به بهانه سالروز تولد نویسنده «اسطوره سیزیف»؛/ زندگی و مرگ: آخرین میراث آلبر کامو
موضع کامو این است که دلیلی برای امید وجود ندارد، اما دلیلی هم برای نومیدی نیست.
آلبر کامو یکی از اثرگذارترین نویسندگان و فیلسوفان قرن 20 در چهارم ژانویه 1960 در یک تصادف جان سپرد. آنچه در پی میآید بخشی از گفتوگوی رادیو بینالمللی فرانسه با «رابرت زارتسکی»، استاد تاریخ فرانسه در دانشگاه هیوستون و نویسنده زندگینامه کامو به بهانه شصتمین سالگرد درگذشت این نویسنده و میراث اوست.
ایدههای اصلی فلسفه کامو چه بود؟
برای کامو، بیمعنایی یا پوچی نتیجه دو نیرو است: عطش بشر برای معنا و سکوت جهان. مهم نیست خواست ما برای معنا تا چه اندازه مصرانه، پرهیاهو یا مشتاقانه باشد، پاسخ از سوی جهان یا کائنات، آنچنان که کامو بارها گفته، بیتفاوتی دردناکی است.
بنابراین همگرایی نیازمان به معنا و امتناع جهان از پیش کشیدن هرگونه مفهوم به وضعیتی پوچ میانجامد. پذیرش پوچی جهان برای کامو یعنی آنکه باید به کنش مشترک دیگری برای رسیدن به معنا دست بزنیم.
دوره نخستین آثار او که آن را دوره پوچی مینامید مشتمل بر سه کتاب است: بیگانه، اسطوره سیزیف و کالیگولا. طی جنگ جهانی دوم، زمانی که کامو ویراستار روزنامه «مبارزه» شد و سالهای پس از جنگ، در پی آن بود که دریابد پاسخ ما به این وضعیت پوچ چه باید باشد.
بنابراین به سراغ دومین دوره از آثارش رفت. در دوره پوچی، او این امکان را بهمان داد تا پوچی را تشخیص دهیم و در دوره دوم که نام طغیان را بر آن گذاشت نسخهای از آنچه باید پاسخ ما به این وضعیت باشد ارائه کرد. این دوره نیز شامل سه اثر است: طاعون، انسان طاغی، عادلها [یا راستان].
در این دوره او مقاومت را میدید، شکلی پرشور یا حتی بسیار میانهروانه از پاسخ ما به بیمعنایی یا شرایط پوچ. در «انسان طاغی» به سراغ جمله معروفی رنه دکارت (من میاندیشم پس هستم) میرود و آن را به «من طغیان میکنم پس ما هستیم» بدل میکند. به طور خلاصه، این برای کامو درمانی است برای شرایط پوچمان.
آیا فلسفه بیمعنایی کامو نومیدانه است یا رهاییبخش؟
هر دو! موضع کامو این است که دلیلی برای امید وجود ندارد، اما دلیلی هم برای نومیدی نیست. به عبارت دیگر، آنگونه که در پایان «طاعون» شاهدش بودیم، هیچگاه نمیتوانیم این بیماری را برای همیشه از میان برده و شکست دهیم.
این طاعون میتواند خود به اشکال گوناگون نمایش دهد. در دهه 1940، این امر نمایانگر اشغال فرانسه از سوی نازیها بود.
این آشکارترین و آنیترین خوانش رمان کاموست. اما آن را میتوان نمادی برای اشکال نوین تمامیتخواهی، استبداد یا شکلهای پوپولیسم دانست که امروزه شاهد ریشه دواندنشان در اروپا و آمریکا هستیم.
آنگونه که شخصیتهای این کتاب درمییابند، پیروزی آنها بر بیماری دائمی نیست. دیر یا زود، نیروی رویدادهایی جدید بر آن فائق میآید.
اما این به معنای دست برداشتن از مقاومت نیست. باید آنچه را که همواره انجام داده ادامه دهیم. بنابراین گرچه کامو فردی خوشبین و خوشخیال نیست، اما در عین حال تاکید دارد که با مقاومت میتوانیم وقار و شانمان را بهعنوان بشر حفظ کنیم و با پیوستن به دیگران در میانه تهدید معنایی به زندگیمان ببخشیم. از یک سو، وضعیت از این بهتر نخواهد شد.
دوران کودکی و رشد و نمو کامو تا چه اندازه بر شکلگیری فلسفه او تاثیرگذار بود؟
کودکی و تجربیات آغازین او در الجزایر تحت اشغال فرانسه تاثیری شگرف بر دیدگاه او به جهان گذاشت. این امر را میتوان در عوامل بسیار دید. برای مثال، پدر کامو زمانی که تنها یک سال داشت مُرد. کامو در سال 1913 به دنیا آمد.
پدرش در آغاز جنگ جهانی، به سال 1914، به ارتش فرانسه پیوست و همان سال نیز جان سپرد. بنابراین کامو نتوانست او را بشناسد.
پدرش فرانسوی بود اما به در جوانی الجزایر رفته و بهعنوان سرکارگر یک تاکستان مشغول به کار شده بود. پس از مرگ پدر، مادر کامو که متولد جزیره مایورکا بود دو پسرش را به الجزایر برد.
مادر کامو برای تأمین خانواده بهعنوان نظافتچی مشغول به کار شد. بنابراین آنها با فقر بزرگ شدند. این تریبت البته از بسیاری جهات بسیار خاموشانه بود.
مادر کامو کر و تا حد زیادی لال بود. زنی بود عامی که جز چندصد واژه اندک چیز بیشتری نمیدانست. مادربزرگ کامو نیز که با آنها زندگی میکرد چنین بود.
یکی از نکات جالبتوجه در رمانها و همچنین فلسفه کامو حضور سکوت بوده که انعکاسی است از سکوت در دوران کودکیاش.
طبیعت فقیرانه کودکی بسیار بر نویسندگی، سیاست و وجوه بسیاری از او اثر گذاشت، همچنین بر نگاهش به زندگی. بدل به سخنگوی محرومان و ضعفا شد، همانگونه که در نطق دریافت نوبل گفت، کسانی که صدایی نداشتند. این را میتوان نهتنها در اعمال کامو بلکه در سراسر زندگیاش دید.
آیا ایدههای کامو را میتوان در حیات روزمره به کار بست؟
البته. برای من، ایده طغیان او چهبسا مهمترین وجه از فلسفهاش باشد. او طغیان را در مقابل انقلاب میدید. همانگونه که پیشتر گفتم، به نظر کامو طغیان نوعی میانهروی و اعتدال بود.
یعنی زمانی کهشان و وقارمان تهدید میشود، مقاومت کرده و «نه» میگوییم. اما عمل طغیان نباید ما را به سمتوسویی ببرد که خود بدل به سکوبگر شویم. همواره نهتنها باید بر وقار خود بلکه باید همچنین بر وقار کسانی تاکید کنیم که در برابرمان قرار دارند.
این امر را الجزایر امروز و جنبشهای اعتراضی علیه حاکمیت این کشور میبینم. واقعاً جالبتوجه است. اگر کامو امروز زنده بود از دیدن اینکه میلیونها نفر با میانهروی در برابر سلطه نظامی میایستند تحت تأثیر قرار میگرفت.
بنابراین مهمترین نکتهای که از زندگی و اندیشه کامو برمیگزینم ایده طغیان بهمثابه نوعی مقاومت مبتنی بر عدم خشونت علیه نیروهای سرکوب، تمامیتخواهی و پوپولیسمی است که در سراسر جهان شاهد پا گرفتنشان هستیم.