دندان اسب و چشم مار

مهدی فردوسی مشهدی

ارسطو گفته است که اسب چهل دندان دارد. فرانسیس بیکن از این رویه برآشفت و گفت: بهتر است همین الان به طویله برویم، دهن اسبی را باز کنیم و تعداد دندان‌های او را شمارش کنیم و اختلاف را برطرف سازیم. البته دیگران به سخن او خندیدند و او را مسخره کردند.

یادداشت‌ها و مقاله‌ها و حتی صورت مکتوب گفت‌وگوهای استاد رسول جعفریان در پایگاه‌های اینترنتی و رسانه (کانال) پیام‌رسان شخصی ایشان، پیشکش‌های معرفتی ارزنده‌ای به اهل معرفتَند. ایشان به‌تازگی یادداشت کهنی را با عنوان «شاه عباس و فرق زنبورهای گرجستان و اردبیل» در کانال خودشان (@jafarian1964) بازنشر کرده و گفته‌اند: «اصل این یادداشت خیلی قدیمی است، اما هنوز دوستش دارم». موضوع یادداشت را می‌توان تقابل «تفکر تجریدی» با «تفکر تجربی» دانست.

ایشان در این یادداشت به شأن نزول و معنای حکایت «شمردن دندان‌های اسب» اشاره کرده‌اند و من در این جستار کوتاه می‌خواهم دندان‌های این پیشکش معرفتی را بشمرم و پرسشی را با ایشان در میان بیاورم که البته اگر زمینه ارتباط با ایشان در همان کانال فراهم می‌بود، این پرسش را همان‌جا مطرح می‌کردم.

یادداشت یاد شده نخستین بار با عنوان «فرانسیس بیکن شاه عباس» در مجله رشد معلم (شماره 242، مهر 1388) و پس از این با عنوان «شاه عباس و فرق زنبورهای گرجستان و اردبیل» در پایگاه اینترنتی خبرآنلاین[1] (04/11/1394) منتشر شده است. ایشان در این یادداشت به دو داستان کمابیش مشابه (یکی در غرب و یکی در شرق) استناد کرده و گفته‌اند:

ملاحظه می‌فرمایید که این دو ماجرا تا چه اندازه به هم نزدیک، بلکه داستان شاه عباس جدی‌تر و تجربی‌تر است، اما اولی پایه روی‌کرد جدید در غرب نسبت به علوم تجربی شد و حکایت دوم منشأ هیچ تحولی در میان ما نشد.

 

فرانسیس بیکن[2] (1561 – 1629 م) فیلسوف و دانش‌مند انگلیسی سده هفدهم میلادی بود. استاد در مقدمه یادداشت پیش از نقل حکایت معروف و منسوب به وی، او را شکننده «بت‌های ازلی» قرون وسطی خوانده‌اند که گویی تسامحی در تعبیر است؛ زیرا بیکن انگاره «بت‌های ذهنی» (idols of the mind) را مطرح کرد و ترکیب آن با وصف ازلی معنای محصلی ندارد. عنوان کتاب مرحوم داریوش شایگان که آن را به اقتفای همان انگاره بیکنی نوشت، بت‌های ذهنی و خاطره ازلی بود نه «بت‌های ازلی». باری، ماجرای بیکن انگلیسی به قلم ایشان چنین است:

 

در قرون وسطی، اغلب به میراث علمی گذشته و اقوال حکمای قدیم بها می‌دادند، اما به روش تجربی باور نداشتند … این روشی بود که در آغاز عصر جدید زیر سؤال رفت و اروپا را متحول کرد. می‌توان گفت تحول یاد شده به صورت سمبولیک در قصه‌ای که بسا واقعی هم باشد، بیان شده و آن ماجرایی است که برای بیکن پیش آمد. این ماجرا مربوط به یک مجلس علمی از دانش‌مندان معاصر وی در‌باره شمار دقیق تعداد دندان‌های اسب بود. عقیده فلاسفه قدیم بر این بود که تعداد دندان‌های اسب مثلا فلان مقدار است و این بحث در آن محفل علمی که بیکن هم بود مطرح شد. هر کس مطلبی گفت و از قول فیلسوفی از گذشتگان عددی را نقل کرد و این که مثلا ارسطو گفته است که اسب چهل دندان دارد. فرانسیس بیکن از این رویه برآشفت و گفت: بهتر است همین الان به طویله برویم، دهن اسبی را باز کنیم و تعداد دندان‌های او را شمارش کنیم و اختلاف را برطرف سازیم. البته دیگران به سخن او خندیدند و او را مسخره کردند.

معنای سخن بیکن این بود که در امور علمی، «تجربه» مهم‌تر از کلی‌گویی یا نقل اقوال دیگران است؛ حتی اگر ناقلان این اقوال از بزرگان یونان و فیلسوفان مشهور باشند.

 

پس از این، ماجرای شرقی را نقل کرده که به گفته خودشان آن را در یکی از نسخه‌های خطی یافته‌اند. نوشته‌های داخل [] افزوده ایشان است:

 

در گرجستان در خدمت نواب گیتی‌ستان کلب آستان علی (علیه السلام) [یعنی شاه عباس اول که از 996 تا 1038 ق / 1588 1629 م سلطنت کرد] در وقتی که حضرت شیخ بهاءالدین محمد و صدرَین [صدر خاصه و صدر ممالک] حاضر بودند و از هر جا سخنی می‌گذشت. جلال منجم  [یعنی خود نویسنده] معروض داشت که: «قواعد کلیه حکماست که خانه‌های زنبور مسدّس[3] می‌باشد و برهان بر طبق آن گفته‌اند. نواب اشرف فرمودند که من به برهان نظری [شما بخوانید به تجربه عملی] ثابت کنم که این صورت ندارد و امر فرمودند که چند عدد شانه عسل حاضر کردند. حقاً که خانه های زنبور بسیار مدوّر و مخمّس به نظر رسید و مربّع نیز گاهی دیده شد. بعضی عرض کردند که زنبورهای گرجستان از قواعد حکمت خبری ندارند [!] مقارن آن عسلی چند از دار الارشاد اردبیل حاضر ساختند. آن‌جاها نیز مشاهده شد و گاهی به غلطی [اشتباهی] مسدّس نیز بود. از مشاهده این [یعنی روش علمی تجربی] آن قاعده بر هم خورد.

 

آن‌گاه از مقارنه این دو ماجرا و با اشاره به سال‌مرگ بیکن و شاه عباس، شکایت خود را درباره رواج نگرفتن تفکر تجربی در بلاد شرق با خواننده در میان آورده‌اند:

جالب است بدانیم که شاه عباس در اواخر سال 1628 و فرانسیس بیکن در سال 1629 درگذشتند و این یعنی اینکه سال درگذشت آنها تا این اندازه به هم نزدیک است، اما اتفاقی که در آن بلاد می‌افتد هرگز در اینجا نمی‌افتد که سهل است، تا قرن‌ها بعد هم و حتی تاکنون، همچنان از تفکر تجربی به عنوان تفکر جزوی‌نگر پرهیز شده و بی‌اعتبار اعلام می‌شود. گاه و بیش از گاه، گفته می‌شود حتی غربی‌ها دیگر به این حرف‌ها باور ندارند و آنها را کنار گذاشته اند… آن وقت شما… .

 

اکنون پس از مقدمه‌ای کوتاه، پرسشم را از ایشان مطرح می‌کنم:

با کندوکاو درباره پیشینه ماجرای بیکن، به تاریخی پیش‌تر از قرن بیستم نرسیدم. گویی نخستین بار، نویسنده سرمقاله ماه‌نامه انجمن بین‌المللی ماشین‌سازی [4] (دوره 13، شماره 3، ص 129) این داستان را نقل کرده است. او در سال 1901 میلادی ضمن بحثی درباره «محافظه‌کاری[5]» یا تحفظ بر سنت‌های پیشین تأکید می‌کند: در تحفظ بر این سنت‌ها نباید افراط کرد؛ زیرا افراط در سنت‌گرایی، مانع بزرگ پیش‌رفت اجتماعی [6] است. روی‌کرد محافظه‌کارانه و محتاطانه، به نوعی زودباوری می‌انجامد؛ یعنی انسان محافظه‌کار در مواجهه با واقعیت، آن را حقیقت می‌پندارد و نوعی اطمینان زودرس به سراغش می‌آید. بنابراین، پیش از اینکه گامی بردارد و تحقیقی بکند، واقعیت عرضه شده را حقیقت می‌شمرَد. انسان محافظه‌کاری که به چیزهای مرده می‌چسبد، در گذشته زندگی می‌کند و سوسوی شمع‌های قرون کهن را از شکوه نور الکتریکی سده‌های کنونی خوش‌تر می‌دارد. محافظه‌کاری به پیش‌رفت نژاد آسیب می‌رساند. ویژگی محافظه‌کاری را در تاریخ صومعه‌ای باستانی می‌توانید خواند.

 

او از نام و نشان این صومعه و منبع خودش سخنی نگفته، اما ماجرایی را که در سال 1432 روی داده، مشابه همان ماجرای بیکن نقل کرده است تا نشان بدهد محافظه‌کاری چیزی جز چسبیدن به باورهای ناآزموده نیست.

پس از او نیز سی.ای کِنت میس در سال 1934 میلادی در مقاله «اندیشه علمی و بازسازی اجتماعی [7]» (فصل‌نامه Sigma Xi، شماره دوره 22، شماره 1، ص 383-384، وابسته به انجمن افتخار پژوهش علمی [8]). همین داستان را نقل کرده است.

اگر تاریخ 1432 درست باشد، قهرمان این داستان فرانسیس بیکن نیست و با فرض اینکه چنین تاریخی نادرست باشد، پرسش این است که آیا خود بیکن در آثارش این خاطره را نقل کرده یا کسی درباره او چنین روایت کرده است؟ مصدر این روایت چیست؟

«گفت: این پیمانۀ معنى بود * گندمش بستان که پیمانه است ردّ»

من نیز این منطق را می‌پذیرم، اما مشکل این است که به‌رغم تذکر استاد محترم درباره سمبولیک بودن داستان، در پایان نوشته خودشان بر تقارن سال‌مرگ بیکن و شاه عباس تأکید می‌کنند و خواننده را در حیرت از «حوالت تاریخی» شرقیان (ایرانیان) فرومی‌کشند. گویی به‌واقع نفحه تفکر تجربی و تفتن به روش تجربی و آزمایش داده‌ها، اوایل قرن هفدهم از غرب تا شرق وزیدن گرفته است و غربیان آن را مغتنم شمرده‌اند و شرقیان نگون‌بختانه از آن طرفی نبسته‌اند.

خود استاد به‌درستی و بارها درباره آسیبِ «تاریخ شدن داستان» تذکر داده‌اند؛ چنان‌که برای نمونه، بارها با بنان و بیان، به ماجرای «قصه سقوط اندلس و انعکاس آن به عنوان تاریخ» اشاره کرده‌اند [9]، اما گفته و نوشته ایشان در این‌جا، زلف تفکر تجربی غرب و شرق را به شخصیت‌های همان داستان‌ها در همان زمان‌ها، گره می‌زند و موهِم تبارشناسی تاریخ تفکر تجربی در جهان و ایران است.

آیا کوشش‌های تجربه‌گرایانه کسانی چون ابوریحان بیرونی که در منابع قطعی نقل شده‌اند، ناقض سخن آن استاد ارج‌مند نیست؟ محمد بن‌یحیى بن‌زکریا رازی (250ـ311 ق / 864 ـ923 م) پزشک و فیلسوف و ریاضی‌دان قرن دهم میلادی شاید همچون دیگر مردمان و مبتنی بر عرف زمان، معتقد بود که سنگ زمرد چشم مار را کور یا کم‌نور می‌کند: «الزمرد یسیل عین الافعی متی نظرت إلیه[10]»، اما مردی معاصر او به نام محمد بن‌‌احمد بیرونی خوارزمی (۳۶۲ـ۴۴۰ ق / ۹۷۳ـ۱۰۴۸ م)، دانش‌مند ایرانی سده یازدهم میلادی پس از نقل همین باور یا خرافه رایج از محمد بن‌عبدالجبار عتبی (م 427 ق) مورخ معاصر خودش، نوشته است:

مع اطباقهم علی هذا، فلم تسفر التجربه عن تصدیق ذلک؛ فقد بالغتُ فی امتحانه بما لا یمکن ان یکون ابلغ منه من تطویق الافاعی بقلاده زمرد و فرش سلّته به و تحریک خیط امامه منظوم منه مقدار تسعه اشهر فی زمانی الحر و البرد و لم یبق الا تکحیله به فما اثّر فی عینیه شیئاً اصلاً ان لم یکن زاده حده بصره[11].

کوری یاکم‌سویی چشم مار پس از دیدن زمرد، قولی است که جملگی برآنند، اما تجربه، چنین چیزی را نشان نمی‌دهد. من خودم در این زمینه بسیار کوشیدم؛ چنان‌که آزمودن آن، بیش از ممکن نبود. من جایگاه مار افعی را با زمرد فرش کردم؛ سپس گردن‌بندی از زمرّد به گردنش بستم و رشته­‌ای از زمرّد در برابر چشمش آویختم، اما پس از نُه ماه [آزمون] در فصل گرم و فصل سرد، دیدم که اگر زمرّد بر میزان بینایی او نیافزوده باشد، چیزی هم از آن نکاسته و آسیبی به آن نرسانده است.

بنابراین، دست‌کم برخی از شرقیان (ایرانیان)، چند قرن پیش از قرن هفدهم میلادی، به بی‌کفایتی روش تجریدی یا تاریخی در مواجهه با واقعیت‌های عینی متفتن و در این‌باره به روش تجربی ملتزم بوده‌اند؛ یعنی سرآغاز این هوش‌مندی، دست‌کم در شرق قرن هفدهم نیست. البته چیستی  علت و عامل گسترش نیافتن این روش میان شرقیان و رسوب روش‌های عقلی و نقلی در آثارشان، پرسشی است که در جای دیگری به آن پاسخ گفته‌اند و موضوع این جستار نیست.

ارجاعات:

[1]. www.khabaronline.ir/news/502892

[2]. Francis Bacon.

[3]. شش‌ضلعی.

[4]. Monthly Journal of the International Association of Machinists, Volume XIII (13), No. 3 from 1901 on p 129.

[5]. Conservatism.

[6]. Social progression.

[7]. Mees, C. E. Kenneth (March 1934), “scientific thought and social reconstruction”, Sigma Xi Quarterly, Vol. 22, No. 1, p. 13-24.

[8]. The Scientific Research Honor Society.

[9]. برای نمونه، ر.ک: رسول جعفریان، «قصه‌ای درباره سقوط اندلس و انعکاس آن به عنوان تاریخ در ایران؛ تبارشناسی طرح مسئله اندلس در کتاب‌های فارسی از سال 1330 تا 1396 خورشیدی»، مقالات و رسالات تاریخی، شماره 5، فروردین 1397.

[10]. محمد بن‌یحیى بن‌زکریا رازی، الحاوی، تصحیح محمد محمد اسماعیل، ج 7 (جزء 20، بخش 595)، ص 3117.

[11]. محمد بن‌احمد بیرونی خوارزمی، الجماهر فی الجواهر، تحقیق یوسف الهادی، ص 272.

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. علیرضا کلانتری

    خوب است آقای جعفریان پاسخ بدهند

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.