گستاخی اومانیستی عقلانیت بر اخلاقیات

یاسین حسینی

با پیدایش مدرنیته جهان اجتماعی عاری از معنا شده است وهمین جهان اجتماعی، افکار اجتماعی و رفتار اجتماعی انسان را شکل می‌بخشد. عقلانیت(مدرنیته) نبض جهان را در دست خود دارد هرچه تمدن و تکنولوژی جلوتر می‌رود اخلاقیات عقب‌تر و رشد بیش از اندازه فرهنگ عینی فرد را به زیست عینی محض تقلیل می‌دهد و افکار او را خلق می‌کند. لذا افکار چیزی بیش از تنظیماتی با موقعیت اجتماعی نیستند. حتی امیال و ترجیحات افراد از درون خود فرد نشئت نمی‌گیرد بلکه به نحو اجتماعی تولید می‌شود وصرف پذیرش این سبک از معرفت بدون ملاحظات سنجیده تبعات خاصی نیز با خود در حوزه مبانی معرفت‌شناسی اخلاق به ارمغان خواهد آورد.

یکی از تبعات این روند بی‌حسی اخلاقی است، یعنی فرایندهای اجتماعی می‌تواند نوعی بی‌حسی اخلاقی پدید آورد که در آن فعالیت‌های غیراخلاقی بخشی عادی از زندگی روزمره به نظر می‌رسند و این همان اجتماعی شدن انحراف است. اگرچه نگرش‌های اخلاقی از برخی جهات خاستگاه اجتماعی دارند و به لحاظ اجتماعی الزام آورند و افراد را تحت فشار قرار می‌دهند این اجماع فرهنگی خود نوعی هژمونی (اجبار و کنترل عقلانی و فرهنگی) تلقی می‌گردد وهیچ‌گاه نباید جامعه فعالیت‌های ذهنی و حقیقی انسان را محدود کند و پذیرش و اجرای طرح اخلاقی به وسیله جامعه دلیلی بر حقانیت آن نیست.

اگر مبدأ و منشأ تفکر اخلاقی از طرف تحمیل قواعد اجتماعی باشد بدون شک حقیقت اخلاقی نادیده گرفته می‌شود وقوانین اخلاقی و اجبار اخلاقی جایگزین حقیقت اخلاقی و کمال اخلاقی خواهد شد که با فوران کمیت اخلاق بدون کیفیت اخلاق رودر رو و روبه رو خواهیم شد. همچنین تحمیل یک سری الزامات اخلاقی از یک قانون اخلاقی ثابت بیرونی فاشیسم یا دیکتاتوری تلقی و منش انسان‌ها را کاملاً غیردموکراتیک بار می‌آورد و پایه‌های معماری اخلاقی را متزلزل خواهد کرد.

این قوی بودن قواعد اجتماع در زندگی مدرن امروزی ضعیف شدن حقایق اخلاقی را نشانه می‌گیرد و سایه‌های بحبوحهٔ زوال اخلاقی تهدید کننده بر زندگی بیشتر و بیشتر نمایان می‌شود.

زندگی ما خالق اندیشه ما، و اندیشه ما مخلوق زندگی ما گشته است به زبان دیگری می‌توان گفت که افکار اجتماعی ما بازتاب جهان اجتماعی ما است نه جهان ذهنی. همه ما یک جور و یک دست شده‌ایم لذا همه ما نیز به یک طرز فکر می‌کنیم و جامعه را ساخته‌ایم زمانی که همه ما یک جور می‌اندیشیم نشان از این است که هیچکدام از ما نمی‌اندیشیم اما در جامعه هستیم و از یک نوع حیات زیستی برخورداریم بدون گذران حیاتی انسانی.

از تم‌های محوری مدرنیته می‌شود به عقلانیت و فرد گرایی اشاره کرد که هر دو بیش از حد خود به معراج رفته و تجلیل شده‌اند و در مقابل به همان میزان اخلاق و وجدان تحلیل رفته است. از عقلانیت می‌توان نکته‌های ارزشمندی را بیان کرد شاید همین کافی باشد که علم و عقل معجزهٔ حی و حاضر این جهان و اکنون ماست واینکه تقدس فردگرایی انسان را ازستم فکری واستبداد فکری جامعه…. رها کرده است که نوید بخش استقلال فکری است یعنی آزاد از بردگی فکری و تصمیم اخلاقی دیگران، اما دریغ از آنکه متقابلاً برده تمایلات خود گشته نه مطیع وجدان اخلاقی.

در عین آزاد شدن، برده صرف امیال خود گشته است و با صرف لذت ودرد اخلاق را واکاوی می‌کند فارغ از اینکه تعالی اخلاقی در تجمیع لذت ودرد نیست، بلکه در تنظیم آن‌هاست.

بدون شک از این مواردمی توان به عنوان نجابت فکری یاد کرد که این همان آرمان روشنگری است که با هدف رو شنگری متفاوت است یعنی صرف عقلانیت محض در دنیای مدرن نه موجب رو شنگری بلکه موجب تیرگی درک اخلاقی شده است ونه تنها کامیابی اخلاقی را باخود به همراه نداشته بلکه ناکامی اخلاقی را بروز داده است این تحلیل‌های عقلانیت محض تهدیدهای اخلاقی را موجب شده است.

اگر هر امری بیشتر از حد خود بزرگ نمایی شود به کاریکاتوری از آن امر منجر می‌شود و نقطه مقابل آن بدون استثنا امر دیگری نادیده گرفته می‌شود که مصداق آن در حوزه اخلاق بدون شک مفهوم وجدان است چون هم عقل و هم فردگرایی بر علیه اخلاق و وجدان اخلاقی در جامعه شوریده‌اند. عقل گرایی و فرد گرایی آر مختصات جامعه مدرن است اما فردگرایی دنیای امروزی بسی پا فراتر نهاده و رنگ وبوی «خود خواهی» را به خود گرفته است، عقل گرایی نیز منجر به گستاخی اومانیستی شده است. لذاعقلانیت فرع بر زندگی اصیل است نه اصل. شاید تنها پادزهر مسموم جامعه اخلاقی کنونی همان وجدان اخلاقی باشد “.

کانت بیان می‌دارد انسان تکلیف‌های اخلاقی رابه حکم عقل در وجدان خود احساس می‌کند و مبدأ افعال اخلاقی را وجدان می‌نامد حتی روسونیز بیان می‌دارد که اگر چه گاهی عقل مارا گمراه می‌سازد اما وجدان کمتر به خطا می‌رود. در اومانیسم جدید نیز خداوند از پایگاه اخلاق حذف و به جای آن وجدان نشانده شده است چون هر انسانی دارای یک وجدان اصیل اخلاقی است، اخلاق از الهامات وجدان است فرمانی از درون انسان به انسان، وجدان قطب نماست. همچنین افلاطون وجدان را در قالب خودآگاهی ظرفیت ارزیابی خویشتن می‌نامد.

متاسفانه وجدان که همواره حقیقت را خلق می‌کند دچار کسوف شده است ویک جنگ تمام عیار هابزی در جریان است اگرچه همه با عقلانیت، منطق و فرد گرایی پیش روی می‌کنیم اما به همان اندازه در وجدان اخلاقی در حال پس روی هستیم حضوراخلاق متکی برعقل به تنهایی نشان از غیبت وجدان اخلاقی در جامعه کنونی ماست این امر در زندگی اقتصادی امروزی نمایان است که منجر به بی توجهی به رنج دیگران است و مخرج مشترک تمام زندگی امروزی شده است که از آن صرفاً به منفعت یاد می‌شود، نه طمع ” اقتصاد و زندگی اقتصادی خود زندگی را مستعمره خود کرده است یعنی اقتصاد به عنوان یک “دانش امپریالیست “تلاش کرده است نشان دهد که چگونه دانش اقتصادی تلاش می‌کند تمامی دیگر حوزه‌ها و دانش‌ها را تحت سلطه خود قرار دهد و برای تمامی مسائل زندگی بشرصرفا راه حل اقتصادی ارائه نماید بدون در نظر گرفتنشان انسانی و اخلاقی، این امپریالیسم اقتصادی بر زندگی حاکی از تجزیه و تحلیل زندگی صرفاً بر مبنای منطق اقتصادی است که این روند منجر به جزئی نگری اخلاقی می‌شود و استدلال‌های اقتصادی و عقلانی عرصه را بر ادراک‌های اخلاقی در زندگی تنگ خواهند کرد.

خروجی اخلاق متکی بر عقل، حتا «اخلاق اجتماعی اقلی» هم نخواهد بود که بیانگر این است که افراد یک جامعه اخلاقاً موظفند به دیگران ضرر نرسانند، چه رسد به «اخلاق اجتماعی اکثری» که افراد یک جامعه اخلاقاً موظفند به دیگران نفع برسانند. لذا سنجش اخلاق الزاماً با منطق خود نوعی از بی منطقی است چون غیر اخلاقی بودن نیازی ندارد که که گونه‌ای از غیر منطقی بودن باشد ” مثلاً یک فرد تبهکار نیازی ندارد که غیر منطقی باشد. سخن آخر اینکه اگر جرم را با معیار قانونی بسنجیم مبانی معرفت شناسی اخلاق نادیده گرفته می‌شود اما اگر معیار جرم در اجتماع حقایق اخلاقی باشد قضیه کاملاً متفاوت است به زبان دیگر اخلاق فراتر از منطق است بعضی رفتارها اخلاقی‌اند اما منطقی نیستند مثل صدقه، بخشش مال به افراد نیازمند.

اخلاقیات سازگار با خرد است اگرچه خرد آن را الزامی نساخته است، خردنیازمند اخلاقیات نیست. همه بر علیه هم ایم اگرچه برنده همان بازنده است از بعد نمود ودم ساز شدن برنده‌ایم ولی در بود ومعنا بازنده. لذا رستگاری حقیقی اخلاق در زندگی بدون باز گشت به آگاهی حقیقی از اخلاق امکان پذیر نخواهد بود و تبیین نادرست از اخلاق درک نادرستی از آن به بار می‌آورد.

* یاسین حسینی دکتری جامعه شناسی فرهنگی

 

 

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.