به یاد دکتر داود فیرحی؛ آخرین گفتوگو، آخرین دیدار
عظیم محمودآبادی
دکتر فیرحی همانطور که یک پا در حوزه و پای دیگر در دانشگاه داشت، چشمی را به سنّت و چشمی دیگر را به مدرنیته دوخته بود و این را میشود از همان انتخاب «شهید بهشتی» به عنوان الگوی شخصیتیاش تشخیص داد. الگویی که البته فیرحی هیچگاه در آن وقوف و توقف نکرد و از هر که و هر کجا که توانست بر غنای فکریِ خود افزود. چنانکه میتوان در آثار او رَدّ متفکرانی چون میشل فوکو، یورگن هابرماس و دیگران را دنبال کرد.
«مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَمِنهُم مَن ینتَظِرُ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا» (احزاب / 23)
آخرین باری که توفیق دیدارش را داشتم درست دو سال پیش بود؛ نیمه اول آبان سال 1397 در اتاق شماره 366 دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران.
راستش را بخواهید مدت نه چندان کوتاهی بود که ذوق گفتوگوهای مطبوعاتی از سرم افتاده بود و دل و دماغی برای رفتن به هیچ مصاحبهای را نداشتم. نه تنها مصاحبه که حتی کمتر مینوشتم و بیشتر دوست داشتم بخوانم و – به مدد شبکههای اجتماعی و کانالهای فرهنگی – بشنوم. اوایل پاییز 97 مقارن شده بود با ایام محرم که به همین مناسبت سخنرانی دکتر فیرحی با عنوان «عاشورا و بحران خلافت» در شبکههای اجتماعی و کانالهای تلگرامی دستبهدست میشد.
طبیعتاً من هم سخنرانی را شنیدم و در خلال همان شنیدن بود که تصمیم گرفتم با او تماسی بگیرم و قرار گفتوگویی بگذارم.
تماس گرفتم و مثل همیشه به گرمی سلام و احوالپرسی کرد. لحنِ متین و لَیّنی داشت که با آن تَهلهجه آذری، دوستداشتنیتَرَش میکرد. کمی در باره سخنرانی مورد اشاره گپ زدیم و گفتم میخواهم حضوری خدمت برسم و شاید حاصلِ این گفتوگو را به مناسبت سالروز رحلت پیامبر اسلام (ص) منتشر کنم. استقبال کرد و قرار ملاقات را گذاشتیم.
صبح یک روز پاییزی- درست مثل چنین روزهایی- وارد اتاق شماره 366 شدم. مهمانی داشت که با ورود من خداحافظی کرد. پذیرایی مختصری با چای و بیسکوییت شدم و به صندلیِ خالیِ دکتر احمد نقیبزاده – که هماتاقی دکتر فیرحی در دانشکده بود- نگاه کردم و پرسیدم «دکتر نقیب زاده نیستند؟» گفت: «دلِ من هم برایش تنگ شده»!
ذهنم همچنان درگیر سخنرانی «عاشورا و بحران خلافت» بود. چیزی طول نکشید که یک راست رفتم سر اصل مطلب. با اشاره به سخنرانی مذکور که به مناسبت عاشورا در بیتالزهرا در غالب یک سخنرانی مذهبی ایراد شده بود گفتم شما را صرفاً یک آکادمیسینی میشناختم که از حوزه وارد دانشگاه شده است و نمیدانستم که اهل منبر و روضه هم هستید! که جواب داد: «من از دوره دانشجویی که در همین دانشگاه تهران درس میخواندم دوست داشتم چند روزی در سال به تبلیغ بپردازم. نیت کرده بودم حتی اگر نتوانستم 10، 15 روز در سال را به تبلیغ اختصاص بدهم، حداقل بین یک تا سه سخنرانی را در مناسبتهای مهم دینی قبول کنم. بنابراین مساله تبلیغ از همان ابتدا در عوالم ذهنی طلبگیام قرار داشت. امسال هم تا الان تنها فرصت یک سخنرانی داشتم که تحت عنوان «عاشورا و بحران خلافت» ایراد شد.»
به او گفتم میدانم وقتی وارد حوزه شدید الگوی شخصیتیتان مرحوم شهید بهشتی بوده است اما با عنایت به این سخنرانی اخیر به نظر میرسد تا حدودی به مرحوم شهید مطهری نزدیک شدهاید که گفت: «خب افراد هیچگاه ثابت نمیمانند. البته آقای بهشتی هم از این دست سخنرانیها داشت. اما اشاره شما در مورد شهید مطهری ظاهراً به آن سلسله سخنرانیهای «تحریفات عاشورا» است که بعدها در کتاب «حماسه حسینی» منتشر شد. واقعیت این است که عاشورا نیز برای ما مانند مساله سقیفه، مساله غدیر و مساله غیبت امام عصر (عج) جزیی از نقطههای عطف تاریخ اسلام است که در فرهنگ ما مرتباً مورد بازتفسیر قرار میگیرند. حوادثی از این دست انگار تاریخی نیستند بلکه مسائلی به غایت زندهاند. بنابراین من معتقدم که در مورد مسائل امروز ما نمیشود فکر کرد مگر اینکه ابتدا این چند مساله اساسی در تاریخ اسلام را مورد بازخوانی و واکاوی قرار داده باشیم. بنابراین بازخوانی عاشورا، سقیفه، غدیر و مساله غیبت شاید خیلی به خواست من ربطی نداشته باشد. بلکه همین که کسی بخواهد در مورد مسائل کلان سیاست در کشور ما تأمل کند، ناگزیر از آن خواهد بود که تکلیف خودش را با نقاط عطف تاریخ اسلام روشن کند.»
گفتم شما چندی است بحثهای متأخر هابرماس را مورد توجه قرار دادهاید؛ بحثهایی که بر آشتی دین و جامعه با تکیه بر آموزههای دموکراتیک دین تاکید دارد. آیا این سخنرانیهای در قالب «منبر» نیز در راستای همان ایده قرار دارد؟ که پاسخ داد: «بله، دقیقاً همینطور است. توجه داشته باشید که تاریخ ماهیت یک جامعه را تغییر نمیدهد و تنها میتواند چهرههای آن را عوض کند. به بیان دیگر چیزی که با عنوان جامعه اسلامی شکل گرفته و دولتی که در رأس آن قرار دارد و تفسیرهای موافق و مخالف آنکه در قالب «اصلاحی» و «انقلابی» شکل گرفتهاند، ژنتیک واحدی دارند. به همین دلیل است که ما با تمسک به تاریخ صدر اسلام میتوانیم به راحتی آنچه در وضعیت امروز جامعه ما جریان دارد را بفهمیم. درست همانطور که نمیتوان رابطه دولت مدرن اروپایی را با کلیسا و رنسانس اروپایی قطع کرد، رابطه دولت و تحولات آن در جوامع اسلامی را نیز نمیتوان از این لحظات حساس تاریخی منفک دید. بنابراین ما هر قاعدهای را داشته باشیم، در طول تاریخ ما از صدر اسلام تاکنون در حال بازتولید است. به همین جهت من سعی کردم در آن یکی – دو سخنرانی که مورد اشاره شما قرار گرفت در حد امکان این لحظات حساس تاریخی صدر اسلام را بازخوانی کنم.»
آری شاید بتوان گفت دکتر فیرحی همانطور که یک پا در حوزه و پای دیگر در دانشگاه داشت، چشمی را به سنّت و چشمی دیگر را به مدرنیته دوخته بود و این را میشود از همان انتخاب «شهید بهشتی» به عنوان الگوی شخصیتیاش تشخیص داد. الگویی که البته فیرحی هیچگاه در آن وقوف و توقف نکرد و از هر که و هر کجا که توانست بر غنای فکریِ خود افزود. چنانکه میتوان در آثار او رَدّ متفکرانی چون میشل فوکو، یورگن هابرماس و دیگران را دنبال کرد.
آن گفتوگو در نهایت به مناسبت سالروز رحلت پیامبر اسلام در شماره 4226 روزنامه «اعتماد» مورخ ۱۵ آبان 1397 منتشر شد. گفتوگویی که سئوال و جوابها و گپوگفتمان بسی بیش از آنچیزی بود که در روزنامه مجال انتشارش بود.
همانجا بود که به کتاب دوجلدی «فقه و سیاست در ایران معاصر» اشاره کردم و گفتم از جمله کتابهایی است که خود را تحت تاثیرش میدانم. لبخند محبت آمیزی زد که از وقتی خبر درگذشتش را دیدم، از خاطرم محو نمیشود.
آری در همین کتاب بود که برای اولین بار تحلیل گفتمانِ میرزای نائینی و شیخ فضلالله نوری را یافتم. اینکه تفاوت نگاه شیخ فضلالله با آخوند خراسانی و میرزای نائینی تا چه حد ریشه در آرای کلامی – فقهی آنها در نسبت میان انسان و خدا دارد. اینها و بسی چیزهای دیگر که از این کتاب آموختم و خدا میداند که چطور قلم را لگام زدهام تا از این بیشتر زیادهروی نکند و به این سو و آن سو نکشدم.
در اواخر گفتوگویمان – که البته این بخش آن به دلیل بیتناسب بودنش با موضوع در روزنامه منتشر نشد- گریزی زدم به مسائل سیاسی روز!
پنج، شش ماه از خروج ترامپ از برجام میگذشت و از سر و روی فضای مجازی و غیرمجازی، یاس و ناامیدی میبارید. پرسیدم شما این وضعیت را چطور تحلیل میکنید؟ خطر را جدی میبینید؟ جواب او- قریب به مضمون- این بود: «من کلاً این مسائل را اینچنین نمیبینم؛ معتقدم ما نه مجموعه ساختار سیاسیمان استطاعت این را دارد و نه نظام بینالملل این اجازه را به ما میدهد که در هرشرایطی بیش از 20 الی 30 درصد رشد کنیم. از آن طرف هم حساسیتهای ملی و اجتماعی ما این اجازه را نمیدهد که بیش از 20 الی 30 درصد آسیب ببینیم و افت کنیم. بنابراین ما در یک بُردار از منفی 30 تا مثبت 30 در نوسان هستیم که در هیچ شرایطی نه جای نگرانی خیلی عمیق و نه خوشحالی خیلی جدی وجود دارد.»
این تحلیلِ طلاییِ که در آخرین لحظاتِ آخرین گفتوگویِمان بیان کرد، در طول این دو سال همواره در ذهن و ضمیرم جا خوش کرده و جا و بیجا با خود مرور کردهام و همچنان میتواند مانع از سیطره یاس و ناامیدیام باشد.