چرا با دراویش گنابادی برخورد می‌شود؟

محمدرضا کدیور

طی سال‌های اخیر با افراد بسیاری برخورد کرده‌ام که برای آنها این پرسش وجود دارد: “چرا با دراویش گنابادی برخورد می‌شود؟”. یادداشت اخیر سعید حجاریان تحت عنوان “سازماندهی مرید و مرادی” و طرح این موضوع در ابتدای آن، بهانه‌ای شد برای نگارش این متن. در این یادداشت می‌کوشم پاسخی به این سؤال داشته باشم.

برای درک رابطه فقیه ـ فقیر، مسجد ـ خانقاه، مرجع تقلید ـ قطب، مجتهد ـ درویش و شریعت ـ طریقت می‌بایست تاریخی هزار و دویست ساله را پیمود. گرچه اختلاف و تقابل بین این دو مسیر از واضحات تاریخی است، اما در طی این دوازده قرن کم نبوده‌اند دراویشی که ردای فقاهت بر تن داشته‌اند و مجتهدانی که در طریقت و تصوف گام نهاده‌اند. هدف از نگارش این متن پرداختن به این مراوده در طول تاریخ اسلام نیست، بلکه صرفاً به چند دهه اخیر آن هم در جغرافیای ایران پرداخته می‌شود.

در جهان اسلام و ایران همواره طریقت‌ها و سلسله‌های مختلف تصوف حضور داشته‌اند. گاه حضور برخی سلاسل در برخی از سرزمین‌ها پررنگ‌تر بوده و گاهی برخی کم‌فروغ‌تر ظاهر شده‌اند. با برآمدن انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷  ـ علی‌الخصوص از زمان درگذشت بنیان‌گذار فقید انقلاب ـ  و با قوت گرفتن قدرت فقها و حوزه‌های علمیه در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیوه رفتار حاکمیت با متصوفه وارد فاز جدیدی شد و با روی کار آمدن دولت محمود احمدی‌نژاد تقابل شدت گرفت.

در حال حاضر سلسله‌های مختلفی از تصوف در ایران حضور دارند که مجالس آنها برقرار است. نمی‌توان فعالیت‌های خانقاهی در ایران را بدون محدودیت دانست، اما میزان حساسیت حاکمیت در برابر سلسله نعمت‌اللهیه گنابادی نسبت به سایر طریقت‌های تصوف، تفاوت چشمگیری دارد. این موضوع زمانی بیشتر تعجب‌برانگیز می‌شود که بدانیم شباهت و قرابت مجالس جمعیِ این سلسله با اهالی مسجد، نسبت به سایر طرائق فقر بیشتر است؛ در مجالسشان آلات موسیقی خانقاهی نواخته نمی‌شود، اثری از سماع و رقص صوفیانه نیست، بر خلاف برخی سلسله‌های سنی مذهب، شیعه اثنی‌عشری هستند و مدت‌هاست که نام خانقاه را به حسینیه تغییر داده‌اند.

 این سطح از حساسیت و تفاوت در برخورد، ناشی از موضوعاتی است که در ادامه این یادداشت به عنوان پاسخ به پرسش اولیه طرح می‌گردد.

1. قطبیّت واحد

در طی قرون اخیر و به خصوص سده حاضر، انشعابات مختلفی در بین طریقت‌های اصلی تصوف به وجود آمده است. معمولاً هربار که قطبی از سلاسل درگذشته است، چندین نفر مدعی جانشینیِ وی شده‌اند و بر همین اساس جمعی از مریدان گرد یکی و جمعی دیگر سرسپرده دیگری شده‌اند. پیروان هر شاخه معمولاً در رقابت با مریدان شاخه‌های دیگر برآمده‌اند و تفرّق جایگزین وحدت و انسجام در درون سلسله شده است. این وضعیت برای تقریباً همه سلاسل تصوف در ایران صادق است؛ از خاکساریه گرفته تا نقشبندیه از اهل حق گرفته تا نعمت‌اللهیه.

سلسله نعمت‌اللهیه نیز که حدوداً تا ۱۵۰ سال قبل دارای قطبیت یگانه بود، پس از درگذشت زین‌العابدین رحمت علیشاه (۱۲۷۸ ه.ق) به سه شاخه اصلی تبدیل شد: نعمت‌اللهی گنابادی، نعمت‌اللهی صفی علیشاهی و نعمت‌اللهی ذوالریاستین. این پایانِ انشعابات در سلسله نعمت اللهی نبود، از طریقت‌های صفی علیشاهی و ذوالریاستینی به مرور انشعابات دیگری زاییده شد. اما می‌توان گفت از معدود سلاسلی که در بین طرائق تصوف در ایران طی صد و پنجاه سال اخیر (پس از انشعاب با فوت رحمت علیشاه) تجزیه نگردیده و لذا دارای قطبیت واحد است، سلسله نعمت‌اللهی گنابادی است. وجود قطب واحد به عنوان کانون اقتدار، یکپارچگی و وحدت به همراه می‌آورد و دوگانه مرجع تقلید ـ قطب را پررنگ‌تر می‌نماید.

 

2. پراکندگی جغرافیایی

اگر چه نشانه‌های آیین فقر و درویشی را در بسیاری از مناطق ایران می‌توان یافت، اما باید اذعان کرد برخی از سلسله‌های تصوف در مناطق خاصی از کشور دارای طرفدار هستند. به عنوان مثال اغلب مریدان سلسله‌های نقشبندیه و قادریه در خطوط مرزی شرق و غرب کشور و در مناطق سنی‌نشین حضور دارند. اهل حق اگرچه در تهران و برخی شهرهای دیگر حضور دارند اما مرکز اصلی آنها در کرمانشاه و لرستان است. تخمین تعداد مریدان هر سلسله کار دشواری است. اما یکی از تفاوت‌های چشمگیر دراویش گنابادی با سایر سلسله‌ها، حضورشان در شهرها و مناطق مختلف کشور است. این حضور که گسترده‌تر از سایر فِرق است، اصطکاک و حساسیت بیشتری را به همراه آورد. آن‌ها در اغلب شهرهای بزرگ و مهم ایران پایگاه دارند.

 

3. حضور قطب در ایران

تعداد سلسله‌هایی که قطب آنها در ایران حضور ندارند، کم نیست. به عنوان مثال عبدالحمید گنجویان قطب پیشین سلسله ذهبیه و جواد نوربخش قطب نعمت‌اللهی ذوالریاستین از آغاز انقلاب ۵۷ تا پایان عمرشان در غرب زندگی کردند و بین آنها با مشایخ و مریدانشان در ایران فاصله بوده است. اقطاب انشعابات طرائق نقشبندیه و قادریه نیز معمولاً در کشورهای همسایه حضور داشته‌اند.

سلسله نعمت‌اللهی گنابادی از معدود سلاسلی است که قطب آنها در ایران حضور داشته است. وجود سرسلسله در کشور و در دسترس بودن، سامانه ارتباطی بین مرید و مراد را تقویت کرده و باعث همبستگی و اتحاد مریدان و پیروان و به تبع آن اقتدار سلسله و جایگاه قطب می‌گردد.

 

4. حضور در عرصه سیاسی

بررسی وضعیت حضور صوفیه در عرصه قدرت و سیاست در یک دوره هزار ساله در جهان اسلام موضوع این یادداشت نیست، بلکه همان‌طور که گفته شد نگارنده صرفاً به دهه‌های اخیر آن هم در ایران پرداخته است. در طی این سال‌ها اگرچه از سوی برخی دراویشِ سلسله‌های مختلف، نظام فقاهتی و اِعمال محدودیت‌ها مورد نقد قرار گرفته است، اما هیچ گاه رفتار صوفیه و علی‌الخصوص مشایخ و اقطاب آنها مصداق کُنش سیاسی تلقی نشده است.

این موضوع در ربع قرن اخیر برای سلسله نعمت‌اللهی گنابادی صدق نمی‌کند. قطبیت نورعلی تابنده ملقب به مجذوب علیشاه از سال ۱۳۷۵ حساسیت‌هایی را ایجاد کرد که به آیین درویشی چندان مرتبط نبود. نورعلی تابنده که دارای مدرک دکترای حقوق از فرانسه بود، در طی سال‌های پیش از انقلاب وکالت برخی انقلابیان سرشناس ازجمله آیت‌الله پسندیده و آیت‌الله سید جلال الدین طاهری اصفهانی را بر عهده داشت. این کارنامه پس از انقلاب با پذیرش وکالت عباس امیرانتظام فراموش گردید. همکاری تابنده با فعالان ملی ـ مذهبی از ابتدای انقلاب پر رنگ بود. حضور در کابینه مهندس بازرگان به عنوان معاون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیر سازمان حج و زیارت از سوابق قطب پیشین این سلسله قبل از جلوس بر مسند قطبیت است.

امضا و نام نورعلی تابنده در ذیل نامه انتقادی مشهور به نامه ۹۰ امضایی در سال ۱۳۶۹ به رئیس‌جمهور وقت و عضویت در “کمیته جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران” سوابقی است که نظیر آن را هیچ یک از اقطاب و مشایخ سایر سلسله‌ها دارا نبودند و نیستند. چه بسا که به او تا پیش از پوشیدن خرقه قطبیت، به چشم یک منتقد سیاسی نگریسته می‌شد. در واقع کسی بر مسند نشسته بود که برخلاف اعقاب و هم لباسان خود دارای گرایش سیاسی ـ اجتماعی بود. او از زمان قطبیت تا پایان عمرش (به غیر از دفاع از مهدی کروبی در انتخابات ۸۸) هیچ گاه موضع‌گیری سیاسی علنی نکرد، اما زاویه هسته‌های قدرت در نظام با گرایش سیاسی وی، سابقه دیرینه داشت.

به نظر می‌رسد نوع رفتارها و برخوردها با سلسله نعمت‌اللهی گنابادی طی دو دهه اخیر نشئت گرفته از دلایل فوق باشد. شاید بتوان یکی دو مورد از این موارد را برای برخی دیگر از طرائق صوفیه نیز منطبق دانست، اما مجموعه این ویژگی‌ها فقط با سلسله نعمت‌اللهی گنابادی انطباق دارد که باعث گردید آنها به کانون برخورد و تقابل تبدیل شوند.

با درگذشت نورعلی تابنده در دی ماه سال ۹۸ و انتخاب جایگزین وی، چهارمین دلیل را می‌توان حذف شده فرض نمود و در دوران جدید احتمال می‌رود شاهد تساهل و بردباری بیشتری نسبت به اهل خرقه بود. جای دارد که مریدان سلسله نعمت‌اللهی گنابادی نیز همچون اعقاب خود زمینه آشتی فقیه ـ فقیر را احیا نمایند. هر چه باشد بزرگان این سلسله اهل حوزه بوده‌اند و همگان می‌دانند که رهبر فقید انقلاب در تفسیر سوره حمد چگونه از تفسیر قرآن ملاسلطان علیشاه گنابادی تمجید نموده است. لذا زمینه آشتی با در نظر گرفتن ویژگی‌های شریعت‌مدارانه این طریقت فراهم است.

 

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. حسین

    با سلام و عرض ادب
    عرفان و تصوف حقیقی از ابتدای خلقت آدم نشأت می گیرد و در همه دوران مورد آزار حسودان تنگ نظر(زاهدان ظاهرپرست) قرار گرفته و خواهد بود.اما چیزی که عیان است وجود #انسان_کامل_روی_زمین هست که در هر دوران این اهم برقرار خواهد بود.
    پس به هر دوری ولیی قائم است
    وجود #انسان_کامل امریست غیر قابل انکار

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.