یادی از آیتالله محمد واعظ زاده خراسانی به همراه خاطرات منتشر نشده از امام موسی صدر
امید حسینی نژاد
اصلاح گری دینی در دنیای مطالعات ادیان با نام مارتین لوتر آمیخته شده است. لوتر، کشیش خشمگین یک شهر کوچک آلمان، در بامداد یکشنبه ۳۱ اکتبر ۱۵۱۷ میلادی، کاغذی در دست با گامهای بلند به سوی کلیسای آبادی رفت، متنی که شبانه آماده کرده بود را با چند میخ به در بزرگ و چوبی کلیسا چسباند تا همه مؤمنان آن را بخوانند. او در ادعانامه خود گفته بود که هیچ بندهای از دیگران به خدا نزدیکتر نیست و احدی حق ندارد خود را نماینده خداوند در روی زمین بداند. اقدام فردیِ مارتین لوتر به سرعت طنینی عظیم پیدا کرد، پایههای کلیسای کاتولیک را لرزاند و سرانجام به پیدایش کیشِ پروتستان انجامید که دین مسیح را یکسره دگرگون کرد و آن را به مسیری تازه انداخت و آن را برای هماهنگی با مقتضیات روزگار نو آماده ساخت.
در تاریخ پرفراز و نشیب اسلامی نیز مصلحانی در جای جای تمدن اسلامی سر برآوردند. آنان با تکیه بر فهم عصری و فردی از دین، خوانش های رسمی زمان خود را نفی و در جهت اصلاح آنها گام برداشتند. به باور برخی صاحب نظران، اندیشه اصلاح دینی در اسلام امری نوظهور است و در سده اخیر ظهور و بروز بسیاری داشته است. اما این مساله هنوز جای تأمل جدی است که آیا در سدههای نخست این تفکر در تمدن اسلامی جایگاهی نداشته است؟ این مساله خود موضوعی جدا برای پژوهش بر روی این مساله است. شاید بتوان گفت شکل گیری مذهب کرامیه با ظهور محمد بن کرام سیستانی متوفای 255 هجری قمری نمونهای از اندیشه اصلاح دینی در قرن سوم هجری بود. وی با داشتن نگاهی عرفانی در مسائل سیاسی نیز بسیار فعال بوده است و درباره مدیریت جامعه اسلامی و مساله امام و نفی مالکیتهای بزرگ اندیشههای انقلابی بسیار تندی داشته است. به همین سبب خلفای عباسی و دولت سلجوقی در برخورد با این اندیشهها بسیار کوشیدند و پس از سرکوبی آنان، چهرهای غیر واقعی از ایشان به دست مورخان نشان دادند و آثار آنان را از بین بردند.
اصلاح گری دینی در سده اخیر
سید جمال الدین اسد آبادی نماد اصلاح گری دینی در قرن 13 شمسی است. تحول او در فهم عصری از اسلام و فریادهای اصلاح گرانه او در سرتاسر دنیا طنین انداز شده بود. تاثیرات فکری او حتی تا مصر هم توسعه پیدا کرد و محمد عبده اندیشمند بزرگ مصری شیفته نگاههای اصلاح طلبانه او شد و پس از سالها جریان اخوان المسلمین با تکیه بر این اندیشهها پایه گذاری شد.
اما در سده 13 شمسی جریانات اصلاح گرایانه رنگ و بویی دیگر یافت. شاید بتوان گفت تحولات اجتماعی و سیاسی در هر دورهای تأثیر بسزایی در اندیشه دینی دارد. در دوره پهلوی بسترهای فراوانی برای اندیشههای اصلاح گرایانه فراهم شد. برخی چون احمد کسروی با رویکرد منتقدانه به غرب گرایی موجود در آن دوره وارد عرصه اصلاح شد و نقدهای تندی به رویکرد غرب گرایان آن دوره وارد کرد و در کنار آن به فهم رسمی از اسلام حملاتی وارد کرد و با نوشتن شیعه گری این انتقادات را به اوج رساند. برخی نیز چون شریعت سنگلجی با نگاههایی نو به مساله فهم قرآن ورود پیدا کرد.
اصلاح گری فقاهتی و غیر فقاهتی
اصلاح گری در عرصه دین را نمیتوان در یک شاخه طبقه بندی کرد. زیرا هرکدام از مصلحان هدف و سطوح اصلاح گری شان با یکدیگر تفاوتهای ماهوی دارد. برخی از اندیشمندان معتقدند غالب تلاشهای اصلاحی در عرصه دین در سطح فهم عامیانه دینی است. به بیان دیگر مصلحان به نقد باورهایی میپردازند که در بین مردم عوام نشر پیدا کرده است. (جعفریان؛ نامه فرهنگستان علوم، ص 60) اما شاید بتوان رویکرد نخبگانی در عرصه اصلاح گری را به این دسته افزود. برخی از تلاشهای اصلاح گری در عرصه اندیشههای عمیق اسلامی بوده است و فرد مصلح در صدد است تا فهمی جدید از قرآن و روایات به نخبگان ارائه کند و در عین حال فهم رسمی را به نقد بکشد.
از این روی، میتوان اصلاحاتی دینی را به فقاهتی و غیر فقاهتی تقسیم بندی کرد. سید احمد کسروی از جمله مصلحانی است که خود را مارتین لوتر زمانه خود میدانسته و تمام همتش را بر آن داشته تا جریان رسمی اسلامی را به نقد جدی بکشد. با وجود آنکه او در حوزه علمیه تحصیل کرده است اما نمیتوان او را در زمره کسانی قرار داد که شمّ فقاهتی داشتند و طبق دسته بندیهای علوم اسلامی بتوان او را مجتهد دانست. علی اکبر حکمی زاده و دکتر علی شریعتی نیز در این شاخه قرار میگیرند.
اما دسته دوم کسانی هستند که به مرتبه اجتهاد در علوم اسلامی رسیدهاند و نقدهای آنان به قرائتهای رسمی از دین در حیطه نخبگانی و فهم روشمند از دین است. افرادی نظیر آیتالله سید محمود طالقانی، سید ابولفضل برقعی، شهید مطهری. عرصه اصلاح گری آنان با کسانی نظیر کسروی و حکمی زاده تفاوت ماهوی دارد. زیرا آنان علاوه بر اینکه به عرصه شبهات عوام توجه داشتند اما روش و رویکردشان فقاهتی و ایدئولوژیک بوده است. البته رویکرد ابولفضل برقعی به نقد تفکرات شیعه با دیگر افراد تفاوتهای بسیاری دارد و مسیر او به سنی گرایی منتهی شد.
یکی از افرادی که در دوره پهلوی اندیشههای اصلاحی خاصی در عرصه حوزه و دانشگاه داشت، مرحوم آیتالله واعظ زاده خراسانی بود. وی تربیت شده دو مکتب مشهد و قم بود و شاگرد بزرگانی چون میرزا مهدی اصفهانی، شیخ مجتبی و شیخ هاشم قزوینی و آیتالله بروجردی و امام خمینی بود. وی با وجود رشد در حوزه علمیه، پس از سالها فعالیتهای علمی وارد دانشکده معقول و منقول، دانشکده الهیات فعلی، دانشگاه فردوسی مشهد شد.
شیخ محمد واعظ زاده، مردی از تبار وعظ و خطابه
اسـتاد محمد واعظزاده به سال 1304 خورشیدی در شهر مقدس مشهد و در خانوادهای که تا چندین پشـت عـالمان و واعـظان دین بودهاند دیده به جهان گشود.
دوره ابتدایی را در مکتبهای قدیمی، مدرسه معرفت و در محضر پدر بزرگوارش واعظ شـهیرآقا حاج شیخ مهدی واعظ خراسانی گذراند. در سال 1318 خورشیدی به همراه پدر راهی نجف اشـرف شد تا مبادی عـلوم دیـنی، ادبیات عرب و منطق را در آن شهر علم و تقوی بیاموزد. وی پس از کسب فیض از مولی الموحّدین علی (ع) و حوزه علمیه پر رونق آن روزگار نجف اشرف در سال 1321 به مشهد مقدس مراجعت کرد.
پس از شهریور 1321 در حوزه علمیه مشهد مقدس ـ که پس از فـاجعه مسجد گوهرشاد و تبعید علما و مدرسان اینک از پی فرار رضاخان دوباره تجدید حیات یافته بود ـ استاد، دوره شرح لمعه و قوانین الاصول را در محضر مرحوم حاج میرزا احمد مدرس یزدی فرا گرفت. رسائل شیخ را نزد مـرحوم حـاج شیخ کاظم دامغانی، المکاسب المحرّمه را نزد مرحوم حاج شیخ غلامحسین بادکوبهای (محامی)، سطح کفایه و مکاسب و نزدیک به یک دوره خارج اصول و تمام مباحث اجتهاد و تقلید کتاب عروه الوثقی و کتاب طهارت را در درس خـارج مـرحوم حاج شیخ هاشم مدرس قزوینی آموخت. یک دوره خارج اصول را نزد مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی و بخشی از خارج جلد اول کفایی را را در حوزه درسی آقای حاج میرزا احمد آقازاده آخوند خراسانی فـرا گـرفت و مدتی نیز درس اصول مرحوم آیه الله یونس اردبیلی شرکت کرد.
واقعه مسجد گوهرشاد
مرحوم شیخ مهدی واعظ پدر ایشان از واعظان مشهور مشهد بودند و در جریان مسجد گوهرشاد از جمله کسانی بودند که مورد تعقیب حکومت قرار گرفتند. ایشان در زندگی نامه خودنوشتی که خود به رشته تحریر درآورده است در شرح این واقعه میگوید: «همان روز اول بود که من برای همین موضوع به مسجد گوهرشاد آمدم. سر شب برادرم گفت بیا برویم ببینیم مسجد چه خبر است. از کوچههایی که پشت مسجد بود وارد مسجد گوهرشاد شدیم. مردم دور بهلول را گرفته بودند و مرتب هم اضافه میشدند. مردم در ایوان مقصوره و بیرون ایوان نشسته بودند. به نظرم جمعیت از هزار نفر کمتر بودند. بهلول هم از دور روی منبر دیده میشد. یکی دو شب بعد بود که ما داخل حیاط نشسته بودیم. یکهو از طرف مسجد صدای تیر و تفنگ بلند شد. معلوم شد که به مسجد حمله کردهاند. توی حیاط نشسته بودیم و به صداهای تیر و تفنگ گوش میکردیم. که یک دفعه در زدند. کسی که رفته بود در را باز کند وقتی که برگشت به پدرم گفت دو پاسبان آمدهاند و شما را میخواهند. نردبان آوردند و پدر را فرستادیم خانه همسایه و بعد هم تا یک ماه از او بیخبر بودیم.» پس از این واقعه وی به همراه پدرش عازم کرمانشاه و از آن جا به عراق سفر کرد و مرتی در عراق به سر بردند.
سفر به قم برای ادامه تحصیل
مرحوم آیتالله واعظ زاده، در سال 1328 به قصد تکمیل آموزههای عـلمی به حوزه علمیه قم مهاجرت کرد و مدت یازده سال از استادان معروف این حوزه کسب فیض کرد. عظمت عـلمی و شـکوه حـوزه درس مرحوم آیه الله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی موجب شد کـه اسـتاد در تمام این مدت در درسهای فقه و اصول و رجال ایشان شرکت کند و در ثبت و ضبط تقریراتِ آن استاد اعظم اهـتمام ورزد، افـزون بـر درسهای عمومی، از توفیق ملازمت مخصوص آن بزرگوار و بهرهجویی از آرای علمی وی برخوردار شود. در سال 1333 بـنا بـه تـمایل و دعوت آن فقیه ژرف اندیش، استاد و جمعی دیگر از فضلا به منظور رفع نواقصِ کتابهای حدیث و مـدارک فـقه شـیعه، زیر نظر آن مرحوم به تدوین کتاب مهم و بیسابقهای نظیر وسایل الشیعه همّت گماشتند. ایـن پژوهـش سترگ که جامع الاحادیث الفقهیه للشیعه الامامیّه نام گرفت حدود هفت سال ادامـه داشـت.
در نـتیجه آن پژوهش چندین مجلّد ضخیم با اسلوبی بدیع حاوی تمام احادیث احکام، تألیف و آماده طـبع شـد که بسیاری از حواشی و توضیحات و بخشی از مقدمهآن کتاب به قلم استاد واعظزاده به تـحریر درآمـد. اسـتفاده از نظریات علمی و رجالی و اطلاعات وسیع آیه الله بروجردی و مشارکت در تألیفات و آثار رجالی ایشان موجب شد، اسـتاد مـورد توجه خاصّ آقای بروجردی قرار گیرد و چند نوبت، نوشتههای استاد از درسِ آنـ مـرحوم، مـورد تشویق و تقدیر آن استاد اعظم واقع شود. افزون بر آنچه گفته شد، استاد در حوزه علمیه قـم، حـدود سـه سال از درس خارج مکاسب مرحوم آیهالله سید محمد حجّت کوه کمرهای تبریزی و سـه سـال از درسِ اصولِ حضرت امام خمینی (ره) و درسِ خارج فقه (خیارات بیع) مرحوم آیهالله سید صدر الدین صـدر و نـُه سال از درس خارج عروه الوثقی محروم آیهالله سید محمدرضا گلپایگانی و یک سال از درسـِ اصـول مرحوم شیخ محمدعلی اراکی و درسِ خارج فـقه آیـه الله سـید کاظم شریعتمداری، بهرهها برد.
در زمینه علوم عـقلی نـیز، الهیات شفای ابن سینا را در محضر مرحوم علاّمه سید محمد حسین طباطبایی تبریزی تـلمّذ کـرد و بخشهایی از بحثهای فلسفی علاّمه را ـ کـه بـه نام اصـول فـلسفه و روش رئالیـسم در چند جلد منتشر شده است ـ طـیّ جـلسات هفتگی در محضر آن اسوه علم و اخلاق فرا گرفت. ایشان اجازه اجتهاد در معقول و منقول از مرحوم علامه طباطبایی دریافت کردهاند.
ورود به دانشکده معقول و منقول مشهد
دانشکده الهیات دانشگاه مـشهد ـ کـه در سـال 1337 خورشیدی افتتاح شد ـ در سال 1339 از استاد محمد واعـظزاده بـرای تـدریس دروس تـاریخ فـقه، تـاریخ حدیث، تفسیر، تاریخ ادیان و دیگر دروس مربوط به علوم قرآن و حدیث، دعوت به عمل آورد. استاد پس از رایزنی با برخی از استادان و همفکران، به منظور حفظ گسترش تفکر اصیل اسلامی تـصمیم گرفت عهدهدار تدریس دروس علوم قرآن و حدیث و فقه در این دانشکده شود. این همکاری تاکنون نیز ادامه دارد. بطوری که تاکنون نیز دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری توفیق این خوشه چینی را دارند و جزوههای درسـی ایـشان در فنون مختلف مورد استفاده برخی از استادان میباشد.
یکی از خدمات به یادماندنی استاد در طی سالهای خدمت در دانشکده برگزاری کنگره هزاره شیخ طوسی است. این کنگره به پایمردی استاد در سال 1350 ـ 1349 خـورشیدی در دانـشگاه مشهد و با شرکت بسیاری از دانشمندان و علما و استادان داخل و خارج کشور برگزار گردید و با کوشش و تصحیح استاد واعظزاده کتاب فهرست شیخ طوسی، اختیار مـعرفه الرجـال شیخ طوسی، یک جلد ضـخیم مـقالات عربی و دو جلد مقالات فارسی که بهترین مأخذ مرجع زندگی شیخ طوسی است ـ چاپ شد. و علاوه بر چاپ مقالات ارائه شده به کنگره در سه مجلّد، چـند عـنوان از اهمّ کتابهای شیخ طـوسی از جـمله اختیار معرفه الرجال و الفهرست نیز تصحیح و به زیور چاپ آراسته شد.
هزاره شیخ طوسی؛ کنگرهای درخشان
سال 1348 نقطه عطفی برای دانشگاه مشهد و استاد واعظ زاده بود. در این سال کنگره بزرگی به مناسبت هزاره تولد شیخ طوسی در دانشگاه مشهد برگزار شد. مرحوم دکتر رامیار ریاست وقت دانشکده الهیات با پشتیبانی کامل از استاد واعظ زاده، سمت دبیری کنگره را به او محول کرد و او نیز به خوبی از پس این مأموریت مهم سربلند بیرون آمد.
کنگره هزاره شیخ طوسی به مدت پنج روز از ۲۸ اسفند سال ۱۳۴۸ ش تا ۳ فروردین سال ۱۳۴۹ ش مصادف با ۱۱ الی ۱۵ محرم ۱۳۹۰ ق در دانشگاه مشهد برگزار گردید. پیشنهاد تشکیل این کنگره پرشکوه نخست از طرف علامه فقید مرحوم شیخ آقا بزرک تهرانی مؤلف کتابهای ذیقیمت و مشهور «الذریعه الی تصانیف الشیعه» و «طبقات اعلام الشیعه به عنوان شد. شورای دانشگاه تهران نیز با تفاق آراء پاین پیشنهاد رأی داد ولی چون شیخ طوسی از مردم خراسان بوده است، انعقاد کنگره او را به دانشگاه مشهد محول نمود.
از جمله بازخوردهای این گنگره چاپ سه جلد مجموعه مقالات اهدایی و انتشار برخی آثار شیخ طوسی توسط کحققان و اندیشمندان بود. کنگره شیخ طوسی شامل مقالاتی بود که بخشی از آن قبل از تشکیل کنگره، قسمتی هم به موازات افتتاح و برخی از آن هم در اثنای جلسات کنگره آماده شد. مجموعه نوشتهها و نطقهایی که به زبان فارسی، عربی و انگلیسی در طول برگزاری کنگره، ارائه شد در اختیار مؤسسات علمی و دانشمندان داخلی و خارجی قرار گرفت و بعدها در قالب جزوات یا کتابهایی مستقل انتشار یافت.
رفاقت دیرینه با امام موسی صدر
آیتالله واعظ زاده خراسانی در طول سالهای تحصیل در قم به درس برخی از بزرگان حوزه وقت میرفت. از جمله این مجتهدان مرحوم سید صدرالدین صدر، پدر امام موسی صدر بود. وی از فقهای نواندیش قم و حوزه درسی او خاص بود.
آیتالله العظمی سید صدرالدین ابن سید اسماعیل ابن سید صدرالدین (ح 1299 -1373 ق): فقیه، اصولی، محدث، رجالی، رئیس حوزه علمیه قم پس از آیتالله العظمی حاجشیخ عبدالکریم حائری یزدی و از مراجع بزرگ شیعه طی دهههای بیست و سی شمسی بود. یکی از شاگردان مبرز ایشان ایات الله واعظ زاده خراسانی بود. او تقریرات درس سید صدرالدین صدر را که با موضع کتاب الخیارات بیان شده بود به رشته تحریر درآورد. این تقریرات در سال 1329 شمسی نوشته شده است.
این شاگردی سبب شد تا ایشان با امام موسی صدر رفاقت نزدیکی ایجاد کند. وی در این باره میگوید: «من از کودکی با نام آیتالله سید صدرالدین صدر، پدر امام موسی صدر، آشنا بودم. یکی از همشیرههای من، عروس حاج آقا حسین قمی پدربزرگ مادری امام موسی صدر بود و نام آقای صدر و مسائل مربوط با خاندان صدر را بارها از ایشان شنیده بودم. تا اینکه سال 1318 به اتفاق پدرم راهی عتبات شدیم. در بین راه توقفی در شهر قم داشتیم که دیدار با مرحوم آسید صدرالدین صدر هم بخشی از آن بود. سه سال و نیم بعد که از عتبات برگشتیم باز هم در شهر قم به دعوت آسید صدرالدین صدر میهمان ایشان شدیم. در همین دیدار بود که برای اولین بار امام موسی صدر را هم دیدم یعنی سال 1321.
بعدها پیش از آنکه به قم بروم گاهی امام موسی را در سفرهایی که به مشهد میآمد از دور میدیدم. تا اینکه در سال 1328 به قم رفتم و در همان روزهای اول با برخی طلاب و فضلا آشنا شدم که شهید مطهری، آقای منتظری، آقا موسی زنجانی، آسید مهدی روحانی، و امام موسی صدر از جمله آنها بودند. »
در میان انبوه دستنوشته های مرحوم آیتالله واعظ زاده برای آماده سازی یادنامه مرحوم آیتالله واعظ زاده دستنوشته ای نظر من را به خود جلب کرد. پس از بررسی و مطالعه آن متوجه شدم که ایشان خاطرات خود را با امام وسی صدر به رشته تحریر درآورده است. به همین سبب قصد دارم متن این خاطرات را منتشر کنم.
خاطرات من از آقا موسی صدر
از دفتر دانشمند آگاه و متتبع حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای سید هادی خسروشاهی وفقه الله تعالی لما یحب و یرضی مکرراً با من تماس گرفتند تا خاطرات خود را از فقید اسلام دوست قدیمی خود امام موسی صدر جهت نشر بنویسم. اتفاقاً این تقاضا مواجه شد با تراکم کار اینجانب و عدم دسترسی به یادداشتهای خود راجع به امام موسی صدر که سالها قبل انتشار یافته بود.
این یادداشتها تحت عنوان «بازدید از چند کشور اسلامی و عربی» در بیش از بیست سال پیش از این، در نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه مشهد (فردوسی) که در آن هنگام آ نشریه توسط من اداره میشد، به طور مسلسل از شماره 8 تا 21 از تاریخ تابستان 1352 تا زمستان 1355 انتشار مییافت و از میان استادان و دانشمندان، خوانندگان و طالبان فراوان داشت و گاهی کسانی از قبیل گوینده دانشمند فقید مرحوم راشد کتباً تقدیر میکردند.
این نوشتهها، خاطرات سفر علمی یک ساله من بود طی سال 52-1351 به چند کشور اسلامی که به ترتیب عبارت بودند از ترکیه، لبنان، سوریه، مصر، عربستان، الجزائر، مراکش به اضافه چند شهر از اسپانیا. من در این نوشتهها سعی داشتم راجع به علما و دانشمندان و مساجد و مدارس و دانشگاهها و نیز اوضاع سیاسی و اجتماعی برخی از این کشورها مطالبی را یادداشت نمایم. اما متاسفانه این یادداشتها به پایان نرسید و تنها شامل گزارش سه کشور ترکیه، لبنان، سوریه و بخشی از خاطرات مصر بود.[1]
باری در این سفر که چند روز در آغاز و حدود پنجاه روز از روی اضطرار-به لحاظ درگیری ارتش لبنان-با فلسطینیها در پایان، در لبنان توقف کردم، دو نوبت با امام موسی صدر که در اوج قدرت و شهرت بود در محل مجلس مجلس الاعلی الاسلامی الشیعی ملاقات کردم که شرحان مفصل است و در خلال این مدت و هم از منابع دیگر راجع به ایشان اطلاعات فراوان به دست آوردهام که نه فرصت نوشتن آنها را دارم و نه برخی از آن اطلاعات را که توسط مخالفان خط مشی ایشان به من منتقل شده بود سزاوار نوشتن می دانم.
اما آنچه در خاطرات سفر راجع به ایشان نوشتم خود نیز داستانی دارد. قصه این بود که من در خاطرات لبنان که نسبتاً مفصل بود و طبق معمول راجع به دانشمندان لبنان از جمله مرحوم آیتالله سید شرف الدین عاملی و مرحوم علامه شیخ محمد جواد مَغنیه- که در آن زمان در قید حیات بود و من با او ملاقاتهای مکرری در آن سفر داشتم- و پس از وی راجع به امام موسی صدر مطالبی نوشتم. اما پس از چاپ مقاله و قبل از تجلید و انتشار مجله ناگهان در روزنامه اطلاعات شاید در سال 52 یا 53 مطلبی علیه امام موسی صدر نوشته شده بود که حاکی از خشم دولت ایران نسبت به وی پس از یک دوران طولانی رابطه حسنه بود.
با مشورت با رئیس دانشکده قرار شد، ان بخش از مقاله را بردارم و ان صفحات خالی را با مطلب دیگری پر کنم که من ناچار شدم آن قسمت را با بحث بیشتر از آثار مرحوم مغنیه به خصووص درباره تفسیر الکاشف که تازه چند جلد منتشر شده بود جبران کنم. اما بعداً معلوم شد مسئول چاپ که تا حدی انقلابی بود برخی از شمارهها را به همان کیفیت سابق جلد کرده که از هردو نوع به دست من رسید و آنچه ذیلاً در اینجا از نظر خوانندگان میگذرد شامل قسمت حذف شده است که به امام موسی صدر اختصاص دارد.
اما پیش از آن لازم می دانم سابقه خانوادگی خود را با مرحوم امام موسی صدر و بخشی از روابط دوستانه و همکاری و خاطرات خود را از ایشان بنویسم شاید خالی از فائده نباشد.
اما رابطه خانوادگی از این قرار است که والد ایشان مرحوم آیتالله سید صدرالدین صدر داماد مرحوم آیتالله حاج آقا حسین قمی رضوان الله تعالی علیهما بود و قبل از قم سالها در مشهد اقامت داشتند. و یکی از علمای مبرز و سرشناس و مورد اعتماد مردم و دارای اعتبار و احترام نزد رجال دولت بود و فرزندان ایشان هم غالباً در همان مشهد متولد شدهاند. اما در اواخر عمرِ مرحوم آیتالله حائری به قم آمدند و به تقاضای آن مرجع عالیقدر جهت تصدی اداره حوزه، در قم رحل اقامت افکندند. از سویی، یکی از فرزندان آیتالله قمی مرحوم آیتالله حاج اقا مهدی قمی که در کربلا مقیم بودند و اخیراً چند سال به واسطه اغتشاشات عراق در شهر حلب مانده بودند داماد پدر من مرحوم حاج شیخ مهدی واعظ خراسانی بودند.[2] و من از دوران کودکی به خانه آیتالله جهت دیدن خواهرم رفت و آمد داشتم و گرچه سنم در حدی نبود که با مرحوم آیتالله صدر تماس داشته باشم اما بارها از خواهرم نام ایشان را طی صحبتهای خانوادگی میشنیدم. در عین حال رابطه مرحوم صدر با پدرم بسیار صمیمی بود و هنگامی که من در سن چهارده سالگی با پدرم در سال 1318 شمسی در سر راه عتبات[3] به قم رفتم مرحوم صدر ما را در منزل خود پذیرایی فرمود و من برای اولین بار به دیدار ایشان نائل گردیدم اما به خاطر ندارم کسی از فرزندان ایشان را در آن سفر دیده باشم. تا اینکه پس از سه سال و اندی در تابستان 1320 پس از وقایع شهریور از سفر عتبات برگشتیم و در قم باز هم مرحوم آیتالله صدر ما را در منزل خود پذیرایی فرمود و در این سفر بود که در حضور ایشان فرزند بزرگشان حضرت آیتالله حاج اقا رضا صدر را در حالی که بسیار جوان و تازه موی بر گونهاش دیمده بود، دیدم و داستانی از آن دیدار به خاطر دارم که مینویسم زیرا داستانهای علمای ربانی هم درس است و هم شنیدنی.
مرحوم صدر نامهای املاء میفرمود و حاج آقا رضا مینوشت. هنگام نهار، یکی از اصحاب ایشان مرحوم شیخ رجبعلی نیشابوری حاضر بود و مرحوم صدر او را به نهار تعارف فرمود و ای نجمله را با لهجه عربی بر زبان آورد «الاثنین یکفی الثلاث» و چون ما سه چهار تن بودیم حاج آقا رضا گفت بنابر این «غذاء الثلاث یکفی الاربعه» آیتالله با لهجه عربی فرمودند این «قیاس» است و کلامه قیاس بسیار فصیح ادا شد. خوب حالا قضاوت را به عهده علما و فقها وا میگذارم و میگذرم.
باری در رفت و آمد به منزل مرحوم صدر یک بار جوان بلند بالای سر برهنه با پالتوی بلند درِ مغازه سر کوچه دیدم که مرحوم آقا موسی بود و پس از چند سال معمم شد و در مشهد او را مکرراً میدیدم و با او آشنا شدم. اما اولین ملاقات و برخورد علمی من با ایشان در سال 1327 شمسی که برای زیارت به قم رفته بودم در مدرسه دارالشفاء حجره مرحوم سید سعید نیشابوری بود که عدهای از فضلا دران جا گرد آمده بودند و بحث مبانی من و آقا موسی در یک مساله علمی که به خاطرم نمانده در گرفت و شاید بیش از دوساعت طول کشید.[4]
بعد از انتقال من از مشهد به قم در سال بعد -1328 شمسی- رابطه میان ما بسیار مستحکم شد. به خصوص از هنگامی که من در درس فقه مرحوم صدر در مدرسه فیضیه-خیارات مکاسب- شرکت میکردم و هر روز طبعاً با آقا موسی و آقا رضا برخورد میکردم و داستانهایی هم از آن درس در رابطه با آقا موسی دارم که یکی را نل میکنم.
آقا موسی در اثنای درس به پدر ایراد گرفت و در صحبت خود گفت فرض میکنیم پدر و پسری را که یکی از آن دو دیوانه شدهاند… هنوز حرفش تمام نشده بود که مرحوم صدر فرمود: «اما اشتباه نشود پسر دیوانه شده است نه پدر.» حضار خندیدند و آقا موسی حرف خود را ناتمام گذاشت.
برای آقا موسی درآن هنگام و تا سال 1338 شمسی که به لبنان مهاجرت فرمود یکی از فضلای مبرز، با استعداد، خوش بیان و خوش اندام و رفته رفته یکی از مدرسان سطح-رسائل- به شمار میرفت و برای او آینده بسیار روشن به نظر میآمد و در همان اثنای تحصیل در قم، در دانشکده حقوق دانشگاه تهران به اخذ لیسانس موفق گردید و زبان فرانسه را هم فراگرفت.
در این اثناء چند سال به نجف رفت و از محضر اساتید بزرگ نجف هم بهره برد. اما در قم علاوه بر درسهای فقه و اصول آیتالله بروجردی و در س فقه پدر خود، ملازم درسهای آیتالله محقق داماد بود و از درسهای فلسفه مرحوم علامه طباطبایی هم بهره میبرد. غیر از برخوردها و روابط معمولی روزمره، در دو مجمع علمی دیگر هم من با ایشان اشتراک داشتم. اول جلسات سیار شبهای پنجشنبه علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه که مقالات فلسفی خود را میخواند و بعد با حواشی و شرح مرحوم شهد مطهری به نام اصول فلسفه و روش رئالیسم به چاپ رسید. در این جلسات که متناوباً در منزلها تشکیل میگردید حدود 15 نفر شرکت داشتند از جمله آقایان مطهری، منتظری، بهشتی، جزائری، قدوسی، محلاتی، شربیانی، نجف آبادی و چند تن دیگر از جمله اینجانب. در این جلسات بر سر مباحث علامه بین حاضران و استاد بسیار بحث در میگرفت. یکی از باحثان امام موسی صدر بود که با بیانی شیرین و رسا سخن خود را ادا میکرد.
دوم، هیئت تحریریه مجله مکتب اسلام که شامل 10 تن بود. اقایان موسوی اردبیلی، مکارم شیرازی، مرتضی جزائری، مجدالدین محلاتی، میرزا حسین نوری، علی دوانی، جعفر سبحانی، اقا موسی صدر و اینجانب و یک نفر دیگر بیش از یک سال ابتدا افراد مقاله مینوشتند و در جلسات میخواندند و پس از این تمرین، نشر مجله آغاز شد و هرکدام از این نامبرزگان موضوعی را انتخاب کرده بود و مقالات مسلسل در همان موضوع مینوشت از جمله اقا موسی به اقتصاد در مکتب اسلام و این جانب به فتوحات مسلمین و دیگر موضوعات دیگر که در شمارههای سال اول و کمی از سال دوم منتشر میگردید.
قبل از انتشار مجله از دو موضوع مهم صحبت میشد: یکی نام مجله و دیگر صاحب امتیاز آن. راجع به نام مجله هرکسی یک چیزی میگفت و من نامهایی را نوشتم. از جمله مکتب اسلام و هنوز آن یادداشت در میان کاغذهای من موجود است. بالاخره با اضافه «درسهایی» با عنوان درسهایی از مکتب اسلام انتشار یافت. علت این اضافه دو چیز بود: اول اینکه هنوز مجله امتیاز نداشت و نامی انتخاب شد که میتوانست نام جزوههایی باشد نه نام مجله. دوم مربوط میشود به امتیاز به این شرح: راجع به صاحب امتیاز صحبتهایی میشد و کسانی هم نامزد میشدند ولی تصمیم قطعی گرفته نشد تا اینکه اطلاع یافتیم یکی از آقایان ادام کرده و به نام خود پیشنهاد گرفتن امتیاز داده است. این آغاز اختلاف میان اعضای هیئت تحریریه بود و این اختلاف بیش از یک سال به طول انجامید.
آقا موسی در لبنان
وی پس از ورود به لبنان، در شهر صور، موطن سید شرف الدین با کمک فرزندان و مریدان سید، به کارهای دینی و سرپرستی شیعیان مشغول شد، و در اندک مدتی با شخصیتهای شیعه و غیرشیعه و رجال لبنان از هر طبقه و هر طائفه آشنا گردید، رفته رفته دائره فعالیت او از شهر صور به بیروت و دیگر شهرها و از کارهای مذهبی به میدان سیاست و فعالیتهای اجتماعی کشیده شد و دامنه فعالیتش گسترش یافت.
طائفه شیعه، به موازات طوائف دیگر تا آن هنگام مجلسی از خود نداشت و علمای شیعه لبنان عملاً از این حق سیاسی و قانونی خود نتوانسته و یا نخواسته بودند استفاده کنند. آقای صدر، با شهرت و نفوذ روزافزون که در سطح بالا بین رجال سیاسی و روحانی پیدا کرده بود و با طرح دوستی با رئیس جمهور وقت سرهنگ شهاب و تماس با بسیاری از پیشوایان مسیحی لبنان، که موافقت آنان در این کار مهم شرط بود، موفق شد پنج سال قبل، با مساعدت و همکاری برخی از علما و رجال شیعه مجلسی به نام «المجلس الاسلامی الشیعی الأعلی» در قبال «المجلس الاسلامی الأعلی» اهل سنت، تأسیس کند که طبع خود او به ریاست این مجلس برگزیده شد و تاکنون که دوره دوم آن است ریاست مجلس همچنان به عهده اوست.[5]
اما شخصیت و شهرت و موقعیت او هم اکنون مافوق این سمت است، وی به عنوان «امام الشیعه» در بیشتر کشورهای عربی شناخته میشود و به اکثر این کشورها و کشورهای آفریقایی و شیخ نشین های خلیج فارس بنا به دعوت رؤسا و سران آن کشورها مسافرت کرده و میکند و طی این سفرها با اقلیتهای شیعه آن مناداق آشنا میشود واعانه جمع میکند.
سفرهایی به آمریکا و اروپا و اتحاد جماهیر شوروی کرده است، در واتیکان با پاپ ملاقات نموده و در شوروی، جهت ساختمان بیمارستانی در جنوب لبنان، قرارداد بسته است.
در چند کنگره اسلامی سالیانه از قبیل رابطه العالم الإسلامی مکه، مجمع البحوث الاسلامیه قاهره و الملتقی الإسلامی الجزائر مرتباً به عنوان امام الشیعه شرکت میکند، و با سیما و قیافه جالب و قامت بلند و هوش و کفایت ذاتی خود در همه جا مورد توجه و احترام است.
سال گذشته قبل از ورود من به قاهره، در کنگره مجمع البحوث الاسلامیه ازهر شرکت کرده بود و بعداً که من با شیخ ازهرِ وقت، آقای دکتر محمد محمد الفحّاح که رئیس آن کنگره بود ملاقات کردم و صحبت از آقای صدر به میان آمد، شیخ، ضمن اظهار رضایت و اعجاب از کفایت و لیاقت وی، این آیه قرآن را قرائت کرد:
«وَ زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»[6]، و در مجموعه مقالات همین کنگره مربوط به دورههای قبل از آن، سخنرانی آقای صدر زیر عنوان «الانسانیه الإسلام» را خواندم که جالب بود.
آقای صدر، در اغلب قضایا و حوادث مهم لبنان دخالت مستقیم دارد، بیانیهها، مصاحبهها، اخبار و گزارش کارهای او با عکس و تفصیلات غالباً در جرائد بیروت منتشر میشود.
هنگام اقامت من در بیروت که مصادف با اغتشاش داخلی و نبرد بین ارتش لبنان وفدائیان فلسطینی بود، مرتباً نام و عکس وی در جمع سران طوائف دینی لبنان، در روزنامهها منعکس میشد و به نظر میرسید که وی در آن جمع، نقش عمدهای ایفا میکند، و گاهی عکس او همراه رئیس جمهور و یاسر عرفات رهبر فلسطینیها و دیگر رهبران دیده میشد، و در همان موقع برای عادی کردن روابط لبنان و سوریه که بر اثر همین حوادث تیره شده بود و سوریها مرزهای خود را به روی لبنان بسته بودند، آقای صدر به سوریه سفر کرد و بنا به بیانیهای که به همین مناسبت صادر کرد ظاهر نتیجهای از این سفر عاید نشده بود.
آقای صدر، در «صور» تشکیلاتی از مدرسه و مؤسسه خیریه دارد که دنباله کارهای سید شرف الدین است و فعلاً درصدد تأسیس دانشگاهی است و امتیاز آن را هم تحصیل کرده اما با فقدان وسائل و نبودن اساتید مورد لزوم به این زودی امید سروسامان گرفتن آن نمیرود[7]، ضمناً نمایندگان و مبلغینی هم به دهات و روستاها میفرستد که بیشتر، از طلاب قم و ایرانی هستند و ظاهراً علمای لبنان به لحاظ اختلاف مسلک و سلیقه غالباً از این تشکیلات کنار هستند.
باری از آنچه گفته شد شما میتوانید حدس بزنید که طبعاً صف آرائی و اختلاف و گفتگو در این مورد زیاد است و برای اطلاع بیشتر باید مرتباً به اخبار «مجلس الاعلی» در مجله العرفان رجوع کرد و یا مدتی در لبنان توقف نمود.
مجلس الاعلای شیعیان هم چه در داخل خود و چه در بین حامیان آن، به جناحهای مختلف انشعاب یافته به طوری که، یکی از نمایندگان مجلس در اعلامیه خود متذکر گردیده بود، از مسیر خود منحرف شده است. فکر میکنم پیش آمدن چنین وضعی در هر تشکیلاتی طبیعی است مگر اینکه لطف الهی و اخلاص و حسن نیت اداره کنندگان آن، مانع از دسته بندی شود.[8]
هم اکنون مجلس، در «حازمیّه» یکی از محلات اعیان نشین بیروت در کاخی مجلل قرار دارد، طبقه اول ساختمان مشتمل بر تالار وسیع پذیرایی است. این تالار جای پذیرایی عمومی و تشکیل کنفرانسها و تجمع نمایندگان است، طبقه فوقانی آن، محل سکونت رئیس مجلس و ملاقاتهای خصوصی است.
این جانب دوبار به دیدن آقای صدر رفتم. در یک نوبت که شب جمعه بود در تالار عمومی طبق معمول هر هفته، مجلس سخنرانی برقرار بود و آقای صدر، در موضوع دعا و اثرآن سخن میگفت، در حالی که دور تالارعده ای مستمع و از جمله تعدادی زن با لباس بلند و روسری بر صندلیها نشسته بودند و بار دوم، در اطاق پذیرایی خصوصی که به جز بنده دو سه نفر ایرانی و دو نفر مرد جوان آن جا بودند و آقای صدر آن دو نفر را دو تن از وزیران لبنان معرفی کرد.
در آن جا صحبت از این بود که میخواهند مجلهای از طرف مجلس به نام «الغدیر» نشر دهند و از من مقاله میخواستند که البته با گرفتاریهای سفر برای من مقدور نبود.
سال گذشته ایام حج، آقای صدر را در مدینه طیبه ملاقات کردم که میهمان ملک فیصل بود و در «هتل تیسیر» از او پذیرایی میکردند و شبی هم به اتفاق وی به طور خصوصی پس از اینکه درِ روضه رسول اکرم (ص) را بستند مشرف شدم و در آنجا عدهای از شخصیتهای کشورهای اسلامی از جمله هیأت الأزهر به سرپرستی شیخ عبد العزیز عیسی معاون شیخ ازهر، که بعداً به مقام وزارت ازهر ارتقا یافت و نیز برادرزاده امام «بُهره» با هیأتی از اتباع هندی وی مشرف بودند و من توانستم در آن شب زیارت راحتی بکنم.
«مجلس الأعلی» به طوری که قبلاً اشاره کردم یک مؤسسه رسمی است و از طرف دولت، حقوق و مزایای کارمندان آن تأمین میشود و آقای صدر از زندگی مرفهی برخوردار است و در مسافرتها چه در لبنان و چه در سایر کشورها از طرف نمایندگان وسفرای لبنان به طور رسمی مورد استقبال و مشایعت قرار میگیرد.
در مجلس، چند تن روحانی دیگر هم عضویت دارند. بودجه مؤسسات خیریه و مبلغین، از وجوه بریه واعاناتی که طی مسافرتهای آقای صدر جمع آوری میشود تأمین میگردد..
در بیروت، چند کتابفروشی مهم توسط شیعیان تأسیس شده مانند کتابفروشی های الأرز، الاعلمی، الغدیر، بحرالعلوم و جز آن و در بین شیعه نویسندگان دیگری مانند شیخ محمدمهدی شمس الدین از خاندان شهید اول، سیدهاشم معروف الحسنی، سیداحمد لواسانی، آقای آل یس و آقای دکتر صادقی و جز آنان هستند که مرتباً آثاری از خود نشر میدهند.
ارجاعات:
[1]. مصحح: این خاطرات با عنوان میراث ماندگار در سال 1394 توسط بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی به چاپ رسید.
[2]. مصحح: در میان انبوه نامههای ایشان، به نامهای از آیت الله مهدی قمی برخوردم که وضعیت رقت بار و سختیهای دوران اغتشاشات عراق را به تصویر کشیده بود.
[3]. مصحح: ماجرای سفر آیت الله واعظ زاده با پدرشان بعد از واقعه گوهرشاد در زندگی نامه خودنوشت ایشان که در کتاب سپهر فرزانگی، یادنامه مرحوم استاد چاپ شده، آمده است. این یادنامه در سال 97 توسط دفتر تبلیغات اسلامی مشهد منتشر شد.
[4]. مصحح: مرحوم آیت الله واعظ زاده در جایی از خاطراتشان در خصوص این دیدار گفتند: «یادم هست که یکبار هم در مدرسه دارالشفا بین ما و امام موسی صدر بحث مفصلی دربارهٔ افکار و اندیشههای میرزا مهدی اصفهانی سرگرفت. من از افکار او حمایت میکردم و ایشان رد میکرد.»
[5]. من راجع به سبب و کیفیت مفقود شدنش، در همان موقع، از برخی از کارداران سفارت ایران در بیروت، وهم بعد از منابع دیگر اطلاعاتی به دست آوردم که تا هنگامی که وضعیت زنده بودن یا فوت او آشکار نگردد، مصلحت نمیدانم آنها را ذکر کنم.
[6]. البقره، 247.
[7].. این دانشگاه در سالهای اخیر توسط رئیس کنونی این مجلس، علامه شیخ محمدمهدی شمس الدین تأسیس گردید.
[8]. این وضعیت بعد از فقدان امام موسی صدر تاکنون ادامه دارد و جناح مجلس الاعلی از جناح علامه فضل الله جداست.