تأملی در کرامت و عقلانیت
کاظم راغبی
در هفته اخیر نقلقولی از امامجمعه موقت تهران، در باب رویدادی کرامتگونه، موردتوجه رسانهها و کاربران فضای مجازی قرار گرفت و با واکنشهای متفاوتی روبهرو شد. این واکنشهای، بعضاً منفی، نهتنها از سوی عامه مردم، بلکه از سوی برخی از بزرگان سیاسی و دینی نیز دیده شد. صرفنظر از اصل این ماجرا و حواشی معطوف به جدالهای سیاسی آن، سؤالی بنیادین که میتواند مطرح شود این است که چرا امروزه این نوع روایات کرامتگونه، تا این اندازه برای جامعه غیرقابلباور است و از سوی دیگر چرا طیفی از دینداران تا به این حد علاقهمند به سرمایهگذاری در این نوع روایات، و گره زدن باورهای معنوی خود با آن هستند. به نظر میرسد قرار گرفتن در دو سوی این ماجرا، ناشی از عدم توجه به بازسازی عقلانیت دینی در عصر حاضر است.
در ادبیات دینی، عموماً به امور خارقالعادهای که در بافت دینی رخ میدهد، و نوعی اشارهگری به مداخله الهی در رویدادی خاص از عالم هستی دارد، کرامت گفته میشود. داستانها و روایات بسیاری در سنتهای دینی مختلف، در اعصار گوناگون، حکایتگر این نوع کرامات هستند، که نشان از تکثر این روایتها در جوامع دینی دارد. همین داستانها و روایات، تأثیرگذاری عمیق این کرامات در میان جامعه دینی را نیز حکایت میکنند. اما به نظر میرسد در عصر استیلای عقلانیت علمی در جوامع بشری، تعادل این کاربست دینی تا اندازه زیادی برهمخورده است. مخاطبان این نوع روایات، اگر این امور را با استهزاء منکر نشوند، حداقل بهراحتی حاضر به پذیرش نیستند. حتی گاهی اصل پذیرش این نوع کرامات محل بحث اصلی برخی از دینداران نیست، و اصرارها و پافشاریهای مخالفان تنها بر روی این نکته است که طرح این نوع روایات در جامعه امروز، برای وجهه عقلانیت دین، مضر است.
به نظر یکی از چراییهای این امر را میتوان در استیلای عقلانیت مدرن، یا به عبارت دقیقتر عقلانیت علمی، در عصر حاضر تبیین کرد. علم بهعنوان پارادایم فکری عصر کنونی، قواعد خود را بهعنوان پیشفرضهای انکارناپذیر معرفی میکند و ذهن انسان را با قواعد خاص خود شرطی میکند. علم اذهان را چنین تربیت میکند که هر پدیدهای را بر اساس قواعد ثابت، عام و مطلق ارزیابی کند و تبیین هر امری را باتجربه و نهایتاً در ارتباط مستقیم با پدیدههای طبیعی دیگر فهم کنیم و هر ادعایی خارج از این حیطه را فاقد عقلانیت بداند. شاید بسیاری از انسانها به معنای دقیق، مخاطب این نوع عقلانیت نباشند، اما این نوع فهم از جهان، همراه با پیشرفتهای علمی، بهعنوان پارادایم فکری در میان عامه مردم، و مؤمنان، رخنه کرده و جهانبینی انسان را تا حد زیادی متأثر کرده است[1]. ازاینرو اگر با روایتی کرامتگونه، مانند باز شدن چشمان یک میت و لبخند زدنش با دعای فردی دیگر، مواجه شویم، این پیشفرضهای ذهنی، ما را مجبور به انتخاب از میان این دو راه میکند: یا این روایت را نامعقول بدانیم، یا آن را با ارجاع به رویدادهای طبیعی، مانند تحریکهای عصبی توسط مغز و حرکتهای ناخودآگاه بدن پس از مرگ، بهصورت علمی، تبیین کنیم.
غلبه این نوع عقلانیت، تا حد زیادی، پذیرش هر امر خارج از قواعد طبیعی را برای انسان سخت و دشوار میکند. بسیاری از دینداران نیز این نگاه به جهان را پذیرفتهاند و تلاش میکنند دین خود را در چارچوب این فهم ارزیابی و تعدیل کنند. ازاینرو قائلاند هر آنچه خارج از این نوع عقلانیت قرار گیرد، لزوماً نسبتی با دین نداشته و حتی میتواند خرافهای مضر برای دین تعبیر شود. برای این نوع دینداران، حتی اگر این کرامات دارای شمهای از حقیقت باشند، در چنین عصری که پذیرش این امور دشوار است، نقل و گسترش آن برای جامعه دینی مضر است. علاوه بر این، عدممداخله الهی در شرور بسیار مهمی که در عالم هستی وجود دارد، برخی از مؤمنان را در پذیرش مداخله الهی در رویدادهای غالباً محدودی مانند کرامات شخصی، از منظر الهیاتی، مشکوک کرده است. بسیاری از الهیدانان در اعصار گوناگون در واکنش به این سؤال که «چرا خداوند مانع از برخی از رنجها و شرور در عالم هستی نمیشود؟»، پاسخ را در ثبات سنت الهی[2] و عدممداخله خداوند در قوانین طبیعی یافتهاند و اکنون پذیرش این نوع کرامات را، که مستلزم دخالتهای مستقیم خداوند در رویدادهای جزئی و شاید کمفایده است، نمیپذیرند. این کوتاه کردن دست خداوند از عالم فیزیکی، شاید دارای مبانی الهیاتی -مانند آنچه بیان کردیم- باشد، اما مسلماً تأثیری عمیق از تفوق علم در تبیین عالم هستی نیز پذیرفته است.
اما از سوی دیگر…
اما از سوی دیگر همین تفوق عقلانیت علمی، برای بسیاری از دینباوران، وجههای تهدیدآمیز دارد، که دینداران را معطوف به روایتهای غیررسمی، اسرارآمیز و کرامتگونه میکند. اگر در اعصار گذشته، کرامات تنها مؤیدی برای حقایق از پیش فهم شده بود، در عصر کنونی، برای برخی از مؤمنان، کرامات نقشی مهم در توجیه باورهای دینی دارد. دینباوری در عصر حاضر، برای بسیاری از افراد مشکل شدهاست. مرزهای معقولیت باورهای دینی هرروز توسط علم محدودتر میشود. تبیین و توضیح بسیاری از مدعیات دینی، با معیارها و روشهای عقلانیت علمی، بسیار طاقتفرسا شده است و همین امر برخی از دینداران را بهسوی روایاتی سوق میدهد، که اعمال عقلانیت مدرن و علمی در آن روایات -به ادعای دینداران- ناممکن است. این روایات همان کراماتی است که اگر کسی بخواهد با عقلانیت مرسوم آنها را ارزیابی کند، در ورطه خطا میافتد. معنویت موجود در این عرصهیِ اختصاصیِ دینی، بهاندازهای برای برخی از دینداران جذاب است که بسیاری از حجتهای دینی خود را از آن اخذ میکنند و بسیاری از مدعیات خود را با آن بیان میکنند. در این کرامات که خداوند در ارتباطی نزدیک با دینداران، بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم، به تبشیر و تنذیر و هدایت مؤمنان میپردازد، دیگر قواعد همیشگی طبیعت حکمفرما نیست تا عقلانیت معمول بتواند آن را ارزیابی کند. این عرصه جولانگاه قواعد صرف ایمانی است و قوانین ارزیابی توجیه و صدق آن بهکلی متفاوت است. درنتیجه این کرامات برای بسیاری از دینداران نقشی حیاتی برای دینورزی دارد.
پرواضح است در عصر حاضر، رویکردهای فوق فاقد مطلوبیت است. توسل به کرامت، بهعنوان قرینهای مبهم و خطاپذیر، «برای بیان عمومی حقایق دینی»، حقایق دینی را نیز مبهم و خطاپذیر میکند و از سوی دیگر، تلاش برای ارزیابی همه باورهای معرفتی، از طریق قواعد موقتی و تغییرپذیر علم، میتواند حقایق دینی را تحتالشعاع قرار دهد. به نظر میرسد گر چه نمیتوان کرامات را بهعنوان نوعی تجربه دینی در «عرصه شخصی» انکار کرد، اما دین نیاز دارد در یک قالب عقلانی و پذیرفتنی، بهصورت مستقل، از برخی از گزارههای خود حمایت کند. همین امر، ضرورت بازسازی عقلانیت دین را پیش از هر زمان دیگری نشان میدهد. توجه به ماهیت مستقل دین بهعنوان یک جهانبینی دارای عناصر تاریخی، احساسی، عملی، معرفتی و کارکردی، که ارتباط تنگاتنگی با سایر حوزههای معرفتی دارد، میتواند قدم اول بازسازی این عقلانیت باشد. عقلانیتی که بتواند در عین سازگاری درونی و اثبات مدعیات خود، سازگاری بیرونی خود با علم را نیز حفظ کند.
* کاظم راغبی، طلبه حوزه علمیه قم، دانشجوی دکتری فلسفه دین
ارجاعات:
[1] شاید یکی از بهترین کتابها در تبیین این امر، کتاب «دین و نگرش نوین» والتر استیس باشد.
[2] فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللهِ تَبْدیلاً وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللهِ تَحْویلاً (فاطر، 43)