نظریهپردازی فقهی و نقش آن در استقلال فقیه؛ گزارشی از آراء دکتر فیرحی در باب نظریهپردازی فقهی
علی شفیعی
دانش فقه و اصول مانند دیگر دانشهای دینی و بشری در طول حیات خویش از حیث شکلی همانند تبویب ها و ساختارهای جدید و محتوایی همانند اصلاح و تغییر برخی مبانی، افزایش و تفاوت در جایگاه و میزان توجه به منابع؛ مسائل نوپیدا و جغرافیای آنها و …تطورات تاریخی فراوان و تحولات بسیاری را تجربه کرده است.
یکی از مفاهیم جدیدی که میتواند مرحلهای نو در تحولات دانشهایی چون فقه و اصول قلمداد و دورهای دیگر به دورههای تاریخی فقه بیفزاید و در آن تحول ایجاد کند نگاه سیستماتیک و نظریه وار به مجموعه آموزههای این دانشهاست. این دغدغه چندی است ذهن و ضمیر پارهای از فضلاء و اندیشمندان را در جهان اسلام درگیر خود کرده است.
این دغدغه نگارنده را بر آن داشت تا ضمن پرداختن به مقوله نظریه پردازی در فقه و اصول، آن را در ضمن طرح سوالاتی تخصصی در قالب مجموعه گفتگوهایی با اساتید صاحب نام حوزه و دانشگاه پی بگیرد.
یکی از اساتید برجستهای که در این مجموعه به گفتگو دعوت شد حجت الاسلام و المسلمین دکتر داود فیرحی[1] بود که در ادامه تلاش خواهم کرد گزارشی کوتاه از آراء وی را که در این مجموعه که به صورت کتاب در سال ۱۳۹۵ از طرف پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شد ارائه دهم.
نظریه چیست و ویژگیهای آن کدامند؟
نظریه اصطلاحی نوپیداست ولی از آن جا که در دانشهای دینی و غیردینی نقش مهمی بازی میکند نیازمند گفتگو در باره چیستی و ویژگیها و پیامدهای آن هستیم. در منظومه آراء و نظرات عالمان دینی نیازمند گفتگو است. استاد دکتر داود فیرحی معتقد است: نظریه مجموعه گزارهها یا اصول و قواعدی هستند که ارتباطی سیستمی و نظاممند با همدیگر دارند و بدین منظور جعل یا اختراع شدهاند که یک دسته از واقعیات یا پدیدارها یا بخشی از یک پدیده یا بخشی از این موضوع یک علم را توضیح میدهند و میتوانند در تولید فرضیهها و ساختن پیشبینیهایی در خصوص موضوع یا مسئله یا مسائلی به محقق یا محققان یاری برسانند. (نظریه پردازی در فقه و اصول، علی شفیعی، ص 152)
فیرحی برای نظریه ویژگیهای متعددی را در این گفتوگو بر میشمرد منجمله میگوید: یکی از ویژگیهای مهم نظریهها خصلت احتمالی بودن آنهاست؛ وی معتقد بود: نظریهها خصلت احتمالی دارند و تابع قواعد احتمالات هستند. نظریهها بر خلاف اعتقادات و پیشفرضهای بزرگ اعتقادی هستند مثلاً پیشفرضهایی مثل امامت و توحید در اندیشههایمان نظریه نیستند اینها عقاید پایه هستند و میتوانند مبنای نظریههای متعدد و متفاوتی باشند همچنان که هستند. (همان؛ 153)
فیرحی میگوید: نظریهها معیار و مرجع اعتبار خاص خود دارند نظریههای تجربی به تجربه ارجاع میدهند و نظریههای نصی که مبتنی بر متناند به متن ارجاع داده میشوند. (همان؛ ۱۵۴)
وی نظریهها را مسئله ساز میدانست و معتقد بود: نظریهها پویا هستند پویایی به این معنا که برای محقق سؤال ایجاد میکنند و سؤال در سؤال ایجاد میکنند تئوریها خلاقاند یعنی گزارشهایشان را وقتی کنار هم میگذارید؛ معلومی را تشکیل میدهند که راهی به یک مجهول پیدا میکنند بنابراین اصطلاحاً می گویند نظریهها پیش روندهاند.
این اندیشمند یکی دیگر از ویژگیهای نظریه را ظرفیت پیش بینی آن میدانست: یکی دیگر از مهمترین ویژگیهای نظریهها در علوم این است که نظریهها قدرت پیش بینی میدهند و پیش بینی در امتداد پیشبینی تولید میکنند. به عبارت دیگر برخی معتقدند نظریه یک گروه منسجم از پیشنهادها است این طور فرض کردهاند که نظریه بهمثابه اصول توضیحدهنده مجموعهای از پدیدهها است. (همان؛ 155)
نقش تئوری در فهم روایت و استنباط
تئوری و نگاه نظریهای هم در فهم روایت و هم در روش استنباط فقیه تأثیر دارد. یکی از محورهای مهم گفتگو با ایشان نقش تئوری و نگاه نظریهای به استنباط بود. استاد فیرحی معتقد بود فهم روایت پسا تئوری روایت را به گونهای دیگر برایمان مینمایاند. به عبارت دیگر روایت را میتوان بدون تئوری فهم کرد همان سان که به اعتقاد وی برخی اخباریون چنین میکنند. استاد اخباریون را فقیهان مدافع دانش بی نظریه مینامید و میگفت: در تاریخ فقه ما خیلیها معتقد بودند که فقه دانش بی نظریه است یعنی ما نظریه پیشینی که فقه با معیار و استنباط بشود نداریم (همان، 1۵۷)
فیرحی معتقد بود: اگر با تئوری سراغ روایت رفتیم تئوری به روایت رنگ میدهد (همان، 166) و روایت را برای ما شفاف و روشنتر میکند. وی شکلگیری اصطلاحاتی همچون «احکام حکومتی»؛ «منطقه الفراغ»؛ «ادله تشریعی عُلیا» و… را محصول تعامل تئوریمحورانه با روایت میدانست (همان، 167) و میگفت: در این نگاه روایات رنگ پیدا میکند و بحثهای جدیدی باز میشود کسانی مثل مرحوم نائینی، مرحوم صدر، مرحوم شمس الدین، مرحوم امام که هر یک از این منظر تئوریهای دادهاند برای آنست که روایاتی اینها دیدهاند دیگران از این منظر ندیدهاند اینها دیدهاند. (همان، 166)
تئوری نقش مهم دیگری نیز دارد که استاد فیرحی از آن به رابطه تئوری و استنباط یاد میکند. ایشان اجتهاد را به دو دوره تقسیم میکند:1. اجتهاد پیشاتئوری،2. اجتهاد پساتئوری یا متاتئوری؛ فیرحی تئوری را جعبه سیاه حائل بین مجتهد و دلیل میداند که میتواند ذهن انسان را روشن یا مکدر کند. (همان،180)
وی معتقد بود وقتی تئوری یا نظریه وارد آگاهی یک فقیه میشود و واسطهای بین مستنبِط و مستنبَط میشود دو کار مهم رخ میدهد: ۱. استنباط نسبی میشود ۲. چون نسبی میشود به جای آنکه فقیه را دنبالهرو فقیه دیگری کند وی را مستقل میکند (همان، ۱۷۳) استاد فیرحی در توضیح بیشتر این نکته میگوید: تئوریها روابط سلسلهای انسان مستنبط، آن زنجیره سنتی استنباط را قطع میکند لذا فقیه اگر به قدما هم نگاه میکند دنبال مؤیدی برای تئوری خویش است. (همان، ۱۷۲)
فیرحی میگوید: وقتی که تئوری پیدا شود کل مکانیزم استنباط جابجا میشود به جای آنکه فهم قدما را معیاری برای فهم عرفی زمان نص تلقی شود مجتهد متکی به تئوری کشفها نکات جدیدی از نص را درک میکند هرچند این درکها و کشفها در ابتدا کاملاً شخصی باشند. (همان، 172)
ایشان تئوری را نه تنها مؤثر در اصول فقه میداند بلکه آن را مؤثر در فقه، قواعد فقهی و هر گونه استنباط میدانست. (همان،181) فهم مبتنی بر تئوری البته نیازمند مراقبتهای جدی نیز هست یکی از چالشهای فراروی استنباط مبتنی بر تئوری فاصله گرفتن اینگونه فهم از فهم عرفی است. فیرحی معتقد بود: در فهم مبتنی بر تئوری فقیه به سمت فهم عرفی نمیرود بلکه روایت را «فرآوری» میکند یعنی مثلاً روایات قضا را به سمت حکومت میکشاند و در نسبت آن به فهم میپردازد.
این گفتگو البته قرار بود ادامه پیدا کند اما بر خلاف میل استاد به دلائل اداری در همین حد باقی ماند و فرصت بهره گیری بیشتر از اندوختههای علمی وی ممکن نشد.
درگذشت این اندیشمندِ آزاداندیش و نوآور ضایعه بزرگی برای جریان نواندیشی دینی بود که امیدوارم خداوند جبران آن را برای ما تدارک ببیند. غفران الهی را برای ایشان درخواست میکنم و برای خانواده محترم ایشان از درگاه خداوند صبر مسئلت دارم.
ارجاع:
[1]. داود فیرحی متولد ۱۳۴۳ و دانشآموخته حوزه و دانشگاه بود؛ وی شخصیتی اندیشمند، آزاد اندیش؛ متخلق و آرام بود که در اولین مواجهه این آرامش گفتاری و رفتاریاش را به دیگران نیز منتقل میکرد. اولین بار این استاد ارجمند را برای انجام گفتگو پیرامون «نظریه پردازی در فقه و اصول» در شهر قم دیدم که البته این آشنائی فتح بابی شد تا بتوانم در برخی موارد دیگر نیز از ایشان بهره مند شوم.