فلسفه در جهان جدید/ از بنتام تا رورتی
خواننده در این مجلد با آخرین فلاسفه بزرگ غرب آشنا خواهد شد و علاوه بر فلاسفه تحلیلی پس از ویتگنشتاین، مکتب فرانکفورت، ریچارد رورتی، یورگن هابرماس، آلوین پلاتینگا و.. را نیز خواهد شناخت که تاکنون در تاریخ فلسفهای به این جامعیت به آنها پرداخته نشده است.
جلد چهارم «تاریخ فلسفه غرب» با عنوان فرعی فلسفه در جهان جدید نوشته آنتونی کنی به ترجمه رضا یعقوبی به تازگی منتشر شده است.
کنی در مقدمهای بر این کتاب نوشته است: «این آخرین جلد از چهارجلدیِ تاریخ فلسفه غرب است که از آغاز فلسفه تا همین اواخر را روایت میکند. جلد اول سال 2004 چاپ شد و فلسفه باستان را روایت کرد. جلد دوم سال 2005 چاپ شد و حکمت مَدرَسی را از زمان قدیس آگوستین تا رنسانس مرور کرد.
جلد سوم با عنوان پیدایش فلسفه جدید، فلاسفه بزرگ قرن شانزدهم، هفدهم و هجدهم را بحث کرد و با مرگ هگل در اوایل قرن نوزدهم به پایان رسید. جلد حاضر هم این روایت را تا سالهای پایانیِ قرن بیستم پی میگیرد.
خواندن تاریخ فلسفه دو دلیل متفاوت دارد. بعضی از خوانندگان از فلاسفه گذشته درباره مسائل فلسفی باب روز، کمک و توضیح میخواهند. دیگران هم بیشتر علاقهمند به مردم و جوامع گذشته دور یا اخیرند و دوست دارند درباره فضای فکری آنها چیزی یاد بگیرند. من این جلد و جلدهای قبلی را طوری طراحی کردم که نیازهای هر دو گروه را برآورده کند.
مجلد حاضر با سه فصل فشرده آغاز میشود که هر سه فصل تابع وقایع تاریخیاند؛ بعد از این سه فصل، نُه فصل دیگر آمدهاند که هر فصل با یک حوزه خاص فلسفی سر و کار دارد، از منطق تا الهیات طبیعی.
کسانی که تاریخ برایشان اولویت دارد، میتوانند بر بررسی تاریخی متمرکز شوند و اگر خواستند برای توضیح بیشتر به بخش موضوعی مراجعه کنند. کسانی هم که فلسفه برایشان اولویت بیشتر دارد، بیشتر بر فصلهای جلوتر متمرکز میشوند و برای قرار دادن مباحث خاص در موقعیتهایشان، به بخش وقایهنگاری رجوع میکنند.
در این چهار جلد، مبحثهای مختلف، هر کدام یک فصل به خود اختصاص دادهاند: معرفتشناسی، مابعدالطبیعه، فلسفه ذهن، اخلاق و فلسفه دین. اهمیت سایر مباحث در هر قرنی متفاوت بوده است و الگوی فصلهای موضوعی هم بر همین اساس تغییر کرده است.
در دو جلد اول، بخش موضوعی با فصلی درباره منطق و زبان آغاز شدند اما در جلد سوم چنین فصلی در کار نبود، چون منطق در عصر رنسانس به خواب زمستانی رفت. در دورهای که در مجلد حاضر بررسی میکنیم، منطق صوری و فلسفه زبان، از همان موقعیت محوری برخوردار است که سایر موضوعهایی دارند که سزاوار اختصاص یک فصل بودهاند.
در جلدهای قبل، فصلی به فیزیک اختصاص داده شده بود و شاخهای را بررسی میکرد که «فلسفه طبیعی» نام داشت؛ ولی از نیوتن به بعد فیزیک به یک علم بالغ تبدیل شد که نیازی به حمایت فلسفه نداشت و به همین خاطر در جلد حاضر درباره فیزیک فصلی نداریم.
جلد سوم، اولین جلدی بود که فصل فلسفه سیاسی داشت، چون نهادهای سیاسی اروپا قبل از مور و ماکیاولی خیلی با نهادهایی که امروز در سایه آنها زندگی میکنیم، فرق داشتند تا بینشهای فلاسفه سیاسی با بحثهای باب روز مربوط باشند.
مجلد حاضر هم، اولین جلدی است که فصل زیباییشناسی دارد: فصل مذکور همپوشانی اندکی با جلد قبلی دارد، چون این موضوع در قرن هجدهم به عنوان یک شاخه مجزا آغاز به ظهور کرد.
فصلهای مقدماتیِ مجلد حاضر، بر خلاف جلدهای قبلی، از یک ترتیب زمانی واحد پیروی نمیکنند. فصل اول یک خط سیر مستقیم از بنتام تا نیچه را دنبال میکند اما به خاطر شکافی که در قرن بیستم فلسفه انگیسیزبانان را از فلسفه قاره جدا کرد، روایت آنها هم به فصل دوم و سوم منشعب شده است.
فصل دوم با پیرس که پدر فلسفه آمریکایی است و با فرگه که عموما بنیانگذار سنت فلسفه تحلیلی دانسته میشود، آغاز میشود. فصل سوم عدهای از فلاسفه تاثیرگذار قاره را بحث میکند و از مردی آغاز میشود که بیزار بود فیلسوف دانسته شود، یعنی زیگموند فروید.
تصمیمگیری درباره اینکه تاریخ فلسفهام کی و چطور تمام شود، برایم آسان نیست. بسیاری از کسانی که در نیمه دومِ قرن بیستم فلسفهورزی کردهاند، کسانی هستند که با آنها آشنایی شخصی داشتهام و تعدادی از آنها هم، دوست و همکار نزدیکم بودهاند.
همین نکته باعث میشود قضاوت بیطرفانه درباره اهمیت آنها نسبت به فلاسفهای که در جلدهای قبل و در صفحات اولیه کتاب حاضر آمدهاند، دشوار شود.
شک نیست که انتخاب من درباره کسانی که باید بیایند و کسانی که باید حذف شوند، از جانب کسانی که به اندازه خودم صلاحیت قضاوت دارند، دلبخواهی دانسته خواهد شد.
در 1998 کتابی با عنوان تاریخچه فلسفه غرب منتشر کردم. برای آن کتاب تصمیم گرفتم از فلاسفهای که هنوز زندهاند، نام نبرم. یعنی خیلی راحت توانستم ماجرا را به ویتگنشتاین ختم کنم که او را مهمترین فیلسوف قرن بیستم میدانم و میدانند.
ولی متاسفانه از 1998 به بعد، چند فیلسوف از دنیا رفتند که همه انتظار دارند در تاریخ فلسفه عصر جدید جا داشته باشند_ مثلا کواین، آنسکوم، دیویدسون، استراوسون، رالز و دیگران.
بنابراین باید راه دیگر برای تعیین آخرین تاریخ انتخاب میکردم. از آنجا که داشتم به هفتاد و هفتمین سالروز تولدم نزدیک میشدم، به ذهنم رسید که نویسندههای جوانتر از خودم را ندید بگیرم. ولی دیدم راه خودبینانهای است. تا اینکه سرانجام قانون سی سال را ترجیح دادم و آثاری را که پس از 1975 نوشته شده بودند، نادیده گرفتم.
باید از مخاطب بخواهم در ذهن داشته باشد که این مجلد آخرین جلد از تاریخ فلسفهای است که از طالس آغاز شده است و به همین خاطر با تاریخ فلسفهای که مستقلا تاریخ فلسفه معاصر را بررسی کند، فرق دارد.
مثلا من از نومَدرَسیان قرن بیستم یا نوکانتیها حرفی نزدهام و خیلی کم درباره نسلهای متعدد نوهگلیها حرف زدهام. کنار گذاشتن این مکتبها از کتابی که مختص فلسفه دو قرن اخیر است، به جا گذاشتن نقصان بزرگی در تاریخ فلسفه است. اما اهمیت این مکاتب به خاطر این است که اهمیت فلاسفه بزرگ گذشته را به دوران جدید یادآوری میکنند. تاریخ فلسفهای که قبلا صفحات زیادی را به آکویناس، کانت و هگل اختصاص داده است، نیازی به تکرار این یادآورندهها ندارد.
در نوشتن این جلد هم مثل جلدهای قبلی، مخاطبان سال دوم یا سوم دوره کارشناسی را پیش چشم داشتهام. از آنجا که بسیاری از دانشجویان دوره کارشناسی که به تاریخ فلسفه علاقه دارند، دانشجوی رشته فلسفه نیستند، سعی کردهام فرض کنم مخاطبم با اسلوبها و اصطلاحات فلسفی اصلا آشنایی ندارد.
به همین نحو، در کتابشناسی فقط کتابهایی آمدهاند که به زبان انگلیسیاند، البته بجز متون اصلی نویسندههایی که زبان دیگری داشتهاند. چون افراد بسیاری فلسفه را نه با اهدافی درسی بلکه به خاطر سرگرمی و آموزندگی خود میخوانند، سعی کردهام به زبان فنی ننویسم و بجز دشواریهایی که خود موضوع، پیش پای خواننده میگذارد، دشواری دیگری سر راهش قرار ندهم.
اما هر چقدر هم کسی سختکوش باشد، محال است بتواند کاری کند که وظیفه خواندن فلسفه از دوش دیگران برداشته شود. به قول معروف، فلسفه، جای کمعمق ندارد.»
یعقوبی هم درباره ترجمه این اثر در مقدمهای نوشته است: «خواننده در این مجلد با آخرین فلاسفه بزرگ غرب آشنا خواهد شد و علاوه بر فلاسفه تحلیلی پس از ویتگنشتاین، مکتب فرانکفورت، ریچارد رورتی، یورگن هابرماس، آلوین پلاتینگا و.. را نیز خواهد شناخت که تاکنون در تاریخ فلسفهای به این جامعیت به آنها پرداخته نشده است.
کنی بجز این کتاب چهار جلدی، کتاب مختصر دیگری هم دارد با عنوان تاریخچه مصور فلسفه غرب که ویراست جدید آن در سال 2019 منتشر شده و حاوی اضافاتی است که در این جلد چهارم نیامده بود اما به حکم اینکه آن مجلد رونوشت چکیده و فشرده همین چهار جلد است، ترجمه آن تکرار مکررات است و تنها حُسناش همین است که ویراست تازهای پیدا کرده و فلاسفه تازهتری در آن گنجانده شده است.
ما هم فصلهای مربوط به آن فلاسفه تازهتر را از آن کتاب ترجمه کردیم و در پیوست همین جلد گنجاندیم تا کتاب به نهایت کمال خود برسد و از ترجمه نشدن آن مجلدِ کوچک، خللی پیش نیاید. باشد که «مقبول طبع مردم صاحبنظر شود».
مولف در مقدمه جلد اول، هم از تاریخ فلسفه گفت و هم از چیستی و چرایی فلسفه و به دلیل بالا بودن تب برخی فلسفههای خاص در ایران باید این نکته را هم اضافه کنم که تاریخ فلسفه، مراجعه مدام و دائم به بنیانهاست.
بازاندیشی بنیانهاست و برخلاف رشتههای دیگر مثل علوم طبیعی همیشه به گذشته خود نیاز دارد و اتکای انکارناپذیری به تاریخ خود دارد.
این نگرش نقطه مقابل نگرش افرادی است که تاریخ فلسفه را تاریخ شکست و گسست و مرگ اندیشههای پیشین میدانند و با این ترفند، فلسفه دلخواه خود را آخرین مرحله تکامل فلسفی میدانند و میکوشند آن فلسفه را مرحلهای از فکر تلقی کنند که محصول تاریخ است و غیر از آن راهی به دهی نیست.
روشن است که اینگونه اندیشهها منجر به توقف و فلج فکری مردمان میشوند و توهم تکاملگرایی موجود در آنها راه را بر اندیشهورزی میبندد.
ما در مقالهای با عنوان «فلسفه و تاریخنگاری فلسفه» کوشیدیم زهر غلبه اینگونه نگرش را بگیریم و تالیهای فاسد آن را بر اهل اندیشه نمایان کنیم. برای اطلاع از نگرش مولف کتاب به تاریخ فلسفه به مقدمه جلد اول این کتاب و نیز مقاله مذکور مراجعه فرمایید.
در عنوان دو مجلد آخر این کتاب از واژه modern استفاده شده و ما در هر دو عنوان آن را «جدید» ترجمه کردیم و از آوردن معادل انگلیسی آن پرهیز کردیم.
به این دلیل که مدرن(جدید) همیشه به معنای مدرنیسم نیست و اینجا صرفا اشاره به دوره زمانی بررسیشده دارد نه یک مکتب فکری و نگرش خاص.
در این موقعیت، ترجمه modern به نحوی که حاکی از مدرنیسم باشد، معنای عکس میرساند، چون دوره جدید حاوی فلسفههای سنتگرا و ضد مدرنیته و ضد مدرنیسم هم هست و در عنوان این دو جلد، اشاره صرفا به دوره زمانی است نه چیز دیگری.
با بیان چند نکته درباره ترجمه این جلد، گفتار حاضر را به پایان میبریم. ترجمه رایج state of affairs «وضعیت امور» است اما واژه «وضعیت» به تنهایی همین معنا را دارد و «امور» اضافه است.
وضعیت، همیشه وضعیت چیزی است و امور هم در معنا آنقدر اعم است که هر وضعیتی بیشک وضعیت امور است. به این ترکیبها نگاه کنید: وضعیت زنبورها، وضعیت جوامع، وضعیت طبیعت.
هر چه در این ترکیبها بیاوریم، در نهایت به معنای وضعیت آن امور است و جالب اینجاست که مترجمان محترم میتوانند ترجمه این اصطلاح به وضعیت را در فرهنگهای رایج بیابند و بر مدعای ما صحه بگذارند. این نکته در نظریه تصویری معنای ویتگنشتاین وضوح بیشتری مییابد. چون طبق این نظریه، گزارهها نمایانگر شکل منطقی جهاناند و از وضعیتها(state of affairs) حکایت میکنند.
دیگر معادلی که باید درباره آن توضیح دهم، ترجمه principle of verification به «اصل اثبات» است. در حالی که سابق بر این به «اصل تحقیقپذیری» ترجمه میشد.
این اصطلاح یکی از پرکاربردترین اصطلاحهای حلقه وین است. اعضای حلقه وین که موسس مکتب پوزیتویسم منطقیاند، معتقدند که هر گزارهای در نهایت باید توسط تجربه «اثبات»(verify) شود. اگر تجربه، آن را تایید نکند، گزاره بیمعنا میشود.
شاید دلیل اصلی مترجمان اولیه این اصطلاح برای ترجمه آن به تحقیق، این بوده است که ربطی بین تایید تجربی و تحقق میدیدهاند و اصطلاح تحقیقپذیری را از این رو برگرفتهاند که گمان کردهاند گزارهها باید محقق شوند. غافل از اینکه گزارهها همیشه محققاند چون گزارهاند و در گزاره بودنشان شکی نیست. مسئله بر سر این است که آیا تجربه آنها را «اثبات» میکند تا واجد معنا دانسته شوند یا نه؟ پس ترجمه درست این اصطلاح «اصل اثبات» است و verificable را هم باید اثبات پذیر ترجمه کرد نه تحقیقپذیر.
از مولف کتاب، جناب سِر آنتونی کنی سپاسگزارم که کتبا اجازه ترجمه این کتاب را به من داد و پس از دریافت نسخهای از کتاب، به یاری دوستان فارسیزبانش، ترجمه حاضر را با ترجمه معکوس بررسی کرد و بر آن مهر تایید گذاشت و مقدمهای هم بر آن نگاشت.»
جلد چهارم «تاریخ فلسفه غرب» با عنوان فرعی فلسفه در جهان جدید نوشته آنتونی کنی به ترجمه رضا یعقوبی با شمارگان هزار و 100 نسخه به بهای 99500 تومان از سوی بنگاه نشر و ترجمه پارسه منتشر شده است.