نگاهی به آخرین کتاب دکتر داود فیرحی که پس از درگذشتش منتشر شد
عظیم محمودآبادی
مدتی بود وبسایت «نشر نی»، تصویر مجلد جدیدی از دکتر داود فیرحی با عنوان «مفهوم قانون در ایران معاصر» را در پیشخان خود قرار داده بود؛ تصویری که نویدبخشِ پژوهشگران و علاقهمندان تحولات فکری تاریخ معاصر ایران بود. مشتاقانِ رسیدنِ این اثر به بازار کتاب اما با رسیدن خبری تلخ و بهتآور پیش از اینکه بارِ دیگر بر خوان فکری فیرحی بنشینند، لاجرم در سوگ و ماتمش نشستند.
در یکی از همین روزهایی که ویروس منحوس، جان چند صدنفر را میستاند ناگهان فضای رسانهای و صفحات مجازی پر شد از تصویرش؛ تصاویری که مثل همیشه با لبخندی ملیح، امید از نگاهش میبارید؛ هرچند که این بار عبارتِ «إنا لله و إنا إلیه راجعون» خبر از هجرت بیبازگشتش میداد. آری او پیش از آنکه بار دیگر با اثری فاخر، درکمان را نسبت به تحولات فکریِ بخش دیگری از تاریخ معاصر کشورمان بپیراید و بپالاید، جانمان را در اندوه فقدانش فرو برد.
اما آن مصیبت تلخ، چیزی از تَلألؤ و طَراوتِ این اثر تازه و پژوهشِ درخشان کم نمیکند هرچند حسرتمان را بیشتر کرده باشد.
پژوهشی که هدفش کاوش درباره سرچشمهها، ابعاد و زوایای نظم جدیدی است که «قانون» نامیده میشود؛ همان «یک کلمه» ای که به زعم نویسنده هجرت کرده ما، «مهمترین واژه در ایرانِ معاصر» است. کلمهای که اکنون دو قرنی میشودکه به محور و مدارِ مناقشه درباره سیاست، دین و تجدد تبدیل شده است.
موضوع و ابعاد پژوهش این اثر
فیرحی در این پژوهش به سرشت و سرنوشت قانون از بحران تا فروپاشی نظم سنتی در ایرانِ پیشامشروطه میپردازد؛ سرگذشتی طولانی و پرفراز و نشیب که از پایان صفویه (1101 ش) تا جنبش مشروطهخواهی (1285 ش) و آغاز دولت مدرن در ایران را در بر میگیرد.
او علت اینکه چرا نقطه آغاز خود را عصر صفوی قرار داده به اهمیت این دوره اشاره میکند و مینویسد: «نزدیکترین مرجع برای ترسیم حکمرانی سنتی در ایران البته سلطنت صفویه است». (1)
از مهمترین ویژگیهای این اثر توجه او به الهیات سیاسی کنشگران و متفکران عصر پیشامشروطه است؛ سبک و سیاقی که ما در کتاب دوجلدی «فقه و سیاست در ایران معاصر» نیز شاهد بودیم.
در «مفهوم قانون در ایران معاصر»، الهیاتِ سیاسی ایران در دورههای صفوی و قاجار مورد توجه و تمرکز قرار گرفته است. الهیاتی که در هر دوی این دورهها – صفویه و قاجار- حکومت به تعبیر فیرحی بر مربع نبوت، امامت، فقاهت و سلطنت استوار شده است؛ «اندیشه شیعه حکومت آرمانی را به عهده امام معصوم (ع) مینهد و حکمرانی در غیبت معصوم را بر دو پایه قلم و شمشیر، قاضی و مجری، مجتهد و سلطان میداند. اما نسبت این دو و اینکه کدام بر دیگری تقدم و اولویت دارد، مناقشهای طولانی و البته بیپایان است.» (2).
نسبت میان قانون و شرع در ایرانِ معاصر
اما محوریترین دغدغه این پژوهش بررسی نسبت میان قانون با شرع است؛ دو مسالهای که نویسنده در سراسر این پژوهش – که در آن به بررسی دورههای متنوع تاریخ معاصر ایران پرداخته – به نوعی در صدد بیان نسبت میان آنها است. البته همانطور که اشاره شد هرچند مرکزیت این پژوهش بر تاریخ معاصر استوار است اما خواننده را با پیشینه این مساله در عصر صفوی آشنا میکند و در این میان هم به آرا و نظرات متفکرانی نظیر ملاصدرا و ملامحسن فیض کاشانی میپردازد.
در واقع اگر پیش از این در کتاب «فقه و سیاست در ایران معاصر» با اندیشه سیاسی فقهایی چون آخوند خراسانی، میرزای نائینی، شیخ فضلالله نوری، شهید صدر، آیتالله طالقانی و … – از طریقِ شناختِ نسبتی که هر یک از آنها میان انسان و خدا قائلند – آشنا شدیم در «مفهوم قانون در ایران معاصر» شاهد آرا و نظرات شخصیتها و متفکران مختلف از ملاصدرای شیرازی و ملامحسن فیض کاشانی گرفته تا قائم مقام فراهانی، امیرکبیر، عباسمیرزا، آخوندزاده، میرزاآقاخان کرمانی، طالبوف، سیدجمال اسدآبادی و … در باره شریعتِ اسلام و دستوراتِ فقهیِ آن از سویی و نسبتِ میان شریعت و قانون از سوی دیگر هستیم.
البته ابعاد این پژوهش به همین اندازه محدود و منحصر نمیماند و هرکجا ضرورت داشته، ریشههای تحقیق خود را به زمانهای دورتر و بازخوانی متفکران پیشینِ هرکدام از نحلههای متاخری که موضوع اصلی این تحقیق بوده، بُرده است.
الهیاتِ «شفا» ی ابنسینا و بنیادهای استبداد
برای نمونه نویسنده وقتی درصدد بیان نظرات ملاصدرا و ملامحسن فیض است، تصریح میکند که گفتمان آنها در عصر صفوی، همان گفتمان رسمی و رایج تشیع در دورههای قبل و بعد از آن است. اینجا است که وی، پای ابنسینا و الهیاتِ کتابِ «شَفا» یِ او را نیز به پژوهش خود باز میکند و مینویسد: «به نظر شیخالرئیس، وجود شخصیتی با ویژگیهای یک پیامبر کمتر ممکن است در هر زمانی تکرار شود. به همین دلیل نیز بر پیامبر (ص) واجب است که تدبیری عظیم برای بقای سنت و دوام قانون و شریعتی نماید که امور مصالح انسانی بدان بسته است. مهمترین این تدابیر، استمرار یاد خدا و معاد در ذهن مردم و فراموش نشدن این دو پس از رحلت پیامبر است: تشریع عبادت ناشی از چنین حکمتی است که موجب قرب خداوند و نفوذ و دوام یاد او در دلها میشود». (3)
البته نشان دادن این همانیِ الهیات حکمایِ متاخری چون صدرالمتالهین با الهیات حکمای متقدمی چون شیخالرئیس، نتیجهای نیست که پژوهشگر ما به آن بسنده کرده باشد. بلکه در لابهلای سطور پژوهشِ خود به ریشهشناسی استبداد در الهیات سنتی با سرنمونیِ ابنسینا دست میزند: «… شیخالرئیس بدینسان بر ماهیتِ قراردادیِ شهر و خانواده نظر دارد و از این حیث با وجوهی از اندیشه مدرن همسو مینماید. اما قرارداد او نه بر مبنای برابری بنیادین خلقالله، بلکه آشکارا بر بنیاد نابرابری نوع بشر استوار است. به همین دلیل هم، فلسفه سنتیِ مسلمانان از ورود به زندگی دموکراتیک بازماند و شهری بر بنیاد نظمی نابرابر ساخت. سنت فلسفی ما نابرابری و اقتدارگرایی منتج از چنین نظمی را مشروع دانست و البته حمایت و تداوم بخشید. الهیات سنتی ما اگر نقدی هم داشت، بر مستبد بود و نه بر بنیاد استبداد که بنا به تعریف ریشه در باور به نابرابری بنیادی نوع بشر دارد». (4)
دوره قاجار؛ عصر تناقضها
این نکته قابل توجه است که حدود ربع حجم این پژوهش به ترسیم شاکله کلی الهیات سیاسی عصر صفوی و ریشههای آن در دورانهای متقدمتر اختصاص یافته و بعد از آن است که وارد دورانِ قاجار – که هدف اصلی این پژوهش معطوف به این دوره است- میشود؛ دورانی که فیرحی آن را «عصرِ تناقضها» مینامد: «دوره قاجار عصر تناقضها است. عصر تداخل سنت و تجدد است. بسیاری وجوهِ حکمرانیِ سنتی، نه تنها حفظ شدند بلکه توسعه یافتند. در عین حال، وجوهی از تجدد، به ویژه تجدد سیاسی و مقتضیات دولت مدرن، نیز سر برآوردند و تثبیت شدند. نتیجه این وضعیت البته بحران و بیقراری در هر دو سوی حکمرانی سنتی و جدید است.» (5)
علل افزایش اقتدار سیاسی روحانیت در عصر قاجار
فیرحی با اشاره به افزایش نفوذ سیاسیِ روحانیت و علمای شیعه در دوره قاجار به تحلیل سعید نفیسی در این باره استناد میکند و معتقد است که علل افزایش نفوذ سیاسی علما در دوره قاجار را باید در گرویِ نیازِ سلاطینِ آن، به حمایتِ علما از مشروعیتِ حکومتِشان از سویی و استفاده از ادبیاتِ دینی و کاربردِ مفاهیمی چون «جهاد» در مقابله با تهاجم روس از سوی دیگر دانست. (6)
در ادامه این پژوهش با ارائه تصویری از جامعه استبدادیِ ایرانِ عهد قاجار روبهرو میشویم که بازنمایِ اهداف و پروژههای کنشگران اجتماعی، تحولخواهانِ سیاسی، رفورمیستهای دینی و منورالفکران آن دوره است. تصویری که سعی میکند نمایانگرِ جایگاه دین و شریعت و نسبت میان آنها نزدِ نخبگان سیاسی – اجتماعی و فرهنگیِ عصرِ قاجار باشد.
اینجاست که او با استناد به برخی نظرات چهرههایی چون آخوندزاده، میرزاآقای کرمانی، طالبوف، عباسمیرزا و … تصریح میکند که غالب این چهرهها در گفتمان پیشامشروطه، کانون بحران و ناکارآمدی را نه در دولت بلکه در دین یا درکِ جامعه از آن میدیدند. (7)
بازخوانی آرای نخبگان پیشامشروطه و نقد خوانشهای پیشین
فیرحی تنها به بازخوانی متون برجای مانده از نخبگان عصرِ پیشامشروطه بسنده نمیکند و در خلال تحلیلِ خود، نیمنگاهی هم به خوانشهای پیشین از این متون دارد؛ نگاهی که گاه با تأیید و تصدیق و گاه با تردید و تشکیک همراه است. برای نمونه وقتی بحث او به آخوندزاده میرسد، با نقل گزارهای تحلیلی از فریدون آدمیت، مدعای او در خصوص آتئیست بودن آخوندزاده را به چالش میکشد. مهمتر اینکه نویسنده، اساساً بخشیدن بعدِ فلسفی و الهیاتی به آرا و آثار شخصیتی چون آخوندزاده را خطایی میداند که آدمیت به او مبتلا شده است. بنابراین فیرحی اولاً با نشان دادن شواهدی کافی، سعی میکند برخی بیدقتیها در خوانشهای پیشین از آخوندزاده را روشن و اصلاح کند. ثانیاً بر این مساله روشن تاکیدی مجدد میکند که آخوندزاده اساساً بیش از آنکه فیلسوف و حتی اهل تعقل اجتماعی به معنایِ فلسفی کلمه باشد، منتقدی اجتماعی در حوزه عمومی است. (8)
بابیه، بهائیه و مشروطه
یکی از نقاط قوت این پژوهش، تحلیلی است که نویسنده از فرقههای بابیه و بهائیه، اندیشه سیاسی آنها و نسبتشان با مشروطه ارائه میدهد. او با بررسی آرای بابیان معتقد است آنها دارای نگاهی قدسی به حکومت هستند و با پیوند میان نبوت و سلطنت، از «وِلایَت مُطلَقِه کُلیّه» چنین حاکمی سخن میگویند «که کمترین ملک سلطنت او از ماه تا ماهی باشد و بر جنّ و انس و طیر و دیو و مَلَک فرمانروایی کند». (9)
نویسنده در ادامه هرچند به نشان دادن پارهای پارادوکسها در اندیشه بابیه میپردازد اما پرده از انحصارگراییِ سفت و سختِ آنها در مباحثی نظیر زبان و خط بر میافکند و به نوعی اثبات میکند که در دلِ آموزههای این فرقه، «سیاستِ یکسانسازیِ رادیکال» ی وجود دارد؛ سیاستی که گویی بر آن راه هر نوع تساهل و تکثری بسته است و تنها بر وحدت بر مدار عقاید بابیه تکیه و تاکید دارد. (10)
این ویژگی طبیعتاً منحصر به بابیان نبود و بهائیت نیز کماکان وارث این ویژگیها قرار گرفت. چنانکه عبدالبهاء، جامعه بهایی را ملزم میکند «کل اوامر حکومت را خاضع و خاشع و پایه سریر سلطنت را منقاد و طائع باشند و در اطاعت و عبودیت شهریاران، رعیت صادق و بنده موافق باشند.» (11)
عبدالبهاء نیز به اقتفای سنت رایج، مقام سلطنت را تقدیر الهی میداند و به عنوان یک قاعده کلی معتقد است «هر ملتی باید مقام سلطانش را ملاحظه نمایند و در آن خاضع باشد و به امرش عامل و به حکمش متمسک. سلاطین مظاهر قدرت و رفعت و عظمت الهی بوده و هستند.» (12)
فیرحی با مروری بر الهیاتِ سیاسیِ بابیه و بهائیه که پیدایششان مقارن با دهههای منتهی به مشروطه بود، نتیجه میگیرد که در این فرقهها، هیچ اثری از تحولات سیاسی پیشامشروطه و مشروطه دیده نمیشود. (13)
نواندیشان دینی عصر پیشامشروطه
اندیشههای نواندیشان دینی تجدد خواه با سرنمونی سیدجمالالدین اسدآبادی، فصل دیگری از این پژوهش است. فصلی که در کنتراست با آرای امثال آخوندزاده، میرزاآقاخان کرمانی و … قرار دارد.
چنانکه اشاره شد در دوره پیشامشروطه، ذهنِ الیت درگیر علل عقبماندگی جامعه ایران بود. مساله و معضل واحدی که دو تشخیص و راهکار متضاد را در پی داشت؛
1- تشخیصی که کسانی چون آخوندزاده داشتند مبنی بر اینکه عامل انحطاط ایران، در دین اسلام و باور جامعه به گزارههایِ آن نهفته است.
2- تشخیصی که افرادی چون سیدجمالالدین اسدآبادی به آن قائل بودند؛ آنها از قضا علت انحطاط جوامع اسلامی را دورافتادگیِ مسلمین از اصل شریعت و سرچشمههای اصیل آموزههای اسلام و فاصله گرفتن از مسلمانی راستین میدانستند.
بر همین اساس بود که آخوندزاده از «ضرورت انهدام دین اسلام» سخن میگفت و سیدجمال از «ضرورت بازگشت به آموزههای راستین اسلام».
البته در این میان بودند افرادی که راه سومی را در پیش گرفتند؛ راهی که در واقع ترکیب و آمیزهای از آموزههای سیدجمال و اندیشههای آخوندزاده بود. چنانکه فیرحی میرزاآقاخان کرمانی را – دستکم در دورهای از زندگی منورالفکریاش- بر سبیل همین طریق سوم میداند.
«مفهوم قانون در ایران معاصر»، آخرین کتابی است که از مرحوم دکتر داود فیرحی – استاد سابق علوم سیاسی دانشگاه تهران – به همت «نشرنی» منتشر شده است. این اثر که دارای مجلد دومی نیز هست تحت عنوان «دولت مدرن و بحران قانون؛ چالش قانون و شریعت در ایران معاصر» در آستانه انتشار قرار دارد که توسط انتشارات «نشرنی» منتشر خواهد شد.
ارجاعات؛
1- «مفهوم قانون در ایرانِ معاصر»، داود فیرحی، نشر نی، چاپ اول؛ 1399، ص 47.
2- همان، ص 17.
3- همان، ص 55.
4- همان، ص 56.
5- همان، ص 83.
6- همان، ص 83.
7- همان، ص 232.
8- همان، ص 233.
9- همان، ص 236.
10- همان، ص 237.
11- همان، ص 239.
12- همان، ص 239.
13- همان، ص 240.