غدیر خم و شبهات در گفتگو با حجت الاسلام علی اکبر ذاکری
حجتالاسلام علیاکبر ذاکری، عضوِ هیئت علمی پژوهشکدهی تاریخ و سیرهی اهل بیت (ع)، به پرسشهای دینآنلاین پیرامونِ شبهاتی چون «عدمِ وجودِ سبقهی تاریخی واقعهی غدیر» ، «علت تاخیر پیامبر در معرفی جانشین» و «چرایی رویآوری مردم به خلفای نخستین» پاسخ میدهند:
برخی می گویند غدیر داستانی است ساخته تشیع و سبقه تاریخی ندارد. نظر حضرتعالی در این باره چیست؟
واقعه غدیر خم از حوادث مهم و مسلّم تاریخی است که بسیاری آن را نقل کرده اند. علامه امینی در جلد اول کتاب ارزشمند «الغدیر» نام بسیاری از راویان و ناقلان و مؤلفان «غدیر» را ذکر کرده است که گزارش اجمالی آن چنین است: 110 تن از صحابه، 84 نفر از تابعین، 360 تن از شخصیت های اسلامی از قرن دوم تا چهاردهم “حدیث غدیر” را نقل یا در باره آن کتاب نوشته اند که محمد بن جریر طبری مؤلف تاریخ و تفسیر معروف، یکی از نویسندگانی است که کتابی مستقل درباره غدیر نوشته است. شاعران زیادی نیز در اشعار خویش این واقعه را به نظم درآورده اند که اولین آنان حسان بن ثابت شاعر رسول خدا(ص)ست. قیس بن سعد از دوستان امیرمومنان علی(ع) و اهل بیت و عمروعاص از دشمنان حضرت نمونه هایی از این شاعران هستند.
این پرسش مطرح است که چرا پیامبر در گذشته به معرفی امام علی (ع) به عنوان جانشین خود نپرداخته و آن را به سال آخر عمر خود وانهاده است؟
در پاسخ به این پرسش می توان گفت این انتخاب نه بار اول بوده و نه به جهت پیوند خویشاوندی علی (ع) با پیامبر بلکه دستوری الهی بود و چون امکان مخالفت وجود داشت خداوند فرمود: «خدا تو را از مردم حفظ می نماید». در گذشته در موارد مختلف پیامبر به این موضوع پرداخته است، افزون بر اعلام این نکته که خلفای من دوازده نفرند و حدیث ثقلین که بارها بر آن تأکید داشت. اکنون به چند مورد اشاره می کنم.
1. رسول خدا در مکه در هنگام انذار خویشاوندان خویش فرمود: هر کس به من ایمان بیاورد او خلیفه و وارث و وصی من خواهد بود و این علی (ع) بود که ایمان آورد و او را به عنوان وصی و جانشین بعد از خود معرفی کرد که ابو لهب به ابوطالب گفت: تو باید از بچه ات اطاعت نمایی. این موضوع را طبری در تاریخ و تفسیر خود با تفاوت هایی نقل کرده است و دیگران نیز گزارش نموده اند.
2. زمانی که پیامبر برای نبرد با روم به غزوه تبوک می رفت از علی خواست که در مدینه بماند تا منافقین که در شهر مانده بودند نتوانند دست به توطئه بزنند و به حضرت علی (ع) فرمود: «انت منی بمنزله هارون من موسی الا أنّه لا نبی بعدی؛ تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی هستی جز این که پس از من پیامبری نیست». ابن عبد ربه پس از نقل این حدیث می نویسد: «با این حدیث شیعه علی (ع) را وصی دانسته و آن را تأویل نموده اند که پیامبر او را بر امتش گمارد، زیرا او را مانند هارون نسبت به موسی قرار داده و هارون خلیفه موسی بوده است».
3. وقتی که حضرت علی (ع) از یمن به حج آمد به علت دقت در مصرف اموال به غنیمت گرفته شد و انتخاب کنیزی برای خود که ممکن بود باعث اختلاف شود، مورد اعتراض جمعی از همراهان قرار گرفت. چهار نفر از آنان از حضرت به رسول خدا شکایت کردند. علمای اهل سنّت از طریق عمران بن حصین و بریده اسلمی این موضوع را چنین نقل کرده اند.
– ترمذی می نویسد: زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله شکایت از علی علیه السلام را شنید به گونه ای ناراحت شد که غضب در چهره ایشان نمایان بود و فرمود: «ما تُریدُونَ مِنْ عَلِیّ، ما تُریدُون من علیّ، ما تُرِیدُون مِنْ عَلِیّ، إنَّ عَلیّاً مِنّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِیُ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعْدی؛ از علی چه می خواهید، از علی چه می خواهید، از علی چه می خواهید؟ همانا علی از من است و من از او هستم و او ولیّ و سرپرست هر مؤمنی پس از من است». حاکم در مستدرک این حدیث را نقل و آن را برابر شرط مسلم صحیح می داند.
– احمد حنبل این حدیث را به طرق گوناگون در مسند خود از بریده و عمران بن حصین نقل کرده است. ابن ابی الحدید به نقل از احمد نوشته است که پیامبر (ص) در پاسخ اعتراض، به آنها فرمود: «إنّ عَلیّاً مِنّی و أَنَا مِنْ عَلیّ وَ إِنَّ حَظَّهُ فی الْخُمْسِ أَکْثَرُ مِمّا أَخَذَ وَ هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنِ مِنْ بَعْدی؛ همانا علی از من است و من از علی هستم و بهره او در خمس بیشتر از آن چیزی است که گرفته است و او پس از من ولیّ و سرپرست هر مؤمنی است. در نقل دیگر فرمود: «لا تَقَع فی عَلِیّ؛ فَإنّه مِنّی وَ أَ نَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِیُّکُمْ بَعدی …». احمد حنبل در موارد متعدد این حدیث را از بریده و عمران بن حصین نقل کرده است.
این حدیث نشان می دهد که امام علی (ع) پس از پیامبر ولی و حاکم مسلمانان است. و حتی تعبیر دوستی در اینجا معنی ندارد. این حدیث پاسخ به کسانی است که در ولایت علی علیه السلام در قضیه غدیرخم تردید می کنند که کلمه «مِن بعدی» در آن نیست. این معنی را به خوبی بریده دریافته بود به همین علت با ابوبکر بیعت نکرد و می گفت: تا علی بیعت نکند من بیعت نمی نمایم، تا این که حضرت به بریده اسلمی دستور داد با ابوبکر بیعت نماید.
چه عواملی موجب پذیرش خلافت خلفای نخستین از جانب مردم شد؟
عوامل متعددی در این مسئله دخالت داشتند. خلیفه دوم گاهی می گفت: علی جوان است و زمانی می گفت: قریش دوست ندارد نبوت و امامت در یک خاندان باشد. این نکته را به ابن عباس گفت و ابن عباس پاسخ داد: مگر خداوند تابع قریش است؟ اما این توجیه عمر از جهت سیاسی بسیار مهم بود، زیرا آنان در سقیفه با ادعای خویشاوندی با پیامبر انصار را از خلافت محروم کردند ولی برای محروم کردن علی ابن ابی طالب(ع) تمام قبائل را به خلافت امیدوار کردند. چون همه قبائل قریش را شایسته خلافت معرفی کردند.
مسعودی در مروج الذهب برای قریش 25 بطن یا قبیله ذکر کرده است که آنان امیدوار به آینده سیاسی شدند که می توانند به جانشینی پیامبر دسترسی پیدا کنند. اما حوادث به گونه ای پیش رفت که خلیفه دوم برای مسائل فقهی، قضائی و سیاسی نیازمند صحابه به ویژه حضرت علی (ع) شد و از او کمک می گرفت و نظرات صائب امام علی(ع) در مسائل سیاسی، فقهی و قضائی مختلف باعث شد که از نظر اولیه خود در مخالفت قریش با جمع شدن خلافت و نبوت در یک خاندان بر گردد و علی ابن ابی طالب (ع) را جزو شورای شش نفره قرار دهد.
حجتالاسلام علیاکبر ذاکری، عضوِ هیئت علمی پژوهشکدهی تاریخ و سیرهی اهل بیت (ع)، به پرسشهای دینآنلاین پیرامونِ شبهاتی چون «عدمِ وجودِ سبقهی تاریخی واقعهی غدیر» ، «علت تاخیر پیامبر در معرفی جانشین» و «چرایی رویآوری مردم به خلفای نخستین» پاسخ میدهند: