان خشک و حسابگرانه و آمرانه در سیاست رسمی، با فاصله گرفتن از ادبیات بخشنامهای و کلیشهای و دیپلماتیک و با نزدیک شدن به زبان گفتوگوهای دوسویه و بیتکلف و صریح. سیاستورزی در فضای فیسبوکی، «پوپولیسم رسانهای» نیست، نوعی «دیپلماسی شهروندی» یا «بروکراسی شهروندی»است.دکتر هادی خانیکی