گونهشناسی مواجهه اسلامگرایان با علوم اجتماعی مدرن
«عبدالغنی عماد» استاد دانشگاه و پژوهشگر لبنانی در پژوهشی به چگونگی مواجهه اسلامگرایان با علوم اجتماعی و علوم انسانی پرداخته است. به عقیده وی، سه مواجهه با علوم اجتماعی و انسانی از سوی اسلامگرایان قابل مشاهده است.
برخی نسبت به این علوم خوشبین بوده و به دنبال اسلامیسازی آن رفتهاند.
برخی در نتیجهبخش بودن این علوم تشکیک کرده و آنها را بیفایده یا حداقل نتایج و دستاوردهای آن را ناچیز دانستهاند.
برخی نیز با نگاه عملگرایانه از نتایج و دستاوردهای این علوم بهرهبرداری کردهاند.
از پیشگامان گروه اول که نگاه خوشبینانهای به علوم اجتماعی و علوم انسانی داشتهاند، میتوان از «اسماعیل فاروقی» نام برد که چارچوبی نظری برای بازآفرینی علوم اجتماعی و انسانی معاصر مطابق با دیدگاه اسلامی، ارائه کرد تا در نتیجه، این علوم عامل محرکی برای فرهنگ مسلمانان باشد.
فاروقی مشکل مسلمانان معاصر را نظام فکریآموزشی رایج دانسته و نتیجه دوگانگی آموزشهای دینیسنتی و متجدد را انسانی میداند که غیر از تقلید چیزی نیاموخته است و این تقلید یا از نیاکانی است که از دنیا رفته و یا از غربیهایی است که فرهنگ و دینشان متفاوت است.
به عقیده فاروقی، وضعیت مطلوب آن است که نظام آموزشی یکپارچهای مستقر شود که روح اسلام در آن جریان داشته باشد و فرهنگ و تمدن اسلامی در همه رشتههای دانشگاهی تدریس شود. متخصصان مطالعات اسلامی معاصر نیز باید با اشراف به علوم انسانی جدید، فرهنگ و خرد معاصر را بشناسند.
با این نگاه، اسماعیل فاروقی در سال 1972 جمعیت دانشمندان مسلمان علوم اجتماعی را با کمک اتحادیه دانشجویان مسلمان آمریکا و کانادا، تأسیس کرد و این اتفاقی مهم در راستای پیوند علوم اجتماعی و ارزشهای اسلامی بود.
پس از آن نیز کانون جهانی اندیشه اسلامی به هدف اسلامیسازی معرفت راهاندازی شد و برخی از متفکران و اساتید دانشگاهی که به دنبال علوم انسانی و اجتماعی بودند، در این راستا حرکت کردند.
گروههای متأثر از این جریان فکری را میتوان در چهار گروه تقسیمبندی کرد:
کسانی همچون «عمادالدین خلیل»، «جابر العلوانی» و «الحاج حمد ابوقاسم» که حلقه پیرامون کانون جهانی اندیشه اسلامی را تشکیل میدادند.
«سید محمد نقیب العطاس» و حلقه مرتبط با دانشگاه اسلامی مالزی که صرفاً به دنبال اسلامیسازی نگاه به انسان و انسانشناسی اسلامی بودند.
یک گروه مصری که در دانشگاههای کشورهای خلیج فعال بودند.
اشخاصی مانند «محمد عماره» و «عبدالوهاب المسیری» که مصری بودند.
پس از این، جریان اسلامیسازی علوم اجتماعی و انسانی در قالب فعالیتهای فکریپژوهشی ادامه پیدا کرد.
درباره گروهی که در نتیجهبخش بودن این علوم و نتایج آن تشکیک کردهاند، عبدالغنی العماد معتقد است که از دهه هفتاد قرن پیشین میلادی، بسیاری از اسلامگرایان با روگردانی از علوم اجتماعی و انسانی، اقبال بیشتری به علوم پایه نشان داده و به سمت رشتههای پزشکی و مهندسی رفتهاند. این رویگردانی را عبدالفتاح مورو نایب رئیس «حرکه النهضه» تونس اینگونه روایت میکند:
«وقتی خواستیم دنیای جدید و دانشگاه را درنوردیم، به فرزندانمان گفتیم: دکتر و مهندس شوید. در حالی که اندیشه و علوم انسانی است که میتواند تحولآفرینان دنیا را پرورش دهد و ما اسلامگراها به این علوم بیاعتنایی کرده و از درک تغییرات اقتصادی و اجتماعی عاجز ماندیم، چراکه جامعهشناسی، علوم تربیتی، علوم سیاسی و اقتصاد نخوانده بودیم».
در واقع، نوعی بی تفاوتی و بی توجهی میان اسلامگراها در قبال علوم اجتماعی و علوم انسانی ایجاد شده بود و این علوم را اموری صرفاً نظری و بیفایده میدانستند.
نتیجه آن نیز در دهه هفتاد میلادی با افزایش چشمگیر دانشجویان اخوانالمسلمینی در رشتههای مهندسی و علوم پایه در دانشگاهها و دانشکدههای پایختهای عربی ظهور و بروز پیدا میکند.
در دهه هفتاد، نگاه اسلامگراها به علوم اجتماعی و علوم انسانی اینگونه بود که این علوم صرفاً جنبه نظری داشته و پرداختن به آن، هدر دادن وقت است.
تا جایی که برخی این علوم را مختص سکولارها و هواداران آنها میدانستند که به آن اهتمام نشان میدادند.
رویکرد به علوم مهندسی، پزشکی و مانند آن، و رویگردانی از علوم اجتماعی، برخی از پژوهشگران را برآن داشته تا نقش و تأثیر رشته تخصصی بر افراطیگری و خشونت در میان اسلامگراها را بررسی کنند.
از این رو، شاهد انتشار کتابی هستیم با عنوان «Engineers of Jihad,The Curious Connection between Violent Extremism and Education، مهندسان جهادی، رابطه بین افراطی گری خشن و تحصیلات».
دییگو گامبیتا و استیفن هرتوگ نویسندگان این کتاب سعی کردهاند در کتابشان، ارتباط افراطیگری با رشته تحصیلی را نشان دهند.
در این کتاب، شخصیت 207 نفر که در علمیاتهای تروریستی دست داشتهاند، بررسی و مشخص شده که 93 نفر آنها در رشته مهندسی، 21 نفر در پزشکی، 12 نفر در اقتصاد، 8 نفر در ریاضیات و الباقی در علوم اسلامی تحصیل کردهاند.
نتیجهای که پژوهشگران این کتاب به آن رسیدهاند نشان میدهد که علیرغم تفاوت در محیط زندگی و اختلافات اجتماعی، غالب تروریستهای خاورمیانه از میان رشتههای مهندسی و پزشکی بودهاند.
مؤسسه کارنگی در ایالات متحده آمریکا نیز در پژوهشهایش به این نتیجه رسیده که در میان افراد تحصیلکرده، مهندسها به نسبت 66.5% دیندارتر از دیگران هستند.
در مرتبه بعد نیز اقتصاد خواندهها، سپس پزشکان و در رتبه آخر هم علوم اجتماعی خواندهها قرار دارند. درباره علت و رابطه میان مهندسی و افراطگرایی، برخی پژوهشها میگوید که مهندسیخواندهها قدرت کمتری برای فهم پیچیدگی روابط موجود در سیاست و اجتماع داشته و نمیتوانند تعامل سازندهای با جهانی پیرامونشان داشته باشند.
همچنین این افراد گمان میکنند هر آنچه در اطرافشان وجود دارد، طبیعتی مکانیکی و هوشمند داشته و مانند ماشین و مطابق یک نظام واحد و یکپارچه رفتار میکند.
عبدالغنی عماد درباره دسته سوم و کسانی که با نگاه عملگرایانه از نتایج و دستاوردهای علوم اجتماعی و علوم انسانی بهرهبرداری کردهاند نیز معتقد است که سه گروه با این نگاه عملگرایانه از علوم اجتماعی بهرهبرداری کردهاند:
گروه اول کسانی هستند که در قالب کار تشکیلاتی، خدمات آموزشی ارائه و امور تربیتی جامعه را دنبال کردهاند.
این گروه که تجربیات موفقی نیز در کشورهای عربی و اسلامی به دست آوردهاند، در واقع، امتداد فکر الطهطاوی و محمد عبده هستند و علیرغم فقدان اندیشه انتقادی، توانستهاند با به کارگیری علوم اجتماعی جدید، روشهای آموزشی را روزآمد کرده و آن علوم را در امر تعلیم و تربیت به کار ببندند.
برخی از این تجارب خدماتی و تربیتی که تقریباً هیچ یک از سرزمینهای اسلامی از آن بیبهره نمانده است، به شکل مستقیم یا غیر مستقیم زیر نظر اخوانالمسلمین بوده و برخی از آنها نیز کاملاً مستقل بوده است.
گروه دوم هم کسانی هستند که با نصبالعین قراردادن خدمات اجتماعی و بهداشتی، از روشهایی که علوم جدید برای خدمات اجتماعی ارائه میکند، استفاده کرده و با توسعه دادن مفهوم اسلامی وقف، آن را با مفاهیم علوم اجتماعی جدید پیوند دادهاند.
دهها و صدها مؤسسه خدمات اجتماعی در سراسر عالم عربی و اسلامی، از قبیل بیمارستانها، درمانگاهها، مؤسسات سرپرستی ایتام و … نشانگر این رویکرد عملگرایانه به علوم اجتماعی است.
همچنین گروه سومی وجود دارد که با ارائه خدمات مالی و بانکداری از علوم اجتماعی بهرهبرداری عملی کردهاند.
به عبارت دیگر، از ابتدای دهه هفتم قرن گذشته میلادی، شاهد شکلگیری بانکها و مؤسسات مالیاسلامی هستیم که سپردهگذاران برای گرفتار نشدن به «ربا» و به هدف رشد و توسعه اجتماعی و نه فقط سود شخصی و برای پشتیبانی از طبقات نیازمند جامعه، اقدام به راهاندازی مؤسسه مالی اسلامی کردهاند.