«زیر سقف سقیفه» / برگرفته از کتاب تاریخ خلفا تألیف رسول جعفریان
رسول جعفریان پژوهشگر و استاد تاریخ اسلام در مورد واقعه سقیفه و جناح بندی هایی که آن زمان برای بیعت گرفتن با ابوبکر و انجام خلاف آنچه پیامبر(ص) دستور داده بودند، در کتاب تاریخ خلفا نوشته است: درک درست رخدادهایی که پس از رسول خدا (ص)، در ارتباط با رهبری جامعه افتاد، و ابوبکر به خلافت رسید، بدون توجه به جناح بندی های موجود در مدینه آن روز ممکن نیست.
یک گروه مهم انصار بودند که از جریان فتح مکه به این طرف در اندیشه مشکلات پس از رحلت رسول خدا(ص) افتاده و نگران آینده خود بودند.
آنان به دلیل ترسی که از تسلط قریش داشتند، بی توجه به بیعتی که در غدیر با امام علی (ع) کرده بودند – و شاید احتمال موفقیت او را نمی دادند – در سقیفه اجتماع کردند.
حُباب بن منذر یکی از سران انصار، در سخنان خود در سقیفه، انصار را برتر از فریش دانست و گفت: این شمشیر آنان بود که اسلام را پیروز کرد. او خطاب به انصار گفت: اینان (مهاجران) از اموال شما (برخاسته) و زیر سایه شما هستند و جرأت مخالفت با شما را ندارند.
از سخنان حُباب چین به دست می آید که آنچه انصار را به این اقدام نسنجیده واداشت، ترس همراه با رقابت در برابر قریش بوده است.
از سوی دیگر، چند نفر از مهاجران که در دو هفته اخیر زندگی رسول خدا (ص) دست به اقدامات مشکوکی زده بودند، با شنیدن اجتماع سقیفه، به سرعت به آن محل رفته و به بحث و گفتگو با انصار پرداختند، خبر این گفتگوها را خلیفه دوم، بعدها ضمن خطبه ای در مدینه بازگو کرد.
او در یکی از سال هایی که زمان خلافتش در مکه بود، شنید که کسی گفته است: «بیعت با ابویکر ناگهانی بوده است» و اگر فلانی – یعنی عمر – بمیرد، علی را به خلافت برخواهیم کشید.
عمر از این سخن خشمگین شد و خواست تا در همان مکه، در این باره با مردم سخن گوید. عبدالرحمان بن عوف به عمر گفت: اکنون در شهر منی که همه قبایل عرب در آن حضور دارند.
اگر سخنی بگویی، آن سخن در همه شهرها انتشار خواهد یافت. زمانی که عمر به مدینه آمد، بر منبر قرار گرفت و گفت: به من خبر رسیده است که کسانی گفته اند: خلافت ابوبگر ناگهانی بوده است.
به جانم سوگند که چنین بود، اما خداوند خبر آن را به شما رساند و از شرّ آن شما را حفظ کرد.
پس از رحلت رسول خدا (ص) به ما خبر دادند که انصار با سعد بن عباده در نزد بنی ساعده اجتماع کرده اند، من و ابوبکر و ابوعبیده به سوی آنان رفتیم، در راه دو نفر انصاری را دیدیم که به ما گفتند: آنان کاری نخواهند کرد که با نظر شما مخالف باشد، اما ما مصمم به رفتن شدیم، در آنجا خطیب انصار گفت: ما انصار، لشکر منسجم اسلام هستیم و شما ای قریش! گروهی از ما بوده و اقلیتی در میان ما هستید.
من خواستم سخن بگویم، اما ابوبکر مانع شد و خود گفت: آنچه شما انصار درباره خود می گویید البته درست است، اما عرب این «امر» را جز برای این تیره قریش نمی شناسد، آنان برترین عرب از لحاظ نسب و ایالت خانوادگی اند.
من پیشنهاد می کنم با عمر با ابوعبیده (که تنها مهاجرانِ آن جمع بودند) بیعت کنید. خطیب انصار بار دیگر اعتراض کرده و در نهایت گفت: امیری از ما، و امیری از شما باشد. عمر می گوید: من پاسخ دادم: دو شمشیر در بک غلاف جای نخواهد گرفت. پس از آن دست ابوبکر را گرفته با او بیعت کردم.
عمر افزود: پس از آن مهاجر و انصار با او بیعت کردند. (و البته در آن جمع سه مهاجر بیشتر نبود) ما ترسیدیم از آن جمع جدا شویم و بعدها، آنان با کسی بیعت کنند و ما مجبور شویم ناخواسته با او بیعت کنیم و یا با مخالفت خود فسادی ایجاد کنیم.
البته بیعت با ابوبکر ناگهانی بود، جز آنکه خداوند شرّ آن را برطرف کرد و میان شما، کسی همانند ابوبکر نیست. از این رو، هرکسی با شخصی بیعت کند بدون آن که این کار با «مشورت مسلمین» باشد، نه او و نه کسی که با او بیعت شده قابل اطاعت نیستند؛ چنین کاری، هر دو را در معرض قتل قرار می دهد.
خلیفه در این سخنرانی، تنها گزارش مختصری از رخداد سقیفه ارائه داد، اما همین گزارش، بخشی از واقعیت را آشکار ساخت. گزارش مفصّل سقیفه را از طرق خبری مختلف، ابوبکر جوهری (م ۳۲۳) در کاب السقیفه خود آورده است.
مورخان دیگر هم کمابیش به آن پرداخته اند. ابن اعثم می نویسد: پیش از آمدن مهاجران به سقیفه، میان انصار بحث و گفتگوی فراوانی شد. یکی از انصار گفت: شخصی را برگزینید که قریش ملاحظه هیبت او را بکند و انصار از او ایمن باشند کسانی سعد بن عباده را پیشنهاد کردند.
اسید بن حُضَیر که از اشراف اوس بود به مخالفت برخاست. او گفت: خلافت باید در قریش بماند. دیگران برضد او سخن گفتند؛ بشیر بن سعد خزرجی – رقیب سعد بن عباده – نیز از قریش دفاع کرد.
عویم بن ساعده، گفت: خلافت جز از آن اهل بیت نبوت نخواهد بود، همان جایی قرارش دهید که خدا قرار داده است.
گزارش ابن اعثم نشانگر تضاد و رقابت داخلی میان انصار است، اشاره اخیر حکایت از آن دارد که در سقیفه کسانی به یاد امام علی (ع) بوده اند.
اسید بن حُضَیر از اوس و بشیر بن سعد عموزاده سعد بن عباده، اولین افراد انصاری بودند که در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند.
می دانیم که بعدها انصار از تسلط فریش ناراضی گشتند، به روایت زبیر بن بکار، اوسیان می گفتند: اول بار بشیربن سعد خزرجی بیعت کرده؛ و خزرجیان می گفتند: اول بار اسید بن حضیر بیعت کرده است!
این رقابت برای ابوبکر شناخته شده بود لذا در همان سقیفه گفت: اگر خزرجیان بر این «امر» تسلط یابند، اوسیان از آن نخواهد گذشت و اگر اوسیان قدرت را به دست گیرند، خزرجبان از آن نخواهند گذشت.
در آن صورت همیشه میان آنان کشت و کشتار خواهد بود. به گزارش بعقوبی، عبدالرحمان بن عوف نیز در سقیفه بوده است.
این سخن نادرست است. آنچه یعقوبی از او نقل کرده، مطلبی است که وی فردای آن روز در مسجد گفته است: او خطاب به انصار گفت: شما گرچه اهل فضل هستید، اما در میان شما کسی همانند ابوبکر، عمر و علی (ع) نیست.
در این وقت منذر بن ارقم برخاست و گفت: ما برتری کسانی که از آنان نام بردی انکار نمی کنیم. در میان این افراد کسی هست که اگر این «امر» را مطالبه کند با او نزاع نخواهد شد و مقصود او علی بن ابی طالب (ع) بود.
آنگاه بشیر بن سعد و اسید بن حضیر برخاسته، بیعت کردند. پس از آن دیگران بیعت کردند به گونه ای که نزدیک بود سعد بن عباده زیر دست و پا کشته شود.
در این وقت براء بن عازب به در خانه بنی هاشم آمد و گفت: با ابوبکر بیعت شد. آنان گفتند: مسلمانان در غیاب ما چنین نخواهد کرد، ما اولای به محمد (ص) هستیم!
عباس گفت: به خدای کعبه چنین کردند. یعقوبی می افزاید: مهاجرین و انصار هیچ شکی درباره علی (ع) نداشتند.
طبری و ابن اثیر نیز نقل کردند که انصار یا جمعی از آنان در سقیفه گفتند: ما جز با علی بیعت نمی کنیم. به روایت ابن قتیبه، حُباب بن مُندر پس از آنکه مشاهده کرد که انصار بیعت می کنند، دست به شمشیر برد.
اما شمشیر را از او گرفتند، او خطاب به انصار گفت: باید منتظر آن باشند که فرزندانشان برای لقمه ای نان و لیوانی آب، به گدایی، در خانه های قریش بروند.
از نکاتی که همه گزارشگران یاد آور شده اند این است که مهم ترین استدلال ابوبکر و عمر مساله قرابت و خویشی با رسول خدا (ص) و سن ابوبکر بود.
اگر چه در برخی نقل ها به فضائل ابوبکر نیز اشاره شده است. آنان خطاب به انصار گفتند: عرب زیر بار این تیره قریش نخواهد رفت و تأکید کردند که عرب نمی پذیرد که نبوت در یک خاندان و خلافت در خاندانی جز آن باشد.
ابوبکر در سقیفه گفت: «نحن قریش و الأئمه منّا» ما از قریش هستیم و ائمه باید از میان ما باشد. بعدها که علی (ع) به ابوبکر و عمر اعتراض کرد که چگونه به «قرابت» استناد کردید در حالی که ما به رسول خدا(ص) نزدیکتر هستیم؟
عمر گفت: عرب دوست نمی دارد نبوت و خلافت در یک خاندان باشد! نبوت از آن شما بود، اجازه دهید خلافت از خاندان های دیگر باشد!
تردیدی نباید کرد که در سقیفه، پس از کنار گذاشتن بیعت با امام علی (ع) و رقابت قبیله ای آغاز شد و عاقبت با استناد به «برتری قبیله ای» که قریش داشت، علی رغم محدودیت نفوذ آنان در مدینه آن روز، و البته با استفاده از عنادهای داخلی انصار، قریش به خلافت رسید، توجه به سن ابوبکر و معیار قرار دادن آن نیز مورد نظر موافقان بود، در حالی که امام علی (ع) جوان بود.
زمانی که خبر بیعت به سلمان رسید، گفت: مسن ترین را برگزیدید، اما در مورد اهل بیت پیامبرتان به اشتباه رفتید، اگر با آنان بیعت می کردید دو نفر با شما اختلاف نمی کردند.
باید دانست که در سقیفه درباره نحوه انتخاب خلیفه شرایطی که می باید داشته باشد، هیچ گونه سخن قرص و محکمی از سوی هیچ کس ابراز نشد.
البته از روایات جعلی که بعدها برای اثبات حقانیت ابوبکر ساخته شده و در آنها آمده است که رسول خدا (ص) نه تنها او را، بلکه خلفای بعدی را نیز معین کرده، باید گذشت.
آنچه مهم است متن مذاکرات سقیفه و رویدادهای حاشیه آن است: انصار حکومت را حق خود می دانستند.
مهاجرین – ابوبکر، عمر و ابوعیده – به سقیفه رفته و اظهار کردند که حکومت حق قریش است.
آنان به هیچ حدیثی نظیر «الأئمه من قریش» استناد نکرده بلکه فقط ابراز داشتند که عرب جز زیر بار این تیره نمی رود. در این میان، جمعی از بزرگترین صحابه نظیر زبیر و طلحه در آن لحظه ابوبکر رابر حق نمی دانستند.
بدین ترتیب باید گفت هیچ شیوه و شرایط شناخته شده ای برای انتخاب ابوبکر جز معیارهای قیبله ای – استناد به برتری قریش و پیوند خانوادگی با رسول اکرم (ص) – در سقیفه مطرح نشده است.
به ویژه باید دانست که قریشی بودن به هیچ روی شرط شرعی خلافت دانسته نشده و حتی سالها بعد، عمر آرزوی زنده بودن «سالم» مولی حُذَیقه بن یمان را – که به هیچ روی قریشی نبود – داشت تا او را به جانشینی خود انتخاب کند.
کسانی براین باورند که شرط قریشی بودن از قرن سوم، در فقه سیاسی سنی مطرح شده است.
آنچه که به عنوان معیارهای یک خلیفه مطرح شد همین بستگی به قریش و اشاره به سن ابوبکر بود.
در واقع این تنها معیارهای جاهلی بود که همراه جدل های سیاسی او را به خلافت رساند، نه ترکیبی از معیارهای جاهلی و اسلامی آن گونه که دکتر خیرالدین سوی مدعی آن است.
شواهد دیگری وجود دارد که در ذهن ابوبکر، قریشی و اشرافیت فریشی اعتبار خاصی داشته است، ابن عساکر می گوید: زمانی پس از اسلام آوردن ابوسفیان، بلال و صهیب رومی و سلمان، بر ابوسفیان طعنه زدند.
ابوبکر برآشفت که با «شیخ فریش و سید آن» چنین می کنید؟ آنان خبر را به رسول خدا(ص) رساندند و حضرت به ابوبکر دستور داد از آنان که خشمگین شان کرده بود، عذرخواهی کند.
پس از خاتمه بیعت در سقیفه، آنان از آن محل خارج شدند. بنا به روایت براءبن عازب، آنان در کوچه ها به راه افتاده و به هر کس می رسیدند دست او را گرفته، به دست ابوبکر می مالیدند، چه آن شخص بدین کار تمایلی می داشت یا نه.
براء می افزاید: در آن زمان بود که من به در خانه بنی هاشم رفتم و خبر را به آنان دادم. توجه این گروه در بیعت گرفتن برای ابوبکر تا اندازه ای بود که بنا به نقل ابن ابی شیبه، آنان در مراسم تدفین رسول خدا(ص) حضور نداشتند و تنها بعد از دفن بازگشتند.