گفتاری از مهدی گلشنی؛ دانشگاهها کلنگر باشند/طب سنتی مکمل پزشکی مدرن است
سازمان بهداشت جهانی اظهار تأسف میکند، چرا طب سنتی و اثراتش و کارایی وسیعی که میتواند داشته باشد نادیده گرفته شده است.
چندی است که بحث نزاع میان طرفداران طب سنتی و طرفداران طب مدرن در کشور گسترش پیدا کرده است، برخی که طرفداران طب سنتی هستند پزشکی مدرن و علم مدرن را نادیده میگیرند و برعکس، طرفداران پزشکی مدرن، طب سنتی را شبه علم میدانند.
در متن پیش رو که گفتاری از مهدی گلشنی استاد فلسفه علم و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است که در آن به معیارهای شبه علم و بیان اهمیت طب سنتی میپردازد و طب سنتی را به عنوان مکمل پزشکی مدرن میخواند و دانشگاهها را به نگاه کل نگر دعوت میکند:
امروزه در محیط ما، توسط عدهای طب سنتی مطرح است و توسط عده دیگر به آن حملاتی صورت میگیرد و مغالطاتی درباره آن صورت میگیرد.
ایران در طب سنتی نسبت به دیگر کشورها جایگاه والاتری دارد تا جایی که اگر نامش راهم طب ایرانی بگذاریم اشکالی ندارد. مهمترین طبیبان سنتی که در دنیا مطرح هستند، ایرانی بودهاند.
مغالطاتی که در مورد طب سنتی صورت میگیرد به علت زمینه فکری است که در این صد سال اخیر در جهان اسلام و در جهان غرب بوده است، جهان غرب حداقل در میان سرآمدان علم، این زمینههای فکری را قدری اصلاح کرده است، ولی ایران از این لحاظ قدری عقب افتاده است، بنده میخواهم قدری درباره مغالطات و اشتباهاتی که در طب سنتی در ایران وجود دارد، صحبت کنم.
صد سال بعد از نیوتن و تقریباً از شروع قرن ۱۸ یک مکتبی رایج شد که اعتبار را برای اشیایی که با حواس درک میشود، قائل بود و کم کم پوزیتیویسم در فضای علمی حاکم شد که معتقد بود هر چیزی از راه حواس کسب شود اعتبار دارد. این تلقیها با ظهور داروین، فروید، ماخ و … تقویت شد و این روند تا نیمه اول قرن بیستم حاکم بود.
نظریه کوانتوم نیز که حاکم شد، همین دیدگاه را داشت و به این امر کمک کرد، ولی در نیمه اول قرن بیستم، پوپر مسألهای را مطرح کرد و گفت: دانش بشری را به دو بخش علمی و غیرعلمی قابل تقسیم است، لذا آنچه ابطالپذیر بود را علمی میدانست و غیرعلمی را دو بخش قابل قبول مانند فلسفه و اخلاق و یک غیرعلمی غیرقابل قبول که اسمش را شبه علمی گذاشت.
متأسفانه هماکنون در محیط ما همین الفاظ را تکرار میکنند و درمحیطهای فیزیک، زیست شناسی و… مثلاً فلسفه را قبول ندارند و اخلاق را اصلاً به عنوان اصل نمیگیرند و در صورتی که پوپر که این تقسیم بندیها را کرد هم برای فلسفه و هم برای اخلاق شأن قائل بود، اما امروزه در ایران بعضی از اشخاص حوزههای بسیار خاص را علم میدانند و مابقی را شبه علم میدانند.
یک سؤالی با توجه به وضعیت کنونی جامعه امروز ما پیش میآید که معیار علمی و شبه علمی بودن چیست؟ آیا ادعای شبه علمی بودن طب سنتی درست است؟ معنای طب اسلامی چه میتواند باشد؟
بنابراین میخواهم بگویم اولاً علم فارغ از مفروضات فوق علمی که اسمش را مفروضات متافیزیکی میگذارم نیست؛ در نیمه دوم قرن بیستم یعنی بعد از جنگ جهانی دوم هم تحولی در فلسفه پیدا شد و فلاسفه علم ظهور کردند و هم در دانشمندان فیزیک و غیره تحولی شد، گفتند اولاً نتیجهای که فلاسفه علم به آن رسیدند این بود که مجموعهای از آزمایشها هیچگاه نظریهای را قطعی نمیکند، یعنی ما ممکن است پنجاه آزمایش داشته باشیم که بیاییم یک نظریه بسازیم که این پنجاه آزمایش را توضیح دهد، اما این نظریه قطعی نیست.
حرف فلاسفه علم که اینشتین آن را پنجاه سال قبل گفته بود این است که ما هیچ گاه یک نظریهای را قطعی نمیدانیم. آخر قرن بیستم «فایمن» هم که یکی از فیزیکدانان این دوره بود گفت، آنچه امروز قطعی است، شاید صد سال بعد دیگر قطعی نباشد، البته روز به روز دانش ما از طبیعت غنیتر میشود.
در اواخر قرن بیستم و در ۱۰ سال اخیر تحول مهمی رخ داده است که متأسفانه به محیطهای علمی ما متأسفانه منعکس نشده است و آن اینکه به آنچه انیشتین اول قرن بیستم گفته بود، رسیدند، اینکه فلسفه نقش مهمی در علم ایفا میکند.
به این معنا که شما هیچ نظریهای ندارید که این فارغ از مفروضات فوق علمی باشد یعنی مفروضاتی داشته باشد که از خود علم نگرفتند ما وقتی کار فیزیکی و زیست شناسی میکنیم، فرض میکنیم طبیعت را میتوان شناخت و به زبان ریاضی توضیح داد و اینها از مفروضات فوق علمی هستند و این معلوم شد هیچ علمی فارغ از مفروضات فوق علمی نیست.
طوری صحبت میکنند انگار همه چیز را میدانند یک دیدگاه جزئی نگر دارند و این چیزی است که هایزنبرگ از بزرگترین فیزیکدانان قرن بیستم درباره آن هشدار داد و گفت: جهان را با عینک تخصص خودتان نبینید، جهان خیلی وسیعتر از آن است که تخصص شما میگوید ولی اینها متوجه نشدند. در علم حرف قطعی نمیتوان زد، مفروضات غیرعلمی میآید و چیزهای دیگر.
حالا این ادعاهایی که میشود به خاطر عدم توجه به نکاتی که گفتم جوابش چیست. مثل اینکه میگویند چرا به جای علم روز دنبال فلسفه ابن سینا هستیم، خیلی متأسفم کارهای خوبی که درباره فلسفه ابن سینا و پزشکی در خارج از کشور انجام شده است که در داخل کشور انعکاسی که باید داشته باشد، نداشته است، میگویند علم و دین هر کدام راه خود را میروند کاری به هم ندارند این هم به علت اینکه متوجه نیستند مفروضات فوق علمی چه نقشی در علم بازی میکند این امر به این خاطر است که حرفهای سرآمدان علم، (نه اکثریت علما) به گوششان نرسیده است. در دانشکده فیزیک، دانشجو سؤالی میپرسد به او میگویند سؤالات فلسفی نپرسید؟!
بنده زمانی که در دهه شصت در دانشگاه برکلی فیزیک میخواندم، نمیشد سؤالات فراعلمی را پرسید ولی الان این مسائل کاملاً جاافتاده است و میگویند یکی از سؤالات شأن این است چرا با پزشکی مترقی روز به سراغ طب سنتی میرویم، برای جواب شأن می گویم که بروند ببینند سازمان بهداشت جهانی در این زمینه چه چیزهایی منتشر کرده است.
در سال ۲۰۱۹ یک کتاب قطور منتشر شده که اظهار تأسف میکند، چرا این طب سنتی و اثراتش و کارایی وسیعی که میتواند داشته باشد نادیده گرفته شده است، طب سنتی یک دید کل نگر به انسان و محیط داشت و طب جدید یک دید میکروسکوپی دارد برخی علم را با پارادایمهای کوهن در نظر میگیرند یعنی فلسفه علم را اصلاً نمیدانند و طب سنتی را رد میکنند در صورتی که خود کوهن در آخر عمرش گفت، وقت یک فیزیکدان درجه اولی مانند دایسون به او گفت این چه مزخرفاتی است که میگویی، گفت: من خودم کوهنی نیستم، همین اخیراً بر ضد طب سنتی که میخواستند حرف بزنند، همین حرفهای کوهن را زدند.
میگویند علم در تمدن اسلامی صرفاً دنباله رو فلسفه یونانی بود و هیچ نوآوریای نداشت؛ این حرف اصلاً درست نیست، خیلی از چیزهایی که ابن سینا گفت را یونانیها نگفتند، بیایند چیزهایی که دانشمندان غرب راجع به مسلمانان میگویند را بشنوند، ببینند که «سارتون» راجع به سهم دانشمندان جهان اسلام از جمله در پزشکی چه میگوید؟! میگویند علم در تمدن اسلامی زیر یک چتر فلسفی بود ولی علم مدرن فارغ از فلسفه است. اینها خبر ندارند در دانشکدههای مهم فیزیک غرب چه اتفاقاتی رخ داده است، کمبریج و آکسفورد با هم ائتلافی از فیزیکدان و فیلسوف کشیش، فلسفه و غیره تشکیل دادهاند و روی مهمترین مسائل اتمی و خلقت بحث میکنند.
واژه شبه علم را «پتیت» برای کیمیا راه انداخت، او میخواست کیمیا را شبه علم بنامد، اما رواج این لفظ با پوپر در نیمه اول قرن بیستم بود، از نیمه دوم دهه ۶۰ به بعد مکاتب مختلف آمدند و بحثهای زیادی راجع به علم و شبه علم کردند. جمع بندی که انجمن فلاسفه علم درباره شبه علم کردند این است که نمیتوانند یک مرز قاطع بین علم و شبه علم بیان کنند، یعنی مرزش مهآلود است و معیارهای تشخیص علم و شبهعلم را بلید یک مقدار معیارهایشان را معین کردند که هرچه بیشتر این معیارها رعایت شود اطمینان پذیری آن علم بیشتر است، مثلاً یکی از این شخصیتها «تاوریس» است که کتاب علم و شبه علم در حوزه روانشناسی بالینی دارد، چند معیار را میگوید و اعلام میکند هرچه علمی تعداد بیشتری از این معیارها را رعایت کرده باشد، درجه اطمینان پذیریاش بیشتر است.
مثلاً میگوید شبه علم حاوی فرضهای عجیب و غریب است که آن را از ابطال حفظ میکند، علم دارای خاصیت خوداصلاحی است اما شبه علم تغییرناپذیر است. علم به دلیل عدم وجود داوری دقیق در مورد شبه علم. تمرکز شبه علم بیشتر روی تاییدات است، نه خطاها و نقدها. شبه علم بیشتر دنبال شک گرایی روی نظریههای دیگر است. شبه علم بر شواهد استثنایی اصرار دارد تا شواهد قابل تکرار. علم دارای شرایطی برای اعتبار است ولی طرفدار شبه علم همواره آنرا صادق میداند، مثلاً مارکس پیشبینی کرد مارکسیسم در متمدنترین کشور جهان مانند آلمان رواج یابد ولی این طور نشد و خلاف پیش بینیاش ظاهر شد. بنابراین ادعا میکنند شبه علم ادعا دارد آنچه توصیف میکند کل نگرانه است در صورتی که درست نیست، شبه علم اگر طب سنتی را خیر، کل نگری دارد ولی جهات دیگری هم دارد که راجع به آنها نیز صحبت خواهم کرد.
معیار بودن علمی و شبه علمی چیست؟
«لادن» که یک فیلسوف علم است میگوید: اجماعی بین فلاسفه علم در مورد وجود معیار قاطع برای تمایز علم و یا شبه علم وجود ندارد، اما همه دانشها از لحاظ اطمینان پذیری در یک سطح نیستند، عواملی مانند نظیر میزان تأییدپذیری تجربی و ابطال پذیری تجربی و نوآوری و حاصلخیزی و فهم پذیری که هرچه اینها بیشتر باشند اطمینان پذیری یک علم بیشتر است.
حالا با بیان این مقدمه به سراغ طب سنتی میآیم، این طب یک بعد نظری و یک بعد عملی دارد و اینکه در بعد عملی کاملاً موفق بوده و من در این باره هیچ تردیدی نداریم. داروهایی که دادند واقعاً مؤثر بوده است و من یادم نمیرود پروفسور عبدالسلام وقتی در آبان سال ۶۷ وقتی آمده بودند دکترای فیزیک را در دانشگاه شریف افتتاح کنند از من خصوصی پرسیدند که یک حکیم به من معرفی کن، پزشکان برجسته ایتالیا و انگلستان در اختیارشان بود.
چون شش ماه از سال در ایتالیا و شش ماه در لندن بود. آن شخصیت برنده جایزه نوبل به من گفتند یک حکیم معرفی کن، یعنی یک حکیم حاذق سنتی معرفی کن، ولی نکته این است مگر مکانیک انیشتینی و فیزیک کوانتوم که آمد اینها مکانیک کوانتوم را کنار گذاشتند؛ در سطح کلان و مکروسکوپی ما مکانیک نیوتنی را به کار میبریم، هم پزشک هم مهندس و هم فیزیکدان در سطح معمولی، فیزیک نیوتنی را به کار میبرد وقتی سراغ میکروسکوپی میآیند و فیزیک کوانتوم و غیره را به کار میبرند، آنگاه میگویند منتقدان طب سنتی میگویند ما اصلاً طب سنتی و مسائلی مانند مزاج را نمیفهمیم.
کوانتوم نظریه معروفی است که در حوزههای بی شماری به کار میرود، هیچ موردی نیست که این نظریه را رد کند، ولی فیزیکدانان طراز اول همگی شأن ادعا کردند که این به هیچ وجه قابل فهم نیست، ولی چون همه چیز را توجیه میکند قبولش کردند ولی چون جهات فلسفی برای انیشتین مهم بود قبول نکرد. الان برخی فیزیکدانان میگویند این تئوری که اصلاً نمیفهمیم چیست، ولی موفق است را باید کنار یگذاریم و دنبال یک نظریه انقلابی برویم، اگر شما دلایل مزاجها را نمیفهمید مشکل طب سنتی نیست.
اولاً درباره طب سنتی من پیشنهادم این است که دو کار انجام دهید: اگر طب سنتی میگوید فلان گیاه برای فلان بیماری خوب است چرا آن را تحلیل شیمیایی نمیکند ببینید این جوشنده چرا اثر دارد؟ درباره بعد نظریاش هم بیایید ببینید در بعد مکروسکوپی تمایز بین مزاجها را دلیلش را میتوانید درک کنید و یا خیر؟ اگر بنا بود به فهم باشد، دارم میگویم فیزیک کوانتوم را کسی نمیفهمد، «فاینمن» درباره فیزیک کوانتوم میگوید: سیاهترین جعبه سیاه است، ولی چرا آنرا کنار نگذاشتند؟!؛ چون همه سؤالات علمی را جواب میدهد، ولی انیشتین میگفت ما میخواهیم جهان را بفهمیم و فقط جواب سؤالات تجربی را نمیخواهیم بفهمیم، بنابراین این نکات واقعاً مطرح بوده است. باید از افراطها و تفریطها خودداری کرد و باید دید در سطح جهان چه میگذرد، طب چینی هم اکنون کلی در جهان طرفدار دارد.
بنده در سال ۱۹۸۸ در چین بودم برای شرکت در سومین اجلاس آکادمی جهان سوم، رئیس آکادمی علوم پزشکی چین را با ویلچر از بیمارستان برای سخنرانی آوردند. یکی از نکات مهم سخنرانیاش این بود که باید از طب سنتی و مدرن با هم استفاده کنیم. رئیس دانشگاه هنگ کنگ میگوید طب سنتی چینی و پزشکی غربی دیدگاههای مختلفی دارند وقتی با موفقیت ترکیب شوند منفعت زیادی برای بیماران خواهند داشت. به عنوان مثال بسیاری از دانشگاههای غرب و از جمله آمریکا مراکز طب کل نگر ایجاد کردند، که دانشگاه هاپکینز هم چنین مرکزی را تأسیس کردند؛ چنین مراکزی در دانشگاه استنفورد و دانشگاه ییل نیز تأسیس شدهاند، شما به عنوان پزشک، فیزیکدان و غیره چه میدانید که طب سنتی و مکمل را کنار میگذارید. امروزه ۷۵ کشور دارای مرکز تحقیقات طب سنتی و مکمل هستند و در ۱۷۰ کشور مورد استفاده بالینی قرار میگیرد.
امروزه ۱۳۰ مجله در خصوص طب سنتی وجود دارد و در سال ۱۹۵۰ در آمریکا ۹۸ درصد پزشکان از طب مکمل استفاده کرده و یا بیماران شأن را به استفاده از این طب ترغیب کردهاند. ۷۰ درصد کلینیکها در آلمان از طب سوزنی استفاده میکنند و در سال ۲۰۰۶ در چین حدود ۲۰۰ میلیون نفر بیمار به صورت سرپایی و ۷ میلیون به صورت بستری از طب سنتی استفاده کردند.
به طور خلاصه میتوان گفت برخی عالمان ما میگویند علم، علم است و به چیز دیگری وابسته نیست و میگویند فلان حوزه از علم بشری، شبه علم است و نه علم، میگویند علم دینی معنا ندارد و فلسفه در علم نقشی ندارد و اینها همه ناشی از آن است که نسیم تحولات اخیر غرب به گوششان نرسیده و اگر رسیده بود این طور با قاطعیت صحبت نمیکردند اما ذهن شأن هنوز پوزیتیویستی کار میکند.
به طور خاص اولاً معیار دقیقی به عنوان آنچه علم و شبه علم خوانده نمیشود، وجود ندارد و بنده طب سنتی را شبه علم نمیدانم. عیناً با نظریه کوانتوم که مورد قبول همه فیزیکدانان است و خودش هم قابل فهم نیست، ولی در همه زمینهها جواب میدهد الان زمانش رسیده که دانشگاههای ما یک دیدگاه کلنگر پیداکنند و حوزههای بین رشتهای راه بیفتند.
طب اسلامی که میگویند اینجا دو نکته مطرح میشود ما صریحاً در اسلام و چه در قرآن و احادیث محکم یک مقداری اشارات طبی داریم ولی اسلام نیامده که دائره المعارف پزشکی بدهد و گفتهاند خودمان به طبیعت برویم و کاوش کنیم. در قرآن آمده است: کار تجربی و نظریه پردازی کنید تا ببینید خداوند در طبیعت چه خلق کرده است؟
کشف کردن را به عهده ما گذاشته است ولی دین و مخصوصاً دین اسلام و یکسری اشارات مهم در معرفت و هستی شناسی دارد اینکه تمام موجودات جهان را نمیتوانیم با حواسمان کشف کنیم اینکه فقط جهان مادی نیست و غیر مادی هم است، این اصول که از ادیان میآیند اینها باید در نظریه پردازی رعایت شوند. شما در نظریه پردازی یکسری اطلاعات را جمع میکنید و بعد میخواهید تعمیم دهید و یکسری مفروضات را داخل کار میآورید.
طب اسلامی آن است که مفروضات عامش با جهان بینی دینی سازگار است، ولی اینکه امکان همه چیز را از آن انتظار داشته باشیم خلاف است. از ما خواستند در مخلوقات جهان تدبر کنیم آنگاه به عظمتش پی میبریم، منظور دین، حیرت است. قرآن کریم میفرماید عسل شفاست؛ چرا در این باره تحقیق نمیکنید. بنده معتقدم در مورد طب سنتی هم نباید زیاده روی کرد شأن هر چیزی را باید دانست و کار علمی را باید به روش علمی انجام داد و مفروصات را نیز به دقت در نظر گرفت.