صلح انتخابی سخت برای رسیدن به مصالحی بزرگ است
در گفتوگو با رضا احمدی
محمدعلی خرمی: صلح امام حسن علیه السلام یکی از بحث برانگیزترین وقایع تاریخ اسلام است؛ به ویژه اینکه این صلح پیش از واقعاً عاشورا و نبرد خونین فرزند دیگر علی بن ابی طالب علیه السلام با فرزند معاویه و جانشین او رخ میدهد. عدهای از اهل سنت این دو رویکرد متفاوت از دو فرزند امام علی علیه السلام را به ویژگیهای شخصیتی آنان گره میزنند اما شیعه معتقد است اگر امام حسین علیه السلام هم به جای امام حسن علیه السلام بود دقیقاً همان اقدام را انجام میداد و بالعکس. اما چرا امام حسن علیه السلام صلح را پذیرفت و چه شد که او با معاویه صلح کرد؟ همزمان با 26 ربیع، سال روز صلح امام حسن علیه السلام با معاویه با «رضا احمدی» کارشناس تاریخ و از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه به گفتوگو نشستیم. این استاد دانشگاه مفید قم معتقد است باید صلح امام حسن را بر اساس مکتب «نهادگرایی» تحلیل کرد.
تحلیل شما از علل صلح امام حسن با معاویه چیست؟
در صلح امام حسن با سه گروه روبرو هستیم، امام حسن علیه السلام، معاویه و یاران امام؛ نگاه معاویه یک نگاه نژادی و قومی است که بحث را به دعوای دویست ساله تاریخی بین بنی هاشم و بنی امیه میبرد تا از پس آن بتواند به منافع شخصی خود برسد.
در طرف دیگر این ماجرا بعضی از یاران امام حسن هستند که آنان هم نگاه منطقهای دارند. در جامعه اسلامی صدر اسلام یک امارت در کوفه و امارت دیگر در شام داریم. یاران امام حسن از این نگاه به موضوع نگاه میکردند که سلطه شامیان را نپذیرند.
اما نگاه امام حسن با نگاه هر دوی این گروه متفاوت بود. حضرت نگاه احساس وظیفهای و مسئولیت دینی و اجتماعی به این موضوع داشت.
در این صلح چالش این سه گروه است.
در سال 41 که مردم با امام حسن بیعت کردند، مبنای آنها در بیعت کتاب خدا و سنت رسول بود. اما سعد بن قیس از سرداران بزرگ سپاه امام، یک شرط دیگر را برای بیعت اضافه میکند و آن جنگ با معاویه است. بیعت با امام با این شرط انجام میشود اما از این بیعت تا صلح حضرت حدود 5 ماه طول میکشد. 40 هزار نفر با حضرت بیعت میکنند.
اما چطور شد که در این چهارماه و در هنگام تجهیز سپاه تغییر تاکتیک میدهد؟
برای جواب این پرسش باید از دید مکتب نهادگرایی مسئله را تحلیل و به این موضوع نگاه کرد. بر اساس این مکتب اتفاق امروز، در فردا تأثیر میگذارد و نهادها بر کنشها و عملکردهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی تأثیر میگذارند. نهادهای دیروز بر تصمیم امروز تأثیر میگذارند.
اتفاقهایی که در زمان حضرت امیر المومنین افتاد بر صلح امام حسن تأثیر گذاشت و نقطه تعیین کننده صلح همینجا است. چطور میشود که مردم جنگ با معاویه را شرط بیعت میدانند؟ حضرت علی ع سال 35 هجری و پس از کشته شدن عثمان با انتخاب مستقیم صحابه در مدینه به خلافت رسید و این خلافت حدود 5 سال طول کشید که در این مدت حضرت یک روز هم روز خوش نداشت. چون او هم وارث یک جامعهای بود که در گذشته شکل گرفته بود. در 23 سال قبل از حکومت حضرت، روابط اجتماعی به گونهای سامان داده شد که نهایتاً به شورش و انقلاب منجر شد. ثمره این انقلاب حکومت حضرت است. نسلی که در این 23 سال شکل گرفته، نسلی زیادی خواه، امتیاز طلب، رانتخوار و ثروت طلب است. چرا که در این 23 سال ثروت زیادی از طریق فتح ایران و مصر و شام به صحابه رسیده است. در زمان خلفاء هرکدام از صحابه از امتیازات ویژه و ثروت عظیم برخوردار شدند؛ بیشترین یارانه به عایشه میرسید. اینقدر این ثروت زیاد شد که وقتی عبدالرحمان بن عوف، از دنیا رفت میخواستند طلاهای او را بین وارثانش تقسیم کنند با تبر طلاها را تقسیم کردند. نسلی که در این ثروت تربیت شده زیر بار علی ع نمیرود. لذا حضرت دچار جنگ سه گانه شد. اول جنگ جمل به حضرت تحمیل شد. در طرف مقابل حضرت همسر پیامبر و طلبحه و زبیر از صحابه برجسته ایستادهاند. زبیر پسرعمه حضرت است. هنوز غبار این جنگ نخوابیده که چنگ صفین تحمیل میشود و جمعیت عظیمی درآن کشته میشود. و بعد هم جنگ نهران را داریم. در سال 38 که نبرد صفین تمام میشود و سخن از مذاکره بین طرفین میشود، اما معاویه کار را رها نمیکند و شورش و غارت سراسری را شروع میکند. به مکه، مدینه، یمن حمله میکند و بصره را هم میگیرد. علی ع فقط حاکم کوفه است. حضرت بارها از یاران خود مینالد. چون کسی دیگر حاضر به همراهی نیست. هزاران نفر کشته شدهاند. چندین هزار نفر که سرپرست ندارند، روی دست حکومت مانده است. حالا امام حسن وارث این شرایط است. مردم کوفه تحت یک شرایط احساساتی با امام بیعت میکنند. بعد از این اتفاق باید برای نبرد با معاویه آماده میشدند. امام حسن وارث یک حکومت از هم پاشیده است. پدر او یک روز خوش نداشته است. معاویه تا نزدیک کوفه آمده و هیچ کسی دیگر حاضر به همراهی برای ایستادن در مقابل معاویه نیست. این نشانهها نشان میدهد که این جامعه یک جامعه خسته است و بیش از این توان ندارد.
طبیعتاً باید در طرف مقابل هم با یک جامعه خسته روبهرو باشیم و این تأثیر باید در مردم شام هم وجود داشته باشد.
شام دچار درگیری داخلی نشد و جنگ هیچ وقت به درون شام نرسید. لشکر بیرون از شهر میجنگیده و بر میگشته است. اما معاویه جنگ را به دروازههای کوفه کشانده است. بصره و مدینه و مکه و یمن را فتح کرده است. از طرفی فرهنگ شام با کوفه متفاوت است. مردم شام تحت تأثیر یونانیان و رومیان بودند. اما آنها مردم آرامیاند که زبانشان عربی است و 40 سال معاویه بر آن شهر حاکم بوده و هرطور که خواسته ذهنیت آنها را شکل داده است. اسلام آنها با تفسیراسلام معاویه است. اما در جامعه کوفه تشتت قومی و نژادی وجود دارد. این شهر بافت قومی و قبیلهای متفاوت دارد. 4000 ایرانی آنجا هست. از یمن، مدینه مکه ساکن هستند. شهری است پادگانی و پیشینه تاریخی چندانی ندارد و مدیریت این شهر خیلی مشکل است.
یعنی شما این احتمال را مطرح میکنید که با ادامه منازعات کوفه سقوط میکرد؟
اصلاً کوفه در زمان امام حسن علیه السلام از دست رفته بود. این احتمال وجود داشت که حتی در زمان حضرت امیر علیه السلام حکومت کوفه از دست برود. در کوفه یک بی تفاوتی عمومی شکل گرفته بود و اصلاً مردم حاضر به کمک نبودند. بافت ارتش هم قبیلهای بود. قبیله مردمش را برای جنگ جمع میکردند. وقتی جنگ شکل میگرفت تولید و اقتصاد میخوابید. کشته شدگان و مجروحان پشتبانی نداشتند. ثروت جامعه اسلامی هم در زمان گذشته به باد رفته بود. اثری از ثروت و غنائم نبود.
از طرفی معاویه با یک برنامه ریزی شیطانی جاسوسان زیادی را وارد کوفه و لشکر امام کرده است. زر سرخ داشت که هر کسی را فریب میداد. خزانه کوفه در طول جنگها خالی شده اما خزانه معاویه سرشار از ثروت است.
امام حسن از کوفه حرکت میکند که به برای تجهیز نیروها به مدائن برود. پدر مختار حاکم مدائن بوده است. حضرت میخواهد نیروهای مدائن را با خود همراه کند و به طرف شام بروند. از اینجا که حرکت میکنند. قیس بن سعد فرمانده لشکر میشود. حضرت به این جمع بندی میرسد که عبیدالله بن عباس برادر ابن عباس فرمانده جنگ بشود. او فرمانده لشکر 12 هزار نفری میشود. معاویه با تک تک سران قبائل فرمانده هان رابطه برقرار کرده بود. برای آنها پول میفرستد و اطلاعات را میگیرد. پول زیادی را برای عبیدالله بن عباس می فرسد. عبیدالله از لشکر امام با چند هزار نیرو فرار میکند و به لشکر معاویه میپیوندد.
امام سخنرانی میکند که من نمیخواهم چیزی را که شما دوست ندارید بر شما تحمیل میکنم لذا صلاح در این است که نبردی در سال 35 شروع شده امروز ترک بشود. همانجا به امام حمله میکنند. امام جزء صلح چه کاری میتواند بکند؟ ما فکر میکنیم جنگ قهرمانی است، صلح سختترین انتخاب است. لذا رهبری نام اثر خود درباره صلح امام حسن را «پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ» میگذارد.
امام حسن وقتی وقت صلح را مطرح میکند مؤمنین ترین یاران او در مقابلش میایستند و تعابیر بسیار زشتی را نثار او میکنند. صلح یک انتخاب تلخ و بسیار سخت برای به دست آوردن مصالح بزرگتر است. اگر جنگ ادامه پیدا میکرد همین چند شیعهای هم که بود از بین میرفتند. دیگر اینجا مقاوت معنا نداشت. امام اهل ترس نبود. امام میدانست که اگر اینجا صلح را انتخاب نکند و همه آن تلخ کامیها را تحمل نکند، نسل آینده تشیع از بین میرود و جامعه مسلمین دچار اضمحلال میشود. در پشت دروازههای شام رومیان برای حمله به جهان اسلام صف آرایی کرده بودند. در این شرایط وظیفه امام مسلمین نگاه به منافع و مصالح حال و آینده است.
آثار اجتماعی و اقتصادی جنگ فاجعه بار بود. لذا امام حسن به دنبال انجام وظیفه الهی است.
امام میتوانست حکومت را واگذار کند اما بیعت نکند.
وقتی امام حسن صلح را پذیرفته یعنی از حق خود به خاطر مصالح مسلمین واگذاشته و حاکمیت معاویه را پذیرفته است. چون مصالح عمومی از منظر از مهمتر از شماتت دوستان است. امام حسن شخصیتی نیست که بگوید من صلح نمیکنم حتی اگر به نابودی یک امت کشیده شود.
امام حسین ع هم از مکه و مدینه خارج شد تا به مردم آسیب نرسد. امام حسن هم «حقنا لدماء المسلمین» اما چرا بیعت؟
بیعت یک امر طبیعی است و نمیتوانی منکر آن شوی. اینجا یک بحث کلامی پیش میآید که به آن ورود نمیکنم.
پس به نظر شما راهکار اولیه امام در برابر معاویه صلح نیست.
نه؛ اصل بر صلح نبود. امام تسلیم مصالح امت شده است و دین و دنیای. را در نظر دارد. مرحوم سید رضای صدر میگفت وقتی امام گفت: فزت برب الکعبه و مسیر قبلی ادامه داشت کار به جایی میکشید که ممکن بود حتی حضرت را در کوفه دستگیر کنند.
وقتی برای مباحث تاریخی، مباحث کلامی میسازیم کار سخت میشود. امام حسن با صلح حرکتی قهرمانانه کرد تا سرنوشت جامعه و امت مسلمان به نابودی و انحطاط منتهی نشود.
گروهی معتقدند صلح امام فریبکارانه بوده و اگر امام قدرتی به دست میآورد دوباره علیه معاویه قیام میکرد.
صلح در جنگ یا برای این است که در اوج قدرت یا حالت ضعف، امتیاز بیشتری بگیری و نجنگی یا برای این است که شما در موضع ضعف هستی و صلح را به عنوان تاکتیک انتخاب میکنی تا خود و جامعه را حفظ کنی. امام صلح نکرد که حکومت را تحویل معاویه بدهد. امام راهکاری بهتر از صلح نداشت. اما در مسیر قواعد حاکم بر جهان حرکت میکند. این نیست که امام نیرو نداشته باشد و بدون داشتن زیرساختها با امداد غیبی پیروز شود. امام حسن چون شرایط را خوب نمیبیند صلح را میپذیرد و حکومت را واگذار میکند.
چه بسا اگر معاویه خلاف شروط عمل کرد امام بیاید جلو او بایستد اما این برای شرایطی است که امام نیرو، تاکتیک و برنامه داشته باشد.
پس آن شرایطی که به امام علی تحمیل کردند، امام حسن مجبور به صلح شد و امام حسن برای جلوگیری از اضمحلال جامعه تن به صلح میدهد. این تصمیم را امام را در طول چهارماه یعنی از بیعت تا رسیدن به مدائن میگیرد.