حسن محدثی : زائر- محقق و فهم جهان دینی / پیاده روی اربعین
زائر در شکل آرمانی و نوع مثالی خود، کسی است که از یک سو دلبسته سفر آفاقی برای تحوّل انفسی (درونی و وجودی) و رشد معنوی و کسب آرامش باطن است و از سوی دیگر، به همان میزان دلبسته کشف حقیقتِ حیات دینی بهمنزله مشاهدهگری بیطرف و منتقد و سختگیر است.
حسن محدثی گیلوایی: زیارت سفری معنوی در آفاق است. زائران معمولاً به دنبال حظّ و بهرهٔ معنوی هستند. آنان در مسیر خودسازی گام برمیدارند، برای تشنهگی درونی خویش شهد شیرین و گوارا میجویند، و میکوشند خود را پرورش بدهند و به آرامشی درونی برسند.
زائر در بهترین حالت، در جستوجوی حقیقتی معنوی است که در درون اتفاق میافتد و آدمی را متحوّل میکند.
آنچه او در وجود خویش درمییابد و تجربه میکند چه بسا در قالب گزارهها نمیگنجد و یا دستکم بهنحو مطلوبی بیان نمیشود. زیارت سفری آفاقی است که بر اثر این سفر رویدادی انفسی پدید میآید و زائر از درون درگیر چنین سفری است.
تحقیق امّا عملیاتی و حرکتی و سفری برای جستوجوی حقیقتی در جهان مورد مشاهده و واجد نشانهها و شواهد است.
هر چه این نشانهها و شواهد آشکارتر و واضحتر باشد، محقّق به غایت تحقیق نزدیکتر میشود. محقّق وظیفه دارد نگاهی سرد و خشک را از ابتدا تا انتهای کار نسبت به موضوع تحقیق حفظ کند.
در او اشتیاقی برای کشف حقیقت وجود دارد و هر قدر که به موضوع بیشتر علاقهمند باشد و کنجکاوی بیشتری داشته باشد، اشتیاقاش برای کشف حقیقت افزونتر است و لذا میتواند در مسیر تحقیق رنجهای بیشتری را تحمّل کند.
گاه محقّق در درون میدان مورد مطالعه درگیر مسائل و مشکلات فراوان و عذابآوری میشود و اگر بهقدر کافی مشتاق کار پژوهشی خود نباشد، از ادامهٔ کار بازخواهد ماند یا دستکم از کیفیّت کار وی کاسته خواهد شد. تحقیق نیز نوعی سفر است.
سفری که دشواریهای خاصِّ خود را دارد. تحقیق در علوم اجتماعی سفری دشوار است. بیکر در باب تحقیقات ناظر به جهان اجتماعی میگوید:
«بهنظر پارهای از مردم علوم اجتماعی چیزی بیش از مطالعه بدیهیات نیست اما براستی هم چیزی دشوارتر از مطالعه اموری که بدیهی مینمایند نیست.
هیچچیز جذابتر از تلاش برای نیل به درکی روشن و عمیقتر از موضوعی نیست که قبلاً از شناخت فراوانی درباره آنها برخوردار بودهایم. همین میل به کشف حقیقت است که همه ما را به کندوکاو درباره راه حل مسائل اجتماعی میکشاند» (بیکر، 1386: 12).
دشواری کار تحقیق در جهان اجتماعی سبب میشود که توان جسمانی و نیروی روانی محقّق برای ادامه کار به پایان برسد. اینجا اگر محقّق درگیر طلب درونی برای چیزی در درون میدان تحقیق باشد، قوّت مضاعفی حاصل میکند برای تداوم کار.
وقتی محقّق علاوه بر تحقیق، درگیر زیارت مکان مقدّس مورد مطالعه نیز هست، از دو اشتیاق و دو تمنّا برخوردار است: تمنّای کشف حقیقت و تمنّای پاسخگویی به نیازی درونی و مطالبهای وجودی و قلبی.
در زایر-محقّق این دو تمنّا و این دو اشتیاق در هم میآمیزند و نیروی مضاعفی به او میبخشند. بیکر بهدرستی میگوید:
«خمیرمایه تحقیقات اجتماعی علاقه به موضوع مورد بررسی است.
تحقیق اجتماعی وقتی با علاقه به موضوع قرین باشد بهراحتی پیش میرود. چنین برداشتی با شیوه تحقیق علمی منافاتی ندارد. علم به معنای کنار گذاشتن علائق خلاق و خودجوش نیست.
برعکس، من معتقدم علائق متعهدانه، هنرمندانه و خلاق به مسائل اجتماعی را میتوان با شیو علمی و منظم تحقیق بیان کرد- در واقع حتی ضروری است» (همان: 13).
وانگهی، وقتی محقّق، زائر نیز هست، میدان تحقیق و عناصر اجتماعی و فرهنگی آن را چه بسا میتواند بهتر و دقیقتر بشناسد و دیگر نه همچون غریبهای ناآشنا بلکه هم چون نیرویی خودی وارد گفتوگو با کنشگران میدان اجتماعی مورد مطالعه میشود.
او در واقع در درون همان جهان و عالَمی به سر میبرد که کنشگران در آن زیست میکنند.
لاجرم، او میتواند تفاوتهای ظریف میان عناصر مشابهِ موجود در میدان را درک کند. بهعنوان مثال، زایر-محقّق بهتر میتواند تفاوت فرهنگ عاشورایی عراقی و فرهنگ عاشورایی ایرانی را دریابد.
از همه مهمتر، وقتی که به موضوع تحقیقات عشق میورزی و معانی گوناگون عناصر فرهنگی و اجتماعی آن قلب و وجوداَت را به بازی میگیرد، دلالتهای نمادین و غیرنمادین بسیاری از عناصر و مؤلفههای فرهنگی موجود در میدان مورد مطالعه درک و دریافت خواهد و از دست نخواهد رفت.
در حالیکه محقّقی که در همان جهان مورد مطالعه درگیر نیست و صرفاً هم چون محقّقی فاقد درگیری، وارد جهان مورد مطالعه میشود، چه بسا جز به چیزی که کنشگران درون میدان میگویند و بروز میدهند، دست نخواهد یافت و چه بسا معانی بسیاری از رفتارها و نمادها را بهدرستی درنخواهد یافت.
میدانهای اجتماعی آکنده از نماد و نشانهها هستند. بسیاری از اجسام معانی ویژهٔ خود را دارند و چنانچه محققان نسبتی و آشناییای درونی با آن عالَم نداشته باشند، ممکن است معانی آنها فهم و ثبت و ضبط نائل نشود.
محقّقی که خود درگیر ماجرای در حال رویدادن در میدان اجتماعی نیست، حتّا اگر جهان مورد مطالعه را از درون بشناسد، ممکن است بهخاطر فقدان درگیری به برخی از امور اهمیت ندهد و از آنها عبور کند.
برای مثال، اگر بهعنوان زائر در حج تمتّع حضور و نقش نداشته باشی، و فقط بخواهی به تحقیق در این میدان بپردازی، چه بسیار ظرایف و دقایقی که ممکن است از دست برود.
با دین و دینداری غریبه و ناآشنا اگر باشی و بخواهی پدیدهای دینی را مطالعه کنی، چیزهایی در این مطالعه از دست میرود. زایر-محقّق بهآسانی درمییابد که زیارت انواع و اقسام دارد و زایران متنوّعاند. او بهآسانی به دنیاهای متفاوت زیارت پی میبرد.
او خود نیز به یکی از این جهانهای زیارت تعلّق دارد. او بهآسانی درمییابد که زیارت خودانگیخته غیر از زیارت نهادیشده است.
وقتی زایر-محقّقی که حاجی است و در ابتدای هروله کردن در سعی صفا و مروه قرار دارد و میبیند که همراهان تأکید دارند با کتابچهٔ دعا و خواندن دعاهای آن، هرولهٔ سعی و صفا و مروه را آغاز کنند و به پایان برسانند.
امّا او میخواهد خود را در این هروله رها کند و به دست رود جاریِ جمعیّتِ هرولهگر بسپارد و اجازه بدهد احوالی که از درون میجوشد، او را راه ببرد، نه تنها تفاوت بین زیارت نهادیشده و زیارت خودانگیخته را درمییابد بلکه آن را زیست میکند.
این در حالی است که محقّق صرف ممکن است تا مدّتها درنیابد که زیارت انواع و اقسام دارد.
اگرچه جامعهشناس موضعی انتقادی دارد و موضوع خود را همچون امری مقدّس نمینگرد، امّا اگر با دین مورد نظر آشنا نباشد، چه بسا آنطور که مطلوب است در مقام محقّق کامیاب نمیشود.
«موضع جامعهشناختی انتقادی بههنگام پژوهش در دین میتواند مسئلهساز باشد، و بناگزیر این واقعیت را برملا کند که ما اساساً نسبت به پدیده مورد مطالعهمان، که میخواهیم درکش کنیم و توضیحش دهیم، بیگانه هستیم.
آیا میتوانید تصور کنید که بکوشید رفتار سینهچاکان بیتلها و دهه بیتل مانیا را مورد مطالعه قرار دهید، فهم کنید، و توضیح دهید در حالیکه عملاً خودتان تحمّل گوش دادن به موسیقی بیتلها را ندارید؟
آیا یک آدم کر میتواند «دریابد» (بفهمد و توضیح دهد) که این همه عشق به بیتلها اصلاً چه معنایی دارد؟ همین سؤال را میتوان در مورد جامعهشناسان غیرمذهبی دین پرسید: چگونه جامعهشناس غیرمذهبی دین میتواند واقعاً دین را فهم کند اگر نسبت به «موسیقی» دین «کر» باشد؟
برخی از پژوهشگران برجسته دین تا آنجا پیش رفتهاند که گفتهاند افراد غیرمذهبی اصلاً قادر به مطالعه دین نیستند؛ استارک و فینک میگویند که فقط «اشخاص با ایمان» قادرند وقتی پای پژوهش در دین بهمیان میآید «واقعاً علمی» باشند» (ذاکرمن، 1384: 71).
ذاکرمنِ بیدین، بهمنزله یک جامعهشناس دین، میپذیرد که «پژوهشگر بیگانه نمیتواند همه «حقیقت» را دریابد”، اگرچه “همچنان میتواند بصیرتهای مهم عرضه کند» (همان: 71).
او صراحتاً میگوید: «آری بیگانه بودن نسبت به مذهب و دین به این معناست که برخی مطالب حیاتی هست که ما هرگز درکشان نخواهیم کرد»(همان:72).
امّا از سوی دیگر، جامعهشناسان دینداری که میخواهند به مطالعهٔ پدیدهٔ دینی بپردازند، نیز دچار مشکلاند:
«آدمهای مذهبی هم نمیتوانند بسیاری از مطالب و موضوعات مهمّی را درک کنند که فقط از بیرون قابل دیدن و درک است.
نه منظر جامعهشناختی (منظر بیرونی) حقیقت را در انحصار خود دارد و نه منظر دینی (درونی). هر یک از اینها بصیرتهای خاص خودشان را دارند. و هر دو مهم و اساسی هستند»(همان: 73).
امّا کسی که هم بتواند جهان دینی را از درون بشناسد و با سفر معنوی و وجودی در حیات دینی آشنا باشد و خود اهل چنین سفری باشد، و هم به سفر محقّقانه، انتقادی، و «افشاگرانه» (بهتعبیر ذاکرمن) دلبسته باشد، از ضعفهای هر دو گروه رها و از قوّتهای هر دو بهرهمند خواهد بود.
زایر-محقّق، در شکل آرمانی و نوع مثالی خود، کسی است که از یک سو دلبسته سفر آفاقی برای تحوّل انفسی (درونی و وجودی) و رشد معنوی و کسب آرامش باطن است و از سوی دیگر، به همان میزان دلبسته کشف حقیقتِ حیات دینی بهمنزله مشاهدهگری بیطرف و منتقد و سختگیر است.
وجوداَش دغدغهمند هر دو حقیقت است؛ هم حقیقتی که در وجود خویش باید کشف کند و هم حقیقتی که در جهان بیرون مستتر است و او قصد کشف و برملاسازی آن را دارد.
زایر-محقّق هم درگیری انفسی دارد و هم درگیری آفاقی. به هر دو سو نظّاره میکند و میکوشد هر دو را در حدِّ توان و بهقدر طاقت بشری بکاود و بررسی کند و توصیفی تمامعیار از پدیدهٔ مورد مشاهده از بیرون و قابل لمس از درون ارائه کند.
به همین دلیل هم میتوان گفت که تجربهٔ زایر-محقّق هم تجربهای شخصیشده است و هم تجربهای فراشخصی؛ و این دقیقاً با کار مردمنگارانه تطبیق و همخوانی دارد:
«این روش «شخصیشده» است. مردمنگاری به دست محققانی انجام میشود که در تماس روزانه و چهره به چهره با مردم مورد مطالعه قرار دارند: بنابراین، آنها همزمان هم در زندگی مردم مشارکت دارند (مشارکتکننده) و هم مشاهدهگر آن هستند»(انگروزینو، 1396: 47).
من در دو سفر حج تمتّع در سال 1386 و در سفر پیادهروی اربعین حسینی در سال 1396 دو تعلّق و دو دلبستهگی مذکور را با هم داشتهام: هم مشارک بودم و هم مشاهدهگر.
هم انبانی آکنده از خاطره و احساس و تجربه و اندیشهٔ دینی را بر دوش داشتم و هم تعهّدی به رشته علمی و کار حرفهای و کارفرمای تحقیق و جامعهٔ علمی کشور و از همه مهمتر تعهّد به توصیف دقیق پدیده دینی و بیتاب کشف حقیقت پدیدهٔ دینی مورد مطالعه بودم.
در این دو تجربه بود، که من همچون زائر ـ محقّق زیستم. لذا گزافه نیست اگر از این تعبیر بهره میگیرم. با این حال، منتقدان محترم در باب این مفهوم تشکیکهایی روا داشتهاند که شایستهٔ توجّه است.
زیست فرهنگی دوگانه
زایر-محقق زیست فرهنگی دوگانهای دارد. از یک سو، زائر است و به جهان دینی از درون تعلّق دارد و از سوی دیگر، محقّق است و به جهان علم و ارزشهای آن تعلّق دارد و میکوشد و قواعد کار علمی نظیر بیطرفی ارزشی را رعایت کند.
او میکوشد تقوای علمی را در رفتار و منش پژوهشی خود نمایان سازد و آن را محقّق نماید. زندهگی محققانه چه چیزی به زندهگی زایرانه میدهد؟
زندهگی محققانه به زائر خوداندیشی و بازاندیشی میدهد و لذا زندهگی محققانه چه بسا میتواند زیارت را متحول سازد. زندهگی زایرانه چه چیزی به زندهگی محققانه میدهد؟ بینش و بصیرت و درک دقیقتر ظرایف جهان زائر و درک معانی متنوع موجود در آن.