برداشت مسئولین از مقوله عدالت، سطحی است
آشنایی سید علیرضا بهشتی با مباحث مربوط به عدالت از سطح معمول دانشآموختگان فلسفه سیاسی فراتر میرود و به واسطه مطالعات وسیع او در این حوزه، عمیق میشود. فرزند شهید بهشتی سالها پیش کتابی کوچک با عنوان «مبانی معرفتشناختی نظریه عدالت اجتماعی» تألیف کرد که در آغازین جملاتش آمده بود: «مردم ایران در پی ایجاد فضایی باز و آزاد برای رها شدن از قید و بند این بیعدالتیها بودند و تبلور آرمانهای خود را در پیامها، صحبتها و حرکتهای سیاسی حضرت امام(ره) و روشنفکران دینی و عالمان دینی روشنبین دیدند و نهایتاً مکتب اسلام را به عنوان راهی برای رسیدن به جامعه عادل برگزیدند. اگر امروز نیز در مورد عدالت اجتماعی صحبت کنیم، در واقع خارج از دایره معضلات گریبانگیر جامعه خود بحث نکردهایم. عدالت با زندگی روزمره ما سروکار دارد. البته این روزها در خطبههای نماز جمعه، سخنرانیها و نشریات درباره این موضوع زیاد بحث میشود، اما به نظر میرسد صورت مسأله، هنوز ناشناخته مانده باشد. افزون بر این که باید توجه داشت در کشورهای دیگر دنیا و همچنین محافل آکادمیک غرب، مباحث نظری فراوانی درباره عدالت اجتماعی صورت گرفته و ما نخستین کسانی نیستیم که به دنبال ایجاد جامعهای مبتنی بر عدالتیم. حتی اگر خواست ما این نباشد که تجارب آنها را عیناً پیاده کنیم، باز هم بررسی نظریات آنها برای ما فواید بسیار در بر خواهد داشت.»
* در ادبیات دینی ما، واژه عدالت زیاد مورد استفاده قرار گرفته است و از سوی دیگر، تدوین «نظریات عدالت» عمدتاً حاصل کوششهای فکری اندیشمندان غربی است. آیا مفهوم عدالت در هر دو مشرب فکری (شیعی و غربی) یکی است یا تفاوت دارد؟ اگر متفاوت است، وقتی در ایران صحبت از عدالت اجتماعی میشود منظور چیست؟
در این که ادیان الهی و از جمله اسلام، بشریت را به عدالت و عدالتخواهی دعوت کردهاند، تردیدی نیست. آنچه از پیامبران اولواالعزم به دست ما رسیده، آنچه از آئین زرتشت و جنبشهای دینی که برای احیای آن در ایران رخ داد میدانیم، آنچه از ادیان ابراهیمی مانند دین موسی(ع) و عیسی(ع) در دست داریم و همچنین متن قرآن و سنت پیامبر اسلام(ص) و روایات منقول از ائمه اطهار(ع)، همه نشان از محوری بودن عدالت و دعوت به قسط و عدل دارد. در عین حال باید توجه داشت که خوانش ما از مفهوم عدالت، عصری است؛ یعنی در حالی که همه انسانها میتوانند در سطح شهود اخلاقی (که نباید با شهود عرفانی اشتباه گرفته شود) از یک مفهوم واحد از عدالت سخن بگویند، هنگامی که به مرحله تدوین و تبیین این مفهوم میرسیم، با فهمهای گوناگون از این مفهوم واحد مواجه میشویم که متأثر از عصری بودن دانش ماست. برای این که به یک مثال روشنتر برسیم، اجازه بدهید فهم غالب بر گفتمانهای دوران پیشامدرن را در مقایسه با دوران مدرن در نظر بگیریم. همانگونه که فلسفه اخلاق پیشامدرن، بیشتر حول حسن و قبح فاعلی شکل گرفته و فلسفه اخلاق مدرن پیرامون حسن و قبح فعلی، مفهوم عدالت در سپهر معرفتشناختی پیشامدرن بیشتر بر عدالت فاعلی متمرکز است تا عدالت فعلی. بر این اساس، در ادبیات سنتی ما، بیشتر به توصیف فاعل (فرد) عادل پرداخته شده تا تبیین فعل عادلانه. بر همین منوال، پیشینیان ما تصور میکردند با حاکمیت یک فرد عادل بر جامعه، به سوی عدالت اجتماعی خواهیم رفت، در حالی که امروزه ما در پی یافتن مختصات نظام اجتماعی عادلانهای هستیم که در آن، کردارهای فردی و جمعی شهروندان بر مناسبات و روابط عادلانه استوار باشد.
* کوششهای فکری و نظریهپردازی برای برقراری عدالت اجتماعی در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
این کوششها را میتوان در دو سطح دید: مسئولان و متفکران. در سطح اول، متأسفانه باید گفت با نوعی سطحینگری و برداشتهای سلیقهای مواجه هستیم. در این سطح، نگاه به عدالت غالباً به برداشتهای تک بُعدی و بسیط از عدالت به مثابه برابری محدود بوده است. مثلاً ما میدانیم که بخش قابل توجهی از ادبیات علمی و راهکارهای عملی برآمده از آن به عدالت توزیعی میپردازد. اختلاف نظرها در این زمینه زیاد است، اما به هر حال با مسأله توزیع عادلانه ثروت و امکانات در جامعه سروکار دارد؛ چه به باز توزیع ثروت اعتقاد داشته باشد، چه نداشته باشد. یکی از مفاهیم بنیادین عدالت، برابری است، اما برابری میتواند بسیط باشد یا مرکب. بیشتر مسئولان ما هنگامی که صحبت از وجه برابر خواهانه عدالت میکنند، برابری بسیط را مدّ نظر دارند و در نتیجه، آن دسته از سیاستمداران ما که داعیه عدالتخواهی داشتهاند، از برنامههایی حمایت کردهاند که در کانون آن، فهمی بسیط از برابری قرار دارد. نمیخواهم حال وارد مباحث روز بشوم، اما برای آن که مثالی روشن بزنم، شیوه اجرای برنامه هدفمندسازی یارانهها در هشت سال اخیر، نمونهای از این دست برنامههاست.
در سطح متفکران، چه در حوزه و چه در دانشگاه و چه در میان روشنفکران و اندیشمندان خارج از حوزه و دانشگاه، کارهای خوبی انجام شده است، به خصوص در زمینه ترجمه آثار کلاسیک در حوزه عدالت، معرفی نظریههای معاصر، بازنگری در متون دینی و بازخوانی گفتمان انقلاب اسلامی، گامهای بلندی برداشته شده است. یادم هست پانزده سال قبل که میخواستم برای دانشجویانم درسهایی در این زمینه ارائه کنم، مجبور بودم از آنها بخواهم به متون غیرفارسی مراجعه کنند، اما امروزه شاهد افزایش متون ترجمه شده که برخی از آنها از کیفیت خوبی هم برخوردارند، هستیم. در حوزه اندیشه دینی هم، در عین حال که کارهای سطحی و نمایشی کم نیستند، تحقیقات و تألیفات سطح بالایی ارائه شده که با دوری از اشعریگری و مقدم قراردادن اخلاق نسبت به دین به طور اعمّ و فقه به طور اخصّ، راه را برای بازاندیشی در منابع دینی باز کردهاند. مراجع و فقهایی که در باب حقوق بشر، برابری دیه، ارث و قصاص، فتاوی متکی به استدلالهای مستحکم صادر و در این زمینه قلم زدهاند، طلایهدار تحول مهمی هستند که اندیشه دینی، آبستن آن است. با این همه، بضاعت ما در این زمینه به نسبت بسیار کم است و در مقایسه با آنچه در دنیا صورت گرفته، هنور در اول راه هستیم. گام مهمی که باید برداشته شود، فهم موضوع است، چه در حوزه و چه در دانشگاه. ابعاد مختلفی از مسأله عدالت هست که هنوز مغفول ماندهاند و ادبیات غنی در این زمینه وجود دارد که دانشجویان و طلاب و اساتید ما هنوز با آن آشنا نیستند.
* به نظر میرسد در جامعه ما، مفهوم عدالت به رشد و برخورداری اقتصادی فروکاسته شده است. وجوه دیگر عدالت چیست؟
بله، اساساً وقتی در ایران صحبت از عدالت اجتماعی میشود، ذهنها بلافاصله متوجه حوزه اقتصادی میشود. صد البته که مناسبات اقتصادی از موضوعات مهم عدالت اجتماعی است، اما عدالت در زمینه حقوقی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و بینالمللی هم از عرصههای دیگر و مهم بحث عدالت هستند. مطالبات از قبیل عدالت آموزشی، حاکمیت قانون، شکلگیری محاکم قضایی عادلانه، اجرای بدون تنازل قانون اساسی، شفافسازی مناسبات قدرت، پاسخگو ساختن همه ارکان نظام در مقابل قانون و شهروندان، برگزاری انتخابات عاری از تقلّب و تخلّف، آزادی بیان و تجمعات مسالمتآمیز، رقابت منصفانه سیاست و شکلگیری احزاب سیاسی آزاد، پرهیز از تبعیض جنسیتی، قومی و دینی و دهها مسأله دیگر، در حوزه مباحث عدالت اجتماعی قرار دارند که باید در قلمرو نظر و عمل، مورد توجه قرار گیرند.
* آیا برقرار کردن عدالت اجتماعی در جوامعی مانند ایران با تنوع قومیتی و وجود فرهنگهای متفاوت اساساً ممکن است؟ با توجه به مطالبات متفاوت اقوام مختلف (مانند تدریس به زبان مادری، تخصیص درآمدهای منطقه به توسعه خود منطقه، انتخاب مدیران از میان همان قومیت و…) آیا برقراری عدالت با مصالح سیاسی دولت در تضاد قرار نمیگیرند؟
اجازه بدهید اصلاً صورت مسأله را کمی روشنتر بیان کنیم. جوامع امروزی، جوامعی هستند که در اصطلاح علمی، چند فرهنگی خوانده میشوند. توجه داشته باشید که در اینجا، فرهنگ به معنای موسّع آن یعنی سبکها و الگوهای زندگی مدّ نظر قرار میگیرد. همچنین لازم است توجه داشته باشیم که به این معنا، جوامع بشری همواره از لحاظ فرهنگی متنوع و متعدد بودهاند. اما بیش از سه دهه است که مطالبه عمومی نه تنها برای تحمل و مدارا با این گوناگونی، بلکه برای به رسمیت شناخته شدن آن در فرایندهای تصمیمگیری در سطوح مختلف، از جمله حکمرانی، آن را به صورت یکی از زمینههای مطالعاتی وسیع در عرصه عدالت درآورده است. بیتوجهی به تنوع و تعدد موجود در جوامع، لاجرم به استبداد میانجامد؛ حتی اگر این استبداد با ظاهری دموکراتیک نمایان شود یا در قالب نظامهایی که با عنوان «نظامهای سیاسی اقتدارگرای انتخاباتی» تعریف میشوند.
زمانه انحصار طلبی قدرت سیاسی به سرآمده و در دنیای پس از انقلاب ارتباطاتی، دیگر نمیتوان تنوّع و تعدّد فرهنگی و اشکال گوناگون آن از قبیل تنوع دینی، مذهبی و قومی را نادیده گرفت. برای مثال، کدام یک از ما میتواند این واقعیت را نادیده بگیرد که نزدیک به ده درصد از جمعیت کشور ما پیرو مذاهب اهل سنت هستند؟ چه کسی میتواند انکار کند که نیمی از جامعه ما را زنان تشکیل میدهند و سیاستگذاریهای مردمحورانه پاسخگوی مطالبات زنان برای احقاق حقوقشان نیست؟ خوشبختانه، تجربیات دیگر کشورها در این زمینه در دسترس ما قرار دارد و من اعتقاد دارم راهکارهای عملی برای همزیستی تنوع و تعدّد و وحدت ملی وجود دارد که بحث آن بسیار گسترده است و در یک مصاحبه کوتاه نمیگنجد. ما از سرمایه بزرگی به نام هویت مشترک ایرانی ـ دینی (با در نظر گرفتن تنوع ادیان و مذاهب در جامعه ما) برخورداریم که موقعیتی نسبتاً استثنائی برای حرکت به سمت جامعهای عادلانهتر در این سمت و سو در اختیارمان قرار میدهد. راهکارهای تبیین شدهای وجود دارد که بدون به مخاطره انداختن یکپارچگی ملی و تمامیّت ارضی کشورمان، با به کارگیری آنها، میتوان به جامعهای عادلانهتر دست یافت.
(ماهنامه نسیم بیداری، شماره 38 و 39)
پاسخهای سیدعلیرضا بهشتی به پرسشهای نسیم بیداری