اتوپیای افلاطون و ناخرسندیهای آن
کتاب «جمهوری» افلاطون تلاش میکند در آغاز پاسخی به این پرسش پیدا کند: «عدالت چیست و آیا عادل بودن مفید است؟»
ادبیات و فلسفه مملو از بینشهایی درباره مدینه فاضله است که توسط اندیشمندان با چارچوبهای مختلف ایدئولوژیک تهیه شده است. برخی از این ایدهها مبتنی بر سیستمهای اقتصادی جایگزین هستند.
برخی از آنها متناسب با دیدگاه خاصی از روانشناسی انسان طراحی شدهاند؛ برخی دیگر امیدوارند که با طبیعت هماهنگی پیدا کنند.
تقریباً همانند هر زمینه دیگر از فعالیتهای فکری، تمامی آنها وامدار افلاطون هستند که اولین بار دست به چنین کاری زد. کتاب «افلاطون» نخستین اثری است که به ایده جامعهای آرمانشهری میپردازد.
«جمهوری» که بخشی از آن تمثیلی بوده و بخشی پیشنهادهای سیاسی را مشروعیت میبخشد و بخشی نیز سیستمهای موجود را به نقد میکشد، اشاره به شهری ایدهآل دارد. متاسفانه، آنگونه که در ادامه خواهیم دید، هیچ آدم عاقلی حاضر نیست در چنین جامعهای زندگی کند.
قرار دادن مردم هوشمند بر سر کار
بیشتر آثار ادبی آرمانشهری با تلاش برای پاسخ به این پرسش شروع میشود: «جامعه ایده آل چیست؟» کتاب «جمهوری» افلاطون تلاش میکند در آغاز پاسخی به این پرسش پیدا کند: «عدالت چیست و آیا عادل بودن مفید است؟» این پرسش بسیار مهمی است و افلاطون با قیاس از طریق شخصیت اصلی خود سقراط به آن پاسخ میدهد.
او پیشنهاد میکند که عدالت در شهر ایدهآل مانند عدالت در یک شخص است و با درک عدالت در مقیاسی بزرگ و قابلدید میتوانیم آن را در ابعاد کوچکتر درک کنیم.
این شهر که «کالیپولیس» خوانده میشود از سوی فلاسفه ـ پادشاهان اداره میشود. این حکمرانان که براساس خرد و فرزانگیشان برگزیده شدهاند، پیش از به دست گرفتن کنترل شهر 50 سال آموزش میبینند.
آنها با درگی از خیر، عدالت و نحوه دستیابی به آن دارند، شهر را به سمت صلح و سعادت سوق میدهند.
با مردان و زنان بهطور مساوی رفتار خواهد شد، چراکه افلاطون دلیلی نمیبیند که هر دو جنس نتواند قادر به انجام آنچه دیگری میتواند در حد معقول انجام دهد نباشد.
تمامی کودکان آموزشی ارزشمند متناسب با استعدادهای طبیعیشان داده میشود. همه اینها در جهت ایجاد بهترین شهر ممکن، با خوشبختی، فضیلت و هماهنگی بالا است.
به نظر عالی میرسد! چطور کار میکند؟
این جامعه از طریق شماری قوانین و مقررات دیکتاتورمآبانه عملکرد مییابد که سازوکار شهر را در مقام یک کلیت حفظ کرده و توجه کمی به خواستههای مردم دارد. جزئیات مربوط به این سازوکار چندان مطرح نشده اما بهقدر کافی حرف برای گفتن هست.
این شهر بر مبنای یک سیستم سراسر طبقهای و کاستمحور پیش میرود که هیچ جنبش اجتماعی برای بزرگسالان در آن ممکن نیست. با این همه، کودکان آنان ممکن است بر اساس نحوه تحصیل در مدرسه ارتقا یا تنزل درجه پیدا کنند.
طبقه نگهبان و جنگجو که بر شهر حکومت کرده و از آن دفاع میکند فاقد هرگونه مالکیت شخصی خواهد بود، اما به لطف مالیاتی که از طبقات فرودستتر دریافت کرده در اقامتگاههای عمومی و اشتراکی زندگی میکند. تمامی حاکمان از این طبقه انتخاب میشوند.
حالا که بحث بچهها مطرح شد، خانواده دیگر بهعنوان واحدی یکتا وجود نخواهد داشت و درعوض دولت تربیت فرزندان را که حاصل ازدواجهای اجباری حکومت هستند عهدهدار خواهد شد.
همچنین یک سیستم بهنژادسازی نیز در کار خواهد بود که به کشتن کودکان برآمده از «والدین فرومایه» یا نوزادان «ناقص» میپردازد. برای اطمینان از اینکه والدین از دسته پایین، خون طبقات بالاتر را آلوده نمیکنند، از قرعهکشیهای دستکاریشده استفاده میشود.
برای اطمینان از اینکه حقیقت محترم شمرده شود، همه شاعران تبعید میشوند. تمامی آثار فرهنگی، از نمایشنامهها گرفته تا قصههای هنگام خواب، تنها باید از سوی حکمرانان تأیید شوند. طبیعتاً صرفاً این حاکمان هستند که میتوانند «حقیقت» را درک کرده و آن را از تقلیدهای بیارزش تمییز دهند.
حیات سیستم بر مبنای «دروغی شرافتمندانه یا مصلحتآمیز» امکانپذیر میشود که براساس آن به عامه مردم اطمینان داده میشود که انواع مختلفی از روح در کار است.
پادشاهان فیلسوف روحی طلایی دارند و مشاوران و جنگاورانشان روحی نقرهای؛ کشاورزان، کارگران و صنعتگران به شکلی متافیزیکی از برنج و آهن ساخته شدهاند.
این دروغ همچنین شامل این نکته میشود که اگر افراد با جوهر اشتباه کنترل را در دست بگیرند، همهچیز از هم خواهد پاشید. راستی، افلاطون پیشنهاد میکند که این ساختار نیز مشابه تمامی رژیمهای سیاسی محکوم به شکست است.
به نظر جالب میآید، مگر نه؟
کارل پوپر که در چندین اثرش به استبداد اعتراض کرده است، معتقد بود که ایدههای کتاب «جمهوری» بارها جدی گرفته شده است.
پوپر با التزامش به این ایده که مهندسی اجتماعی نهتنها ممکن بوده بلکه مطلوب نیز هست و تا زمانیکه سیاست به سمت و سوی منافع عینی سوق داده شود همهچیز مجاز است، معتقد بوده که «جمهوری» ذهنیتی بود که در پس جنبشهای استبدادی قرن بیستم قرار داشت.
برتراند راسل، از دیگر منتقدان اثر افلاطون، استدلال کرد که هدف «جمهوری» این بوده این آرمانشهر بهعنوان جامعهای جدی گرفته شده که میتواند در یونان باستان اجرایی شود. شواهد گوناگونی این نکته را تأیید میکند.
گزافه نیست بگوییم که بسیاری این ایده را در مراحل گوناگون جدی گرفتهاند. هر آرمانشهری مبتنی بر پیشفرضهایی است درباره مردم، جوامع، عدالت و مفاهیم دیگر برخی ممکن است آن را جنجالی بپندارند.
2000 سالی که از زمان نگارش این اثر افلاطون گذشته است، تمامی گفتههای او از دیگر صحیح شمرده نشده و بیمعنا تلقی میشود. در نتیجه، شهر بیعیب و نقص او امروزه برای هولناک به نظر میرسد.
با این همه، بحثی که بر سر این شکل گرفت که آیا کالیپولیس افلاطون ایدهآل است، عملی یا حتی ممکن، درک ما از اخلاق و فلسفه سیاسی را طی قرون شکل داده است.
از اینها گذشته، باید از خود بپرسیم که چرا زمانی که با آلترناتیوی مواجه میشویم که گفته میشود جامعهای بهتر را ارائه میدهد، به آزادی، دموکراسی و اطلاعات گاه اشتباه علاقه میورزیم. همانند همیشه، به افلاطون بدهکار هستیم، حتی اگر فسلفهاش را سراسر رد کنیم.