محفلِ مقدّسِ دوستانه
سه متفکر رومانیایی گرد هم آمدهاند. گپ و گفتی دارند. شاید مشهورترینشان میرچا الیاده باشد.
میرچا الیاده در سمت راست تصویر ایستاده. با پیپی که همیشه بر دهان دارد. اسطورهشناس و دینپژوه بود. میگفت که نمادپردازی دینی بهترین پاسخ صحیح به هیبتِ جهان هستی است. او ایده امر «مقدس» و «نامقدس» را بر سر زبانها انداخت. میگفت که زیست جهان دینداران با دیگران متفاوت است. دینداران میان جهان مقدس و نامقدس تمایز مینهند. نامقدس قلمروی اشیایی است که هرروزه با آن سروکار داریم و هیچ رنگ و لعاب دینی ندارند. نامقدس در معرض نابودی و زوال است اما امر مقدس، همیشگی اصیل و زوالناپذیر. مکان و زمانهای مقدس اموریاند که تجربه دینداران را متحول میکنند. امور نامقدس اما از چنین ویژگی تهیاند.
در میانه تصویر اوژن یونسکو ایستاده است. نمایشنامهنویس شهیری بود. تلخ مینوشت. با سیاستهای کشورش همدلی نداشت. میگفت که 99 درصد آنچه در فرهنگ ما نوشته میشود خندیدنی است و یک درصد آن خواندنی. نگاه خوبی به زندگانی نداشت. در اواخر عمر گفته بود که انسان چونان عروسکی خیمهشببازی، آویخته به ریسمان در این زندگی زیست میکند. میگفت که گویی در این جهان به سُخره گرفته شدهایم. او نقدهای تندی هم به الیاده داشت. در تعبیری گفته بود که الیاده میخواهد راهبر جانها و پیشوای مردم باشد اما دست و پا می زند و باد درو میکند. او کتابی از الیاده را مبتذل و نازل نامیده بود.
در گوشه سمت چپِ تصویر امیل سیوران ایستاده است. فیلسوف بود. جستار مینوشت. گویی ذهن منسجمی نداشت و به مطالب و عبارات کوتاهی بسنده میکرد. او هم دلِخوشی از زندگی داشت. نامش در ایران، زمانی بیشتر بر سر زبانها افتاد که عباس کیارستمی از او نام برد. کیارستمی در تعبیری از وی نقل کرده بود که اگر «امکانِ خودکشی وجود نداشت، من سالها پیش خودکشی کرده بودم». به تعبیر دیگر، چیزی که به من قدرت میدهد زندگی را تحمل کنم، فکر و امکانِ خودکشی است.
او به بیخوابیهای مفرط هم دچار بود. و بیخوابی درد ویرانگری است. میتواند یک زندگی را به چالش بکشد. سیوران گفته بود که یک بار به صلیب کشیده شدن، در مقابل بیخوابیهای هرروزه، بسیار اندک است. او گفته بود که در خلوت، همه ما از آنچه نشان میدهیم غمگینتریم.
سخنش شاید بیراه نبود. حالا که این سه فرهیخته گرد هم آمدهاند، اندکی از آن غمهای زندگی هم میکاهند. سه اهلِ فکری که گاه بر هم میشوریدند اما محفل دوستانه را همیشه برقرار کردند. متفکرانی که هم رأی نیستند اما همنشینند. همان چیزی که در بسیاری از ممالک، رشکبرانگیز و بعضاً دستنایافتنی است. و شاید همین محافل کوچک هم بتواند در نظر میرچا الیاده مکانی «مقدس» لقب گیرد.
محفل و دوستانه بودنش، درست، مقدسش از کجا امد؟!
ما عزلنی الا القافیه؟؟