درباره وضعیت زنان در افغانستان، سرگردان در دوگانه فمنیسم و طالبانیسم
فاطمه رضایی کارشناس ارشد جامعه شناسی یکی از فعالان در عرصه آگاهی عامه بخصوص حقوق زنان است. ایشان رئیس سازمان توانمندسازی زنان افغانستان است که چندین سال در زمینه ارتقای ظرفیت زنان تلاش و فعالیت دارد.
شعار اصلی این سازمان این است که «آموزش یک مرد در بهترین حالت آموزش یک فرد است ولی آموزش به یک زن مساوی با تربیت یک نسل است». لذا به عقیده ایشان تغییرات اساسی در جامعه از طریق زنان ایجاد خواهد شد. با ایشان به گفت و گو نشستیم و راجع به زنان افغانستان، عملکرد رسانهها و موسسات فعال، سوالاتی را مطرح کردهایم:
تصویر منتشر شده در رسانهها از زنان افغانستان به شدت دوقطبی است، تصویر اول زنی است که از دوره حکومت طالبان به بعد بسیار به نمایش درآمده است. زنی که دائما مورد ظلم واقع میشود، خانهنشین است و مردان ظلم بسیاری به آنان روا میدارند. این یک تصویر است. تصویر جدیدی دیگری هم که در این دو دهه بسیار به نمایش درآمده، زنی است که مستقل و آزاد است و خیلی پایبند ارزشهای دینی و سنتی نیست و از قیودات گذشته رها شده و رو به آینده دارد. کدامیک به واقعیت زن افغانستانی نزدیکتر است؟
هر دو تصویر بخشی از واقعیت زنان افغانستان است. زنی که خانهنشین است و اکثرا از حق و حقوق شهروندی و انسانی خود محروم هستند؛ این هم زن افغان است. زنی که ادعای آزادی دارد، توقع قدرت دارد، توقع مستقل بودن دارد؛ این هم واقعیت امروز زن جامعه ماست. زن افغانی الان بین یک صفر تا صد در نوسان است.
یک تعداد در طرف صفر است. یک تعداد دیگر در طرف صد. یک تعداد هم در این میانه است. اما اینکه در نهایت وزنه به کدام طرف سنگینی خواهد کرد بحثی است که در دراز مدت شاهدش خواهیم بود. اما آنچه که مسلم است جامعه ما هنوز به ثبات لازم دست نیافته است.
چه طیف هایی از مردم به ارزشهای امروزی تمایل بیشتری نشان میدهند؟
تعیین دقیق آن بسیار مشکل است. در مسائل اجتماعی فرهنگی عموما نمیتوانیم دستهبندی دقیقی اعلام کنیم، اما به صورت کلی میتوانیم بگوییم وضعیت کلان شهرها با قریهها و روستاها متفاوت است. خانمهای روستایی همچنان پایبند رسم و رسومات خود هستند.
در این مناطق موسسات نتوانستند کاری انجام دهند و رسانهها نیز نقش چندان موثری نداشتهاند، لذا محیط اجتماعی به همان صورت سنتی و قبیلهای اداره میشود و جامعه در همان چارچوب سنتی خود طی مسیر میکند.
اما در کلانشهرها قصه متفاوت است چراکه مردم در معرض ارتباطات رسانهای هستند، آگاهیهای متفاوت و مختلف کسب میکنند، دنیاهای متفاوتی را تجربه میکنند. لذا در شهرها وضعیت تغییر کرده است. اما همچنان زنان ما جایگاه خود را پیدا نکردهاند و در پی جایگاه خود سرگردان هستند اما روحیه جستجوگری فوقالعاده بالایی دارند.
آیا میتوانیم رسم و رسومات قبیلهای رایج در افغانستان را ضدانسانی بخوانیم؟
من به جد می توانم بگویم بله. برخی از رسومات قبائل، واقعا ضدانسانی هستند. مثلا حق تحصیل از افراد گرفته میشود. این واقعا ضدانسانی است. بدل دادن دختران، یعنی اینکه اگر منازعهای بین اقوام دربگیرد، یک وقت خونریزی و جنگی شود، فردی کشته شود، در بدل خونبها دختری را به قبیله مقابل میدهند تا جار و جنجالی که بینشان هست فیصله شود، در بسیاری از موارد هم ماجرا ختم نمیشود.
شاید صرفا یک درپوش ظاهری یا مسکنی برای این مسئله ارائه شده باشد اما در این میان دختری که به آن قبیله و طایفه فرستاده میشود، زندگیاش برباد میرود.
او در قبیله جدید به عنوان یک کنیز تلقی میشود، به عنوان یک کسی که در بدل خشونتهای بکار رفته علیه این قوم و خانواده جابجا شده، دیده میشود و طبیعتا از جایگاه پستی برخوردار خواهد بود. او در آنجا آینده ای نخواهد داشت.
یا مواردی داریم مثل ازدواجهای زیر سن کودکان. ازدواج های کودکان هم از مواردی است که واقعا باعث میشود فرد از فرصتهای تحصیلی خود باز بماند، از فرصت های اشتغال باز بماند. نمونه دیگر بدل دادن است؛ بدل دادن هم از مواردی است که حق و حقوق و کرامت انسانی یک فرد را به کنار می برد.
اساسا باید این سوال را مطرح کنیم که چرا حقوق زنان گرفته میشود؟ حقوق چیزی است که کسی حق ندارد بابت اعطای آن منت بر سر دیگری بگذارد.
من از زمان تولد دارای این حقوق هستم، حق حیات، حق تحصیل، حق برخورداری از تحصیلات و آموزش، حق کار و اشتغال، همه اینها مواردی از حق و حقوقی است که من دارم و بابت داشتن آنها لازم نیست به کسی مرهون و مدیون باشم.
اما بابت سلب اینها باید جامعه به من پاسخگو باشد. سوالتان مشخصا این بود که رسم و رسومات چقدر می تواند ضد انسانی باشد. من واقعا می توانم در جواب سوال شما بگویم که خیلی از رسم و رسومات ما ضدانسانی است.
این رسم و رسومات ضد انسانی چقدر در افغانستان رواج دارد؟
بسیار زیاد. افغانستان جامعهای است که هنوز تاروپود آن رسم و رسومات قدیمی است. مشکل اساسی در این میان یک کاسه کردن رسم و رسومات قدیمی با مسائل دینی است، در حالی که من به شدت معتقدم بین این دو باید یک فاصله و مرزی ایجاد شود. ما در مسائل دینی این را نداریم که شما در بدل کار اشتباهی که کسی انجام داد باید دختری را بدهید.
وقتی گفته می شود که خود فرد به بلوغ برسد و انتخاب کند، یعنی توانایی تشخیص داشته دارد، پس این مسئله با ازدواج زیر سن سازگار نیست. ما همه این موارد را باید کنار هم بگذاریم و این را در نظر بگیریم که کل این موارد باعث می شود که دختران و خانمها از حق و حقوق انسانی خود باز بمانند.
در بعضی مناطق، متولیان دین با این رسم و رسومات اشتباه همنوایی کرده اند. نمی توانیم بگوییم دین همنوایی کرده، بلکه ملاهای دینی همنوایی کردند. جامعه ما یک جامعه سنتی است و مردم ما به شدت متاثر از ملاهای دینی، مراکز دینی و مراجع دینی ما هستند. این نقش و مسئولیت آنان بسیار خطیر و سنگین است.
مواقعی بوده که علما وظیفه خود دانسته و به مسئله ورود کردند و یک سری از رسم و رسومات را از بین بردند ولی همچنان مناطقی هستند که سر مسائلی مثل مهریه، ارث و میراث و مشابه اینها از احکام دینی پیروی نکردند و به مسائلی که در شرع و نص و سنت هست بیتوجه بودند، لذا تداوم بخش همان رسم و رسومات و عنعنات جامعه خود شدند. این روش بسیار اشتباه است.
اما علمایی هستند که با تکیه بر شریعت، این مسائل را نفی میکنند که اینها میتواند بسیار راهگشا باشد. ما این عالم دینی را قبول داریم که برمبنای سنت و آیات قرآن مسائل مربوط به حقوق انسانی، بخصوص خانم ها را بیان میکند.
اگر بخواهیم این مشکلات را در جامعه افغانستان حل کنیم آیا می توانیم روی نهادها و حوزه های دینی حساب باز کنیم؟
موسسات دینی، حوزه های علمیه و مدارس نقش فوق العاده بالایی در جامعه ما دارد. چرا؟ چون حرفی که یک عالم بگوید بی نهایت در جامعه ما تاثیر دارد. یعنی قشر عظیمی از جامعه ما متاثر از افکار، بیانات و رویه ملا امامهای ما هستند.
مدارس دینی نقش فوق العاده زیادی دارند اما اینکه چقدر به نقش خود واقف هستند و چقدر نقش خود را در جامعه ایفا می کنند بحث دیگری است.
اینکه از چه مکانیزم ها و چه روشها و چه ابزارهایی استفاده میکنند تا نسل جوان را با متون دینی قناعت بدهند، اینکه بتوانند تا چه حدی آگاهی جامعه را بالا ببرند این دیگر نقشی است که در لایه وظایف مساجد و منابر و علمای دینی ماست.
ما خودمان در مجموعهای که داریم سعی می کنیم خیلی وارد عمق مسائل دینی نشویم چون طیف های مختلفی از دختران و خانمها در سازمان ما رفتوآمد دارند. ما بیشتر روی مسائلی مثل سطح تحصیل و سطح آگاهی آن ها کار میکنیم.
ما به افراد عموما این توصیه را داریم که شما تحصیلات آکادمیک داشته باشید مطالعات کتاب داشته باشید، در ساحات مختلف هم داشته باشید که در نهایت خودتان به یک جمعبندی برسید که جایگاه و نقش زن چیست و آیا دین و مسائل دینی جلوگیر و سد راه شما در مورد مسائل پیشرفت هست یا نه؟
برداشت شخص من و نهادی که دارم و چیزی که القا می کنم این است که ما اگر برداشت عمیق و دقیقی از مسائل دینی داشته باشیم هیچ وقت دین سد راه ما نیست، نه تنها سد راه ما نیست بلکه مثل نقشه راهی میماند که افراد را از چپ و راست رفتنهای بیهوده مصون میدارد و رسیدن به هدف را آسانتر میکند. لذا کار اصلی ما اینست که آگاهی افراد را بالا ببریم تا از افراط و تفریط در مسائل مختلف از جمله امور دینی مصون باشند.
افراط و تفریط در میان نهادهای دینی اهلسنت بیشتر است یا اهل تشیع؟
من نمی توانم در این زمینه قضاوت دقیق کنم. اما باید بگویم که در مذهب شیعه عقلانیت اهمیت بالایی دارد. این مسئله خیلی میتواند در مورد مسائل خاص ما راهگشا باشد. آنچه که مشخص است اینکه در مناطق اهل سنت سختگیری بیشتری نسبت به خانم ها وجود دارد و یک دلیلش هم می تواند قرائت های تند و افراطگرایانه نسبی از متون دینی باشد.
در این میان وضعیت شهرها و روستاها برابر نیست. در کلان شهرها با توجه به اینکه خانم ها و درکل خانواده ها و مردها و حتی اطفال در معرض آموزشهای گوناگون قرار دارند، این تصور رشد کرده است که خانمها می توانند رشد کنند، فعالیت کنند، مستقل باشند و فعالیت های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی داشته باشند.
اما در روستاهایمان این را کمتر می بینیم. در این مناطق دسترسی به رسانهها خیلی ضعیف است. عموما از حق تعلیم بیبهره هستند. تحصیل و آگاهی در بالابردن میزان مشارکتهای اجتماعی زنان و همچنین مردان تاثیر دارد، اما عموم ساکنین مناطق روستایی از آن محروم هستند.
اما درکلان شهرها و بواسطه برنامههای متعدد آموزشی و از طریق پروژه ها، سازمان ها، خود دولت، افراد، گسترش مکاتب و دانشگاهها فضای کاملا متفاوتی نسبت به مناطق روستایی شکل گرفته است.
در حال حاضر چه گروهها و با چه رویکردهایی برای حل مسئله زنان کار میکنند؟
رویکردهای متفاوت داریم. رویکردهای فمنیست گرایانه هستند که طرفداران زیادی در جامعه یافتهاند. همچنین بیانگران زیادی دارند، پیروان خاص خود را نیز دارند اما یک تعداد هم این رویه را نمیپذیرند و با این تصور که آزادی و خوشبختی زن در پذیرش موارد یا مکاتب فمنیستی است، مخالفت میکنند.
مکاتب فمنیستی موج های مختلفی دارد، موج های اول و دوم و سوم. ولی چیزی که در همه آنها مشترک است و من شخصا با آن موافق نیستم، این است که همیشه مکاتب فمنیستی تلاش دارند که یک زن مظلوم و بدبخت و بیچاره را نمایش دهند که همیشه در پشت داستانِ این زن بیچاره یک مرد مقصر وجود دارد.
من به شخصه این را نمی پذیرم. خیلی وقت ها مردهای آگاهی در جامعه داریم که هم پای زنان خود در راستای احقاق حقوقشان تلاش میکنند، در راستای کمک و همکاری با خانم ها کوشش دارند. این را نمی توانیم مطلق بپذیریم. در کل باید گفت دیدگاه فمنیستی یک نوع افراطیت و تندروی در مورد مبحث زنان است.
البته یک سری مباحث خوبی هم دارد که افراد را به خود جذب میکند ولی برخی از تفکراتشان بسیار سطحی و کم عمق است. در مورد ایدههایشان اگر بخواهیم دقیقتر بنگریم و مقداری از سطح به عمق برویم و ریشهها را بررسی کنیم متوجه میشویم چندان ریشه های محکم و عمیقی ندارد.
طیف تندرو دیگری داریم که معتقدند زنها باید خانه نشین باشند، زنها نباید فعالیت اجتماعی داشته باشند، از تحصیل باید منع باشند. این طرز فکر که به تفکر طالبانی مشهور است در دوره حکومت طالبان مسلط شد و هنوز هم در مناطق تحت تسلط طالبان رواج دارد.
اگرچه سران آنها در قطر و در راستای مذاکرات صلح میگویند رویه ما نسبت به گذشته فرق کرده است اما هنوز هم در برخی مراکز و ساحات تحت سلطه طالبان شاهد هستیم دختران منع تحصیل دارند.
دسترسی به تعلیم و تربیت و یا بهداشت، کیفیت بسیار پایینی دارد. این یعنی اینکه آنها هنوز هم به حرف هایی که می زنند، در عمل متعهد نیستند.
همانطور که گفتیم زنان افغانستان همچنان سرگردان هستند. هنوز دقیقا نمیدانند که جایگاه خود را در افکار فمنیستی و لیبرالیستی بیابند یا افکار طالبانی.
خیلی از دختران و زنان جامعه ما از افکار طالبانی کنده شدهاند ولی هنوز جایگاه خود را در مدرنیته پیدا نکردهاند. در این میان متاسفانه متولیان امور فرهنگی ما یک رویکرد ثابت و مشخص ندارند. در حال حاضر از بزرگترین مشکلات ما تضاد فکری و فرهنگی شدید در سطح جامعه است که در رسانهها، شبکههای تلویزیونی، فعالیتهای فرهنگی، مکاتب، تبلیغات و حتی بنرهای سطح شهر بروز مییابد. یک نوع جنگ است.
هیچ کس دقیقا نمی داند زن خوب در افغانستان چگونه زنی است؟ زن خانه نشین است؟ زنِ دفتر و اداره است؟ زنی است که در خدمت اوامر شوهر باشد و در خانه بنشیند و به تربیت طفل بپردازد؟ یا آن خانمی است که کاملا استقلال خود را از خانه و اولاد و فرزند گرفته و فقط در ساحت اجتماع فعالیت میکند و پایبندیاش به مسائل دینی و سنتی هم کمرنگ است؟
هنوز تعریفی از زن خوب در جامعه ما ارائه نشده است، بخاطر همین نسل نوی ما یک نسل سرگردان است. من اگر بخواهم یک دختر خوب باشم باید چه مشخصات و فاکتورهایی داشته باشم؟ در این قسمت خیلی اهمیت دارد که متولیان فرهنگی ما به یک خط فکری همگون و سازگار برسند تا جامعه را از تشتت رها کنند.
گفتید افراد قبیله ای دوست دارند زن سنتی و قدیمی (دوره طالبان) را به عنوان زن خوب تعریف کنند. موسسات غربی یا غیربومی افغانستان تلاش دارند که یک مدل دیگری را جا بیندازند. کدام از اینها در این دو دهه موفقتر بودهاند؟
با توجه به بستر کاری میتوانیم بگوییم که در کلان شهرها ارائه الگوی زن مدرن، موفقتر بوده است. در کلان شهرها دختران جوان ما بیشتر میپذیرند که من از قید و قیود خانواده رها شوم و بتوانم به عنوان یک فرد مستقل درآمد و تحصیلات و استقلال مالی داشته باشم و نیاز نباشد که همیشه امر و نهی خانواده را کنار گوش خود داشته باشم.
زنانی هستند که فعالیت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارند. اما در روستاها همچنان همان زن مطلوب دوره طالبان مدنظر است. هنوز می شنویم که فلان دختر از طرف خانواده مورد ضربوشتم قرار گرفته است. چرا؟
چون با فلان پسر تلفنی صحبت کرده است. در موارد دیگر داریم که دختر هم کتک خورده و هم از خانواده طرد شده، فقط بخاطر اینکه با شخص دیگری قصد ازدواج داشته است.
این موارد را در جامعه بسیار داریم. یعنی هنوز هم در روستاها زن مطلوب همان زن خانه نشینی است که چادَری سر میکند وتنها وظیفهاش خانهداری است، بدون اینکه در مسائل مدیریتی خانه نقشی داشته باشد؛ هنوز هم آن زن را داریم.
البته ما تعریفمان از زن این نیست که زن حتما از خانه بیرون بیاید و استقلال اقتصادی داشته باشد. درست است که اینها اهمیت دارند اما مشکل من با خانمهایی هست که هیچ حقی در خانه ندارند.
درست است که یک زن در خانه کار میکند و فعالیت دارد اما اگر قرار باشد در مورد فرزندان وآینده اطفال و مسائل خانه مورد مشورت قرار نگیرد، ظلم است.
این روند که خانمها تنها یک طرفه سرویس ارائه کنند و فقط با مسئولیت و وظایفشان تعریف شوند و هیچ حقی نداشته باشند، نادرست است و این رویه در درازمدت دچار مشکل میشود.
به طور کلی در روستاها، کسانی که متولی امور قبیله ای هستند موفق میباشند و در شهرها، کسانی که متولی نگاه زن مدرن و جدید هستند، موفقترند. البته ما در روستاها شاهد یک سری تغییرات نیز هستیم. به طور مثال در برخی نواحی دختران اصلا به مکتب نمیآمدند، اصلا دختر مکتبی یک طور فحش به حساب میآمد.
دختر مکتبی معادل بیبندوباری فرض میشد. اما کمکم تغییر کرده است. خیلی هم مختص روستا نبود. من وظیفه نظارت در وزارت معارف دارم و چند وقت یک بار به ولسوالیهای کابل میروم.
حتی در این مناطق که فاصله چندانی با پایتخت ندارد این مسائل وجود دارد. حتی رسانهها نیز فعال شدهاند اما آنجا هم دختر مکتبی یک طور برچسب منفی برای یک دختر است.
یعنی خانوادهها ترجیح میدهند عروس خود را از خانوادهای انتخاب کنند که آن دختر مکتبی نباشد. این نشان دهنده یک بک گراند معرفت شناختی و آگاهی خیلی بسته است.
عملکرد موسسات اروپایی، آمریکایی و غربی در این دو دهه چگونه بوده است؟
در این زمینه باید گفت که هر کشور با توجه به سیاستهای خاص خود، یک سری فعالیتهایی داشته است. البته تمرکز اکثریتشان در ظاهر این بوده که ما سعی داریم خانم ها به توانمندی اقتصادی برسند و وابستگی اقتصادی آنها کم شود.
آنها ریشه وابستگیهای عمومی را وابستگی اقتصادی میدانند یعنی میگویند اگر خانمی به جایی برسد که دستش در جیب خودش باشد میتواند این را برای کیفیت سلامت خود و کیفیت موارد بهداشتی، کیفیت صحت و سواد و آموزش و آگاهی خود استفاده کند.
این هم یکی از شعارهایی است که از نظر شخص من قابل قبول است که وابستگی اقتصادی باید به یک جایی ختم شود. به نظرم این خیلی درست نیست که در جامعه ما نصف جامعه مولد باشند و نصف دیگر وابسته.
زنان ما می توانند مولد و مستقل باشند؛ در عین اینکه مسائل دینی را هم رعایت کنند. اما موسسات خارجی در پی حذف یا بیتوجهی کلی به مسائل دینی است.
جامعه ما یک جامعه سنتی و دینی است، اگر صد درصد نباشد نود و نه درصد مسلمان است و این پذیرفتنی نیست که ما کل مسائل دینی را کنار بگذاریم و فقط مسائل اقتصادی را مطرح کنیم.
موسسات خارجی بیشتر بر مسئله توانمندسازی اقتصادی کارکردند، بدون اینکه به مسائل دینی و اخلاقی و ارزشهای سنتی توجه داشته باشند.
در این میان به دلیل کمتوجهی متولیان امور فرهنگی خلا جدی در جامعه پیش آمد. لذا نباید مسئله را مشخصا سیاه یا سفید مطرح کرد. خوبیهایی داشت، یک سری موارد منفی هم داشت.
اما بستگی به استفاده ما دارد که از محصولات خارجیمان چطور استفاده کنیم. آن پولی که برای استقلال خانواده و بهترکردن وضعیت اقتصادی خانواده استفاده شود خوب است ولی اگر قرار باشد در سایه آن، ما ارزشهای خود را از دست بدهیم خوب نیست.
آینده این موسسات را چگونه می بینید؟
موسسات خارجی با شعار نجات افغانستان آمدند. مثلا پروژه کمک مردم آمریکا برای مردم افغانستان. وقتی شما صرف همین شعار را می بینید احساس میکنید که چقدر آدمهای دلسوزی برای ما در آن طرف دنیا وجود دارد که برای ما دلسوزی می کنند. ولی وقتی جلوتر بروی و به ریشه ها توجه کنی و از شاخ و برگ ها بگذری، به مقاصد سیاسی میرسی که اصلا به نفع کشور ما نیستند.
وضعیت فعالیت کشورهای غیرغربی یعنی کشورهای همسایه، منطقه، پاکستان و ایران و خلیج، در جریان هستید که ارزیابی کنید؟
کشورهای همسایه هر کدام به نحوی نقش خود را در افغانستان دارند. یکی پررنگ تر، یکی کمرنگ تر. در اینجا کشورهای مختلف فعالیت دارند.
اما ما توقع داریم که افغانستان خودش بتواند تمام این خطهای فکری متفاوت و متنوع را مدیریت کند و بتواند افغانستان را از این بحران هویتی که دامنگیرش شده رها کند و به یک خط فکری ثابت و همگون برساند.
عملکرد رسانه ها را در وضعیت زنان چگونه ارزیابی می کنید؟ مثبت یا منفی؟
منفی است. رسانه های ما به خط های مختلف میروند، هرکس برای خود به یک راه می رود و این جامعه را دچار تشتت و تضاد میکند. همین خود تضاد، روحیه افراد را خراب میکند.
اصلا هیچ تعریفی از زن خوبی که مطابق شرایط و معیارهای افغانستان باشد ارائه نمیشود. ما می بینیم خانم مجری تلویزیون فقط در دوران ماه رمضان پوشش را مراعات میکنند در صورتی که در دیگر ایام تقریبا هیچ چادری به سر ندارند و وضعیت حجابشان مناسب شرایط افغانستان نیست.
فقط در ایام رمضان از موسیقی و خوانندگی کم می شود. در حالی که ما میفهمیم اینها از محرمات دین اسلام است و رمضان و غیررمضان ندارد. ما توقع داریم اینها مراعات شود با توجه به اینکه ما در نظام جمهوری و قانون اساسی خود «جمهوری اسلامی افغانستان» داریم.
یعنی اسلامیت یک چارچوبی است که ما در قانون خود پذیرفتیم و گفتیم این قانون اساسی افغانستان است و آنجا آمده جمهوری اسلامی افغانستان. اسلامی بودن را هم باید مدنظر داشته باشیم.
اگر تنها قرار باشد رسانه های ما خواندن و هرنوع کالا پوشیدن خانمها و آقایان را نشان دهد و فقط روی آن را برچسبی شطرنجی بزند که دیده نشود، مشکل جامعه ما را حل نمیکند.
رسانه های ما باید یک مقدار روی آگاهی جامعه و مسائل عمیقتر کار کند. رسانه های ما برای هماهنگی جامعه جهت همدیگرپذیری و صلح و بالا بردن سطح آگاهی جامعه و باورها و نگرش ها نسبت به زنان نقش فوق العادهای دارد، اما هیچ کدام از رسالت های خود را دقیق و عمیق انجام نمیدهد و تنها رسالتش این است که بتواند تایم خود را پر کند.
یک سری که فقط مشغول خبر هستند. یک سری دیگر هم از سرگرمیها و موارد مثل این فقط به موسیقی و آواز روی آوردهاند، در حالی که جامعه به شدت متضرر، آسیب دیده و جنگ دیده مثل افغانستان تنها نیازش موسیقی نیست.
نیازهای بسیار عمیقتر و بیشتر و متفاوت تر از این دارد. ما امیدواریم که فعالان امور فرهنگی به این مسائل توجه کنند و در برنامهریزیهای خود در قسمت رسانه ها مدنظر داشته باشند.
در خلال صحبتهایتان اشاره به خلا الگوی زن خوب داشتید. شما در این زمینه چه فعالیتهایی داشتید؟ چه تلاشی کردید تا این خلا را پر کنید؟
من در قدم اول همیشه سعی کردهام به عنوان یک شهروند با این خلا مسئولانه برخورد کنم. یک وقتی ما می آییم همیشه دولت را مقصر قلمداد میکنیم و دائما میگوییم دولت چرا این کار یا آن کار را نمیکند. ما نمیدانیم در پشتصحنه دولت ما چقدر مسائل حاشیهای وجود دارد. دولت نمی تواند به این مسائل، حداقل فعلا، رسیدگی کند. لذا ناتوانی دولت از بنده سلب مسئولیت نمیکند. من به عنوان یک شهروند، مسئول هستم.
ما حدیث هم داریم که زکات علم نشر آن است. ما زکات مال را می بینیم اما زکات علم را نمیبینیم. من و گروهی که داریم رویکردمان و شعارمان این است که به همان اندازه که آگاهی داری، مسئولیت هم داری تا همین آگاهی، علم و دانش را در جامعه منتشر کنی.
اگر دانشگاهی هستی به همان اندازه مقابل جامعه موظف هستی. چه لیسانس، چه فوق لیسانس و چه دکترا. اگر تخصص و مهارت خاصی داری تو نسبت به جامعه خود، همان قدر مسئول و موظف هستی که آگاهی جامعه را بالا ببری. این آگاهی را ما از چه طریق سعی کردیم بالا ببریم؟ یکی برگزاری جلسات مختلف.
ما جهت آگاهیدهی در ساحات مختلف کابل و ولایات جلسات برگزار میکنیم و اتفاقا تلاشمان بر این است که عموما این کار را در مکاتب و مساجد انجام دهیم.
با مدیران مکاتب هماهنگ میشود و والدین و شاگردان خواسته میشوند و برای آنها جلساتی از نوع برابری جنسیتی، تغذیه، لزوم و اهمیت برخورداری از آموزش و آگاهی و دورنمایی از آینده افغانستان موفق برای آنها ترسیم میشود که آنها هم خود را در این آینه ببینند و تلاش کنند.
یکی این مسئله هست، یکی هم ایجاد اشتغال برای دختران است که آنها هم بتوانند از همین وابستگی خارج شوند. یعنی پول در خدمت پیشرفت آنها قرار بگیرد.
دختران با استعداد زیادی هستند که بخاطر نداشتن شهریه دانشگاه از تحصیل باز میمانند. ما سعی میکنیم زمینه ایجاد اشتغال را برای آنها فراهم کنیم تا بتوانند به تحصیل خود در دانشگاه ادامه دهند و از این طریق فرد موثری برای خود و خانواده و جامعه باشند.
همچنین در زمینه گرفتن بورسیه های تحصیلی از دانشگاههای داخلی و خارجی نیز فعالیت میکنیم. ما چندین بورسیه را در خارج از کشور داشتیم و با دانشگاه های مختلف در داخل کشور تفاهمنامه داریم تا در حد توانمان برای دختران بیبضاعت تخفیف بگیریم تا دختران نیازمند ولی مستعد و متعهد از امکانات برخوردار شوند و بتوانند تحصیل خود را ادامه دهند.
دیدگاه شما در مورد صلح چیست؟ وضعیت زنان چه خواهد شد؟
صلح خوب است بیاید اما به چه قیمتی؟ ما در بیست ساله پساطالبان یک سری دستاوردها داریم. بخصوص در قسمت فعالیت های زنانه. اینکه زنان به پشتیبانی جامعه جهانی حضور قابل توجهی در پارلمان دارند بسیار مهم است. لذا ما توقع داریم صلح هم که بیاید فراگیر باشد، از دورن جامعه برخیزد و با مردم افغانستان صورت بگیرد.
یک صلحی نباشد که تنها در سایه بین دولت آمریکا و دولت های مختلف صورت بگیرد. صلحی باشد که مردم افغانستان درآن دخیل باشند.
صلحی باشد که پنجاه درصد جامعه، همین زنان را هم شامل صلح بسازد، آن صلحی که بیاید و زن دوباره خانهنشین شود، فایده ندارد.
صلحی که بیاید و من از حق و حقوق انسانی خود محروم شوم، آن صلح را چه کنم؟! تعریف اینها از صلح فقط گذاشتن تفنگ به زمین است؟
اگر فقط همین مورد است که بحث دیگری است ولی اگر صلح را به معنای عمومش در نظر بگیریم صلح با این تعریفی که فعلا ما می بینیم که آزادی بیان از بین برود، دستاوردها و فعالیت های زنان از بین برود، زنان هم چنان به وضعیت قبل برگردد و دوران سیاه طالبان را باز تجربه کنند این صلحی نیست که به درد ما بخورد.
آینده وضعیت زنان افغانستان از نظر شما چطور است؟
من امیدوارم که آینده زنان وضعیت خوبی باشد. زنان برای هر آن چیزی که فعلا دارند تلاش کردند، جنگ کردند، مبارزه کردند، بهای فوق العاده سنگینی پرداخت کردند. امیدوارم دستاوردهایشان حفظ شود، با وجود پروسه صلح این دستاوردها هم حفظ شود و از بین نرود. هر روز بیشتر و بیشتر شود. وضعیت زنان ما به وضعیت بهتر و وضعیت سفیدی برسد.
که در آن همه زنان حق آزادی و اشتغال و تحصیل داشته باشند. دیگر ما دختری نداشته باشیم که مجبور باشد در سن پایین علیرغم میل باطنی خود ازدواج کند.
دختری نداشته باشیم که از تحصیل محروم باشد. دختر مکتبی یک برچسب منفی نباشد. ما آرزو داریم زنان ما به استقلال و آگاهی برسند. در نهایت می خواهم یک مسئله را برایتان مطرح کنم که من کتاب «ما چگونه ما شدیمِ» دکتر صادق زیباکلام را می خواندم.
در بخش از کتاب توضیح میداد که که وضعیت ما چطور به این حالت رسیده است. یک جمله خیلی جالب داشت که فکر میکنم جان مطلب و اصل کلامش هم همین بود.
این بود که اگر ما از کاروان علم و آگاهی عقب نمیافتادیم کدام کشور جرئت می کرد بر گرده ما سوار شود؟! الان هم فعلا وضعیت افغانستان، ریشه اصلی مشکلات افغانستان ناآگاهی است. اگر مردم ما، بخصوص زنان ما آگاه شوند این وضعیت تداوم پیدا نمیکند. وضعیت خیلی بهتر از این خواهد شد.