چگونه مذهب بر دیدگاههای سیاسی یک فرد تأثیرگذار است؟
دیوید بروکس
در چند دهه گذشته، هرگاه یکی از رؤسای جمهورِ جمهوریخواه امریکا، نامزدی برای منصبهای مهم قضایی معرفی کردهاست، بسیاری از ما، به ویژه برخی از دموکراتها، فرد نامزدشده را به میل برای مداخله عقاید مذهبی در حوزه قوانین محکوم کردهایم. مثلاً سناتور دایان فنستین، در جلسه تأیید صلاحیت “کنی برت” در سال ۲۰۱۷ خطاب به او گفت: “تعصب مذهبی شدیدی در وجود تو جریان دارد.” در مقابل، در چنین مواقعی جمهوریخواهان دموکراتها را به ضدیت با مذهب متهم میکنند و در نهایت نامزد مورد نظر قسم میخورد که باورهای شخصی و عقاید مذهبیاش هرگز بر تشخیص قانونی و قضایی او تأثیر نمیگذارد.
این روند بارها طی شدهاست. آنکه ما بتوانیم پاسخ دو سؤال مهم را بفهمیم: چگونه مذهب بر دیدگاههای سیاسی یک فرد تأثیرگذار است؟ ما باید در عرصه عمومی به افراد دیندار چگونه بنگریم؟
پاسخ من به این سؤال، بر اساس تجربه شخصی خودم است. من در سنین میانسالی و سالها پس از ورود به عرصه عمومی، به دین باور پیدا کردم. باور مذهبی همهچیز در زندگی مرا تحت تأثیر قرار داد، اما باعث تغییر چندان عقاید سیاسی من نشد، چرا که ایمان آوردن به یک مذهب به معنی انتخاب جبهه و حزب سیاسی، مانند جمهوریخواه یا دموکرات نیست.
هنگام کودکی، من مثل کودکان دیگر در قالب فرهنگ دینی و با داستانهای مذهبی بزرگ شدم. داستانهایی از این دست که موسی بنی اسرائیل را از ظلم و ستم بیرون کشید، داوود کوچک جالوت را کشت و روت به نعومی وفادار شد. بعدها در سالهایی که آتئیست شدم، هرچند چنین داستانهایی را تخیلی تصور میکردم، به ارزشهای مطرح شده در آنها معتقد بودم و ارزشهایی مانند غریبنوازی و فروتنی چهارچوب اخلاقی ذهن من را شکل میدادند. با این حال در نهایت فهمیدم که عقاید سکولار من نمیتواند هرآنچه که در زندگی تجربه کردهام را در بر بگیرد و معنا کند، چراکه لحظاتی از لذت یا درد فراوان و غنا یا فقر معنوی فراتر از توصیف معمولی چیزها بودند. بنابراین فکر کردم که انساها صرفاً تودهای از پوست و گوشت شکل گرفته بر ساختار دیان ای نیست و روح و یک بنیان معنوی فارغ از شکل و اندازه دارد.
آنچه من در نتیجه این افکار درک کردم بارقهای از خیر مطلق بود. من فهمیدم که عقاید سکولار در توضیح برخی از امور شر مانند ظلم و ساختن یک نظام اخلاقی علیه آن موفقاند، اما باورهای مذهبی بر پایه یک خیر خالص، لطف و عنایت خالص و تقدس شکل گرفتهاند.
فهم جدیدم، زندگی معنوی من را تغییر داد، اما هنگامی که میخواستم ستون یا بخشی برای رسانهها بنویسم، همچنان بر روال گذشته خود بودم. هرچند شکل فکر کردن من تا حدی تغییر کرد، عقاید بنیادین اخلاقی من همچنان مانند قبل باقی ماند، چراکه دین من نیز از همان باورهای اخلاقی حمایت میکرد. در واقع من معتقدم که از نظر رفتار و عمل در عرصه عمومی، دینداران و غیردینداران در یک صف قرار میگیرند و آگاهی مذهبی باعث تغییر در بنیانها و عملکرد اخلاقی دینداران نمیشود؛ چراکه باور به دین و معنویت خارج از چهارچوبهای اخلاقی افراد را داناتر یا بهتر نمیکند.
در حوزه قضاوت نیز دیدگاه من این است که باورهای دینی بدون چهارچوبهای اخلاقی فاقد کارکرد هستند. من فکر نمیکنم که ایمان به معنویت بتواند پاسخ درستی به امور قضایی بدهد. پس صادقانه بگویم که اگر میخواهید بدانید “امی کنی”، نامزد دونالد ترامپ برای منصب قضاوت، در آینده چگونه قاضیای خواهد بود به روابط دنیوی اجتماعی سیاسی او مانند ” جامعه فدرالیستها” توجه کنید نه به باورهای دینی و گروه مذهبی که او به آن تعلق دارد.
بنابراین، در جامعهای که روز به روز بیشتر به سمت سکولار شدن پیش میرود، باید بیشتر از تعصب سیاسی بترسیم تا تعصب دینی. باید از کسانی بترسیم که اجازه میدهند عقاید سیاسیشان شکلدهنده باورها و اعمال دینیشان باشد و گروههای مذهبی خود را تبدیل به ارتش سیاسی میکنند. باید از کسانی بترسیم که سیاست را جایگزینی برای دین میدانند. و در نتیجه ما باید از جامعهای بترسیم که باورهای معنوی در آن روز به روز کمرنگ میشود و جوانان در فضای بزرگ میشوند که در آن زیستبوم اخلاقی منسجمی شکل نگرفته است.
مترجم: نفیسه نیکبخت