یادداشتی از قاسم اخوان نبوی؛ دینشناسی علمی و کارکرد دین
نگاه واقعگرایانه باور به خدا ریشه در امری خارجی، عینی و واقعی دارد؛ اما بنابر نگاه ناواقعگرایانه؛ باور به خدا به عنوان یک فرض و تصور ذهنی است که میتواند تبیین کننده احکام اخلاقی باشد.
متن زیر یادداشتی است که قاسم اخوان نبوی عضو هیئت علمی گروه کلام پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی درباره کارکرد دین نوشته است:
مسئله کارکرد دین به معنای نقش، تأثیر و جایگاه دین در زندگی انسان از جمله مسائل محوری دینشناسی علمی میباشد، این مسئله با عنوان آثار، نتایج و ضرورت دین از گذشته مطرح بوده است. مسئلهای که مورد توجه دینشناسان میباشد این است که علیرغم مخالفتهایی که با دین وجود دارد، علت گرایش انسان به دین چیست؟ تبیین این مسئله مبتنی بر مبانی و پیشفرضهایی است که به نظر میرسد؛ لازم است مورد توجه قرار گرفته شود. این پیشفرضها را میتوان به چند قسم تقسیم کرد، که در اینجا به آن اشاره میگردد، توضیح مطلب اینکه برای دین یا منشأ و خاستگاه الهی قائل هستیم، یا منشأ الهی قائل نیستیم. بنابر رویکرد اول؛ که غالب نگاه سنتی مبتنی بر آن است، این مسئله تحت عنوان ضرورت بعثت پیامبران از سوی متکلمان مورد بررسی قرار گرفته شده است،
متکلمان مسلمان با تکیه بر اوصاف حکمت و لطف الهی این مسئله را تبیین کردهاند. از دیدگاه این متکلمان از آنجایی که فعل خداوند مبتنی بر حکمت است، و دارای هدف و غایتی است، جهان آفرینش از جمله انسان را بر اساس غایت و هدفی آفریده است، و لطف خداوند اقتضا میکند که موجودات به هدف و غایتی که دارند؛ برسند.
بنابر این تمام شرایط و مقتضیات رسیدن به این هدف را فراهم کرده است. درباره انسان نیز با توجه به اینکه علاوه بر هدایت تکوینی دارای هدایت تشریعی است، این شرایط از طریق فرستادن پیامبران فراهم شده است. به این معنا که خداوند توسط پیامبران به انسان آموزهها و تعالیمی را آموزش داده است که در پرتو آن به کمال و سعادت برسد. بنابر نگاه سنتی ریشه گرایش به دین در نیازهای فطری و ذاتی انسان قرار دارد. اما خود دین منشأیی الهی دارد.
بنابر رویکرد دوم، دین به عنوان یک پدیدهایی اجتماعی و فرهنگی؛ مانند سایر پدیدههای انسانی مورد بررسی قرار گرفته میشود. در این صورت نیز دو رویکرد وجود دارد؛ یا نگاهی طبیعتگرایانه نسبت به دین وجود دارد، در این صورت دین به یکی از پدیدههای اجتماعی یا روانی تحویل برده میشود، یا غیرتحویلگرایانه و پدیدارشناختی است، در این صورت نیز دین به عنوان پدیدهایی که به واسطه تجربه دینی در آگاهی بشر ظهور پیدا میکند و یک امری درونی است، مورد توجه قرار گرفته میشود، و معتقد است به توصیف پدیدههای دینی میپردازد، از این جهت که در تجربه انسانها قرار گرفته شده است.
تبیین کارکرد دین را نیز از جهت روشی میتوان مورد بررسی قرار داد، بر این اساس یا از روش عقلی و قیاسی برای تبیین کارکرد دین استفاده میشود؛ یا از روش تجربی. روش اول بیشتر در نگاه سنتی رواج دارد، اما بنابر روش تجربی که مربوط به دوران جدید است.
دو جریان کلی در آن وجود دارد، یکی جریان مدرنیسم، و دیگری جریان پستمدرنیسم، در میان جریان مدرنیسم نیز از نظر روشی یا رویکرد اثباتگرایانه است؛ یا رویکردی تفسیری، این رویکرد نیز دارای دو جریان اساسی میباشد یکی قصدگرا یا عینگرا و دیگری ذهنگرا و ضد قصدگرایی است.
اثباتگرایان بیشتر به افول دین قائل هستند، اما بنابر نگاه تفسیرگرایی با توجه به اینکه در تفسیر رفتار انسانها به انگیزهها توجه میشود، دو نوع رویکرد غایتگرایانه یا وظیفهگرایانه میتوانیم داشته باشیم؛ رویکرد غایتگرایانه نیز به دو قسم فائدهگرایانه، و فضیلتگرایانه تقسیم میشود؛ که غالباً برای دین کارکرد و فائده مثبتی بیان میشود. نکتهایی که لازم به نظر میرسد به آن توجه شود این است که بنابر قصدگرایی برای تبیین کارکرد دین به اهداف دین توجه میشود از اینرو با نگاه سنتی همسو میباشد.
از نظر معرفتشناختی نیز یا نگاه واقعگرایانه، یا ناواقعگرایانه است. بنابر نگاه واقعگرایانه باور به خدا ریشه در امری خارجی، عینی و واقعی دارد؛ اما بنابر نگاه ناواقعگرایانه؛ باور به خدا به عنوان یک فرض و تصور ذهنی است که میتواند تبیین کننده احکام اخلاقی باشد. همچنین از این جهت که نگاهی فردگرایانه، یا کلگرایانه داشته باشیم، کارکردگرا یا ساختارگرا باشیم؛ نیز در تبیینی که از کارکرد دین ارائه میدهیم، تأثیرگذار میباشد.
علاوه بر آنچه بیان شد جریانهای الهیاتی نیز در تبیین کارکرد دین مؤثر هستند، به طور کلی این جریانهای الهیاتی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد؛ یکی الهیات گزارهایی- معرفتی، دوم؛ الهیات تجربی- تفسیری، و سوم؛ الهیات فرهنگی- زبانی، این رویکرد مشتمل بر مجموعهایی از رویکردهای الهیاتی مانند: الهیات کاربردی یا عملی، الهیات رهاییبخش یا آزادی بخش، الهیات اجتماعی، الهیات فمینیستی، الهیات روایی، الهیات اخلاقی و……. است. هر یک از این جریانهای الهیاتی کارکردهایی را برای دین بیان کردهاند.
با توجه به آنچه بیان شد؛ بنابر رویکرد سنتی؛ که برای دین منشأیی الهی قائل باشیم و ریشه گرایش به دین را در نیازهای فطری و ذاتی انسان بدانیم، علاوه بر اینکه بر حقانیت گزارههای دینی توجه میشود، به کارکرد و نقش دین در زندگی بشر نیز از جهت معرفتی و عملی توجه میشود، اما بنابر رویکردهای جدید اگر مبنای پوزیتیویستی داشته باشیم لازمهاش افول دین است زیرا بر این اساس دین به تدریج جایگاه خود را در برابر رشد علم از دست میدهد، اما اگر نگاه تفسیری نیز داشته باشیم به حقانیت گزارههای دینی توجه نمیشود، و بحث درباره صدق و کذب این گزارهها به تعلیق برده میشود، و بیشتر به کارکرد دین در سبک زندگی انسان و بُعد اخلاقی دین توجه میشود، و لازمهاش نسبیتگرایی میباشد.
نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که چه نگاه پوزیتیویستی داشته باشیم و چه نگاه تفسیری با توجه به اینکه در هر دو نگرش مابعدالطبیعه مورد نقد و طرد قرار گرفته میشود الهیاتی که در زمینه شکل میگیرد الهیات پوزیتیویستی و سکولار میباشد.