حاشیهای بر کتاب مستطابِ «موسوعهُ القرآنیۀ الکبری، المعجم فی فقه لغه القرآن و سرّ بلاغته»
سیدمصطفی محققداماد
پس از انتشار مجلدات اولیه موسوعه شریفه فوق، مرکز پژوهشهای اسلامی آستان قدسرضوی برای نقد و بررسی اثر مزبور از اینجانب دعوت به عمل آورد. بنده وقتی مطلع شدم که انتخاب من خواست جناب شیخ جلیلالقدر حضرت استاد آیتالله آقای حاج شیخ محمد واعظزادهخراسانیطابثراه بوده است، اجابت و اطاعت و به حدمیسور مطالبی تقدیم کردم که اینک مسودّه آن گفتار بهعنوان عذر تقصیر به پیشگاه آن بزرگوار تقدیم خوانندگان ارجمند میگردد. استاد واعظزاده یکی از تربیتیافتگان مکتب قم و ازنظر علمی بهحق عالمی نمونه از عالمان جامع علوم الهیه بود و ازنظر اخلاقی تندیس تواضع، فروتنی و کرامت نفس بود. بهیقین سخنسنجان فرداها با مطالعه آثار او به عظمت صاحب آثار بیشازپیش پی خواهند برد: «فانظروا بعدَنا الی الآثار * إنّ آثارنا تدلّ علینا»
الف. مبانی کلامی اثر
کتاب مستطاب «المعجمُ فی فقه لغه القرآن وسرّ بلاغته» که زیرنظر حضرت استاد آیتالله جناب آقای حاج شیخ محمد واعظزاده، شخصیت نامدار و شناختهشده علوم الهیات با همکاری گروهی از فضلای ارجمند تألیف شده، نقاط بسیار مثبتی دارد که قبل از هرچیز بایستی به آن توجه شود. از همه مهمتر آن است که این کتاب بر مبانی کلامی محکمی استوار است که در سرتاسر این اثر مشهود است.
اول. مبنای اصلی کلامی این کتاب این است که قرآنمجید دارای فقهُ اللغه خاص و مخصوص به خود است. این مبنا با نظریه بسیار مهمی در باب اعجاز قرآن مرتبط است. میان متکلمان در مبحث اعجاز، نظریات گوناگونی مطرح شده که یکی از آنها «نظریه صَرفَه» است.
از نخستین متکلمان که به بحث درباره وجه اعجاز قرآن پرداختهاند، ابراهیم نظّام (متوفی 231ق) است که معتقد بود وجه این اعجاز در بلاغت و نظم خاصی نیست؛ بلکه معجزه در آنجاست که هرگاه فردی از معاندان بر آن شود تا به ساختن سخنانی همانند قرآن بپردازد، با اراده الهی، «داعی» از آن فرد برگردانده شده (صَرف) و او منصرف میشود و به دیگر سخن شخص بهنحو قهری از اهتمام به آن عمل ممنوع میگردد.[1] این نظر با اشاره به تعبیر «صرف الدواعی عن المعارضه»، به نظریه صَرفَه شهرت یافته است. بر مبنای این نظریه، درواقع وجه اعجاز قرآن، امری خارج از قرآن و بهموجب عوامل غیرطبیعی است.
تبیین علمی نظریه صَرفه
در تبیین نظریه صرفه گفته شده که قرآنمجید، فراهم آمده از مجموعه کلمات و حروف، به نظم خاص، و این نظم خاص هرقدر در رتبه عالی قرار داشته باشد بنفسه نمیتواند معجـزه بهشمار آید تا مردم از همانندآوریِ آن عاجز باشند؛[2] بلکه در صورتی معجزه میشود که خداوندمتعال بهطریق غیبی، قدرت دیگران را از ایشان سلب کند یا داعیه آنان را سلب نماید، یا علومی را که آنها میخواهند با قرآن معارضه نمایند از آنها بگیرد تا نتوانند همانند قرآن را بیاورند.[3]
نظریه صرفه حتی در میان معتزله با استقبال گستردهای روبهرو نشد؛ اما همواره هواداران محدودی داشت و در این میان شایان ذکر است که برخی از عالمان امامیه، چون شیخ مفید (336-413ق) و سید مرتضی (355-436ق) با تفسیر خاص خود، از این نظریه دفاع میکردهاند.[4] البته باید توجه داشت که بر مبنای نظریه صرفه، با توجه به تفسیرهای متفاوتی که درباره چگونگیِ «صرف«، آرای گوناگونی از سوی عالمان مسلمان به میان آمده است.[5]
نظریه دیگری که در بحث مربوط به وجه اعجاز، از نظریههای مهم و شاید مؤثرترین نظریه در تاریخ این مبحث محسوب بشود، «نظریه نظمِ» قرآن است که بهطور مشخص، عمروبن بحر جاحظ (159-255ق) ادیب و متکلم معتزلی از نخستین تبیینکنندگان آن بهشمار میآید. اساس نظریه یادشده برخلاف صرفه، مبنی بر این است که قرآن خود کلامی اعجازآمیز است و از همینرو کسی توان آوردن نظیر آن را ندارد. در این نظریه مانع و صارف معاندان از آوردن نظیر قرآن، صفتی خاص در خود قرآن، و درواقع نظم خاص موجود در کلام آن دانسته شده است. جاحظ این نظریه را در کتابی با عنوان «نظمُ القرآن» تبیین کرده بود که اکنون نسخهای از آن در دست نیست و تنها میتوان براساس اشارات موجود در دیگر آثار جاحظ و نیز نوشتههای دیگر مؤلفان بر محتوا و مضامین آن اطلاع یافت. بهطور خلاصه، باید گفت که جاحظ در این نظریه خود، «نظم» و «تألیفِ» موجود در کلام قرآن را با نظم و تألیف دیگر آثار، دارای تفاوتی از دو سنخ دانسته، و بر این اعتقاد بود که بشر بهطورطبیعی از آوردن مثل کلام قرآنی عاجز و ناتوان است.[6]
نظریه نظم قرآن در دورههای بعد، هم از سوی متکلمان و هم از سوی ادیبان مورد توجه قرار گرفته، و الهامبخش عالمانی از مکاتب گوناگون بوده است. در حوزه علم کلام، پس از جاحظ کسانی از معتزله، مانند ابناخشید (۲۷۰-۳۲۶ق) و ابوعلی حسنبن علیبن نصر نیز با تألیف آثاری با عنوان نظمُ القرآن، به ادامه مسیر جاحظ پرداختند؛[7] اما این نظریه در مکاتب کلامی دیگر نیز تأثیری مهم برجای نهاده بود.
از مهمترین نمونههای گسترش این نظریه در حوزه کلام اشعری، کتاب «اعجازُ القرآنِ» قاضی ابوبکر باقلانی (د 403ق) است. وی در این اثر بر آن بوده تا به بسط موضوعاتی در نظم قرآن بپردازد که جاحظ بهاجمال از آنها گذر کرده است. باقلانی باوجود آنکه تا حدممکن به بحث خود صورت متکلمانه داده است؛ اما بهناچار بخشی عمده از بحث خویش را به مباحث بلاغی اختصاص داده، و به بررسی وجوه بیان در قرآن و اختصاصات آن پرداخته است. وی در بخشی از اثر خود، بهصراحت اظهار داشته که اعجاز قرآن متعلق به بیان آن است و قرآن در اعلیدرجه از منازل بیان از تعدیل نظم و سلاست، زیبایی سخن، گوشنوازبودنِ آهنگ و روانی بر زبان قرار گرفته است.
بیشترین گسترش نظریه نظم، در آثار ادیبانی دیده میشود که سعی داشتند با تبیین و تدوین صناعات ادبی و علم بلاغت، اعجاز مشهود در کلام قرآنی را آشکارتر سازند. کتاب «الصناعتین» ابوهلال عسکری (د حدود 400ق)، باوجوداینکه اثری ادبی است و درباره دو صنعت شعر و نثر نوشته شده؛ اما ازآنجاکه انگیزه اصلی تألیف آن اثبات اعجاز قرآن بوده است، به این مبحث ارتباط مییابد. به گفته مؤلف در مقدمه کتاب، انسان اگر از علم فصاحت و بلاغت غافل باشد، هرگز قادر نیست اعجاز قرآن را با آن خصوصیات، از حسن تألیف و براعت ترکیب درک نماید.[8]
در ادامه راه جاحظ و ابوهلال عسکری، بهعنوان نقطه عطفی باید از عبدالقاهر جرجانی (د 471ق/1078م) یاد کرد که با انگیزه تبیین اعجاز قرآن، راه تدوین علم بلاغت را پیموده است. در مروری بر مقدمه کتاب «دلائلُ الإعجاز» میتوان دید که مؤلف پس از اصل قراردادن نظریه نظم قرآن، جنبههای گوناگون زبان عربی را بررسی کرده است، و در این میان، بر این نکته تأکید میکند که اعجاز قرآنی به وجوه بلاغت بازگشت دارد. درهمینراستا، جرجانی برای فراهمآوردنِ امکان درکی عمیقتر از اعجاز قرآن، به تدوینِ وجوه فصاحت و بلاغت و مشخصکردنِ اقسام مختلف «نظم» پرداخته، و نخستین گام مهم را در این زمینه با تألیف دو اثر ماندگار خود، «دلائلُ الإعجاز» و «اسرارُ البلاغه» برداشته است. گفتنی است جرجانی افزون بر ایندو اثر، چکیده دیدگاه خود را درباره نظریه نظم و بلاغت، در رسالهای با عنوان «الرسالهُ الشافیه» نیز منعکس ساخته است.
در مرور بر مهمترین وجوه بیانشده برای اعجاز قرآن، همچنین باید به تأثیر ناشناخته قرآن بر شنوندگان اشاره کرد که از نخستین مطرحکنندگان آن ابوسلیمان خطّابی (د 388ق/998م) است. وی در رساله خود در باب اعجاز قرآن پس از نقد و بررسی آرای گوناگون ارایهشده در این زمینه، در پایان بهعنوان فصلُالخطاب به طرح نظریهای میپردازد که به تعبیر خود، پیشتر به آن کمتر توجه شده است، و آن کارکردِ قرآن بر قلوب و تأثیر آن بر نفوس مردم است. وی در توضیح میافزاید که به هنگام شنیدن قرآن گاه چنان لذت و حلاوت، و گاه چنان ترس و مهابتی بر انسان چیره میشود که از کلامی دیگر معهود نیست. ازنظر خطابی این تأثیر برای هر آشنا به زبان عرب مصداق مییابد و تغییر حالت عتبهبن ربیعه از سران مشرکین در اثر شنیدن آیاتی از سوره حمسجده، نمونهای از تأثیر شگفت آن بر معاندان است.
بههرحال مبنای کلامی اثر حاضر، همین نظریه اخیر است که اعجاز قرآن مجید در فصاحت و بلاغت آن است و سِرّش در درون خود کلماتش نهفته است و نه بهخاطر عوامل غیرطبیعی مانند صَرفه و امثال آن. شاید بتوان گفت که شُعرایی مانند حافظ شیرازی پیرو مکتب نخستین است که میگوید:
اگرچه عرض هنر پیش یار بیادبی است *** زبان خموش ولیکن دهان پر از عربی است
دوم. یکی دیگر از مبانی کلامی کتاب عدم اعتقاد به برخی اعتقادات پیشینیان در خصوص الفاظ متداخل است. یکی از مباحث کلامی حول قرآن این است که با توجه به آیه شریفه «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا»[9] آیا باید تمامی کلمات قرآن عربی باشد و هیچ واژه متخلل در قرآن نیامده باشد؟ برخی چنین گفتهاند؛ ولی این اثر در بحث از ابریق پس از نقل از ابیعبیده این نظر را ردّ میکند و ضمن قبول کلمات غیرعربی بر این نظر است که الفاظ غیرعربیِ واردشده در زبان عرب (معرّبات) جزیی از تُراث لغت عرب است.
ب. نقدها
-
عنوان کتاب
نام کتاب، حاکی از محتوای آن است و از کتاب ابیمنصور ثعالبی (م 340)، با نام «فقهُ اللّغه و سرّ العربیه»[10] اقتباس شده است. این نامگذاری بدان جهت است که قرآن دارای فقهُ اللّغه خاصّی است که قدما و پیش از همه آنها جاحظ (متوفی 255ق) از آن با عنوان «نـُظُم قرآنی»، و متأخّران به «البیان القرآنی» یا «الإعجاز البیانی» تعبیر کردهاند.
در عنوان کتاب مختصر سرگردانی به چشم میخورد. در بالای عنوان آمده: «الموسوعهُ القرآنیه الکبری» و سپس عنوان درشتتر «المعجم» نهاده شده و بعد هم گفته شده «فی فقه لغه القرآن و سرّ بلاغته». به نظر میرسد:
اولاً در بدو امر چنین متبادر میشود که مؤلفان محترم میخواستهاند میان تمام مطالب را جمع کنند و به قاعده «الجمع مهما امکن اولی من الطرح» عمل کردهاند؛ درحالیکه این امر برای ارجاعدهنده مشکل عظیمی ایجاد میکند و نمیداند کدام عنوان کتاب است که در پاورقی بنویسد.
و ثانیاً هرکدام از این عناوین، بار مفهومی و محتوائی خودش را دارد و شاید گاهی با هم نوعی ناهمخوانی داشته باشند. مثلاً کلمه موسوعه با قطعنظر از ریشه اشتقاقی لغوی آن در زمان ما به معنای دائرهُالمعارف استعمال میشود. دائرهُالمعارف تعریف خاصی دارد و دو نکته در آن لحاظ میشود.
در دائرهُالمعارف اولاً جای تحلیل و اظهارنظر کمتر است. در دائرهُالمعارف نویسنده مدخل، مطالب را جمع میکند و در اختیار محققان بعدی بدون هرگونه اظهارنظر میگذارد. درحالیکه در این اثر در بخشی که تحت عنوان الأصولُ اللغویه و نیز الإستعمالات القرآنیه توسط حضرت استاد واعظزاده تهیه شده، یک جمعبندی نهایی و بهصورت قطعی و موضعگیری اظهارنظر شده است. و ثانیاً در دائرهُالمعارف تنها فقط لغت و تحلیل لغوی نیست؛ درحالیکه در عنوان بعدی آمده فی فقه لغه القرآن و سرّ بلاغته. اگر فقط فقه لغهُ القرآن و سر بلاغت است، دیگر موسوعهُ الکبری نمیتواند باشد و واقعاً در این کتاب چنین بنائی هم نبوده است. تصدیق میفرمایید که مباحث و معارف قرآنی بسیار است که در این کتاب جای بحث آن نبوده و نباید هم باشد.
در لغات فرنگی چندواژه وجود دارد که هرکدام بار معنائی خاص خود را دارد و هریک در جای خود به کار میرود. واژه فیلولوژی (philology) از ریشه فیلوس یونانی بهمعنای زبان و لغت است و فیلولولوژی به معنای لغتشناسی یا زبانشناسی است. البته فیلو در اینجا نباید با فیلو بهمعنای دوستداشتن اشتباه شود که آن واژه از ریشه فیلیا یعنی دوستی است. اتیمولوژی، واژه دیگری است که از ریشه اتیمونِ یونانی بهمعنای ریشه است و اتیمولوژی بهمعنای ریشهشناسی است. کلمه لِکزیکون هم بهمعنای قاموس است. قاموس در عربی به دو معناست: یکی بهمعنای دریا و یا اقیانوس است و دیگری بهمعنای لغتنامه. دیکشنری از لاتین و از ریشه دیکتیت است. واژه دیگری است تحت عنوانِ (Encyclopaedia) نیز داریم که به «دائرهُالمعارف» در فارسی ترجمه شده و در عربی «موسوعه» گفتهاند.
هرکدام از اصطلاحات بالا، معنی خاص خود را دارد و نباید بهجای هم به کار رود.
-
کمتوجهی به برخی آثار مشابه
نقد دوم این است که در این کتاب به اغلب صاحبنظران علمُ اللغه از قدما تا متأخرین توجه شده ولی اولاً جای برخی از عالمان علم اللغه اسلامی که نحوه کارشان شبیه به همین کار است توجهی نشده است. ازجمله اثر مستطاب «الطرازُ الأول» سید علیخان کبیر (معروف به سید علیخان مدنی 1021-1085ش)[11] است. این اثر تابهحال به طبع نرسیده بود و اخیراً بهنحو بسیار مطلوبی تحقیق و در 8 جلد در قم توسط موسسه آلالبیت: به چاپ رسیده است. مؤلف این کتاب از محققان شیعه قرن 11 هجری و دارای تألیفات بسیاری است و این، مهمترین اثر اوست. سبک کار مؤلف بهگونه مخصوصی است که جای بیان تفصیلی آن نیست.
همچنین در کتاب به نویسندگان غربی نیز توجهی نشده است.
در اینجا مایلم به اثری که برای من اعجابآور است اشاره کنم. شخصی انگلیسی به نام «Edward William Lane» است. این محقق در سالهای 1830 میلادی به مصر میرود و طی سیسال پژوهش بر روی حدود 180 کتاب لغت عربی و رفتوآمد میان مردم روستایی و قبیلهای عرب، کتابی مینویسد که انصافاً باتوجه به کمبود امکانات آن روزها و بدون وسایل جدید و با دستنویسی، کاری بسیار عجیب و باعظمت است. این اثر دو جلد دارد و عنوان آن «Arabic-English-Lexicon» (لغتنامه عربی- انگلیسی) است. این واژه یونانی است؛ درحالیکه دیکشنری لاتین است. این شخص یک نام عربی هم برای کتاب خود نهاده است و آن «مدُّ القاموس» است که در مقدمه میگوید به دو معنی میتوانید این اصطلاح را تفسیر کنید یکی امتداد کتاب قاموس و دیگر جریان اقیانوس.
بههرحال چنانچه در این اثر به اینگونه مراجع نیز مراجعه میشد شاید کاملتر میگشت. البته این نظر بنده است و بههیچوجه مدعی نیستم که صحیحوبلااشکال فکر میکنم، بهاحتمالقوی حضرت استاد پاسخهایی به عرایض بنده دارند که با کمال خرسندی پذیرا هستم.
ارجاعات:
[1]. نک: جلالُالدین سیوطی، الإتقان، ج4، ص7.
[2]. شیخ محمدبن الحسن الطوسی، الإقتصاد فیما یتعلق بالإعتقاد، لبنان، بیروت، دارُ الاضواء، س1406ق/1986م، چدوم، ص277.
[3]. شیخ سدیدالدین الحمصیالرازی، المنقذ من التقلید، قم، مؤسسه النشر الإسلامی التابعته المدرسین، س1412، چاول، ج1، ص459.
[4]. نک: محمد مفید، اوائل المقالات، به کوشش مهدی محقق، تهران، 1372، ش18؛ سید مرتضی، «جوابات المسائل الرسیه الاولی»، ضمن جلد 3 رسائل الشریف المرتضی، به کوشش احمد حسینی، قم، 1405ق، ص323-327؛ قس: سعید راوندی، الخرائج والجرائح، قم، 1409ق، ص981).
[5]. مثلاً نک: عبدالحقابنعطیه، المحررُ الوجیز، به کوشش احمد صادق ملاح، ج1، ص71-72، قاهره، 1394ق/1974م؛ فخرالدین، التفسیرُ الکبیر، ج2، ص115-116.
[6]. نک: جلالُالدین سیوطی، الإتقان، ج4، ص6 -7؛ نیز مخلوف، ص39-41.
[7] . برای این آثار، نک: ابنندیم، الفهرست، ص41.
[8]. مخلوف، ص52-53.
[9]. زخرف: 3.
[10]. فقهُ اللغه و سرّ العربیه، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری، القاهره، ط 2، الحلبی، 1954م.
[11]. صدرالدین سید علیخان مدنیهندیشیرازی در مدینه و یا مکه متولد شد و در شیراز وفات کرد و در حرم شاهچراغ مدفون شد.