بررسی عملکرد فرهنگی اسلامگرایان؛ اسلامگرایان شیعه در حوزه فرهنگ جلوترند
اگرچه آتش تفرقه همواره خرمن اسلام را شعلهور کرده است، اما آنچه هنوز مسلمانان را امیدوار نگاه داشته باز هم خود اسلام است.
و اگرچه هیزم این آتش برداشتهای متفاوت از اسلام بوده اما به عقیده سجاد اسلامیان، کارشناس مسائل فرهنگی جهان اسلام، باور مشترک به «راه حل بودن اسلام» روزنه امیدی است برای تمام جریانات اسلامی و مبنایی برای فعالیتهای فرهنگیشان؛ عملکرد فرهنگی اسلامگرایان، موضوعی است که در این مصاحبه با آقای اسلامیان به عنوان یکی از فعالین فرهنگی جهان اسلام به بحث گذاشته شد.
لطفا در ابتدا تعریف خود از اسلامگرایی و اسلامگرایان را بیان کنید.
از نظر بنده اسلامگرایان همه کسانی هستند که اسلام را راه حل میدانند. به قولی همان شعاری که اخوان المسلمین به عنوان اولین جریان اسلامگرای متشکل برگزید، یعنی «الاسلام هو الحل» مبنای تعریف ما از اسلامگرایی است.
مثلا جریان مقاومت شیعیان جهان، انقلاب اسلامی ایران، حزب الدعوه، حزب الله در لبنان، انصارالله یمن، و همه جریانات اهل سنت که پراکندگی بیشتری دارند و از مصر و مراکش در غرب جهان اسلام تا هند و مالزی و اندونزی در شرق گستردهاند، همگی اسلام را به عنوان راه حل مشکلات خود برگزیدهاند.
در اینجا برای ما فرقی نمیکند این جریانات معتدل باشند یا تندرو، بلکه همگی تحت عنوان جریان اسلامگرا محسوب میشوند اگرچه به برداشت خود از اسلام عمل میکنند اما نقطه اشتراک همه آنها این است که اسلام را راه حل اداره حکومت و جامعه میدانند.
پس، از جمهوری اسلامی تا داعش، اسلام را راه حل میدانند اگرچه هرکسی بر مبنای تفسیر خود و حتی در مقابل یکدیگر باشد.
چطور میتوان به این مساله به عنوان نقطه مشترک نگاه کرد با این گستره برداشتی از اصل اسلام؟ بخصوص در بحث پیش رو که بحث فرهنگی است و احتمالا این تفاوتها بیشتر به چشم خواهد آمد؟ شاید در بحث سیاسی «الاسلام هو الحل» نقطه مشترک ملموستری به نظر برسد تا در موضوعات فرهنگی.
بله مسلما برداشتها متفاوت است. اما اگر بخواهیم «الاسلام هو الحل» را از لحاظ سیاسی هم در نظر بگیریم، بالاخره یک پشتوانه فکری، تربیتی و آموزش اسلامی دارد.
یعنی مثلا داعش و القاعده یک تربیت اسلامی را برگزیدهاند برای حکومت، تا طبقه حاکمهای را تربیت نماید و پستهای کلیدی حکومت را به آنها بسپارد.
خوب این افراد را بر اساس عقاید و تفاسیری که از اسلام دارند تربیت میکنند بنابراین فعالیت فرهنگی آنها نیز بر اساس پشتوانه فکریشان صورت میگیرد.
یعنی حتی اگر هدف هم سیاسی باشد باز هم برای تربیت نیروهای سیاسی خود نیازمند پشتوانه فکری هستند که در عمل فرهنگیشان بروز و ظهور میکند. لذا عملا تفسیرشان از اسلام در کار فرهنگی و اجتماعی خود را نشان میدهد.
اساسا نیروهای اسلامگرا چقدر به کارهای فرهنگی اهمیت میدهند؟
اکثر این جریانها برای کارهای فرهنگی اهمیت قائلند؛ حال به فراخور مسائل و زمینهها ممکن است در برخی، نگاههای تربیتی و آموزشی پررنگ باشد، در دیگری نگاه هنری یا رسانهای.
این جریانات در ساحتهای وارد شده هم برخی موفق بودند و برخی کمتر به موفقیت دست یافتهاند؛ مثلا جریانهای مختلف اسلامگرا، چه حزب الله و انصار الله یمن و چه داعش و اخوان المسلمین و… در عرصه آموزش و یا رسانه وارد شده و فعالیتهای متنوعی هم در این دو عرصه داشتهاند.
داعش مجلهای معروفی داشت به نام «دابق» که به چند زبان هم منتشر میشد و علیرغم افول شدید فعالیتهای این جریان از نظر نظامی و سیاسی این مجله همچنان منتشر میشود.
یا جریان رسانهای که القاعده هم برای آموزش و هم تبلیغات استفاده میکرد. القاعده هم رسانه داشت و هم از رسانههای دیگران استفاده میکرد.
در ابتدای حمله به افغانستان خود بن لادن از شبکه الجزیره با اینکه یک شبکه تازهکار بود استفاده کرد تا پیام خود را به دنیا برساند در حالی که شبکه مشهور سی ان ان در همین حین چندین بار از او خواست با این شبکه مصاحبه کند اما این تقاضا را رد کرد.
در نتیجه استفاده از رسانه به عنوان آموزش و تبلیغات همواره مدنظر این گروهها بوده است اما نکته حائز اهمیت، حرکت از فعالیتهای رسانهای روزمره و تبدیل آنها به هنر است که این موضوع در بین جریانهای اسلامگرا کمتر به چشم میخورد.
علتش هم درگیری آنها با خط مقدم جنگ بوده است؛ برای همین فرصتی پیش نمیآید که به این فکر کنند که در جایگاه با ثباتتری محتوای خود را تبدیل به آثار و روایتهای هنری نمایند.
جریان مقاومت چون قدرت و ثبات بیشتری داشته اند نسبت به جریانهای اسلامگرای سنی و یا جریان تکفیری بیشتر به این سمت رفته است.
مثلا حزبالله به سمت کارهای هنری رفته، المنار و حماس در سریال سازی فعال بودهاند، انصارالله کارهای موسیقی خوبی تولید کرده است اما در بین اهل سنت، القاعده فعالیت چندانی نداشته است یا داعش نوع خاصی از موسیقی را تولید کرده و تشکل جهانی اخوان هم در شرکت تولیدات موسیقی و کلیپ اواکنینگ سرمایهگذاری کرده و شریک است که خیلی هم معروف است که کارهای ابتدایی سامی یوسف و نیز کارهای ماهر زین در شرکت اواکنینگ تولید میشد.
در مجموع آموزش و رسانه در بین اسلامگرایان همواره فعال بوده اما در زمینه هنر هر جا که آتش جنگ فروکش کرده، توانستهاند در وادی هنر هم گام بگذارند.
بین تکفیریها با توجه به تفکراتی که نسبت به هنر و بخصوص موسیقی دارند آیا اصلا میتوان انتظار داشت که هنر جایگاهی داشته باشد و فضایی برای کار هنری باشد؟
ممکن است جاهایی تصلب وجود داشته باشد و ممانعت از کارهای هنری صورت بگیرد اما اینطور نیست که اصلا استفاده نشود.
مثلا داعش یک سری از فیلمهای مستند از خودش را در مساجد برای مردم نمایش میداد؛ خب مسلما اگر داعشی میماند این تولیدات به سمت کارهای حرفهایتر سوق داده میشد چون کارهای رسانهای قوی تولید کرده بودند و از متخصصین غربی هم بعضا استفاده میکردند.
این امکان بود که اگر میماندند در آینده فتاوایشان در این زمینهها نیز تغییر میکرد اما در مجموع تصلبهایی داشته و دارند که این مختص تندروها نیست و حتی در بین اهل سنت معتدل هم این مساله وجود دارد چه اینکه در الازهر بعد از هفتاد سال همچنان فتاوایی مبنی بر ممانعت به تصویر کشیدن پیامبر، صحابه، ائمه، ملائکه و حتی اصحاب درجه 2 و 3 باقی است.
در حال حاضر تا چه حد عملکرد مجموع اسلامگرایان را در حوزه فرهنگ موفق ارزیابی میکنید؟ بخصوص با توجه به هجمه فرهنگی سنگینی که علیه اسلامگرایان وجود دارد؟
نسبت به طرف مقابل عملکرد منفی است. چراکه طرف مقابل در صلح و ثبات مشغول تولیدات و فعالیت فرهنگی است و با این تولیدات فرهنگی هم تهاجم فرهنگی خود را پیش میبرد اما این سمت به خاطر جنگ و درگیری از این بخش غافل مانده است.
البته این بدان معنی نیست که مثلا حزب الله به جنگ با تکفیریهای سوری نرود؛ یا حماس با اسرائیل و یمن با عربستان نجنگد!
نه اینها جنگهای تحمیلی است و گریزی از آنها نیست اما به هر حال این جنگها فعالیتهای فرهنگی را کند کرده و همین امر باعث شده خیلی عقبتر از طرف مقابل باشد.
با این حال از مجموع صحبتهای حضرتعالی به این نتیجه رسیدیم که جریانهای شیعی در فعالیتهای فرهنگی پررنگتر ظاهر شدهاند؟ آیا از نظر کیفی هم همینطور بوده؟ یعنی اگر بخواهید چند فعالیت فرهنگی جهانی و جهان اسلامی را که شاخص و قابل الگو برداری بودهاند معرفی کنید چه چیزهایی مدنظر شماست؟
اساسا الگوگیری در زمینه کار هنری خیلی جالب نیست؛ بالاخره هنر فارغ از محتوا و به عنوان یک تکنیک را باید به صورت حرفهای یاد بگیریم و بعد محتوای خود را بر آن سوار کنیم و به مخاطب عرضه کنیم؛ به عبارتی این هنرها را بومی کنیم.
مثلا الان سینمای هالیوود یک هنر موفق از حیث هنر فیلم سازی است و یا رسانههایی مثل سی ان ان و فاکس نیوز، رسانههای بسیار موفقی هستند ولی خوب نیست که از آنها الگوگیری کرد بلکه باید دید آنچه باعث شده اینها موفق عمل کنند چه بوده و به دنبال این شاخصها باشیم و آنها را بومی کنیم.
مثلا در هالیوود داستانپردازی و قهرمان داشتن فیلمها باعث موفقیتش بوده است پس میتوان از این ویژگیها استفاده کرد و محتوای خود را بر آن پیاده کرد.
اما در جهان اسلام از نظر حرفهایگری همین اواکنینگ، ویدئوکلیپهای خوبی تولید کردهاند که هم اسلامی و دور از ابتذال هستند و هم حرفهای هستند و هم واقعا جهان اسلامی ست.
یعنی حتی در اوج جنگ سوریه هم به ندرت در محصولاتش موضوع جنگ شیعه و سنی را به نمایش در میآورد. بلکه بیشتر به موضوعات اسلامی و حتی وحدتی میپرداختند.
البته در ایران هم فیلمهای سینمایی خوبی ساخته شده است اما به عنوان یک نمونه جهان اسلامی فعالیتهای اواکنینگ قابل تامل است.
آیا ایران فقط در عرصه سینما موفق بوده؟ به طور کلی در موضوعات جهان اسلامی ایران در چه زمینههایی موفق عمل کرده است که بتوان به دیگر جریانهای اسلامگرا هم عرضه کرد و تجربیات را به اشتراک گذاشت؟
علاوه بر سینما در هنرهای تجسمی و تئاتر هم موفق بودهایم. اما در سینما تقریبا در جهان اسلام حرف اول را میزنیم. حتی از ترکیه هم بهتر عمل کردهایم.
البته نمیتوانیم ادعا کنیم که کارهای ما صددرصد اسلامی بوده و جریانات اسلامگرا میتوانند از ما الگوبرداری کنند. اما کارنامه نسبتا خوبی داشتیم، شاهد ماجرا هم خود اخوان المسلمین است.
بعد از انقلاب مصر در جریانات درگیری جریان غربگرای مصر با اخوان المسلمین یکی از مباحث مطرح حوزه سینما بود.
در این بین هم آقای مرسی در تبلیغات قبل از انتخابات و هم جریانات نزدیک اخوان المسلمین دو الگو را در حوزه تحول سینمای مصر به عنوان قدیمیترین سینمای جهان عرب ارائه میکردند.
آنها صراحتا اعلام میکردند در روش کار الگوی ما سینمای ایران و بعد تولیدات ترکی خواهد بود.
لذا ما در سینما، تئاتر، مستند و حتی دیگر هنرها جایگاه خوبی داریم که این مساله در اوج بیداری اسلامی جای کار داشت که زمانی که جریانهای اسلامگرا به دنبال الگو میگشتند و اصلا به دنبال الگوگیری از ما بودند حمایتهای آموزشی میکردیم تا جریانات اسلامگرا بتوانند از این تجربیات استفاده کنند.
اما متاسفانه در آن زمان اتفاق خاصی نیفتاد. الان با این اوضاع منطقه نمیدانم اصلا جریان اسلامگرایی وجود دارد که بخواهد در حوزه هنر فعالیت کند و بخواهد از تجربیات ما در این عرصه استفاده کند یا نه!
در حوزه جذب مخاطب چقدر موفق بودهایم؟ مثلا شبکه آیفیلم سریالهای زیادی برای مخاطب جهان اسلام بخصوص به زبان عربی پخش کرده است، یا رایزنیهای فرهنگی تقریبا در بیشتر کشورهای اسلامی فعال بودهاند؛ این دست فعالیتها چقدر در زمینههای فرهنگی و هنری موفق بوده است؟
به نظر من موفق نبودهاند. چون اصل اولیه هر دو ارتباط برقرار کردن با مخاطب بوده که این ارتباط صورت نگرفته است.
آی فیلم الان حدود ده سال است که در حوزه جهان اسلام فعالیت میکند. اما هنوز حتی بسیاری از مخاطبان بخصوص شمال افریقا و منطقه خلیج حتی اطلاعی از وجود چنین شبکهای ندارند چه برسد به اینکه ببیینند و بعد بخواهیم ارزیابی کنیم که موفق بوده یاخیر!
تقریبا 4 – 5 سال پیش یک تحقیق شخصی از 50 تا 60 نفر از مصر، یمن، فلسطین و سوریه انجام دادم که اکثرا از فعالین حوزه جهان اسلام هم بودند، مبنی بر اینکه این شبکه را میبینند یا خیر؟
جالب بود که اینها اکثرا حداقل یک سمپاتی سیاسی با ایران داشتهاند اما تقریبا هیچ کدامشان حتی از وجود این شبکه هم اطلاع نداشتند. فکر نمیکنم بعد از 5 سال چندان اوضاع فرق کرده باشد.
علت این مهجور بودن آی فیلم هم آن است که تبلیغات خوبی صورت نگرفته است. دهها شبکه تلویزیونی در جهان عرب و شبکههای ماهوارهای وجود دارد که آخرین فیلمها و سریالهای روز ترکیه، آمریکا و مکزیک را به مخاطب عربزبان نمایش میدهند.
بگذریم از محتوای غیراخلاقی که معمولا خود عامل جذب است اما کیفیت کارها هم بسیار بالاست.
از طرفی معمولا جدیدترین کارهاست و در رسانهها بسیار درباره آنها بحث میشود. همین خود عاملی برای تبلیغ میشود.
حال مقایسه کنید با آی فیلم که سریالهای ایرانی بعضا با قدمت بیست ساله را برای مخاطب جهان اسلام عرضه میکند و عملا در این رقابت از گردونه خارج می شود.
متاسفانه هیچ تبلیغاتی هم برای آی فیلم نمیشود البته در مناطقی مثل عراق و لبنان ممکن است مخاطب داشته باشد چون بعضی از شبکههای آنها که نزدیک به ما هستند بعضی از سریالهای ایرانی را پخش کردهاند. اما در اکثریت کشورهای اسلامی مورد توجه نیست.
رایزنیها هم به همین منوال هستند یعنی ارتباطگیری خوبی با جریانات اسلامگرا نداشتند اگر هم داشتند عملیاتی نکردهاند و از چارچوب ارتباطات فردی و شخصی فراتر نرفته است.
یعنی منتهی به ارتباط این گروه با فلان گروه هنری در ایران نشده است یا منجر به ارتباطات فکری- فرهنگی بین فلان گروه اسلامگرا با فلان دانشگاه نشده است. حتی بحثهای اجتماعی- اقتصادی و آکادمیک نشده است.
اگر این نتایج حاصل نشود حتی اگر ارتباطات خوبی هم بین رایزنی و جریانات شکل بگیرد نتیجه و نفع فرهنگی – اجتماعی برای جریانات اسلامگرا نخواهد داشت.
با توجه به این نقاط ضعف که اشاره کردید، پیشنهاد شما در این زمینه چیست؟ مثلا در زمینه تبلیغات برای آیفیلم واقعا الان چه میشود کرد؟
بخشی از مساله به این برمیگردد که ما تولیدات ویژه برای مخاطبان جهان اسلامی و جهان عرب داشته باشیم. آی فیلم میتواند چنین تولیداتی داشته باشد.
مثلا سریالی ویژه مخاطب عرب زبان تولید کند. مثلا از بازیگر و یا کارگردان عرب در این زمینه استفاده کند. خود این استفاده از بازیگر و کارگردان عرب، تبلیغی میشود برای محصول تولید شده.
نکته دوم تقویت ارتباطات با جریانات رسانهای جهان عرب است؛ متاسفانه در این سالها هرچه جلوتر رفتهایم اوضاع بدتر شده و ارتباطات ضعیفتر و سختتر شده است.
امروز سلسله عادی سازی روابط با اسرائیل که در جهان عرب در حال وقوع است، راه برای ورود فرهنگ و هنر ایران به دنیای عرب را سختتر میکند.
قبلتر از آن هم که مساله سوریه یک سد بزرگی در این قضیه ایجاد کرده است اگرچه ادعا میشود که رسانهها و جریانات فرهنگی در جهان عرب خصوصی هستند، اما به خاطر دیکتاتوری حاکم بر جهان عرب به ندرت پیش میآید که رسانههای عربی خلاف دستورالعملهای حکومت عمل کنند.
بخصوص مصر که یکی از مراکز رسانهای اهل تسنن است لذا هرچه دیرتر در این زمینه وارد شویم کار سختتر خواهد شد.
با توجه به اینکه رسانه و فرهنگ ایران هم دولتی است آیا بهترین گزینه همان ساخت فیلم و سریال مشترک نخواهد بود؟
بله. این یکی از بهترین راههاست. البته از نظر محتوا و موضوع باید خود را به جهان عرب نزدیک کنیم و در این زمینه مخاطبشناسی داشته باشیم.
اینکه آی فیلم هر سریالی را با تم ایرانی پخش کند و فکر کند در جهان عرب مخاطب را سر ذوق خواهد آورد، نه اینگونه نیست. ممکن است یک سریالی با تم ایرانی هم مخاطب را جذب کند، اما اصل کار نیازمند مخاطبشناسی است.
مثلا هر سه فصل ستایش در شبکه المنار جزء سریالهای پربیننده شده است. در حالی که کاملا فرهنگ ایرانی است.
این مساله مستلزم کار علمی است که مردم لبنان با کدام عناصر این سریال ارتباط برقرار کرده، همراه شده و همزادپنداری کردهاند که هر سه فصل آن را با اشتیاق دنبال کردهاند.
با کار علمی میتوان عناصر را کشف کرد و سریالهای واجد شرایط آنها را بیشتر برای مخاطب ارائه نمود. اما فکر نمیکنم صدا و سیما خیلی وارد این کارها شود.
یکی از سریالهایی هم که بین مخاطب مصری طرفداران زیادی داشت یوسف پیامبر (ع) بود. آیا سریالهای تاریخی از این شاخصهها و عناصر تا حدودی برخوردار نیستند؟
بله سریالهای تاریخی و دینی بخصوص هرچه وجه مذهبی آن کمتر باشد قابلیت نفوذ بیشتری دارد.
مثلا بین مختارنامه و یوسف پیامبر (ع)، یوسف بیشتر دیده شده است چون مختار بیشتر شیعیان را جذب میکند. حتی مختار در عراق هم بعضا پس زده میشود.
در صورتی که یوسف را بیشتر کشورهای جهان اسلام دیده است. حال امروز اگر بناست سریالی مثل حضرت موسی (ع) ساخته شود، با توجه به اینکه مشکلات مالی هم وجود دارد چه بهتر که به دنبال شرکایی در جهان اسلام باشیم و کار مشترک تولید کنیم.
این مستلزم آن است که فعالین این عرصه پاشنه کفشهای خود را بکشند و به دنبال شریک بگردند تا هم کار مشترک باشد هم خود شریک عامل تبلیغ در کشورش شود.