جنگ قفقاز و ترومای تاریخی ایرانیان
چرا جنگ قفقاز برای روشنفکران و سیاستمداران ایرانی مسئله نیست؟ میری پاسخ میدهد
مسئلهی جنگ بین ارمنستان و آذربایجان و منطقهی قفقاز موضوعی است که این روزها بیشتر مورد توجه قرار گرفته است اما به نظر میرسد این مناطق هرگز جزو دغدغههای اصلی سیاستمداران و روشنفکران ایرانی نبوده است.
منطقی که روزی به حکم عهدنامهی ترکمنچای از ایران جدا شدند و هزاران سال تاریخ مشترک با ایران دارند اما دیگر موضوع فکر و تامل ایرانیان نیستند.
سیدجواد میری، جامعهشناس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی این را به یک نوع ترومای تاریخی که ایرانیان بعد از شکست از روسیه با آن درگیر شدند مربوط میداند. میری در این گفتوگو سعی بر پاسخ دادن به این سوالات دارد که چرا ما از موضوع قفقاز دوری میکنیم؟
متن کامل این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
رنگ و بوی دین
سید جواد میری در مورد جنگ ارمنستان و آذربایجان به انصاف نیوز گفت: «در موضوع قفقاز و مشخصا جنگی که بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان در حال وقوع است از منظرهای مختلفی از گذشته تا کنون بحث شده است. از نظر ژئوپولیتیک، مذهبی بحث میشود.
جمهوری آذربایجان به عنوان یک کشور شیعی و ارمنستان به عنوان یک کشور مسیحی، پتانسیلی را به وجود آورده که میتواند یادآور جنگهای مذهبی بین اسلام و مسیحیت هم باشد.
البته شاید وضعیت جغرافیاییای که این جنگ در آن واقع شده به گونهای قدرت و ظرفیت این را نداشته باشد که مناطق وسیعی را تحت تاثیر خود قرار دهد مثل اتفاقی که بین فلسطین و اسراییل رخ داده و جنگ و ناآرامیها و اشغال سرزمینهای فلسطینی رنگ و بوی دینی نیز به خود گرفته است.
اگر یک مقدار به وضعیت جغرافیایی این دو منطقه توجه کنیم، میبینیم این دو کشور بین دو یا سه کشور قرار گرفتهاند که هیچکدام، نه روسیه، نه ایران و نه ترکیه آمادگی یا علاقهای به این ندارند که این جنگ از این وضعیت محدود خود وارد کشورهای آنها شود.
با همهی اختلافاتی که ممکن است این سه کشور باهم داشته باشند، در این نقطه اتفاق نظر دارند که قرار نیست این جنگ بیرون از این منطقه ادامه پیدا کند.
وگرنه قابلیت این را دارد که وارد جنگهای مذهبی و دینی شود اما تا به امروز این ظرفیت را پیدا نکرده و جای شکرش هم باقی است.»
او در ادامه افزود: «من میخواهم این را صورتبندی کنم که این منطقه و این جنگ چه نسبتی با ساخت سیاسی در ایران دارد و چرا نخبگان سیاسی ایران و حتی روشنفکران ایرانی نه تنها علاقهای به موضوع این جنگ ندارند بلکه به گونهای به نظر میرسد که پیشزمینهای هم در این موضوع ندارند و وقتی اسم قره باغ میاید به نظرشان جای غریبی است.
حتی اویغورها هم در ذهن روشنفکران ایرانی و ساخت قدرت جایگاهی ندارد.
البته بعضی موضع نگرفتن سیاستمداران ایرانی در موضوع اویغورها در چین را به این حساب میگذارند که چون ایران با چین در یک ساخت ژئوپولیتیک بر علیه آمریکا و اتحادیهی اروپا همپیمان است، صلاح نمیداند که در مورد موضوعی که آمریکاییها روی آن تمرکز کردهاند، موضع ایدوئولوژیک بگیرد.
به گونهای در سطح این حرف مقبول است که ایرانیها عمدا در مورد چچرها و اویغورها حرف نمیزنند اما در مورد ایرلندیها که علیه انگلیسیها مبارزه میکنند موضع میگیرند.
ولی یک قدم باید عقبتر رفت و این سوال را پرسید که این مسئلهی سیاسی مسبوق به یک موضوع اندیشهای نیز است یا خیر؟ یعنی یک مفصلبندی فکری و اندیشهای در پس این وجود دارد یا این فقط مصلحتهای سیاسی و ژئوپلوتیکی است که ساخت سیاسی در ایران و مهمتر از آن روشنفکران در این موضوع ورود نمیکنند؟
من فکر میکنم که این انگیزههای سیاسی تا یک حدی قابل رویت هم است و تا حدی هم میتواند رویکردهای گزینشی ایران را توضیح دهد اما پیش از آن یک ساخت اندیشهای وجود دارد، اگر بتوانیم آن ساخت اندیشهای را بشناسیم.
روشنفکران ایرانی جغرافیا را نمیشناسند، سیاستمداران ایرانی هم تاریخ را خوب نمیدانند، مجموع این دو یعنی وقتی تاریخ و جغرافیا را نشناسیم، جایگاهی که در آن هستیم را نمیشناسیم.
در ایران زندگی میکنیم، به زبان فارسی هم حرف میزنیم اما نمیدانیم ایران در کجاست که از آن منظر به جهان نگاه کنیم. اگر تاریخ و جغرافیا بدانیم میتوانیم بفهمیم که چه اتفاقاتی در اطرافمان رخ میدهد و چطور میتوانیم آن را تفسیر کنیم.»
سیاستمداران ایرانی تحت تاثیر محور شمع هستند
او محوری به نام محور «شمع»، متشکل از شام (سوریه)، مصر و عراق را صورتبندی میکند و توضیح میدهد: «حداقل در این ۴۲ سال، ساختی که به نام جمهوری اسلامی به عنوان یک ساخت سیاسی شکل گرفته مبانی و نیروهایی داشته، هستهی اصلی آنها کجا شکل گرفته بود؟
بسیاری از جریانهایی که توانستند ساخت سیاسی ایران را تحت حاکمیت خود بگیرند در سه نقطه شکل گرفته بودند: عراق، سوریه یا همان شام و مصر.
عقبهی بسیاری از کسانی که بعد از انقلاب پستهای مهم گرفتند در این سه نقطه که من با عنوان کوتاه محور «شمع» از آن یاد میکنم شکل گرفته بودند.
کسی مثل شهید چمران که در آمریکا درس خوانده بود هم برای تعلیم نظامی به اردوگاههای تعلیم نظامی مصر رفت، بعد هم به محور لبنان و سوریه رفت.
بسیاری از کسانی که در زمان شاه از ایران گریختند تا به نیروهای جهادگرا که با اسراییل میجنگیدند بپیوندند، در این سه نقطه بودند.
این محور شمع یکی از بزرگترین محورهایی است که حتی اگر امروز به ساخت قدرت نگاه کنیم، از نیروهای اجرایی تا نیروهای اصلی، در این کشورها بودند.
حتی ابراهیم یزدی که در امریکا درس خوانده بود نیز در مصر تعلیم نظامی دیده بود.
محور شمع محوری بوده که اساس مبارزه و هویت خود را در جهان عربی-اسلامی تعریف کرده بوده و تمامی حساسیتها، ساختارهای ژئوپولیتیکی، پیمانها، قدرت نفوذ و عقبهی استراتژیک خود را در جهان عربی-اسلامی تعریف کرده بود.
این چیزی نیست که یک شبه بتوان ان را تغییر داد. اگر این را بشناسید میفهمید که اتفاقا منطقهای که به آن میگوییم قره باغ و جنگ ارمنستان و آذربایجان ۱۲- ۱۳ سال بعد از آنکه جمهوری اسلامی و ساخت قدرت آن شکل بگیرد متولد میشود و در ساختار قدرت ایران و به خصوص جنگ ایران و عراق مسیر جغرافیایی ایران را به سمت جهان عرب شکل داده است.
مناطقی که از نظر تاریخی در حوزهی فرهنگی ایران قرار میگرفتند مثل آسیای مرکزی مثل مناطق وسیعی از خود کشور روسیه که به عنوان قفقاز شمالی و تاتارستان و قفقاز جنوبی که ارمنستان و جمهوری آذربایجان در آن واقع شدهاند که مناطق فرهنگی ایران و بعضا مناطق حاکمیتی ایران محسوب میشدند هیچ یک در این محور شمع جایی نداشتند.»
آذربایجان از منظر جمهوری اسلامی، سکولار است
میری در ادامه اضافه میکند: «وقتی اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید و ۱۵ جمهوری تقسیم شد، اتفاقی که در دستگاه دیپلماسی ایران افتاد در دو بعد قابل مطالعه است: بعد سیاسی-ژئوپولیتیک و فرهنگی.
دو شخصیت و گفتمانی که هدایت میکنند و شکل دادند خیلی مهم است. یکی آقای دکتر ولایتی و یکی آقای دکتر حداد عادل. ساخت جمهوری آذربایجان برای گفتمانی که دکتر ولاینی در وزارت خارجه شکل داد اساسا فروپاشی شوروی و جدا شدن کشورها و مشخصا سه کشوری که در قفقاز جنوبی است، ایجاد کرد.
۹۲ درصد این کشور شیعه است و پیوندهای عمیقی با ایران دارند، حتی بیشتر از بحرین. بحرین یک کشور با جمعیت یکی دو میلیونی است آن همدر آن سوی آب، جمهوری آذربایجان یک کشور ۸ تا ۱۰ میلیونی است، درست در مرزهای ایران، بافت جمعیتی آن هم در ایران وجود دارد.
یک زبان مشترک، تاریخ مشترک. ولی ساخت سیاسی آن «از منظر جمهوری اسلامی» سکولار است.
این یک تناقض ایجاد میکند یعنی نزدیک شدن به این حکومت از نظر ساخت سیاسی چالش است، برای اینکه گرایشهای شدید و ادعاهای ارضیای در جمهوری آذربایجان وجود دارد که میگویند روسیه و ایران باهم تبانی کردند و آذربایجان شمالی و جنوبی (آذربایجان ایران) را از هم جدا کردند، یعنی روایت تاریخی را مخدوش و استعماری روایت میکنند که از بقایای استعمار روس است.
این باعث میشود که وزارت خارجهی ایران نسبت به جمهوری آذربایجان دچار چالش و تناقض شود.
یک بخش فرهنگی هم وجود دارد که در داخل خود ایران است، همان تفکری که میگویم در فرهنگستان زبان و ادب وجود دارد و آقای حداد عادل آن را مدیریت میکند و آن این است که اساسا خیلی خوب میشد اگر در ایران کسی به زبان ترکی حرف نمیزد.
چه خوب بود اگر زبان ترکی را حذف میکردیم و یک دست میشد. خب خود این چالش ایجاد میکند.
جالب است که اندیشهای که پشت این نگاه سیاسی است، برخلاف دیدگاههای خود آیت الله خامنهای است.
تمامی نمایندگان ولی فقیه در مناطق آذربایجان ایران و باکو یک صدا گفتند اینکه ارمنستان خاک آذربایجان را گرفته اشغالگری است و هرکسی که در این مناطق کشته شود شهید است. چون افکار عمومی در این مناطق از نظر فرهنگی و زبانی به ایران نزدیک هستند.
بین آذربایجان و ایران پنج هزارسال تاریخ مشترک است، به شعارهایی که در تشیع جنازهها در جمهوری آذربایجان داده میشود نگاه کنید، «یا محمد، یا علی، خدایا کمک کن که بر ارمنیها پیروز شویم.»
تمام مضامین مذهبی آرام آرام برجسته میشوند. اگر این جنگ تداوم پیدا کند، آرام آرام مضامین مذهبی در فضای آذربایجان تقویت میشود که این برخلاف خواستهی قدرت مرکزی در جمهوری آذربایجان است که تقریبا در این سی سال تلاش کرده بود که نوعی سکولاریسم ترکیه را در آنجا حاکم کند که البته بقایای تفکر کمونیستی در زمان شوروی هم است.
اگر این جنگ ادامه پیدا کند مطمئنا و یقینا بعد از پایان جنگ گفتمان غالب دیگر نمیتواند گفتمان غالب سکولاریستی باشد.
مضامین مذهبی کم کم فضای جمهوری آذربایجان را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد و خاندان علی اف قبل و بعد از این جنگ یکسان نخواهند بود.
باید چرخش گفتمانی داشته باشند که با ساخت قدرت که در آنجا هست تقریبا غیر ممکن است، یعنی ممکن است چند شهر را از ارمنستان بگیرند اما اتفاق کلانی که در جمهوری آذربایجان میافتد پیامدهای درازدامنی خواهد داشت.»
چرا روشنفکران به قفقاز نمیاندیشند؟
او در ادامه به روشنفکران ایرانی میپردازد و میگوید: «سوالی که به خود ایران برمیگردد این است که چرا روشنفکران در ایران هیچ تصوری از این مناطق ندارند؟
چیزی که به نظر من قابل تامل است و من در کتاب «تحولات قفقاز شمالی و تاثیر آن بر امنیت ملی ایران» گفته بودم این است که به نظر میآید ذهن و زبان ایرانی بعد از جنگ ایران و روس دچار یک نوع ترومای تاریخی میشود و این ترومای تاریخی به زبان فرویدی باعث شده که ایرانیها در ناخودآگاه خود این خاطره را به فراموشی بسپارد.
شکست مفتضحانهای که ایران از روسیه در این دو جنگ میخورد و باعث میشود این مناطق از ایران جدا شود. فقط مناطق هم جدا نشده در اسناد تاریخی آمده که وقتی روسها این مناطق را میگیرند دست به پاکسازی میزنند،
شیعیانی که در این منطقه بودند را در یک دوراهی میگذارند که یا با ما همکاری کنید و مثل ما میشوید یا اینجا را ترک کنید یا اینکه کشته میشوید.
در تاریخ هست حتی دیپلماتهای انگلیسی که بعد از عهدنامهی ترکمچای از اینجا رفتند در خاطراتشان نوشتهاند ۱۷۰۰۰ خانوار از آنجا مهاجرت کردند و به تبریز آمدهاند.
بسیاری قتل عام شدند و بسیاری به مناطقی تبعید شدند که امروز در شمال منطقهی سیبری و شهری به نام لوریسک است.
بافت جمعیتی اینجا تغییر پیدا میکند. یکی از مفاد عهدنامهی ترکمنچای و گلستان این بوده که بین ۳۵ تا ۴۰ هزار خانوار ارمنی که در ایران ساکن بودند باید در منطقهی قفقاز اسکان پیدا کنند.
میخواستند در بافت جمعیتی ایجاد تغییر کنند. حافظهی تاریخی ما خواسته و ناخواسته این امر را سرکوب کند و اصلا به آن نیاندیشد.
بعد از فروپاشی امپراطوری تزار ناگهان یک کشوری به نام اتحاد جماهیر شوروی شکل میگیرد که نزدیک سه هزار کیلومتر با ایران مرز مشترک داشت که از اطراف بر ایران احاطه داشت و جریان روشنفکری چپ و حزب توده هم ستون پنجم شوروی در ایران کار میکرد، قدرت مرکزی را چنان مرعوب میشود که اصلا اشارهای در مورد این مناطق و فضاها در ذهن و زبان ایرانیها شکل نگرفت. در آن بازه اگر به گفتمانهای روشنفکری رجوع کنیم اثری از این مناطق دیده نمیشود.
درست است که یک بخشی از مدرنیتهی ایرانی نشات گرفته از غرب و اروپا است و دانشجویان به انگلستان و فرانسه و آلمان میروند.
اما جالب است که بخش مهمی از دانشجویان و اندیشمندان ایرانی به سنپطرزبورگ میروند و قفقاز به همراه استانبول دروازهی ورود ایدههای جدید به فلات ایران است.
این در ناخودآگاه جمعی ما اصلا مفصلبندی نشده است. بعد از انقلاب که شعار آن «نه شرغی نه غربی» بود.
بین سالهای ۱۳۵۸ تا سال ۶۱-۶۲ با جریان تودهای در ایران که یک مقدار هم با حکومت نزدیک بود و میگفتند ما در خط امام هستیمف دیگر گرایشها به شوروی خصمانه نبود.
البته فرصت این هم نبود که به مسائل اندیشهای پرداخته شود ۸ سال فقط جنگ بود، حکومت و دولت نوپا بود و در این شرایط به مسائل عمیق نمیتوان پرداخت.»
حیاط خلوت روسیه، مناطق پساشوروی یا مناطق پساترکمچای؟
این عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی میگوید: «از منظر علمی و ژئوپولیتیک، وقتی امریکاییها و اروپاییها در مورد این مناطق صحبت میکنند میگوید این مناطق حیاط خلوت روسیه است.
خود روسها وقتی در مورد این مناطق- قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی- صحبت میکنند میگویند مناطق پساشوروی.
انگار این مناطق همیشه جز لاینفک و ادامه و امتداد روسیه بوده اما واقع امر این است که اگر بخواهیم از نظر تاریخی و فرهنگی نگاه کنیم و بفهمیم چرا این اتفاقات امروز در این مناطق رخ میدهد صرفا با مفهوم حیاط خلوت روسیه و منلاطق پساشوروی نمیشود مسائل این مناطق را فهمید. اینجا به ایرانیها برمیگردیم.
ایرانیها اگر میخواهند از فضای دوگانهای که از نظر فرهنگی که گفتم آقای حداد عادل و یک جریان مدیریت میکند و از منظر سیاست خارجه که منفعلانه است رها شوند و این فضا را از منظر ایرانی بازسازی کنند از چه مفهومی باید استفاده کنیم؟
از منظر ایرانی که کمتر هم به آن پرداخته شده و صورتبندی زیاد نشده است، پیشنهاد من مفهوم فضاهای پساترکمنچای است. یعنی فضاهایی که متعلق به ایران بوده، در تاریخ و فرهنگ ایران بوده و بعد از عهدنامهی ترکمنچای دچار چالشها و تغییر و تحولاتی شده است.
ما میگوییم بیطرفیم هم به آذربایجان و هم به ارمنستان میگوییم آتش بس کنند ولی واقعیت این است که اینجا یک اتفاق درحال رخ دادن است.
الان جنگ در قره باغ صورت نگرفته، قره باغ منطقهای است که ارمنستان اشغال کرده، هفت استان مسلماننشین است که ارمنستان آن را در سالهای ۹۳ به بعد اشغال کرده، آذربایجان میگوید این هفت استان را پس بده.
اما صورتبندیای که در رسانههای جمعی میشود این است که آذربایجان میخواهد حمله کند قرهباغ را آزاد کند.
قرهباغ منطقهی وسیعی است که یک طرف آن هم به شمال غربی ایران میخورد. اصلا بحث به آنجا نکشیده بحث بر سر این هفت استان است که ارمنستان آنها را گرفته است.
به نظر من این موضوع قابل تامل است که امریکاییها، اروپاییها، روسها، ترکیهایها و ایرانیها هرکدام چه موضعی نسبت به این موضوع دارند؟
هر سه کشور در قفقاز جنوبی خواستار الحاق به ناتو هستند. این منظر ایران قابل قبول نیست و میگوید همین که از سمت شمال غربی ترکیه در ناتو است و در دور ایران پایگاههای امریکا وجود دارد کفایت میکند و امنیت ملی ما را به خطر میاندازد.
روسیه هم چون این مناطق در نقشه زیر شکم روسیه هستند دوست ندارد پایگاههای ناتو انجا باشند. دو بند در اساسنامهی ناتو وجود دارد، یکی این است که کشورهایی میتوانند به ناتو بپیوندند که تمامیت ارضی داشته باشد و دو اینکه در تعارض و جنگ با همسایگان خود نباشند.
روسیه هر سه کشور را زخمی کرده، به دو منطقه در گرجستان کمک کرده که از گرجستان جدا شوند، این باعث میشود که ناتو گرجستان را به علت نداشتن تمامیت ارضی و حالت نه جنگ نه صلح با روسیه قبول نکند، بین ارمنستان و آذربایجان هم این وضعیت گاه جنگ گاه صلح باعث شده که شرایط ناتو را نداشته باشند.
این وضعیت در شطرنج قدرت با آمریکا به نفع روسیه است که این وضعیت همیشه همینطور باشد.
ترکیه، امریکا، اتحادیهی اروپا و اسراییل آنچه در سوریه میخواستند یعنی رفتن بشار اسد محقق نشد. در سوریه نگاه ایران و روسیه محقق شد.
در لیبی به نظر میآید درگیریهای بین ژنرال حفتر و نیروهایی که ترکیه حمایت میکند، به نظر میرسد ترکیه توانسته دست بالا را بگیرد و نیروهایی را از سوریه که منتسب به ارتش آزاد سوریه هستند را در جمهوری آذربایجان گذاشته که بتواند به ارمنستان حمله کند.
ارمنستان از سوریه و نیروهای ی.پ.گ و پ.ک.ک کمک گرفته تا بجنگد. یعنی اتفاقی که در سوریه قرار بود بیافتد و به قولی محور مقاومت را نابود کنند محقق نشده حالا یک جنگ کوچکتر در بالای مرزهای ایران رخ میدهد.
ایران نه کاملا میتواند نگاه روسی را بپذیرد، نه کاملا میتواند نگاه ترکیه را بپذیرد. ایران با پ.ک.ک رابطه ندارد ولی از آن سو نمیتواند در کنار ترکیه باشد که نیروهایی مثل ارتش آزاد سوریه را حمایت کند که ارمنستان را بزند.
درحالی که ایران با ارمنستان رابطهی استراتژیکتری دارد ولی از از نظر مذهبی ایران و آذربایجان در امتداد هم هستند، این خودش یک تناقض ایجاد میکند.
حالا اگر ما بخواهیم از این وضعیت تناقضآمیز حداقل در حوزهی اندیشه یک صورتبندی داشته باشیم باید مفاهیمی داشته باشیم، یکی از این مفاهیم که میتواند ما را کمک کند، مفهوم فضاهای پساترکمنچای است که اساسا ما بدانیم در این منطقه با چه واقعیتی روبرو هستیم.
تشیع و اسلام در منطقهی آذربایجان دست بالا را دارد مسیحیتی هم که در این منطقه هست رنگ و بوی مسیحیت ایرانی را دارد، یعنی عقبهی مسیحیتی که در جمهوری ارمنستان وجود دارد را در داخل ایران هم میتوانیم ببینیم.
ما با وضعیتی روبرو هستیم که ایران را در پوزیشنی قرار میدهد که اگر بخواهد و نیروهای خود را بسیج کند میتواند به عنوان یک میانجیگر دست بالا در این منطقه ورود کند نه اینکه به صورت انفعالی صرفا خود را در ائتلافهای ژئوپولیتیک قرار دهد و به ارمنستان تمایل پیدا کند و از آذربایجان خود را دور کند. افکار عمومی در ایران به این سمت نیست.
جمعا ممکن است ما یک میلیون ارمنی در ایران داشته باشیم ولی جمعیت شیعیان ایران نسبت به شیعیان آذربایجان حساس هستند.
حتی در مورد نقل و انتقال بعضی از کامیونهایی که از سمت ایران به ارمنستان از گمرک نوردوز میرفتند میگفتند ایرانیها اجازه میدهند روسها به آنجا اسلحه ببرند درحالی که روسها خودشان در ارمنستان پایگاه دارند ولی باعث شد اخبار تبریز گزارش تهیه کنند که کامیونها حق ندارند دارد خاک ارمنستان شوند.
کل منطقهی آذربایجان ایران به گونهای تمایل شدیدی به آذربایجان دارد اما خود جمهوری آذربایجان رویکردهایی که در این سه دهه نسبت به ایران داشته رویکردهای متناسب با وضعیت فرهنگی نبوده مثلا ارتباطاتی که جمهوری اذربایجان با اسراییل داشته عامل بازدارندهای شده وزارت خارجه ایران به آذربایجان نزدیک نشود.
الان هم با ورود ترکیه به منطقه و استفادهی ابزاریای که دارد از نیروهای فرامنطقهای جمعا باعث شده که سیاست خارجهی ایران نتواند رویکردی متناسب با افکار عمومی داشته باشد.
به نظر میرسد تمایلات امریکایی نیکول پاشینیان، رییس جمهور ارمنستان بالا بوده و این باعث شده که روسیه از وضعی که ایجاد شده استفاده کند برای تحت فشار قرار دادن جمهوری ارمنستان که اگر یک مقدار شیفت و چرخش ژئوپولیتیکی داشته باشی آذربایجان میتواند تهدیدت کند.
این هفت استانی که توسط ارمنستان اشغال شده از نظر سازمان ملل هم متعلق به آذربایجان است، تکلیفش چیست؟
باید یک مقدار در فضای رسانهای کشور در مورد این مسائل حرف زده شود که اساسا افکار عمومی متوجه شود که در مورد چه صحبت میشود؟
آیا این اتفاقات در مورد کل منطقهی قره باغ است یا در استانهایی که بعد از سال ۱۹۹۳ تحت اشغال ارمنستان قرار گرفته؟ اینها هنوز در افکار عمومی ایران روشن نشده است.»
فضای ژئوپولیتیکی که فضای سیاه و سفید نیست
او در پاسخ به سوالی در مورد اینکه از کدام افکار عمومی صحبت میکند افکار عمومی ترکزبان یا شیعیان یا افرادی که نمیخواهند ایران وارد این جنگ شود گفت: «فکر نمیکنم فقط ترکزبانان نسبت به آذربایجان حساس باشند، قاطبهی مردم ایران شیعه هستند.
اگر اتفاقی برای شیعیان نیجریه یا لبنان بیافتد، افکار عمومی شیعی جریحهدار میشود که به عنوان مثال چرا شیخ زکزاکی را در نیجریه تحت فشار قرار دادند؟
وقتی از افکار عمومی صحبت میکنیم منظورمان فقط افکار عمومی ترکزبان نیست، افکار عمومی شیعی در ایران است.
اما اینکه چه روشهای اتخاذ شود و چگونه با این مسئله مواجهه پیدا کنیم نیازمند حساسیتهای خاص است.
به دلیل گرایشهایی که حاکمیت جمهوری آذربایجان به اسراییل دارد و تحرکاتی که اسراییل برای شبیهسازی حضور ایران در سوریه در مرزهای شمالی ایران دارد.
اینها باید روشن شود، اینطور نیست که فقط چون ما شیعه هستیم باید کاملا از آذربایجان حمایت کنیم و بعد تمامیت ارضی ایران تحت تاثیر قرار بگیرد. اینها روشن نیست.
کسانی که پان ترک و هویتطلب هستند روی این تاکید دارند که ایران به ارمنستان کمک میکند و به شیعیان آذربایجان خیانت میکند درحالی که باید یک مقدار باز شود.
وقتی ما در مورد شیعیان آذربایجان صحبت میکنیم یک موضوع است و وقتی داریم در مورد حاکمیت جمهوری آذربایجان و ائتلافهای بینالمللیای که ایجاد کرده و میتواند روی ایران تاثیر منفی داشته باشد موضوع دیگری است که باید بررسی شود. فضای ژئوپولیتیکی که فضای سیاه و سفید نیست.
به عنوان مثال پ.ک.ک که به ارمنستان میرود، ایران از یک سو با ارمنستان روابط بسیار عمیق و راهبردی دارد ولی از یک سو بعضی از حلقههای زنجیر ممکن است مشکل داشته باشد مثلا ایران با پ.ک.ک و ی.پ.گ ارتباط خوبی ندارد چون گاهی به پژاک و اینها کمک میکنند و امنیت ایران را در مرزهای شمال غربی به خطر میاندازد. به همین خاطر نمیشود سیاه و سفید دید، باید یک مقدار باز شود.»
میری در ادامه افزود: «ساخت ذهنی سیاستمداران در ایران بر اساس محور شمع شکل گرفته و این محور باعث میشود بسیاری از مسائلی که در متن و بطن تاریخ و ژئوپولیتیک ایران وجود دارد را نبیند یا به عنوان مسائل دست دوم و سوم ببیند.
درحالی که از یک سو جهان عربی-اسلامی برایش مهم بوده اما اتفاقاتی که در این چهار دهه رخ داده در ساخت ذهنی نخبگان سیاسی و نظامی ایران این ایده را شکل داده که درست است که بحث ما جهان اسلام است ولی به صورت استراتژیک نمیتوانیم همهی جهان اسلام را همراه کنیم و بهتر است وارد محور شیعی شویم و هرجا نیروهای شیعی وجود دارد آنها را تقویت کنیم ولی همچنان خودمان را روی جهان عربی متمرکز کردیم.
درحالی که همانقدر سرمایهگذاری و تفکر و تاملی که در کشوری مثل بحرین یا نیجریه یا تانزانیا داریم، به مراتب قویتر محور شیعی میتواند در جمهوری آذربایجان باشد.
تکانی به ساخت محور شمع بدهیم
ساخت محور شمع را یک مقدار تکان دهیم و کمی به سمت فضای پساترکمنچای بچرخانیم. این فضا ایرانی است، این فضا حیاط خلوت روسیه نیست، فضای پساشوروی هم نیست.
اینجا حوزهی نفوذ ایران است. هم گرجستان، هم ارمنستان، هم آذربایجان و حتی قفقاز شمالی که در داخل روسیه قرار دارد، حالا به دلیل ملاحظات امنیتی و سیاسی آن قسمت روسیه را بگوییم مرزهای روسیه است ولی این سه منطقه، منطقهی نفوذ ایران در طول تاریخ بوده، اصلا جزوی از ایران بوده است.
برای این منطقه ما باید یک مقدار از محور شمع خارج شویم، نه اینکه محور شمع را رها کنیم -یعنی آن ساخت ذهنی را که به جهان عربی-اسلامی توجه میکرد- اما تمام سرمایه را آنجا نگذاریم برای اینکه ممکن است ناگهان از پست به شما خنجر بخورد و اتفاقا در این دویست سال، قبل از آنکه از مرزهای جنوبی مورد تهاجم قرار بگیریم از مرزهای شمالی توسط روسیه مورد تهاجم قرار گرفتهایم.
امروز هم دشمنان ایران میتوانند از همین منطقه درگیری ایجاد کنند، یعنی وقتی در سوریه نتوانستند موفق شوند میتوانند در این منطقه شبییهسازی کنند که به مرزهای ایران به مراتب نزدیکتر است.»
او در پاسخ به این سوال که با توجه به محور عربی-اسلامی که ترسیم میکند، آیا اگر آذربایجان عربزبان بود موضوع فرق میکرد توضیح داد: «اگر آذربایجان عربیزیان هم بود تفاوتی نمیکرد، فوبیایی که در ذهن و خاطرهی جمعی ایرانیان از قدرت روسیه وجود داشته، در ۱۵۰ سال باعث شده که ایران هیچوقت سرش را بالا نبرد، همیشه در ذهن و زبان ایرانیها این وجود داشته که ان خرس بزرگ آن بالاست.
در این ۱۵۰ سال ایرانیان هیچگاه در مورد این مناطق نیاندیشیدهاند در حالی که هم بهترین ایدهها از آنجا آمده و هم سختترین و مهلکترین ضربات از آنجا خورده شده است؛ به همین دلیل ما نمیتوانیم نسبت به این منطقه بیتفاوت باشیم.
اگر بخواهیم رویکرد انفعالی نداشته باشیم بلکه رویکرد فعالانه داشته باشیم باید در مورد آنجا بیاندیشیم و اتفاقا در این وضعیتهای بحران است که تلنگر میخوریم و ممکن است چرخش پارادایمی صورت بگیرد، ایدههای جدید زاییده شود و رویهها و روشهای جدیدی شکل بگیرد.»
عکس شاه عباس بر سر در کلیسای آچمیازدین
سید جواد میری در ادامه به نزدیکیهای فرهنگی ایران با سه منطقهی قفقاز جنوبی اشاره میکند و میگوید: «به نظر من طرز تفکری که بر وزارت امور خارجهی ایران سیطره دارد و سیاستهای فرهنگیای که در داخل ایران نسبت به آذربایجان ایران و فضای قفقاز وجود دارد اجازهی هیچ نوع رویکرد فعالانهای نمیدهد.
امروز میشود مفهوم پساترکمنچای را بپرورانیم. وقتی میگوییم فضاهای پساترکمنچای یعنی ایران در این مناطق امروز حاکمیت سیاسی ندارد ولی علقههای فرهنگی، تمدنی و دینی دیرینه دارد و اینها از بین نرفته است.
اینطور نیست که اگر شما وارد باکو، ایروان یا حتی تفلیس کشورهای غریبی باشند. آذربایجان که اگر ترکی بلد باشید از نظر زبانی هم احساس نزدیکی میکنید حتی قسمتهایی از آن که نزدیک تالش است، زبان فارسی را با یک لهجهی خاص صحبت میکنند.
در مسجدها علقههای شیعی پررنگ وجود دارد.
در ارمنستان اگر ارمنی باشید هم زبانشان را بلدید هم آثار ایرانی زیادی میبینید. به عنوان مثال سر در آچمیازدین که به نوعی واتیکان کلیساهای ارامنه است عکس شاه عباس صفوی زده شده است.
وارد تفلیس شوید کاروانسراها و نمادهای ایرانی را میبینید. علقههای دینی، مذهبی و فرهنگی بسیار بالایی داریم.
مفهوم ترکمچای یعنی ما آنجا الان حاکمیت سیاسی نداریم ولی علقههای فرهنگی، سیاسی، مذهبی و اشتراکات تمدنی بنیادین داریم.
امریکایی اگر بخواهد بیاید اینجا یک دانشگاه میند بورس میدهد، ما که این قدرت را نداریم ولی میتوانیم در مورد داشتههایمان تامل کنیم.
اینجاست که روشنفکران ایرانی که علائق اسلامی دارند در مورد اشغال فلسطین توسط اسراییل صحبت میکنند اما اینکه این مناطق توسط ارمنستان اشغال شده برایشان مسئله نیست. اصلا در مورد آن فکر نمیکنند.
روشنفکران غیراسلامگرا هم که در مورد علقههای فرهنگی و تمدنی ایران یا ساحت معنوی حکمت ایرانی صحبت میکنند اصلا به این منطقه که یکی از مناطقی بوده که از نظر سنت حکمی ریشه داشته، برای مثال علامه جعفری استادی در نجف داشته که به او ملاصدرای قفقازی میگفتند و استاد حکمت علامه جعفری بوده است.
اصلا آن را نمیشناسند مثل یک ویروس که حافظه را حذف میکند.
آن قسمت از حافظهی ایران در مورد این منطقه کاملا خالی شده، دچار یک ترومای تاریخی شده و برای آنکه آن کابوس به سراغش نیاید ترجیح میدهد این امر سرکوب شده باشد.
اما فروید میگوید امر سرکوب شده از بین نمیرود بلکه با یک صورت سختتر و سهمناکتر تحت تاثیر قرار میدهد. اینکه ما در مورد این مناطق صحبت نکنیم و تامل ذهنی و تاریخی در مورد آن انجام ندهیم، از بین نمیرود بلکه به گونهی دیگری ما را دچار میکند.
اگر فعالانه ورود کنیم، در مورد آن بیاندیشیم و از نقطه نظرگاه ایرانی به آن نگاه کنیم، نه روسی یا صرف سیاسی ترکیه، نه امریکایی و اروپایی.
نقطهنظرگاه ایرانی این است که علقههای تمدنی را بازسازی کنیم. اگر از این منظر ورود کنیم به احتمال زیاد اگر این جنگ یک مقدار به درازا بکشد آرام آرام گفتمان اسلامگرایی شیعی در جمهوری آذربایجان رشد خواهد کرد و گفتمان غالب در جمهوری آذربایجان به نفع ایران تغییر میکند.
بهترین کار این است که در ارتباط با همسایگان و دیگران نقاط مشترک پیدا شود، به جای نقاط افتراق، نکات مشترک پیدا شود.
وقتی نقاط مشترک پیدا شود و علقهها عمیقتر استقادههای دیگر مثل استفادهی اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی.
آرام آرام جهان به سمتی میرود که اتحادیههای مختلفی را شکل دهد، حالا چرا از این وضعیت برای دشمنی استفاده کنیم یا اجازه دهیم کسان دیگری که متخاصم هستند وارد این مناطق شوند؟
ما حضور داشته باشیم و حضورمان مبتنی بر علقههایی باشد که مصنوعی نیست بلکه وجود دارد.
آنقدر هم مرز مشترک داریم که اگر نگاهی به جغرافیای مرزها بیندازیم میبینیم که مثلا یک رود از ایران به آذربایجان میرود یا از آذربایجان به ارمنستان میرود.
حالا اگر با هم تخاصم داشته باشد سد میگذراند مدام خشکسالی در نقاط مختلف ایجاد میشود.
بیایند یک سیاستگذاری محیط زیستی داشته باشند که برای این منطقه مناسب باشد و برای بهبودی کل منطقه باشد.»