بحران هویت اکتیویستها در ایران
کنشگری فعال در عرصه فرهنگ و اجتماع چه در داخل و چه در مقیاس جهان اسلام، امری است که در دهههای اخیر در حال پوست اندازی و نشان دادن ابعاد جدیدی از خود در جامعه ایران است.
و این فرآیند در حالی طی میشود که همچنان برای توده مردم و همچنین دستگاههای حاکمیتی چنین پدیداری، ناشناس و موهوم به نظر میرسد تا جایی که میتوان گفت فعالان فرهنگی و بین المللی ایران علاوه بر مصائب مختلفی که بر سر راه تلاش برای آرمانهای خود دارند از ام المصائبی با عنوان «بحران هویت» در جامعه خود نیز رنج میبرند.
بحران هویت کنشگران فرهنگی در ایران آنگاه بیش از همه رخ مینمایاند که در هیچ کدام از نهادهای اجتماعی اعم از خانواده، مدرسه، حوزه علمیه، دانشگاه و یا ساختارهای حکومتی، اساساً تعریفی برای «کنشگری فرهنگی» یا عناوین مشابهی همچون: «کنشگر بین الملل»، «فعال فرهنگی» یا اصطلاحاً «اکتیوی است» وجود ندارد.
به عبارت دیگر جامعه و مفروضات ذهنی افراد همچنان مشغلهای با عنوان «کنشگری فرهنگی» را به رسمیت نمیشناسد. این امر البته با ضعف رسمیت بخشی به مؤسسات مردم نهاد (NGOs) چه در قانون اساسی و چه در نهادهای دولتی و حکومتی و رسانههای متبوع بی ارتباط نیست.
امری که در عموم کشورهای جهان (حتی ضعیفترین کشورها به لحاظ توسعه یافتگی و اقتصاد) امری پذیرفته شده و دارای جایگاه مشخص، تعاملات اقتصادی مشخص و حقوق اجتماعی مشخص میباشد، لیکن در ایران اسلامی همچنان محلی از اعراب ندارد.
اما کنشگری اجتماعی که امروز در قالبهای متعددی همچون عدالت خواهی سیستمی، فعالیت خودجوش فرهنگی و دینی، فعالیتهای خودجوش فرهنگی و اجتماعی فرامرزی، فعالیتهای خودجوش زیست محیطی و فعالیتهای متمرکز بر محرومیت زدایی و امور خیریه تجلی یافته است به چه معناست؟
لغت نامه آکسفورد واژه «اکتیویسم» را «سیاست یا عملکردی با استفاده از مبارزات جدی برای ایجاد تغییرات سیاسی یا اجتماعی» معنا مینماید. لغت نامه عامیانه نیز آن را «عملی عمدی که برای ایجاد تغییرات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی یا محیطی توصیف شود و در حمایت یا مخالفت با یک طرف یک بحث اغلب جنجالی» تعریف مینماید.
به عبارت دیگر از آنجا که جنبشهای اجتماعی و مردمی در طول تاریخ بشر بیشتر شناخته شده هستند میتوان کنشگری اجتماعی را با استخدام متغیر «جنبش اجتماعی» آسانتر تعریف نمود و عرضه داشت: «کنشگری اجتماعی ابزاری برای نیل به جنبشهای اجتماعی است.»
کنشگری اجتماعی در واقع نشان میدهد که مردم با ارتباطات موجود میان خود و بدون دخالت حاکمیت چگونه میتوانند خود را سازماندهی کنند، چگونه میتوانند در اعتراضات شرکت کنند و چگونه میتوانند در تصمیمات مرتبط با زندگی اجتماعی خود و دیگران مؤثر باشند.
کنشگری اجتماعی تقریباً در تمام جوامع و سیستمهای سیاسی همواره وجود داشته است، اما هرگز مورد توجه کافی مورخان، دانشمندان علوم اجتماعی یا دانشمندان علوم سیاسی قرار نگرفته است.
در کم و کیف کنشگری اجتماعی نیز میتوان دستههای مختلفی ارائه نمود که از نوشتن نامهای سرگشاده توسط یک نفر آغاز شده و تا تظاهرات میلیونی مردمی طیف و تنوعی رنگارنگ را ارائه مینماید. اما نوعاً میتوان کشنگری را در ساحتهای ذیل دسته بندی نمود:
مطالبه راه حل برای مشکلات موجود از طریق اتخاذ مواضع اعتراضی در قبال سیاستهای موجود که شامل اقدامات کوتاه مدت مانند اعتصاب، اعتراض و تظاهرات است.
انجام فعالیتهایی که خود را از طریق ایجاد آلترناتیوهایی در برابر سیستم موجود و از طریق ایجاد شیوههای جدید رفتار اجتماعی معرفی مینماید.
انجام فعالیتهایی برای ایجاد گزینههای جدید در ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه مانند آنچه در تعاونیهای کارگران و غیره اتفاق می افتد.
کنشگری انقلابی که مربوط به تغییر اساسی در ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه و نهادهای مهم آن است.
مارول جی (1992) جامعه شناس و استاد دانشگاه نیویورک از معدود کسانی است که به تئوری پردازی امر فعالیت اجتماعی اهتمام داشته است او «کنشگران اجتماعی» را چنین تعریف میکند: «افرادی که به اندازهای یک مساله برایشان جدی است و اهمیت دارد که حاضر هستند متحمل هزینههای قابل توجهی شوند اما برای رسیدن به اهداف خود از پای ننشینند.»
آری هزینه کردن از خود و از مال خود و از زبان خود جزء لاینفک کنشگری اجتماعی است. و این در جهان معنایی اسلام «جهاد» در ادبیات مسیحیان «کروسید» و در ادبیات عصر مدرنیته و در بحبوحه تلاشهای اقلیتهای مستضعف برای احقاق حقوق شهروندی و غیر شهروندی خود، «اکتیویسم» نامیده شد.
کنشگر فرهنگی نماینده مردم و صدای مطالبات مردمی است که گاها فایدهای بر بلند کردن صدا مترتب ندیده و گاهی راه و روش آن نمیدانند و گاهی هم حس و حال پیگیری مطالبات را به هر دلیلی ندارند. کنشگری فرهنگی پر کننده خلاء میان مردم و حاکمیت است.
اما کنشگری در ایران با توجه به خلاء های ساختاری و فرهنگی – بدان جهت که حتی در فرهنگ عامه مردم هم چنین عنوانی به رسمیت شناخته نمیشود – هیچ گاه به عنوان یک «شغل» مطرح نبوده است. هرچند گاهی شغلهایی بودهاند که توانستهاند در خدمت و راستای فعالیت کنشگران فرهنگی قرار گرفته و ممر درآمد آنها گردند.
اما علیای حال، آنچه برای ایشان اصالت داشته است نه درآمد و جایگاه شغلی که اهداف و آرمانهایی بوده است که ایشان را به این راه و به این سمت و سو کشانده است.
در سوی دیگر البته همچون تمام استثنائات انقلابی تاریخ که دچار وساوس نفسانی شده و انقلابی بودن را سکویی برای رسیدن به مطامع دنیوی قرار دادهاند در ورطهٔ کنشگری نیز از این دست استثنائات بوده و هست.
اما اصل بر آن بوده است که فعالان فرهنگی و اجتماعی عطای کارمند شدن را به لقایش بخشیده و از محیط رخوت آلود کارمندی علیرغم تمام امتیازات مادی و اجتماعی آن و علیرغم فرصتهای زیاد خود را به دور داشتهاند و این خود به تنهایی مصائبی را به آنها تحمیل نموده است و اصل بر آن بوده است که «مردم» اعم از خیرین و متمولین و یا مردم عادی در همه کشورهای دنیا با توجه به فهمی که از فعالیتهای کنشگران داشته و آن را به سود و در راستای رسیدن خود به مطالبتشان میدانستهاند همواره حامی و اسپانسر این حرکتها به شمار بیایند. اما در کشور ما فقدان هویت و جایگاه محترم اجتماعی مذکور، راه را بر این مهم نیز مسدود کرده است.
به عبارت دیگر فعال فرهنگی و اجتماعی نمیتواند حامی و اسپانسری برای حرکت خود بیابد چراکه فعالیت فرهنگی و اجتماعی وی اساساً در توده مردم شناخته شده و دارای جایگاه مشخصی نیست. این امر فعالیت فرهنگی را یا به تعطیلی میکشاند و یا محتاج حمایت ارگانهای حکومتی میکند. که در هر دو حالت باید فاتحه آن را قرائت کرد.
دشواریهای این بحران هویتی به این جا ختم نمیشود؛ فقدان فرهنگِ فعالیت فرهنگی در تودهها باقی نمانده و به حاکمیت هم رسوخ مینماید.
حمایت نشدن توسط ارکان قضایی و امنیتی، مصائبی به مراتب سختتر را به این جمعیت جوان و انقلابی تحمیل میکند. نمونههایی همچون برخوردهای حفاظتی و امنیتی با مستندسازان بین المللی، بازخواست نمودنهای مکرر دستگاههای اطلاعاتی از فعالان عرصه وحدت بین المذاهب، برخوردهای امنیتی با فعالان فرهنگی عرصه بین الملل در کشورهای مختلف توسط سفارتها، دستگاههای نظامی و اطلاعاتی و حتی رایزنیهای فرهنگی! همه و همه منتشر کننده سیگنالهایی مخرب برای این قشر است.
سیگنالهای دریافتی این چنینی بدان معناست که مجموعه عوامل حاکمیتی از یک سو و فرهنگ عامه از سوی دیگر در قرن اخیر و بعد از ظهور دیوان سالاری تا به امروز، قشر جوان و مطالبه گر را به سمت تخدیر و رخوت کارمندی با فشار زیادی هل میدهد تا درب قطار بی تفاوتی هرچه زودتر بسته شده و از «شر» سر و صدای زیاد و مزاحمتهای مداوم این قشر خلاصی یابند.
حال آنکه بردگی و زندگی گوسفندی نه تنها مطلوب آموزههای اسلامی نبوده است بلکه جامعه را نیز با منقطع و ناامید نمودن بدنه مردمی از حاکمیت، رو به اضمحلال می راند.
اساساً نگاه به کنشگری اجتماعی به مثابه یک «شرّ اجتماعی» ریشه در گرفتار شدن نهادهای انقلابی ایران پس از انقلاب، به تار عنکبوت دیوان سالاری دارد که فامیل بازی، اقتدارگرایی و اعطای امتیازهای ویژه به افراد صاحب جایگاه قدرت، عدم پذیرش نقطه نظرهای مخالف، گریز از مسئولیتها، سطح پایین آینده نگری، پارتی بازی، احساسی و هیجانی عمل کردن.
ارکان تشکیل دهنده فرهنگ حاکم بر آنها به شمار میآید و خود بحثی مجزا میطلبد که از حوصله این مقال خارج است. حال آنکه در ایران اسلامی علیرغم نیاز همواره «اتصال حاکمیت به بدنه مردمی» که آن را «در صحنه بودن مردم» اعتبار میکنند، مع الاسف پس از پیروزی انقلاب که الحق و الانصاف شکوه و عظمت قدرت سازماندهی مردمی توسط مردم را در قرن اخیر به نمایش گذارد.
این حرکتهای خودجوش اصلاحی و اعتراضی را به غلط پایان یافته تلقی نموده و گویی پیروزی انقلاب اسلامی (که خود عبارتی غلط انداز و رهزن است) سوت پایانی بر کنشگری فرهنگی قلمداد شد و از آن پس هر حرکت اصلاحی و اعتراضی توسط سازمانهای امنیتی جزم گرا اقدام علیه امنیت ملی تلقی گشت.
این در حالی است که امام عظیم الشان و رهبر معظم انقلاب به عنوان تئوری پردازان و رهبران حقه این انقلاب همواره بر لزوم جوشش مردمی و مطالبه گری اقشار گوناگون بخصوص جوانان تاکید داشته و «جمهوری» اسلامی را سوای مردم ترکیبی نامانوس و بی معنی میدانستهاند.
حال آنکه دستگاههای بروکراتیک امنیتی این حضور در صحنه را که از مهمترین مقوم های انقلاب اسلامی بوده است تنها در کلیشهای خبری و تنها در انتخاباتها و یا راهپیماییهای سالیانه محدود نمودهاند.
علیای حال برای جماعت فعال فرهنگی و اجتماعی پیروزی انقلاب نه سوت پایان که اعلان آغاز جنگی سخت و پر فراز و نشیب برای اعتلای کلمه حق بوده است. «ما هدفمان بالاتر از آن است. ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم.
ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الّا الله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم. پسای نیروهای مردمی، هرگز از دست دادن موضعی را با تأثر و گرفتن مکانی را با غرور و شادی بیان نکنید که اینها در برابر هدف شما به قدری ناچیزند که تمامی دنیا در مقایسه با آخرت.» (صحیفه امام خمینی – جلد 21 – صفحه 88)