حقوق بشر الزامی جهانی برای حفظ کرامت انسان است
سید علی میرموسوی
عضو هیئت علمی دانشگاه مفید گفت: روح حاکم بر حقوق بشر مبتنی بر کرامت انسان و نفی تبعیض است، یعنی حقوق بشر برای احترام به کرامت انسانی و نفی تبعیض پایهگذاری شده و هنجارهای آن در عرف بینالملل الزامآور است.
۷۲ سال از زمان تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در ۱۹۴۸ میگذرد و در این سالها یکی از مهمترین موضوعات محوری در عرصه بینالمللی، بحث پذیرش دولتها و پایبندی آنها به حقوق بشر جهانی است.
با اینکه حقوق بشر اعلامیه و قراردادی اجتماعی است، همچنان این اعلامیه و مفاد آن منتقدان و مخالفان زیادی دارد، اما در مجموع بیشتر ملتها و دولتهای جهانی این اعلامیه را بهعنوان اصل جهانی پذیرفتهاند و برخی از کشورها نیز درباره مفاد آن ابهام دارند.
به مناسبت ۱۰ دسامبر که به نام روز جهانی حقوق بشر نامگذاری شده است، خبرنگار ایکنا اصفهان درباره ماهیت حقوق بشر و جایگاه آن در بین ملتها و تفاوت آن با حقوق بشر اسلامی با سیدعلی میرموسوی، پژوهشگر دینی و اندیشه سیاسی و عضو هیئت علمی دانشگاه مفید گفتوگویی داشته، که متن آن را در ادامه میخوانید:
دو مفهوم «حق» و «بشر» در حقوق بشر چگونه معنا و تفسیر میشود؟
این بحث را با نگاهی به ارزش و اهمیت اعلامیه جهانی حقوق بشر آغاز میکنیم. تدوین و تصویب این اعلامیه، آغاز دورهای جدید در روابط دولت و مردم، احترام به کرامت انسانی و شکلگیری گفتمان جهانی حقوق بشر است و از این نظر، رخداد بسیار مهمی محسوب میشود.
در پیمان وستفالی که در ۱۶۴۸ انعقاد یافت، حاکمیت دولتها به رسمیت شناخته شد و در طول سه قرن، دولتها نوعی حاکمیت مطلق را در قلمرو خود تجربه کردند، ولی اعلامیه جهانی حقوق بشر که در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ یعنی سه قرن بعد تصویب شد، حقوق افراد را در برابر دولتها به رسمیت شناخت و قلمرو حاکمیت دولتها را محدود کرد و از این نظر، همانطور که برخی مثل «ایگناتیف» گفتهاند، نوعی انقلاب حقوقی، دفاعی و اجرایی در عرصه دفاع از کرامت انسانی رخ داد.
بحث از حقوق بشر با بحث از چیستی حق و چیستی بشر آغاز میشود. واژه حق به دلیل کاربردهای گوناگونی که داراست، معانی متفاوتی دارد و در ادبیات دینی و حقوقی، کاربردهای زیادی را دربرمیگیرد.
به همین دلیل، در تعریف حق باید به ابعاد متفاوت آن توجه داشته باشیم. از این نگاه میتوان دو مفهوم «to be right» و «to have right» یعنی حق بودن و حق داشتن را از هم تفکیک کرد. حق بودن معنای درست بودن یا ثابت بودن یا وجود داشتن را میدهد.
در گفتمان حقوق بشر، حق داشتن مهم است. از این نظر، مفهوم اخلاقی و حقوقی حق تا حدودی با هم تفاوت دارند. «وزلی هوفلد»، قاضی و فیلسوف حقوق آمریکایی در اوایل قرن بیستم بود که در کتاب بسیار بااهمیت «مفاهیم بنیادین حقوقی» تعریفی از حق قانونی ارائه داد، که به نظر میرسد در خصوص حق اخلاقی نیز تا حدی میتوان از این تعریف استفاده کرد.
هوفلد معتقد بود که وقتی از حق صحبت میکنیم، هر حق قانونی در قالب این گزاره که الف نسبت به ب حق ج را دارد، قابل طرح است.
در واقع این مفهومی اضافی است که در ارتباط با چند چیز تحقق پیدا میکند؛ کسی که دارای حق است، کسی که حق به گردن اوست و نسبت به حق مسئولیت دارد و چیزی که حق به آن تعلق میگیرد، مثل حق حیات یا حق آزادی یا حق برابری.
این رابطه چهار صورت دارد؛ حق ـ طلب یا ادعا، حق ـ آزادی، حق ـ توانایی و حق ـ مصونیت. این چهار صورت را میتوان با توجه به مفاهیم همبسته یا لازم و متضاد آنها از هم تفکیک کرد.
حق در محدودترین و چه بسا دقیقترین کاربرد خودش بیانگر طلب یا ادعایی است که فرد نسبت به دیگری دارد. این کاربرد با تکلیف تلازم پیدا میکند و از آن جداییناپذیر است، همانطور که حضرت علی (ع) نیز در خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه میفرمایند: «…لَا یجْرِی لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَی عَلَیهِ وَ لَا یجْرِی عَلَیهِ إِلَّا جَرَی لَهُ…؛ آنسان که کسی را بر دیگری حقی است، آن دیگر را نیز بر او حقی خواهد بود».
حق در این معنا با تکلیف تلازم دارد و نقیض آن نیز نداشتن حق است. بسیاری از حقوق بشر از این صنف است، مثل حق حیات، حق آزادی و حق برابری.
دومین معنا که حق به مثابه امتیاز یا آزادی نام دارد، نقطه مقابل تکلیف بوده و با حق نداشتن دیگری ملازم است، برای مثال از حق رانندگی یا حق مسافرت یا حق دوچرخهسواری زنان حرف میزنیم.
اینها بیشتر حق به معنای امتیاز است، یعنی نمیتوان جلوی کسی را که دارای این حق است گرفت و اجازه نداد که حق خودش را استیفا کند. اگر کسی از این حق برخوردار نباشد، در واقع تکلیف دارد و نمیتواند این کار را انجام دهد.
حق به مثابه توانایی به این معناست که شخص دارای حق، قدرت و توانایی برای انجام کاری را دارد، مثلاً وقتی از حق ارث یا حق حضانت یا حق وصیت یا حق ازدواج و طلاق سخن میگوییم، اینها بیشتر به معنای قدرت و توانایی است.
توانایی نقطه مقابل ناتوانی و لازمه آن، مسئولیت است، یعنی دیگری نسبت به فردی که دارای حق است، مسئولیت دارد. در واقع مسئول است که موقعیت قانونی خودش را با اعمال اختیار از سوی صاحب حق تغییر دهد.
این نوع حق همانی است که میتوان به دیگری واگذار یا از آن چشمپوشی کرد، مثلاً وقتی در فقه گفته میشود حق آن چیزی است که قابل فسخ یا قابل انتقال است، حق به مثابه توانایی به کار برده میشود.
حق به معنای مصونیت در برابر مسئولیت قرار دارد و نسبت حق ـ مصونیت با حق ـ قدرت مثل نسبت حق ـ آزادی با حق ـ ادعاست. وقتی فرد از مصونیت برخوردار باشد، دیگر کسی نمیتواند او را کنترل کند.
مصونیت یعنی آزادی فرد از کنترل دیگری و ناتوانی دیگری از نفوذ بر رفتار وی، برای مثال حق تشکیل اجتماعات یا اعتصاب را میتوان نمونهای از این نوع حق دانست.
فرد در پرتو بهرهمندی از این حقوق، از دخالت و کنترل دیگران مصون و آزاد است و مسئولیتی در برابر آنها ندارد. با توجه به اینکه این نوع حق نقطه مقابل حق ـ قدرت است و با نبود آن ثابت میشود، دامنه این حق مثل حق ـ آزادی مصداقهای فراوانی دارد.
در مورد چیستی بشر، مشخص است که مراد از بشر، هر موجود انسانی است. البته در خصوص اینکه از چه زمانی عنوان بشر درباره این موجود به کار میرود، اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را از زمان تولد و برخی دیگر از زمان انعقاد جنین میدانند.
نتیجه این اختلاف یا به تعبیری ثمره این نزاع در بحثهای مربوط به مراقبت و نگهداری از جنین یا سقط آن ظاهر میشود، البته در مورد اینکه بشر همان فردی است که به عنوان انسان متولد میشود، اختلاف نظری وجود ندارد و همه او را بشر میدانند.
با توجه به تعاریفی که در خصوص چیستی حق و چیستی بشر ارائه دادید، آیا میتوان گفت که مفهوم حقوق بشر در ماهیت خود صبغه دینی هم دارد؟
به نظر میرسد حقوق بشر مفهومی عرفی یا عقلایی است و اساساً دینی نیست که در موقعیت تاریخی دوران جدید پدید آمده و در دوران گذشته اساساً اندیشهناپذیر بوده است.
در متون دینی هیچ معادلی برای حقوق بشر وجود ندارد، البته ما رساله حقوق امام سجاد (ع) را داریم، ولی این رساله هیچ ارتباطی با حقوق بشر به معنایی که امروزه مطرح است، ندارد.
حقوق بشر در گفتمان جهانی حقوق بشر تعریف نشده و بیشتر به همان فهم متعارف از آن بسنده شده، در واقع حقوقی است که هر کس عنوان بشر دارد، از آن برخوردار است.
این مفهوم کاملاً جدید محسوب میشود که بر اومانیسم استوار است و اعتقاد به اینکه انسان به صرف بهرهمندی از عنوان بشریت، از حقوقی برخوردار است در گذشته مطرح نبوده است.
انسانها غیر از عنوان بشر، برحسب جایگاه و نقشهایی که در زندگی دارند، میتوانند عنوانهای دیگری مثل پدر، مادر، فرزند، همسر، همسایه، معلم، همسفر و … نیز داشته باشند و به اعتبار هر یک از آنها از حقوقی برخوردارند، به اینها حقوق بشر گفته نمیشود.
حقوق بشر، حقوقی است که برای فرد به صرف عنوان بشر مطرح میشود. در رساله منسوب به امام سجاد (ع)، از آن دسته حقوق سخن گفته شده است، یعنی حقوقی که به اعتبار عنوانهایی غیر از عنوان بشری برای انسان وجود دارد و اینها هیچ ارتباطی با حقوق بشر در معنای جدید آن ندارد.
در متون دینی میتوان ریشههایی پیدا کرد که با مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر همخوانی داشته باشد؟ مثل پژوهشی که مرحوم آیتالله سیدابوالفضل زنجانی انجام دادند و بسیاری از آیات قرآن را استخراج کرده و با مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر انطباق دادند.
بله این کاملاً درست است، یعنی میتوانیم در آموزههای دینی، مواردی را ببینیم که با روح اعلامیه جهانی حقوق بشر کاملاً همراه است و آن را تأیید میکند، ولی اینکه بگوییم مفهومی به نام حقوق بشر به همین شکل و سیاقی که در دوران جدید مطرح است، در متون دینی ما وجود دارد، به نظر میرسد نوعی زمانپریشی است.
حقوق بشر مفهومی مدرن محسوب میشود، ولی همانطور که اشاره کردید، میتوان مبانی آن را در منابع و متون دینی جستجو کرد و نشان داد که دین نیز با آنچه به عنوان حقوق بشر در دوران جدید مطرح است، مخالفتی ندارد.
یعنی قرابت دارد و تأیید میکند؟
بله تأیید میکند، مثلاً حضرت علی (ع) در نامه به مالک اشتر میفرمایند: «…اِمَّا اَخٌ لَک فِی الدِّینِ وَ اِمّا نَظیرٌ لَک فِی الْخَلْقِ، یفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ…؛ رعیت بر دو گروهاند: یا برادر دینی تو هستند، یا انسانهایی مانند تو که خطاهایی از آنان سر میزند» که میتوان به آن استناد کرد یا شعر زیبای سعدی که «بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند».
بنابراین آیات «لا اکراه فی الدین» یا «فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» میتوانند دال بر آزادی بیان و آزادی در دین باشند؟
بله میتوان به مثل این آیات استناد کرد، ولی اینکه بگوییم آنچه به عنوان «Human Rights» در دوران جدید مطرح است، دقیقاً در متون دینی ما وجود دارد، به نظر میرسد که ادعایی سست است.
اندیشمندان اسلامی تا زمانی چنین برداشتی داشتند، ولی به تدریج این برداشتها تغییر یافت و کمکم این دریافت به وجود آمده که این مفاهیم در زمانه و موقعیت تاریخی جدید شکل گرفتهاند.
به جای اینکه بگوییم این مفاهیم عیناً در متون دینی وجود دارد، میتوانیم بگوییم این مفاهیم با آموزههای دینی ناسازگار نیستند، این دو بحث تفاوت دارند.
اگر بگوییم عیناً در متون دینی وجود دارد، به نظر میرسد ادعایی سست است، چون این مفهوم در آن زمان وجود نداشته، به هر حال انسان و جامعه موجوداتی تاریخیاند و در طول تاریخ مدام در حال تحول هستند.
نسل امروز بسیاری از چیزها را تجربه میکند که نسل قبل تجربه نکردهاند و ما چیزی را تجربه میکنیم که پدرانمان تجربه نکردند و همینطور پدران ما چیزی را تجربه کردند که پدران خودشان تجربه نکردند و به همین ترتیب به ۱۴۰۰ سال پیش میرسیم.
چگونه میتوانیم بگوییم در ۱۴ قرن پیش، مفاهیمی که بعد از عصر جدید مطرح شده، وجود داشتهاند؟ با این نگاه نمیتوان همراهی کرد.
چه رابطهای میان اسلام به عنوان یک دین یا ایدئولوژی و حقوق بشر به معنای مصطلح امروزی وجود دارد؟ این رابطه چطور معنا و تفسیر میشود؟
اسلام را باید به مثابه دین در نظر گرفت، ولی اینکه بخواهیم آن را به مثابه ایدئولوژی در نظر بگیریم، الزاماتی پیدا میکند که نمیتوان با آن همراه شد. اسلام یک دین است.
درباره رابطه اسلام با حقوق بشر، دیدگاههای متعددی وجود دارد. برخی معتقدند اسلام با حقوق بشر به طور کلی ناسازگار است و بین اینها نوعی تباین میبینند.
برخی از کسانی که با نگاه روشنفکری غیردینی به این موضوع نظر میکنند، میگویند اسلام دینی منسوخ و مربوط به دورههای گذشته است، ولی حقوق بشر موضوعی جدید محسوب میشود و بنابراین اینطور استدلال میکنند که بین این دو نمیتواند ارتباط و سازگاری برقرار شود.
گروه دوم یعنی روشنفکران دینی معتقدند حقوق بشر در حوزه عقل بشر و امری فرادینی است و قبل از اینکه به بررسی نسبت دین و حقوق بشر بپردازیم، ابتدا باید درباره حقوق بشر به یک جمعبندی مدون برسیم، لذا این دسته از روشنفکران از نوعی دین حقوق بشری سخن میگویند، یعنی دینی که با حقوق بشر سازگار باشد.
علاوه بر این دو جریان، جریان سومی به نام نواندیشی دینی وجود دارد که از دین نوعی فهم سازگار با حقوق بشر ارائه میدهد. اتخاذ موضع در این زمینه، پیوند نزدیکی با بحث رابطه و نسبت اخلاق و دین دارد، زیرا حقوق بشر مبتنی بر مبانی اخلاقی است.
اگر به استقلال اخلاق از دین اعتقاد داشته باشیم و بگوییم دین در چارچوب اخلاق است، تقدم حقوق بشر بر شریعت مطرح میشود. در فقه و شریعت اسلامی و یا ادیان دیگر، احکامی وجود دارد که با حقوق بشر ناسازگار است.
در جهان متکثر کنونی اگر قرار باشد هر دینی تعریف خاص خودش از بشر را مبنا قرار دهد، آن وقت زندگی صلحآمیز و مسالمتآمیز که با احترام به تفاوتها همراه باشد، امکانپذیر نیست.
برخی نیز به سازگاری اسلام و حقوق بشر اعتقاد دارند، ولی در این میان سه نوع گرایش محافظهکارانه، نواندیشی دینی و روشنفکری دینی وجود دارد؛ دسته اول محافظهکارانی هستند که با پذیرش مرجعیت دین، خواهان نوعی پذیرش حقوق بشر کاملاً دینی هستند، یعنی تنها منبعی که میتواند حقوقی را به عنوان حقوق بشر مطرح و شناسایی کند، خداوند است که آن را از طریق متون دینی در اختیار بشر گذاشته، بنابراین باید نوعی حقوق بشر اسلامی داشته باشیم.
با توجه به اینکه حقوق بشر امری عقلایی است، به نظر میرسد که از ایده دین در چارچوب حقوق بشر بهتر میتوانیم دفاع کنیم، یعنی دین و شریعت را در چارچوب حقوق بشر ببینیم، البته این به معنای آن نیست که بگوییم شریعت را به طور کامل با حقوق بشر منطبق کنیم، بلکه به این معنا است که اگر در شریعتی امری خلاف حقوق بشر وجود داشته باشد، در دنیای کنونی قابل پذیرش و اجرا نیست.
تضاد و تعارض بین احکام فقهی شریعت و با مفاد اعلامیه حقوق بشر را چگونه میتوان حل کرد؟ آیا میتوان با نوعی بازبینی و اجتهادهای فقهی به حل این تعارض پرداخت؟
بله، دامنه این تعارضها را بر حسب نوع اجتهاد میتوان کاهش داد، اما اجتهادی که مبتنی بر تقدم اخلاق بر شریعت باشد، میتواند فهم اجتهادی خودش از آموزهها و متون دینی را به گونهای ارائه دهد که این تعارضات به حداقل برسد.
البته امکان دارد که در نهایت نتوان همه این تضادها و تعارضها را حل کرد، به هر حال در جامعه کسانی هستند که میخواهند با همان نگاه سنتی به شریعت نظر کنند و طبیعتاً نگاههای جدید به شریعت را قبول ندارند.
برای مثال از دیدگاه این گروه براساس مبانی سنتی حکم ارتداد، اعدام است و اگر کسی دین خودش را تغییر داد، باید اعدام شود.
این در تعارض آشکار با آزادی بیان در حقوق بینالمللی بشر قرار دارد، ولی اگر دین را در چارچوب حقوق بشر بدانیم، آن وقت نمیتوان چنین حکمی را عمومی دانست.
یکی از چیزهایی که در جهان کنونی دینداری را امکانپذیر میکند، آزادی دین و مذهب است. اساساً تا زمانی که آزادی مذهب پذیرفته نباشد، چگونه کسی میتواند دین خودش را انتخاب کند؟
یعنی تا زمانی که حق آزادی مذهب را قبول نکنیم، نمیتوانیم به دین خاصی پایبند باشیم، چون در غیر این صورت ستیزها و تعارضهای مذهبی لاینحل پیش میآید.
این تعارضها میتواند علیه جوامع دینی یا مسلمانانی که در کشورهای غیراسلامی زندگی میکنند هم اعمال شود؟
دقیقاً. بنابراین باید آزادی مذهب را بپذیریم تا بتوانیم بدون مزاحمت و درد سر به دین خودمان پایبند بمانیم، اگر اینطور باشد، یعنی پذیرفتهایم که دینداری ما در چارچوب این حق است.
بنابراین به نظر میرسد آن راهی که میتواند مشکل و چالش حقوق بشر را حل کند، این است که بپذیریم دین و شریعت در جامعه امروز در چارچوب حقوق بشر قرار دارد.
مفهوم حقوق بشر اسلامی که امروزه مطرح میشود چه سازوکارهایی را در قبال حقوق بشر جهانی ارائه میدهد؟ آیا در تقابل با حقوق بشر جهانی است یا سعی میکند نسخه بومیشده آن را ارائه دهد؟
پاسخ به این سؤال مبتنی بر این است که ببینیم در گفتمان جهانی حقوق بشر، منظور از حقوق بشر چیست. در این گفتمان، تعریفی از حقوق بشر ارائه نشده، بلکه بر فهم متعارف آن بسنده کردهاند، ولی پنج ویژگی مهم برای حقوق بشر شناسایی شده است؛ ذاتی بودن، جهانشمول بودن، سلبناپذیر بودن، تجزیهناپذیری و به هم وابسته بودن.
ذاتی بودن، یعنی این حقوق در بشر بودن انسانها ریشه دارد و همه ابناء بشر وقتی به دنیا میآیند، از آن حقوق برخوردار میشوند و این موهبت، هدیه و امتیازی نیست که دولت، نهاد و یا شخص خاصی در بهرهمندی از آن دخالت داشته باشد.
جهانشمول بودن یعنی اینکه همه انسانها از حقوق یکسانی برخوردارند، بنابر ماده دوم اعلامیه جهانی حقوق بشر، هر کس میتواند بدون هیچگونه تمایزی از حیث نژاد، رنگ، زبان، جنس، دین و عقیده سیاسی و هر عقیده دیگر، از همه حقوق و مواهب این اعلامیه برخوردار شود.
سلبناشدنی بودن یعنی اینکه حقوق بشر را کسی نمیتواند از خود سلب کند، البته میتواند از اعمال و استیفای آن صرفنظر کند، ولی نمیتواند بگوید حق حیات و حق آزادی خودم را کنار گذاشتم.
تجزیهناپذیری یعنی اینکه حقوق بشر از اهمیت یکسانی برخوردار است و هیچ کدام بر دیگری اولویت ندارد، یعنی یک کلیت دارد و قابل تجزیه نیست و نمیتوان برخی از آنها را تابع برخی دیگر از اصول آن ساخت.
به هم وابسته بودن نیز به این معناست که برخورداری و تحقق هر حقی به برخورداری و تحقق دیگر حقوق وابسته است.
اگر بخواهیم حقوق بشر اسلامی را مطرح کنیم، باید ببینیم که آیا میتواند این ویژگیهای پنجگانه را داشته باشد یا نه. دیدگاههایی که میخواهند نوعی حقوق بشر اسلامی مطرح کنند که این پنج ویژگی را نقض کند، در تعارض آشکار با حقوق بشر قرار دارند.
مفهوم حقوق بشر اسلامی بعد از تدوین و تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در چارچوب گفتمان دینی حقوق بشر مطرح شد و به اختلاف نظری بازمیگشت که درباره ناسازگاری حقوق بشر با آموزههای دینی وجود داشت.
در واقع میخواستند برداشتی را که با نظر اسلام سازگار است، مطرح کنند. این گفتمان به تدریج دچار تحول شد. یکی از مقاطع قابل توجه در این گفتمان، اعلامیه قاهره بود که در دهه ۹۰ با حضور کشورهای اسلامی به تصویب رسید و هدف آن این بود که تا حدودی این تعارضها را کاهش دهد.
در این اعلامیه سعی شد دغدغه طرفداران شریعت با ارزشهای بینالمللی حقوق بشر آشتی داده شود. در این اعلامیه بر شریعت تأکید شده است، هر چند این تأکید میتواند همچنان تعارضها را حفظ کند، چون بر سر تفسیر شریعت اختلاف نظر وجود دارد و این میتواند زمینهساز دیگر تعارضها باشد.
در طول ۷۰ سال گذشته گفتمان دینی حقوق بشر متحول شده و گرایش به برداشت سازگار از دین با حقوق بشر تقویت شده است. از طرف دیگر، اعتبار حقوق بشر بینالمللی در پرتو کنوانسیونهای حقوق بشری افزایش پیدا کرده است.
بنابراین اگر حقوق بشر اسلامی بخواهد ناقض حقوق بینالمللی بشر باشد، در جهان کنونی قابل پذیرش نیست و نمیتواند مطرح باشد، ولی اگر حقوق بشر اسلامی بخواهد به نوعی هر آنچه در اسناد و کنوانسیونهای بینالمللی مطرح شده و تعارضات آن با آموزههای دینی را کاهش دهد، قابل طرح است.
یعنی تقسیمبندی حقوق بشر به اسلامی یا مسیحی و یهودی دربرگیرنده و محدود به همان دین خاص است و پیروان دیگر ادیان از محدوده آن خارج هستند؟
اگر حقوق بشر صرفاً برای پیروان یک دین باشد، آن خصلتهای ذاتی بودن، جهانشمول بودن، سلبناپذیربودن، تجزیهناپذیری و به هم وابستگی داشتن، قابلیت تحقق پیدا نمیکند، ولی در گفتمان جهانی حقوق بشر این ویژگیها اهمیت دارد، زیرا روح حقوق بشر مبتنی بر کرامت انسان و نفی تبعیض است، یعنی حقوق بشر برای احترام به کرامت انسانی و نفی تبعیض پایهگذاری شده است.
کشورهای اسلامی امروزه باید چه نوع مواجهه و واکنشی منطقی، عاقلانه و واقعبینانه در مقابل حقوق بشر داشته باشند؟ پیشنهاد شما برای رسیدن به یک قرائت واحد در چارچوب اندیشه اسلامی چیست؟ شما گفتید در ایران تناقضها و اختلاف دیدگاههای زیادی وجود دارد. چطور میتوان این دیدگاهها را به هم نزدیک کرد؟
امروز جهان به این جمعبندی و نتیجه رسیده که شناسایی حقوق بشر تنها راه احترام به بشر، حفظ کرامت انسانی و تحقق صلح و زندگی مسالمتآمیز بین انسانها است.
البته درباره اینکه چگونه مفاد حقوق بشر را تبیین و مشخص کنیم و حتی درباره توجیه اخلاقی آن، اختلافنظر وجود دارد. با وجود این، واقعیت این است که حقوق بشر بینالمللی شاخهای از حقوق بینالملل است.
به هر حال تعدد و کثرت برداشتها را نمیتوان کنار گذاشت و امکان یک قرائت واحد وجود ندارد، یعنی اینطور نیست که اختلافات بین اندیشمندان مسلمان را به طور کلی از بین برود، ولی میتوان آنها را در چارچوبهای حداقلی محدود کرد و از طرف دیگر، به سمت نوعی فهم مشترک پیش رفت.
برای اینکه به سمت این فهم مشترک گام برداریم، ابتدا باید نگاه بدبینانه نسبت به گفتمان جهانی حقوق بشر را تعدیل کنیم، یعنی تصور نکنیم که این حقوق بشر ابزاری برای سلطه قدرتهای بزرگ است، اتفاقاً خود قدرتهای بزرگ در برخی مواردی از ناقضان اصلی آن هستند.
یعنی اگر به بحثها و جدالها در زمان تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر نگاه کنید، میبینید که اتفاقاً قدرتهای بزرگ جزء مخالفان مفاد این اعلامیه بودند، چون میدانستند با تصویب این اعلامیه، قدرتشان محدود میشود. اساساً دولتها ناقض اصلی حقوق بشر هستند.
بنابراین حقوق بشر در جهان امروز برای این تدوین شده که انسانها در برابر دولتها از یک حامی برخوردار باشند.
از هفتاد سال پیش که اعلامیه جهانی حقوق بشر تدوین شده، کنوانسیونهای متعددی در ارتباط با آن شکل گرفته است که امروز کشورهای اسلامی با آنها روبرو هستند.
ممکن است اندیشمندان مسلمان از این اعلامیه برداشتهای متفاوتی داشته باشند، ولی نمیتوانند این شاخه اصلی و قابل توجه حقوق بینالملل را نادیده بگیرند.
اولین گام این است که اندیشمندان مسلمان این موضوع را درک کنند که حقوق بشر ابزاری است برای دفاع از انسانها در برابر حاکمیت بیچون و چرای دولتها و اینکه آنچه در اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای بعدی تدوین شده، در همین راستا بوده است.
در واقع اگر این موضوع درک شود، میتوانیم به سمت فهم مشترک در بین اندیشمندان مسلمان گام برداریم.
یکی از شرایط حداقلی دیگر این است که به مقررات بینالمللی حقوق بشر احترام بگذاریم. بسیاری از هنجارهای حقوق بشری در عرف بینالملل کنونی الزامآور شده است و نمیتوان آنها را نادیده گرفت.
در واقع هنجارهای حقوق بشری هم فراگیرند به اصطلاح اِرگا اُمنِس هستند و تعهد دولتها به آن تقید و محدودیت پذیر نیست و هم اینکه از آمریت برخوردار است، یعنی به عرفی بدل شده که نمیتوان آن را نقض کرد.
از سویی همزیستی مسالمتآمیز و تکثر و محدودیت اقتدار حکومتها در گرو حقوق بینالمللی بشر است. بنابراین اگر الزامات عملی حقوق بشر در جهان امروز و فواید متعدد آن را در نظر بگیریم، میتوانیم به سمت یک فهم مشترک پیش برویم و کشورهای اسلامی در نهایت ناگزیر هستند که به این سمتوسو حرکت کنند.
در جهان امروز کنوانسیونهای منطقهای حقوق بشری مانند کنوانسیون آمریکایی، اروپایی، آفریقایی وجود دارد، ولی هنوز کنوانسیون اسلامی نداریم، چون آنها اصل و ضرورت حقوق بشر را در جهان امروز پذیرفتهاند و برای تحقق و تضمین بیشتر آن کنوانسیونی را ایجاد کردهاند، ولی کشورهای اسلامی هنوز در این زمینه دچار وقفه و یا تردید هستند.