درباره جستارهای زیباییشناختی دیوید هیوم
زیبا چیست؟ زشت کدام است؟ هنر چیست؟ چطور میتوان گفت که این چیز از دیگری زیباتر است؟
آفرینش و زیبایی
آیا معیارها و قواعد و قانونهایی معین برای تعیین زشت و زیبا و زشتتر و زیباتر وجود دارد؟ این قوانین و قواعد کجا هستند؟ در ذهن هر یک از ما یا در بیرون؟ شاید هم در ذهنیت جمعی گروهی از ما؟ در جشنوارهها و فستیوالهای هنری، چطور و بر چه مبنایی میان آثار هنری قضاوت میکنند؟ اصولا به چه چیزی میگوییم اثر هنری و هنرمند کیست؟
آیا تعبیر امر مصنوع زیبا برای اثر هنری بسیار مبهم نیست؟ اینها و دهها پرسش دیگر مسائلی است که قرنهاست ذهن انسانها را به خود مشغول داشته و اندیشمندان در طول تاریخ،پاسخهای متنوع و گوناگونی به آنها دادهاند. روشن است که فیلسوفان نیز در پاسخگویی به این پرسشها مساهمت داشتهاند و در این زمینه بسیار نوشتهاند.
البته در گذشته تقسیمبندی حوزههای دانش به شکل امروز صورت نمیگرفت و میان حوزههایی چون فلسفه هنر، زیباییشناسی، جامعهشناسی هنر، روانشناسی هنر و… تمایز و مرزبندیهای امروزین حاکم نبود. دیوید هیوم (1776-1711م.) فیلسوف بزرگ تجربهگرا هم در آثارش تاملات مهمی در زمینه هنر و زیبایی دارد.
نظرات او را در این باب باید در جایجای آثارش یافت: در رسالهای در باب طبیعت بشری، در پژوهشی در باب فهم بشری، در پژوهشی در باب اصول اخلاق، در جستارهای اخلاقی، سیاسی، ادبی و حتی در نامههای او. به تازگی نشر کرگدن مجموعه این دیدگاهها را در کتابی با عنوان «جستارهای زیباییشناختی» با ترجمه محسن کرمی، عرضه کرده که در 8 جستار تنظیم شده است.
در میان این جستارهای هشتگانه «در باب معیار ذوق» و «در باب تراژدی» بیش از دیگران شناخته شدهاند اما 6 جستار دیگر نیز اهمیت بسیار دارند و سخت درخور پژوهش و وارسیاند.
خاصه برای آن پژوهشگرانی که مطالعات هنر را منحصر در زیباییشناسی فلسفی نمیدانند و به دیگر شاخههای هنرپژوهی نظیر نقد هنری، روانشناسی هنر، تاریخ اجتماعی هنر و جامعهشناسی هنر نیز عطف توجه دارند.
به این مناسبت اولین جلسه چهارشنبههای گپ و گفت نشر کرگدن در محیط اینستاگرام به صورت لایو به این کتاب اختصاص داشت. در این جلسه حسین شیخرضایی استاد فلسفه پرسشهایی را با محسن کرمی مترجم کتاب در میان گذاشت که گزارشی از آن از نظر میگذرد.
فلسفه هنر یا هنرها؟
کتاب «جستارهای زیباییشناختی» با ترجمه محسن کرمی، مجموعهای از چند جستار از دیوید هیوم(1776-1711م.) فیلسوف معروف اسکاتلندی است. محسن کرمی دبیر مجموعه هنرشناسی در نشر کرگدن است. اگر ممکن است ابتدا راجع به عنوان کتاب توضیحاتی ارایه فرمایید. یعنی وقتی امروزه از زیباییشناسی سخن به میان میآید، چه مباحثی ذیل آن مطرح میشود؟
من معمولا برای روشن کردن معنای زیباییشناسی یا فلسفه هنر 7 مقوله را از یکدیگر تفکیک میکنم. معنای نخست واژه استتیکس(statics) یا زیباییشناسی در انگلیسی به معنای زیباسازی یا علم زیباسازی است. این ربطی با بحث ما به عنوان یک دیسیپلین فلسفی ندارد.
استیتکس در زمان الکساندر باومگارتن (1762-1714) فیلسوف آلمانی و قبل از او به معنای علم امر محسوس در مقابل علم امر معقول بود که باز به معنای زیباییشناسی به عنوان یکی از شاخههای فلسفه نیست. همچنین در کشور ما مرسوم است که هر حرفی از هر منظری راجع به هنر و زیبایی را مباحث زیباییشناختی میخوانند که درست نیست.
اما زیباییشناسی به معنای دقیق کلمه با بحث نظری یا فلسفه درباره زیبایی(theory of beauty) شروع میشود. درکنار این مبحث فلسفه هنر است که در آنجا بحث فلسفی و نظری راجع به آثار هنری صورت میگیرد. این دو شاخه، یعنی نظریه هنر و نظریه زیبایی با یکدیگر همپوشانیهای زیادی دارند.
از قدیم بسیاری از زیباییهای عالم، زیباییهای هنری تلقی میشوند و بخشی نیز زیباییهای طبیعی هستند. بنابراین نظریه زیبایی وارد حیطه هنر هم میشود. از سوی دیگر طبق معروفترین تعریف هنر،کار هنر تولید زیبایی است در نتیجه فلسفه هنر و نظریه زیبایی با یکدیگر در هم تنیدهاند.
از این رو در یکی، دو سده اخیر دو تعبیر فلسفه هنر یا زیباییشناسی تقریبا به یک معنا به کار رفت البته در دو مقطع از تاریخ از فلسفه هنرها بحث شده است، نخست دوران قدیم قبل از رنسانس که مفهوم هنر به معنای امروزی یعنی fine art هنوز ابداع نشده بود و ما از هنرها سخن میگفتیم یعنی مثلا رساله در نقاشی، رساله در موسیقی و رساله معماری داشتیم، یعنی فلسفه هنرها را یکان یکان بحث میکردیم.
در دوره معاصر هم بعد از ویتگنشتاین کسانی مدعی شدند که ما مفهومی عام به نام هنر نداریم و باید از هنرها و در نتیجه فلسفه هنرها یعنی فلسفه تئاتر، فلسفه نقاشی و… سخن گفت.
مثلا در فارسی کتاب گوردن گراهام با عنوان «فلسفه هنرها» با ترجمه مسعود علیا منتشر شده است. خلاصه اینکه آنچه امروز استتیکس در فلسفه خوانده میشود، بحث فلسفی و نظری راجع به هنر یا هنرها یا زیبایی است.
هنر چیست؟
شیخرضایی: وقتی از فلسفه هر چیزی بحث میشود، یکی از مباحث مهم، پرسش از چیستی آن موضوع است. مثلا در فلسفه هنر یا زیباییشناسی یکی از مباحث کلیدی، این است که هنر چیست؟ اما غیر از این، آیا ممکن است غیر از این پرسش مبنایی چند مساله مهم دیگر را نیز مطرح کنید؟
کرمی: فیلسوفان هنر یا زیباییشناسان به مسائلی از این قبیل میپردازند که هنر چیست؟ یکی هنر را تولید اشیای زیبا میخواند، بعد پرسش مطرح میشود که زیبایی چیست؟
بعد ممکن است کسی مثل کانت، فیلسوف آلمانی قرن هجدهم بگوید که زیبایی نوعی احساس لذتبخش است که از مواجهه با برخی از اشیا در ما تولید میشود.
بعدا کسانی آن احساس لذتبخش را احساس زیباییشناختی خواندند. باز پرسش پدید میآید که این احساس لذتبخش به چه معناست؟ آیا ما انواعی از لذت داریم؟ اگر چنین است، تفاوت لذت زیباییشناختی با سایر انواع لذت در چیست؟ همچنین این پرسش پدید میآید که شما بر مصنوع بودن یا ساختگی بودن اشیای هنری تاکید کردید و از تولید سخن گفتید.
اگر چنین است مفهوم مصنوع بودن به چه معناست؟ جورج دیکی از آخرین نظریهپردازان هنر، نظریه نهادی یا نظریه نهادگرایانه در هنر را مطرح کرد و بر مفهوم مصنوع بودن امر هنری تاکید کرد.
اینک مساله پدید میآید مصنوع بودن به چه معناست؟ یکی از معروفترین هنرمندان معاصر مارسل دوشان (1968-1887) نقاش و مجسمهساز فرانسوی در اثر معروفش «چشمه» یک سنگ دستشویی ساخته شده را در موزه گذاشت.
یعنی خود هنرمند آن را نساخته بود و یک امر حاضر و آماده را در گالری گذاشت. پس از او هم هنرمندان دیگری آثار مشابهی را عرضه کردند. در نتیجه خود مصنوع بودن هم اهمیت مییابد.
هیوم و زیباییشناسی؟
شیخرضایی: اهل فلسفه معمولا هیوم را به عنوان یک فیلسوف تجربهگرا و شکاک میشناسند و سایرین نیز معمولا او را به عنوان یک مورخ تاریخ انگلستان و اهل سیاست میشناسند و با نظریههای زیباییشناختی او کمتر آشنایی دارند. اگر ممکن است درباره جستارهای زیباییشناختی هیوم توضیحی ارایه دهید و بفرمایید این مباحث چقدر با آنچه امروز زیباییشناسی خوانه میشود، همپوشانی دارد؟
کرمی: مباحث هیوم راجع به زیباییشناسی را نمیتوان به زور ذیل مباحث شناخته شده امروزین زیباییشناسی یا فلسفه هنرگنجاند. او به معنای موسعتری از زیباییشناسی سخن میگوید.
مراد هیوم از زیباییشناسی را امروزه میتوان هنرپژوهی یا مطالعات هنر خواند. همه مباحث علمی راجع به هنر و زیبایی را میتوان زیباییشناسی هیوم خواند.
به این اعتبار هیوم هم راجع به هنر به معنای عام آن و هم در مورد هنرهای خاص مثل هنرهای ادبی که بسیار به آنها علاقه داشت و هم درباره زیبایی بحثهای فلسفی و علمی دارد. او همچنین ذیل آنچه روانشناسی هنر خوانده میشود، مباحث مهمی مطرح میکند.
در تاریخ تفکر در حوزه روانشناسی هنر که علمی تجربی است به دو فیلسوف بیش از همه ارجاع داده میشود: هیوم و نیچه. مباحث هیوم راجع به تقسیمبندی احساسات و عواطف انسانی و جایگاه خاص احساس زیبایی در این میان بسیار اهمیت دارد. همچنین هیوم مباحثی ذیل جامعهشناسی هنر به معنای امروزین آن دارد.
همچنین مباحثی چون ارتباط هنر با سیاست و فلسفه نقد و نقد هنری در هیوم وجود دارد. بنابراین در هیوم زیباییشناسی به معنای اعم آن یعنی مطالعات هنر یا هنرپژوهی قابل پیگیری است.
برخی نظریهپردازان معاصر مثل تاتارکیه ویچ مورخ برجسته هنر و پل گایر کانتشناس برجسته از تمایز میان زیباییشناسی فلسفی و زیباییشناسی غیرفلسفی بحث میکنند.
هیوم در مقام هنرمند
شیخرضایی: یکی از نکات مهم کار هیوم، نثر قدرتمند اوست.کسانی که تاریخ نثرهای فاخر زبان انگلیسی را مینویسند از زیبایی، پیراستگی و هنرمندانه بودن نثر هیوم یاد میکنند.
بنابراین جستارهای زیباییشناختی هیوم را هم میتوان درباره زیبایی به خصوص زیبایی نگارش خواند و هم نمونهای از نثر زیبا. او جایی راجع به خصلت درمانگرانه هنر مینویسد:«اما شاید گزافهگویی کرده باشم در اینکه ذوق پرورده برای هنرهای فاخر آتش انفعالات را فرو مینشاند و به آن اموری که سایر انسانها با آن همه شیفتگی دنبالشان میکنند، بیتفاوتمان میکند.
با تامل بیشتر درمییابیم که کموبیش حساسیتمان را به همه انفعالات دلپذیر و مطبوع افزایش میدهد و در عین حال ذهن را از ابراز عواطف تندتر و شدیدتر عاجز میکند.»
او کمی جلوتر میافزاید:«به این خاطر گمان میکنم در اینجا بتوان این دو دلیل طبیعی را اقامه کرد: اولا هیچ چیزی به اندازه مداقه در زیباییها، خوی را نمیپرورد، خواه مداقه در شعر باشد، خواه سخنوری، خواه موسیقی و خواه نقاشی.
اینها وقار احساسی خاصی به فرد میبخشند که سایر انسانها با آن غریبهاند… در ثانی لطافت ذوق به واسطه محدود کردن انتخاب ما به چند کس و بیتفاوت کردنمان به مصاحبت با گفتوگو با بیشتر کسان برای عشق و دوستی مساعد است.»
اینجا هیوم به یک کارکرد(function) پرورشی هنر اشاره دارد یعنی هنر فقط لذتبخش نیست بلکه کاری با منش افراد میکند و آنها را به یک سطحی از فرهیختگی میکشاند. این دیدگاه در کتاب تکرار میشود.
فلسفه در خدمت زندگی
کرمی: به نظر من هیوم از ابتدای جوانی که وارد فلسفه میشود به مباحث کلاسیک و آکادمیک فلسفی میپردازد. در آثاری چون رساله در باب طبیعت بشری و رساله در باب اخلاقیات، دغدغههایی آکادمیک دارد و تشکیک در علیت و استقرا و… مباحثی تخصصی و آکادمیک محسوب میشوند.
یعنی گویی فلسفه را در برج عاج فلسفه میبیند. اما به تدریج از میانسالی تا پایان عمر به آنچه امروز فلسفه برای عمل خوانده میشود، نزدیک میشود و اصلا جستارنگاری پیش میگیرد و رسالهنویسی به سبک جوانی را کنار میگذارد و میکوشد با انسانها ارتباط برقرار کند و فلسفهاش در خدمت زندگی باشد.
این دیدگاه در زیباییشناسی هیوم هم مشهود است. زیباییشناسی او کمتر به مباحث کلاسیک مثل تعریف زیبایی و تعریف هنر از منظر فیلسوفان کلاسیک میپردازد.
پرداختن او به این پرسشها در ارتباط کامل با زندگی است و مثلا به کارکرد و نقش لطافت ذوق یا لطافت خیال تاکید دارد. این مباحث بر کسانی چون شیللر و در دورههای بعد بر کسانی چون دیویی و ویلیام جیمز اثر گذاشت.
اصلا فلسفه تعلیم و تربیت جان دیویی بسیار متاثر از هیوم است و میگوید برای انسان شدن صرف متخصص شدن کفایت نمیکند و باید مجموعهای از چیزها را آموخت که یکی از 5 یا 6 امر مهم، هنر است. دیویی میگوید همه انسانها باید با هنر حشر و نشر داشته باشند و ذوق هنریشان را بپرورانند تا بتوانند انسان شوند.
آفرینش و آزادی
شیخرضایی: هیوم در کتاب تلاش میکند، مکانیسم و سازوکار ایجاد و پرورش هنر را به شرایط مادی جوامعی که این فرآیند در آنها اتفاق میافتد، مرتبط کند.
یعنی به تعبیر امروزی میکوشد جامعهشناسی هنر و ذوق و فرهیختگی را مطرح میکند یعنی چطور ایجاد، شکل و پرورش این هنرها متاثر از آن فرهنگ مادی(material culture) است که اثر هنری در آن پدید میآید.
این نکته به ویژه برای خواننده هیوم که از او انتظار بحث درباره روانشناسی احساسات و تاثرات و عواطف درونی و انفسی دارد، جالب توجه است. مثلا میگوید:«اما مطمئنم که در بسیاری از موارد دلایل محکمی میتوان عرضه کرد بر اینکه چرا فلان ملت در زمانی خاص با فرهنگتر و فرهیختهتر از همه همسایگانش هستند.
دستکم این موضوع آنقدر طرفه هست که به کلی رها کردنش پیش از آنکه دریافته باشیم که پذیرای استدلال و تحلیلپذیر به اصولی عام هست یا نه، تاسف به بار آورد.
نخستین ملاحظهام در این مبحث این است که ممکن نیست هنرها و علوم نخست در میان مردمانی پیدا شوند که برخوردار از حکومتی آزاد نباشند.»
یعنی هیوم صراحتا تاکید دارد که نظام سیاسی پیششرط مهمی برای شکلگیری هنر است. او جلوتر میگوید:«بسیار بعید است که هنرها ابتدا در جوامع استبدادی ایجاد شده باشند… خیلی محتملتر است که هنر در جمهوری ایجاد شود تا نظامهای سلطنتی».
کرمی: چنانکه اشاره شد، هیوم هنر و زیبایی را در ارتباط با زندگی میبیند و در کنار تاثیر نظامهای سیاسی به تاثیر فرهنگها هم توجه دارد و مثلا میگوید در فرهنگ بربرها(به عثمانی اشاره دارد) هنر و علم پرورش نمییابد.
البته هیوم در برخی جاها میگوید اگر نظام استبدادی به سلطنت مشروطه بدل شود، هنر بهتر میتواند رشد کند و چه بسا رشد بهتری از نظامهای دموکراتیک داشته باشد.
او معتقد است در نظامهای دموکراتیک، ویژگی پوپولیسم(عوامزدگی) غلبه میکند و عمق هنر کم میشود. اما در نظامهای سلطنت مشروطه احتمالا کسانی که فرهیختهتر هستند، مجال بیشتری برای بروز هنری دارند. اما به طور کلی معتقد است در نظامهای جمهوری هنر و علم میتواند ببالد یعنی نظامهایی که در آنها هنر و علم وجود دارد.
اما در کنار اهمیت شرایط سیاسی به فرهنگ هم بسیار توجه دارد. او معتقد است فرهنگهایی که به زن بها نمیدهند قطعا نواقصی در کارشان هست. عکس آن هم درست است یعنی حتما در فرهنگها و جوامعی که در آنها هنر پرورده شده به زنان بیشتر بها میدهند.
شیخرضایی: دو عنصر بیرونی دیگری که در هنر موثرند، جالب توجه است. یکی نقش تنوع و تکثر محیط بیرونی در پیدایی نوعی رقابت است. هیوم مینویسد:«ملاحظه بعدی که در این مبحث طرح خواهم کرد این است که هیچ چیزی برای پیدایی ادب و دانش مساعدتر از شماری دولت همسایه و مستقل نیست که از طریق تجارت و سیاست با یکدیگر مرتبطاند. رقابت که در میان این دولتهای همسایه طبعا به وجود میآیدیکی از منابع مشخص پیشرفت است.
اما تاکید من عمدتا بر موانعی خواهد بود که چنین قلمروهای محدودی بر سر راه قدرت و اقتدار هر دو ایجاد میکند.» این گفته هیوم به نظرم طنینی داروینی دارد، در حالی که متن خیلی پیش از داروین نوشته شده است زیرا داروین هم میگوید وقتی تنوعی هست، رقابتی پدید میآید و آنچه بهتر است، موفق میشود. هیوم این ایده را راجع به فرهنگ و هنر مطرح میکند و از اهمیت فضاهای آزاد و متکثر و متنوع سخن میگوید.
کرمی: البته هیوم تاکید میکند وجود همسایگانی که در رقابت سالم با یکدیگر باشند، اهمیت اساسی دارد. اما معتقد است گاهی در مواردی نادر، وجود این همسایگان که بسیار از ما جلوتر هستند، باعث ناامیدی میشود.
مثلا میگوید وقتی فاصله انگلستان با رقبایش مثل فرانسه اینقدر زیاد است، نوعی ناامیدی یا یأس پدید میآورد و مانع از خلاقیت میشود. یعنی او بر میزان کمی از تفاوت تاکید دارد.
زنان و هنر
شیخرضایی: یعنی او یک حد و مرزی برای رقابت مشخص میکند اما نکته دوم ارتباط میان جنسیت و هنر است. هیوم میگوید یکی از راههای تقویت ذوق در جامعه حضور زنان است و هنرمندان را تشویق میکند که نقادی زنان به آثارشان را مد نظر قرار دهند و معتقد است که زنان در ذوقورزی شاید حساسیت و برتری بیشتری از مردان دارند.
مثلا مینویسد:«چه مکتب و مدرسهای برای ادبآموزی بهتر از مصاحبت با زنان فضیلتمند که در آن تلاش متقابل برای لذت بردن علیالقاعده به نحوی نامحسوس ذهن را میپرورد.
الگوی عطوفت و نجابت زنانه علیالقاعده، عطوفت و نجابت را به تحسینکنندگان اینها منتقل میکند و ظرافت طبع این جنس سبب میشود که همه مراقب رفتارشان باشند، مبادا که با هر نقض برازندگی به او بیحرمتی کنند.»
و در جستار دیگری میگوید:«اگر بخواهم صریح باشم و تعریض را پیش از آنکه بخواهد نخنما شود،کنار بگذارم باید بگویم به نظرم زنان، یعنی زنان صاحب ذوق و فرهیخته در مقایسه با مردان برخوردار از همان مرتبه از ذوق، داورانی بسی بهتر برای همه آثار ادبیاند و ترسشان واهی است».
بعد تاکید میکند که زنان نباید بهراسند و باید راجع به هنر اظهارنظر کنند. جالب است که دقیقا در بند بعدی تاکید میکند که زنان در زمینه عشق به درستی نمیتوانند قضاوت کنند اما در سایر موارد ذوقورزان بهتری هستند.
کرمی: نوعی برابریانگاری(egalitarianism) در فلسفه از دکارت به این سو شایع شد، یعنی این بحث که انسانها از آن رو که انسان هستند در هر زمینهای به طور متوسط میتوانند بفهمند.
به نظر میرسد هیوم مشابه دیدگاههای سنتی این برابریانگاری را قبول ندارد اما جالب است که بر عکس جوامع سنتی اتفاقا این نابرابری را به سود زنان میانگارد.
یعنی معتقد است زنان به دلیل ویژگیهای ذهنی و روانی، آمادگی بیشتری برای تمیز هنر از ناهنر و هنر خوب از هنر بد دارند. این امر به مباحث عمیق روانشناسی زیبایی و روانشناسی هنر او ربط دارد زیرا معتقد است، روان و ذهن زنان لطافت و ذوق بیشتری دارد.
قضاوت هنری
شیخرضایی: مفهوم اساسی دیگر در هنر، ارزشمندی است یعنی اینکه قضاوت میکنیم و میگوییم یک اثر هنری زیباست. این نوعی ارزشگذاری است. در نگاه اول به نظر میآید برای فیلسوف کلاسیک تجربهگرایی که با مفاهیمی مثل ضرورت و هنجار و باید قائل نیست از این معیارهای ارزشگذاری دفاع کند.
اما در یکی از جستارها از این ارزشگذاری سخن میگوید و بر خلاف تصور اولیه از معیار ذوق بحث میکند و معتقد است که هر چیزی را نمیشود زیبا تلقی کرد. هیوم چطور از این ارزشگذاری سخن میگوید؟
کرمی: برای درک این موضوع بد نیست به مفهوم زیبایی و نظریه هنر نزد هیوم اشاره کرد. اما برای توضیح این موضوع تفصیلی از نظریه معرفت هیوم ضروری است.
هیوم کل ذهن بشر را به دو بخش تقسیم میکند: قوای ذهنی و ادراکات. قوای ذهن مثل قوه تخیل که برای هیوم بسیار اهمیت دارد و قوه حافظه و… ذهن در کنار این قوا، ادراکاتی دارد یعنی چیزهایی را از جهان هستی درک میکند.
خود ادراکات به دو دسته بزرگ تقسیم میشوند: 1- انطباعات(impressions) یا تاثرات؛ 2- تصورات (ideas). تفاوت این دو این است که وقتی مثلا به سیب مینگرم، مادام که به آن نگاه میکنم، تاثر سرخی در من هست اما وقتی دیگر به آن نگاه نمیکنم، تصور سرخی سیب در ذهنم هست.
انسان تصورات را از طریق تخیل یا حافظه از انطباعات به دست میآورد. خود انطباعات به دو دسته تقسیم میشوند: الف: انطباعات حسی: مستقیما از طریق حواس پدید میآیند مثل همان انطباع سرخی سیب که هنگام دیدن سیب قرمز پدید میآید یا انطباع شیرینی هنگامی آن را میخورم یا… ب: انطباعات تاملی: من وقتی سیب را خوردم 3 ساعت بعد از طریق حافظه میتوانم تصوری از طعم سیب را به یاد بیاورم.
وقتی این طعم یعنی تصور طعم را به یاد میآورم، میل به سیب در من میجوشد. او این میل را انطباع تاملی میخواند یعنی انطباعی که از تامل در یک تصویر یا تصور از یک انطباع حسی به وجود میآید. او همچنین انطباعات را به دو دسته دیگر تقسیم میکند: ج: انطباعات آرام مثل احساس زیبایی یا احساس ناشی از مواجهه با یک عمل فضیلتمندانه.
د: انطباعات تند: انطباعاتی که به تعبیر امروزی در ما تکانه ایجاد میکنند مثل عشق یا نفرت یا غضب. ما این نوع دوم را امروزه در روانشناسی جدید emotion میخوانیم یعنی انعکاسات و بروزات ظاهری در ما دارند. اما هیوم تصورات را هم به دو دسته اولیه و ثانویه تقسیم میکند.
تصورات اولیه مثل تصویر ذهنی از اسب و گاوی که قبلا دیدهایم و اکنون با قوه حافظه یادآوری میشود. اما تصور ثانویه تصوری است که از طریق قوه خیال یا تخیل ساخته میشود. یعنی قوه خیال میتواند با استفاده از ترکیب دو تصور اولیه اسب و گاو، تصور ثانویه اسب شاخدار بسازد.
از قدیم معروف است که قوه خیال دو کار میکند: تفصیل المرکب و ترکیب المفصل. بنابراین قوه خیال میتواند تصورات مرکب بسازد. از دید هیوم، همه تصورات ناشی از انطباعاتاند. اما این تصورات یا اولیهاند یا ثانویه. تصورات ثانویه بر اساس خیال ساخته میشوند.
هیوم در جایگاه نیوتن
شیخرضایی: این تقسیمبندیها و طبقهبندیهای هیوم ناظر به فیزیک نیوتن(1727-1643م.) است. هیوم خیلی دوست دارد کاری را که نیوتن درباره جهان فیزیک کرده در جهان ذهن صورت دهد، یعنی تمایل دارد پایههای علمی را بریزد که فیزیک حاکم بر ذهن را توضیح دهد و قوانین حاکم بر ذهن را بگوید.
به عبارت دیگر هیوم میکوشد، روانشناسی حالات ذهنی را بسازد و دوست دارد قوانین حاکم بر ذهن را کشف کند. او تحلیلش از علیت مبتنی بر قوانین تداعی، عادت و… است. بنابراین، این نوع روانشناسی ذهن هیوم، تلاش برای به دست آوردن یک علم برای عناصر و تیلههای ذهن است.
کرمی: خلاصه در اینجا به خیال میرسیم که برای اهل هنر اهمیت اساسی دارد. حلقه پیوند هنر و فلسفه نزد هیوم به خیال و قوه تخیل میرسد. هیوم از همین طریق برای زیبایی معیار به دست میدهد. بنا به آنچه گفته شد، هیوم زیبایی را انطباع تاملی آرام میخواند.
احساس زیبایی، انطباع تاملی است به این معنا که در لحظه آن مستقیما با شیئی بیرونی مواجه نیستیم. مثلا برای احساس زیبایی تابلوی نقاشی گلهای آفتابگردان ون گوگ، نخست باید با آن مواجه شد اما در خود نقاشی(تابلوی فیزیکی) زیبایی نمییابید بلکه بعد از مواجهه در ذهن ما در روابطی که میان عناصر مختلف نقاشی هستند یعنی رنگهای مختلف و صورتهای متفاوت و کل ترکیببندی تامل میکنیم و از تامل در آن انطباع از نقاشی، یک انطباع تاملی پدید میآید که آرام است.
احساسی که ما از مواجهه با آثار هنری مییابیم یک احساس عمیق و در عین حال آرام است. بنابراین از دید هیوم، زیبایی یک پدیدهای در عالم بیرونی نیست که از مواجهه با آن، انطباعی زیبا پدید آید بر خلاف رنگ سرخ یا…که مسامحتا در اشیا وجود دارد اما زیبایی حاصل تامل من انسانی در آن روابط و تناسب و ترکیببندیهای نقاشی است. از همین جا میرسیم به این نظر مشهور هیوم که زیبایی در ذهن یا چشم مخاطب است نه در شیئی که به آن نگاه میکند.
ممارست در پرورش قریحه
شیخرضایی: هیوم در بخشی از کتاب به داستانی از شاهکار سروانتس یعنی دن کیشوت اشاره میکند و مینویسد:«سانچو به ارباب دماغ گندهاش میگوید من دلیل خوبی دارم که در تشخیص شراب مهارت دارم. این ویژگی در خانواده ما موروثی است.
روزگاری نظر دو تن از خویشانم را در خصوص شرابی خواسته بودند که گمان میرفت، ناب و کهنه باشد و از انگور خوب گرفته شده باشد. یکی از ایشان آن را چشید و سنجید و پس از تامل دقیق اعلام کرد، شراب خوبی نیست.
البته اگر این کیفیت خوب ناشی از ته مزه چرمی نباشد که در شراب مییابد و دیگری نیز با رعایت همان احتیاطها حکم به خوبی آن شراب داد، البته با لحاظ کردن ته مزه آهنی که او خیلی خوب در شرابش حس میکرد. نمیتوانید تصور کنید که چقدر به ریش هر دو به خاطر داوریشان خندیدم.
اما در آخر که بود که میخندید. چلیک شراب را که خالی کردند، کلید کهنهای در ته آن پیدا شد که بند چرمینی به آن بسته شده بود.» شباهت چشمگیر موجود میان ذوق ذهنی و ذائقه جسمی به سادگی میآموزد که این داستان را به کار ببندیم. این مثال نشان میدهد که هیوم در تشخیص زیبایی و حس هنری نوعی استعداد و قریحه را دخیل میداند.
اما قریحه امری است که در ممارست پرورش پیدا میکند. البته میشود بحث کرد که آیا این ممارست جنبه اجتماعی هم دارد یا خیر.
کرمی: آن چیزی که مغفول است، این است که هیوم زیبایی را یکی از خاصههای ابژکتیو نمیداند اما خاصه(property) سوبژکتیو به معنای دقیق کلمه هم نمیدانست.
او زیبایی را ویژگی یا خاصه ابژکتیو- سوبژکتیو اشیا میداند یعنی زیبایی در تعامل میان ذهن من و عین بیرونی ایجاد میشود. از اینجاست که هیوم میتواند برای درک زیبایی و هنر قاعده قائل شود.