شکست ترامپ و ترامپیسمی که ادامه دارد
با وجود شکست ترامپ در انتخابات آمریکا، گفتار و سیاستهای ترامپ (ترامپیسم) موضوعی نیست که با شکست او به پایان برسد و سیاستهای محافظهکارانه و پوپولیستی ترامپ و همفکرانش حتی بدون شخص دونالد ترامپ در صحنه سیاسی آمریکا و جهان در جریان بوده و افراد و احزاب دیگری با نامی متفاوت اما با استفاده از ادبیات و روش حکومتداری ترامپ، خود را نشان خواهند داد.
انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، که از آن به عنوان انتخاباتی با بیشترین چالش و تنش در تاریخ مدرن این کشور نام برده میشد، به پایان رسید و جو بایدن، نامزد حزب دموکرات، توانست دونالد ترامپ را با پیروزی در ایالتهای حساس و سرنوشتسازی مانند نوادا شکست دهد و باعث شد که ترامپ، که گفتار و سیاستهایش او را تبدیل به رئیسجمهوری جنجالی در تاریخ آمریکا کرده بود، حسرت تمدید ریاستجمهوری خود را به خانه ببرد.
با وجود شکست ترامپ در انتخابات آمریکا، گفتار و سیاستهای ترامپ (ترامپیسم) موضوعی نیست که با شکست او به پایان برسد و سیاستهای محافظهکارانه و پوپولیستی ترامپ و همفکرانش حتی بدون شخص دونالد ترامپ در صحنه سیاسی آمریکا و جهان در جریان است.
اما ترامپیسم به چه معناست؟ به طور ساده در تعریف این عبارت میتوان گفت که ترامپیسم از سال ۲۰۱۶ و مبارزات انتخاباتی ریاستجمهوری آمریکا وارد ادبیات سیاسی آمریکا و جهان شد.
این گفتمان سیاسی و پوپولیستی پاسخهای ملیگرایانه را برای مشکلات پیچیده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پیشنهاد میکند.
ترامپیسم تلاش میکند که با استفاده از حق رأی دادن در برابر نابرابری فزاینده اجتماعی بایستد و مخالفت آشکاری با نظام سیاسی مستقر دارد. از نظر ایدئولوژی، ترامپیسم در رده پوپولیسم راستگرایانه قرار میگیرد.
با این همه و با وجود تعلق ترامپیسم به نظارت سیاسی جمهوریخواهان، ترامپیسم در جنبههای مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مانند تجارت آزاد، مهاجرت، برابری، کنترل و تعادل در دولت فدرال و جدایی کلیسا از حکومت (جدایی دین از سیاست) با جمهوریخواهی کلاسیکی که بنیانگذار آن آبراهام لینکلن (شانزدهمین رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا از سال ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ که اولین رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا از حزب جمهوریخواه بود) متفاوت است.
به نظر پیتر جی.کاتزناشتاین (Peter J. Katzenstein) استاد دانشگاه کرنل (Cornell University) ترامپیسم بر سه رکن استوار است؛ ملیگرایی، دین و نژاد.
از نظر سیاست خارجی ترامپیسم در دو کلمه خلاصه شده است: «اول آمریکا». معنای اول آمریکای ترامپ، سیاستهای یک جانبه را به سیاست چند جانبه ترجیح و منافع ملی به ویژه در زمینه معاهدات اقتصادی و تعهدات مورد تأکید قرار میگیرد.
در واقع در حوزه سیاست خارجی، اول آمریکا به معنای تعهدات دوجانبه به جای حضور در سازمانهای بینالمللی با تعهدات چندجانبه نسبت به سایر اعضاست.
ترامپ به کانادا و متحدان آن سوی اقیانوس اطلس (ناتو و اتحادیه اروپا)، که مهمترین متحدان ایالات متحده تاکنون محسوب میشدند، بیاحترامی کرد.
یکی دیگر از ویژگیهای سیاست خارجی نزدیکی با حاکمان خودکامه کشورهای مختلف مانند کشورهای حوزه خلیج فارس و نیز ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، است که ترامپ حتی قبل از شروع به کار او و همچنین در اجلاس روسیه ـ ایالات متحده ۲۰۱۸ از تحسینکنندگان او بود.
از نظر نوع دیالوگ و گفتار، ترامپیسم از قالبهای مطلقگرایانه و روایتهای تهدیدآمیز در رد حاکمیت سیاسی مشخص استفاده میکند.
الگوی کلامی ترامپیسم از بسیاری جهات با حکومتهای استبدادی اشتراکات زیادی دارد «ابتدا احساس افسردگی، تحقیر و قربانی شدن را به وجود آورید.
دوم، دشمنی را که مسبب به وجود آمدن این وضعیت شده را نشان دهید و برای این کار از تئوریهای توطئه و دشمنانگارانه برای افزایش التهاب و احساسات ترس و عصبانیت استفاده کنید.
پس از آن، پیام نهایی این است که یک رهبر قدرتمند وجود دارد که ملت را به شکوه قبلی خود بازمیگرداند».
این الگوی سه بخشی برای اولین بار در سال ۱۹۳۲ از سوی راجرمانی ـ کایرل (Roger Money-Kyrle)، نویسنده و روانشناس بریتانیایی، تشریح و بعداً در کتاب روانشناسی تبلیغ (Psychology of Propaganda) منتشر شد.
آیا میتوان ترامپیسم را نسخه بهروزتر شده فاشیسم دانست که در اوایل قرن بیستم در اروپا، تبدیل به ایدئولوژی غالب شده بود؟ این سؤالی است که رابرت پاکسون (Robert Paxton)، مورخ آمریکایی مطرح کرده است.
اما پاکسون در نهایت ارزیابی میکند که ترامپیسم بیش از اینکه به فاشیسم نزدیک باشد نوعی پلوتوکراسی یا توانگرسالاری (حکومت کردن یا قدرت یافتن بر پایه داشتن ثروت است) است.
حالا با توجه به پیروزی بایدن، به نظر میرسد که دولت جدید به رهبری بایدن سیاستهای کنونی خود ترامپ را اندکی تغییر دهد. در عرصه داخلی شاهد تحولاتی در برنامههای دولت خواهیم بود. سیاستهای ترامپ در زمینههای اقتصادی که برنامههایی مانند کاهش مالیات کارآفرینان و صاحبان صنایع از جمله نتایج آن بود، تغییر خواهد کرد.
با این همه از نظر اجتماعی دوپارگی در آمریکا به گونهای دیگر ادامه خواهد یافت و احتمالاً شاهد تنشهای دیگری مانند جنبش جان سیاهان مهم است (Black Lives Matter) خواهیم بود که ممکن است گستردگی آن بیشتر باشد و تأثیرات عمیقتری بر جامعه آمریکا داشته باشد.
در حوزه مسائل بینالمللی شاید شاهد چرخش سیاستهای آمریکا در مورد متحدان خود باشیم. اروپا علیرغم باقی ماندن به عنوان نزدیکترین متحد آمریکا، همچنان بر سر موضوعاتی مانند ایران و روابط دوجانبه با واشنگتن اختلاف نظرهایی خواهد داشت اما این اختلافات به شدت دوره ترامپ نخواهد بود.
خروج بریتانیا به واسطه برگزیت این کشور را بیش از همه به آمریکا نزدیکتر خواهد کرد.
پیروزی بایدن پیام دیگری برای اروپا خواهد داشت. رشد و قدرت گرفتن جنبشهای پوپولیستی که بعد از به ریاستجمهوری رسیدن ترامپ در سال ۲۰۱۶، در سطح اروپا پیروزیهایی را به دست آوردند، ممکن است با چالشهایی روبهرو و اقبال عمومی از آنها تا حدودی برگردد.
در این میان اقلیتهای دینی و نژادی مانند مسلمانان همچنان تحت فشار و اتهام حمایت از تروریسم قرار خواهند گرفت. با وجود تنشهای اقتصادی با چین، این کشور همچنان جایگاه خود را به عنوان بزرگترین شریک تجاری آمریکا حفظ خواهد کرد.
انتخاب نشدن مجدد ترامپ به معنای سلطه دوباره این کشور بر روابط بینالمللی نیست زیرا کشورهای جهان، سیاست چندجانبهگرایی را (در قالب سازمانها و معاهدههای چندجانبه) که به معنای همکاری بینالمللی برای حل مشکلات جهانی است، به پیروی و تن دادن به سیاستهای یکجانبهگرایانه ترامپ در قالب شعار «اول آمریکا» ترجیح میدهند.
به نظر میرسد که آمریکای تحت سلطه ترامپ که به سوی انزوا و خدشهدار شدن بیشتر وجهه بینالمللی این کشور حرکت کرده، با بایدن دوباره به مسیر قبلی خود هرچند با تغییراتی در زمینه سیاست خارجی برگردد.
با این همه هر نتیجه که در انتخابات امسال آمریکا به دست بیاید، ترامپیسم همچنان جای خود را در ادبیات سیاسی دوره معاصر خواهد داشت و افراد و احزاب دیگری با نام متفاوت اما با استفاده از ادبیات و روش حکومتداری ترامپ، در سایر کشورهای جهان خود را نشان خواهند داد.