خیام، هستانه و مستانه؛ ایام در نگاه خیام
محسن سلگی
خیام ایام را سر میکشد؛ شب را به چون روز و روز را چون شب به سر میبرد و سر به سرش مینهد (همخوابگی با بیداری).
این نگاه خیام «درمیانبودن» است نه دَممداری امروزی؛ دَمِ دمادم است نه دَم دمدمی امروزی. او به میان و قلب و مغز زندگی دست یافت و زندگی را به میان کشید و در میان گذاشت و به میان خود آورد. او هستی را سر کشید و این، هستانه و مستانه است.
-معنای اصیل interest همین در میان بودن است؛ inter est که به خطا به منفعت و علاقه تقلیلاش دادند. این معنا جنبه عمومی و دیگرگزینانه هم دارد و از خودخواهی خودپرستانه و انزوا دور است.
-دم غنیمت شمردن او، دم غنیمت شمردن است. اینجا همانگویی کردم اما به طرزی غافلگیرانه اینجا صحیح به کار رفت.
غنیمت نگاهی همراه با شوق به شی است. گویی بخت و فضیلت یا تلاش به هم رسیدهاند. سربازی که غنیمت میگیرد، قبل از این، جانش را به خطر انداخته و حتی اگر بهراحتی بر حریف پیروز شده باشد، نگاهی همراه با پرسش به غنیمت دارد. از پیش نمیداند دقیقاً چقدر است و حتی چه چیز است؛ حتی شاید نوع غنیمت هم برای او مسلم نیست؛ مثل سود و زیان اقتصاد نیست که قابل پیش بینی و تنظیم و محاسبه باشد.
ایام خیام این معنا از ثروت را دارد؛ نه اینکه او یا من طرفدار جنگ و غنیمت گیری باشیم بلکه لحظه را چنین میبیند. مسلم است او به کسب ثروت از طریق درست باور دارد اما نگاهش به لحظه چنین است.
-در برابر لحظه مداری مدرن که میانمایگی است، دَم داری خیام، میانبودگی است و از آغاز به «دیگری» Other که شامل انسان و موجودات است التفات دارد. چنین است که ازان صلح در میآید نه بهره کشی از دیگران و طبیعت چنانکه در لحظهمداری مدرنیته موجود است که همانا شبیهسازی رمهایِ انسانها و بهرهکشی دامدارانه است.
خیام دممدار است؛ یعنی به لحظه روح و زندگی میدمد. زمان او نفس میکشد و از نفس می افتد؛ عاشق میشود؛ امیدوار و ناامیدوار میشود چون نفس میکشد و این در برابر نگاه مکانیکی و کمّی به زمان است.
-خیام خیاطی است که آسمان و زمین را به هم میدوزد.