مفهوم «خوب» در فلسفهٔ هگل
حامد صفاریان
این گفتار به زبان آلمانی و در چارچوب سمیناری دانشگاهی در شهر وین و با حضور تُماس زُرن هُفمان از دانشگاه هاگن آلمان، ماکس گوتشلیخ از دانشگاه لینتس اتریش، تئودوروس پندولیدیس از دانشگاه تسالونیکی یونان، و دانشجویان ارشد و دکتری فلسفه از دو کشور آلمان و اتریش ارائه شده است.
سوتفاهمی بیش نخواهد بود اگر کمان کنیم که مفهوم «خوب» در فلسفیترین نحوهٔ وجودیاش تنها به حوزهٔ اخلاق تعلق دارد.
مفهوم «خوب» یکی از بنیادیترین مفاهیم سراسر تاریخ بشر و بهخصوص تاریخ فلسفه از روزگار افلاطون تا امروز است که بر خلاف یا درکنار بسیاری دیگر از مفاهیم متافیزیکی، از پرکاربردترین مفاهیمِ تقریباً همهٔ علوم دیگر نیز هست و نه تنها در فلسفه و علوم، بلکه در هنرها و ادیان و حتی در زندگی روزمره نیز جایگاهی بنیادین دارد و به این ترتیب با تمامی زندگی انسان به عمیقترین وجه ممکن درهم تنیده است.
حال فرض کنید بپرسیم «چه چیزی خوب است؟» و به ما پاسخ دهند «خوب چیزی است که آنی باشد که باید باشد». آنگاه طبیعتاً خواهیم پرسید «بسیار خوب، اما آن چیز چه باید باشد؟».
حال اگر در پاسخ گفته شود «همانی که هست!»، این پاسخ در وهلهٔ نخست نه تنها بسیار ناخرسندکننده، بلکه از منظر شعور متعارف غیر منطقی و مهمل مینماید.
اما پاسخ هگل به این پرسش در انتزاعیترین صورتش چیزی جز همین پاسخ نیست. این پاسخ با همهٔ تبعاتش چگونگیِ پیوند فلسفهٔ نظری و عملی در فلسفهٔ هگل را بهنحو ریشهای از کانت و فیخته متمایز میکند و با پیوند دادن دو عالَم «باید» ها و «هست» ها، نظر و عمل را به یکدیگر میپیوندد، خرد را با امر واقعِ بالفعل یکیوهمان میکند و از بطن این آمیزشِ دیالکتیکی، فلسفهٔ تاریخ یا همان گام زدن خرد در عالَمِ هستها و بایدها را بیرون میکشد.
به این ترتیب کلید فهم آن سخن معروف هگل در پیشگفتار فلسفهٔ حق دربارهٔ دیالکتیک خرد و واقعیتِ بالفعل چیزی نیست جز درک دیالکتیک مفهوم «خوب» در انتهای «علم منطق».
همچنین فهم منطقِ آنچه هگل «عرف و اخلاقیات اجتماعی» (Sittlichkeit) مینامد و آن را کاملاً آگاهانه بر صدر اخلاق (Moralität) مینشاند در گرو فهم ساختار درونی مفهوم «خوب» در علم منطق است.
برای هگل، «خوب» درخودوبرایخود همان ایدهٔ مطلق است که از هیئت بیمیانجی «زندگی» به مفهوم «شناخت» گذر میکند و با میانجیگری مفهوم «حقیقت» دو سپهر هستها و بایدها را به یکدیگر میدوسَد و در ایدهٔ مطلق حفظورفع میشود.
البته سابقهٔ یکی و همان بودن «خوب» و «حقیقی» و نقش سامانبخش ایدهٔ خوب در عالم ایدهها و نیز عالم محسوسات به افلاطون بازمیگردد و هگل از این منظر وامدار افلاطون نیز هست.
آنچه هگل را در این زمینه از تمامی فیلسوفان پیش و پس از خود متمایز میکند، استنتاج منطقی مفاهیم «خوب»، «حقیقی» و «مطلق» از دل یکدیگر است.
در این گفتارِ کوتاه به برخی از جوانب جایگاه و ساختار منطقی مفهوم «خوب» در «علم منطق» هگل و همچنین برخی مصادیق آن در اخلاق و سیاست، بهخصوص در ارتباط با مفهوم «عرف و اخلاقیات اجتماعی» (Sittlichkeit) در نزد هگل پرداختهام.
برگرفته از کانال ایدئالیسم آلمانی