بهترین رهاورد فلسفه دین فهماندن حقیقت انسان است
جوادیآملی با بیان اینکه پژوهش و تحقیق در مورد دین و فلسفه دین از چند مسیر شروع میشود، اظهار کرد: یکی از برترین و بهترین راهها این است که ببینیم رهاورد دین در مورد شناخت و تربیت انسان برای وصول به خلیفهاللهی چیست.
بهترین رهاورد فلسفه دین این است که در معرفت نفس، آیات و روایات حقیقت انسان را به خوبی به او میفهماند. البته فلسفه دین براهین عقلی فراوان و براهین نقلی شکوفای زیادی دارد.
محور بحث و گفتوگو فلسفه دین است. گرچه خود دین رهاورد فراوان علمی و عملی داشت و دارد، تحقیق و پژوهش در مورد فلسفه دین نیز رهاورد فراوانی داشته و دارد، اما اصل تحقیق وظیفه ماست؛ اولاً، حفظ رهاورد این پژوهش وظیفه ماست.
ثانیاً عمل و نشر آن وظیفه ماست، ثالثاً و رابعاً. اصل تحقیق و پژوهش که ایام پژوهش و تحقیق نیز هست، در دستورهای اسلامی صریحاً آمده و حتی در زیارتها که صبغه عبادی دارد، سفارش به تحقیق شده است.
در برجستهترین زیارت که زیارت جامعه کبیره است، آنجا امام هادی (سلام الله علیه) فرمودند: بگویید که من پیرو شما و شیعه شما هستم، اولاً محققانه این تشیع را پذیرفتم، ثانیاً آنچه شما فرمودید در مورد آن پژوهش عالمانه دارم و ثالثاً منتشر میکنم و عمل میکنم رابعاً و خامساً.
بهترین رهاورد فلسفه دین چیست؟
وظیفه ما تحقیق است. پژوهش و تحقیق در مورد دین و فلسفه دین از چند راه شروع میشود، اما یکی از برترین و بهترین راهها این است که ببینیم رهاورد دین در مورد شناخت و تربیت انسان تا رسیدن به خلیفهاللهی چیست.
بهترین رهاورد فلسفه دین این است که در معرفت نفس، آیات و روایات به خوبی حقیقت انسان را به انسان میفهماند. تا انسان معارف الهی را یاد بگیرد اولاً و در عمل به علم کوتاهی نکند ثانیاً.
اینکه میبینید برخی در فراگیری و پژوهش کوتاهی میکنند، مشکلی دارند و اینکه میبینید برخیها عالم هستند، ولی به علم عمل نمیکنند، مشکلی دارند که هر دو مشکل را فلسفه دین حل کرده است.
در دینشناسی، اسلام این رهاورد را دارد که شما باید طرزی خدا را عبادت کنید که از درونتان چشمه معرفت بجوشد که بین حق و باطل فرق بگذارید.
فرمود اگر این کار را کردید، خدای سبحان فرقان به شما عطا میکند که بتوانید بین حق و باطل، صدق و کذب، خیر و شر و حسن و قبیح فرق بگذارید. امر بر شما اشتباه نشود.
«إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقَانًا»، این قرآن که کتاب جمعی است به شما قدرت فرق بین حق و باطل و صدق و کذب میدهد. پس از نظر حکمت نظری و بحث شناخت که شناخت جهان، انسان، پیوند انسان و جهان و کیفیت بهرهبرداری انسان از جهان است، به انسان فرقان میدهد تا در خود فلسفه، حکمت، کلام و… کارآمد باشد.
راز و رمز عالمان بیعمل
اما اینکه میبینیم کسانی هستند که اهل تحقیقاند و تلاش و کوشش کردهاند، اما در عمل کوتاه میآیند، یک راز و رمزی دارد. دین، ما را به نظریهپردازی دعوت کرده است. اینکه فرمود: «أَفَلَا ینْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کیفَ خُلِقَتْ»؛ یعنی نظر کنید.
منظور از این نظر، همان است که در برخی از روایات آمده است که آن کسی که «نظر فی حلالنا و حرامنا» داشته باشد. یعنی در مورد احکام شریعت نظریهپردازی کند، والا منظور نگاه چشم نیست، نگاه دل و نظریهپردازی با چشم دل است.
موظف هستیم در مورد آسمانها، زمین، کوهها، دل خاک، بالای خاک و حیوانشناسی و … نظریهپردازی کنیم و این وظیفه ماست.
دین تلاش و کوشش این است که میگوید اگر علم پیدا کردید، بکوشید آن بازوی عمل را ضعیف نکنید. اموری که بازوی عمل را ضعیف میکند، چشم عمل را کور میکند، قلب عمل را سیاه میکند را نیز نهی کرد و فرمود به آنها مبتلا نشوید.
حالا که حکمت نظری داشتید و آگاه شدید، بکوشید عمل کنید. ما خیال میکنیم، همین که علم پیدا کردیم کافی است و اراده تابع علم است.
خیلی از بزرگان ما در اصول، بین طلب و اراده فرق گذاشتهاند و بحث کردهاند، اما آنکه نافع است متروک ماند و آنکه کمتر فایده دارد مورد بحث قرار گرفت. طلب و اراده از سنخ عقل عملیاند و مسئولیت عقل عملی است، اما علم برای عقل نظری است و اراده برای عقل عملی است.
فلسفه دین بین نظر و عمل پیوند میزند
فلسفه دین این است که بین نظر و عمل پیوند برقرار کند؛ لذا در غالب موارد در قرآن، علم صائب با عمل صالح همراه است. یکی به حسن فعلی و یکی به حسن فاعلی برمیگردد.
فرمود علم باید به عمل برسد که با سفارش حل نمیشود و با تبیین و تعلیم مطالب نظری به دنبال تبیین حل میشود و تمرینهای عملی دارد. مرز علم و وظیفه علم کاملاً از مرز عمل جدا است.
ما یک ممثلی از بیرون ارائه کنیم تا به ممثل درونی برسیم. در دستگاه بیرونی، سلسله نیرویی داریم که مسئولان علم، نظر، فرهنگ و فهم هستند.
یک سلسله اعضا و جوارح هم داریم که مسئولان تلاش و کوشش و عمل هستند. نمونه اینکه چشم و گوش را برای دیدن و شنیدن داریم و دست و پا داریم برای حرکت کردن و کار کردن.
چهار قسم هم زیر پوشش این مقسم هستند، اگر مَقسم بالا و اقسام چهارگانه پایین در مثال روشن شد، وقتی به مُمثل میرسیم نیز برای ما روشن میشود. پس یک مقسمی به نام جایگاه علم و عمل داریم، زیر پوشش آن نیز چهار قسم است.
اول آن است که هم دستگاه علم و دانش و رأی و اندیشه سالم است و هم عمل؛ یعنی هم انسان چشم و گوش سالم دارد و هم دست و پای سالم دارد. قسم دوم آن است که مجاری ادراکی قوی است، یعنی خوب میبیند، اما دست و پای او بسته است.
این قسمتش سالم و بخش دیگر بیمار است. قسم سوم بهعکس است؛ یعنی نیروی عملیاش فعال است، اما چشم و گوشش کور و کر است. قسم چهارم اینکه نه مجاری ادراکی او درست کار میکند، نه تحریکی. پس یک مقسم داریم و چهار قسم.
آن کسی که مجاری ادراکی و تحریکی او سالم هستند، وقتی مار و عقرب را دید، عامل خطر را دید، کاملاً حرکت میکند و خود را نجات میدهد، چون هم خوب میبیند و هم خوب نجات مییابد.
قسم دوم که مجاری ادراکی صحیح است و تحریکی ضعیف، مانند کسی که چشم و گوش سالمی دارد و دست و پای فلجی دارد، این مار را خوب میبیند، اما راه فرار ندارد.
قسم سوم آن است که مجاری ادراکی او ضعیف است، اما مجاری تحریکی او قوی است، دست و پای قدرتمندی دارد، اما چشم و گوش بستهای دارد و اصلاً مار را نمیبیند تا فرار کند.
قسم چهارم اینکه نه خوب میفهمد و نه دست و پای سالمی دارد. پس یک مقسم و چهار قسم است و هرکدام از اینها حکم مخصوص دارند.
در باطن ما نیز اینطور است. یک عقل نظری داریم که مسئول ادراک است، یک عقل عملی داریم که مسئول تلاش است. این عقل عملی است که «العقل ما عبد به الرحمن» و این مقسم بالاست.
روی این مقسم، چهار قسم مندرج است؛ اول آن است که هم عقل نظری را میفهمد و حکمت عملی را میفهمد، چون درک حکمتین به عهده عقل نظری است و هم عمل میکند و در صراط مستقیم است و سبقت میگیرد و امام متقیان میشود.
قسم دوم آن است که بخش نظری و عقل اندیشور و اندیشمندیاش تلاش خوبی دارد، اما در مقام عمل دستوپای او بسته است. این اهل اراده نیست و این میشود عالم بیعمل.
قسم سوم آن است که خوب عمل میکند، اما نمیفهمد که چه کار باید کند، عقل نظری او ضعیف است که میشود مقدس بیدرک و هرچه ببیند و بشنود که چه واجب یا مستحب را خوب عمل میکند، اما نمیداند که چه چیزی واجب و مستحب است. قسم چهارم اینکه، نه خوب میفهمد، نه خوب عمل میکند.
فلسفه دین یعنی تبیین امور پنجگانه. یعنی مقسم را خوب تحلیل میکند و اقسام چهارگانه را نیز تبیین میکند. راز اینکه برخی علما اهل علم هستند، اما بیعملاند را تبیین میکند و اینها را از آیات و روایت میشود استخراج کرد که چطور میشود انسان نفهمد و یا بفهمد و عمل نکند و چطور مقدس بیدرک شود و یا جاهل متهتک شود. این گوشهای از تبیین فلسفه دین است. البته فلسفه دین رهاورد براهین عقلی فراوان و براهین نقلی شکوفایی دارد.