نگاهی به آرای عابدالجابری؛ باید از اخلاق اطاعت ایرانی رهایی پیدا کرد
در مورد جابری از منظرهای مختلفی میتوان صحبت کرد، چون هم عملکرد سیاسی زیادی داشته و هم در فضای نظری بسیار دست به قلم بوده و مقالات و کتب مختلف دارد.
مبانی فکری جابری
جابری معتقد است دو مدخل اساسی برای فهم نظریهاش لازم است؛ اولین مدخل فهم مبنای عقلانیت اوست، عقلانیت مورد نظر جابری متفاوت از عقلانیتهایی است که در جریانهای شیعی میشناسیم، مدخل دوم روششناسی جابری برای فهم این عقلانیت جهان اسلام است.
نظریه جابری سه لایه دارد؛ حوزه عقلانیت نظری جهان اسلام، حوزه عقلانیت عملی که بیشتر تمرکز جابری بر عقلانیت سیاسی است و حوزه سوم عقلانیت اخلاقی است.
در فضایی که جهان اسلام یک دوران شکوه تمدن اسلامی را داشته، در طی فعل و انفعالاتی این تمدن به رخوت و سکون رسید.
در این فضا جهان مدرن به یکباره تمامی مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی و هستی شناختی جهان اسلام را به چالش میکشد و بحرانی در جهان اسلام در واکنش به این پدید به وجود میآید.
مسلمین میبینند که غرب با سرعت بالایی به سمت مدرنیته میرود و جهان اسلام هم مظاهر این پیشرفت را میبیند. متأثر از این فضا جریانهای فکری مختلفی در جهان اسلام در نسبت سنت و مدرنیته شکل میگیرد. جابری میگوید در مواجهه ما با دنیای مدرن 4 واکنش لیبرالی و مارکسیستی و احیاگرایانه و انتقادی به وجود آمد.
اولین واکنش ما از دل سنت غربی و واکنش لیبرالی به این مواجهه بود، این واکنش به دنبال سوار کردن مولفههای مدرنیته بر مفاهیم اسلامی است.
نزد طرفداران این جریان مدرنیته اصالت دارد و معتقدند مفاهیم اسلامی باید به نفع مفاهیم مدرن تغییر کند، جابری نظریه خودش را از اینها جدا میداند. لیبرالهای مسلمان به سنت اسلامی خودشان از دریچه اکنون نگاه میکنند، اکنونی که غربی است و این رویکرد در شرق شناسی هم قابل رؤیت است.
واکنش دوم لیبرال مارکسیستی است که با رویکرد دیالکتیکی به دنبال مواجه با سنت عربی اسلامی هستند. جابری این رویکرد را سیر در فضای غرب میداند که نسبتی با فضای عربی اسلامی ندارد. واکنش سوم رویکرد احیاگرایانه است که معتقدند میراث اسلامیِ ما عقلانیتهای اصیل و بنیادین دارد که بازسازی آنها متناسب با اتفاقات مدرنیته کارکرد دارد و میتواند در دنیای مدرن هم کارآمد باشد.
شروع این رویکرد با سید جمال بوده تا برسد به سید قطب و حتی در انقلاب خودمان ما به دنبال این رویکرد بودیم. جابری به شدت با این نظریه مخالف است، چون معتقد است این رویکرد ما را به سنتها میبرد و در آنجا غرق و متوقف میکند و ما را با تحولات دنیای مدرن همراه نمیکند.
جابری با سی قطب و کسانی که رویکرد احیاگرانه دارد درگیر میشود و میگوید: عقلانیت احیاگرایانه باعث زوال تفکرات دنیای اسلام و بالتبع زوال دنیای اسلام است.
واکنش چهارم رویکرد انتقادی است که بدیل و در مقابل رویکرد احیاگرایانه است. جابری میگوید من در پی رویکرد انتقادی هستم، با نقد رویکرد احیاگرانه و رفتن به دل میراث و پیدا کردن جنبههای عقلانی میراث و زنده و همراه کردن آنها با تحولات مدرن، میتوانیم بازسازی تفکر در جهان اسلام را داشته باشیم.
برای احیای جهان اسلام باید به سراغ سنت برویم، همان کاری که احیاگران میکنند، ما در سنت خودمان رگههایی از عقلانیت داریم که در برخی لایهها میتواند با عقلانیت مدرن همراه شود. اگر این عقلانیتها را به دنیای مدرن اضافه کنیم میبینیم که اینها کارایی دارد و چالش سنت و مدرنیته با این فرایند حل میشود.
مفهوم عقلانیت از نظر جابری
عقل و عقلانیت در میراث ما به شدت متنوع است. دکتر پارسانیا در یک مقاله تقسیمبندی هشتگانهای از عقل دارد؛ تقسیم وجود شناختی یعنی عقل به عنوان قوهای از قوای انسانی، تقسیم بر اساس مراتب وجودی عقل، تقسیم سوم اقسام عقل ادراکی بر حسب موضوع یعنی عقل نظری و عملی، در قسم چهارم عقل را بر مبنای تقسیمات روشی تقسیمبندی میکند یعنی عقل مفهومی و عقل شهودی، پنجم تقسیم بندی کاربردی مثل عقلانیت ابزاری و عقلانیت ارتباطی و عقلانیت انتقادی که عقلانیتهای دنیای مدرن در ادامه اینها است.
قسم ششم بر حسب منشاء و علل وجودی مثل عقل عرفی یا عقل قدسی یا خودبنیاد، قسم هفتم بر مبنای اعتبار معرفت شناختی عقل، عقل روشنگری و عقل معتزلی و اشعری و موعظهگر و… عقلانیتهای جهان اسلام را میتوانیم در ادامه این تقسیمبندی بیاوریم.
قسم هشتم عقلانیتی که به اعتبار عرصه حضور تعریف میشود، یعنی معتقدیم هر فرهنگی بر اساس مؤلفههای خود عقلانیتی را تولید میکند و عقلانیت از این منظر نسبی است و یک قوه از قوای انسانی نیست.
مفهوم عقل و عقلانیت جابری در دسته هشتم جا میگیرد. در کتاب عقل عربی در مورد مفهوم عقلانیت میگوید اولا عقلانیتی که میگویم اندیشه نیست، ثانیا عقل نسبت مشخصی با فرهنگ دارد، عقل اندیشهای است که فرهنگی معین با ویژگیهایی معین آن را ساخته است و عقل را در نسبت با فرهنگ تعریف میکند.
ثالثا دوگانه عقل کنشگر و برسازنده و عقل برساخته داریم، عقل کنشگر قوهای از قوای انسانی است و عقل برساخته دستگاه معرفتی متشکل از قواعد منظم و پذیرفته شده است که در دل تاریخ به وجود آمده و هویت این عقل وابسته به تاریخ و فرهنگ و ذاتا نسبی است، عقلی که من از آن صحبت میکنم همین عقل برساخته است.
روش شناسی
گام اول جدایی خوانش شده از خوانشگر، ما باید گسستی از ساختار احاطه شده در اندیشه عربی اسلامی داشته باشیم و رنسانس عربی ما، گسست از این اندیشه است.
این گسست ما را از موجوداتی میراثی به موجودات دارای میراث تبدیل میکند. برای این گسست باید 3 مرحله را پشت سر بگذاریم؛ مرحله در مواجهه با سنت عربی اسلامی باید به صورت ساختاری به اندیشه عربی اسلامی نگاه کنیم و نسبت اندیشهها را با هم ببینیم و به بستری که اندیشهها در آن شکل گرفته توجه کنیم. مرحله دوم تحلیل و نگاه تاریخی؛ باید بتوانیم هر موضوعی، از جمله عقلانیت، را به بستر تاریخی خودش ببریم.
مرحله سوم کشف مضمون ایدئولوژیک سنت عربی است؛ اگر ما به عقلانیت عربی به صورت ساختاری و تاریخی بنگریم جنبههای ایدئولوژیک خودش را نشان میدهد، با برداشتن مراحل اول و دوم، مرحله سوم که کشف مضمون ایدئولوژیک سنت عربی است اتفاق میافتد.
گام دوم پیوند خواننده با خوانده شده؛ با گسستی که در گام اول ایجاد شد ما به یک نوع نگاه و عقلانیتی در جهان اسلام میرسیم که میتواند ما را با عقلانیت مدرن و جهان مدرن هماهنگ کند.
نظریه جابری
عقلانیت سه وجه دارد؛ عقلانیت نظری، عقلانیت عملی یا عقلانیت سیاسی و عقلانیت اخلاقی
عقلانیت نظری؛ اوایل حکومت عباسیان یک جریان و کار جمعی و فراگیر در جهان اسلام شکل گرفت که همه جهان اسلام را درگیر کرد و علوم در این دوره صورت بندی و تدوین پیدا کرد، همه علومی که در این عصر تدوین شدند زاده سه نظام معرفتیِ بیانی و عرفانی و عقلانی است.
نظام معرفتی بیانی یا علم بیان، از نظر جابری همان نحو و بلاغت و بیان است و همه اینها یک اصل ثابتی دارند که این اصل ثابت جابری را به شدت اذیت میکند.
میگوید اصل ثابت این علوم باعث انحطاط تفکر در جهان اسلام شده، اصل ثابت این است که برای فهم هر تحول جدیدی به سنت مراجعه میکنند و در این مکانیزم معرفتی همواره شاهدی وجود دارد که بر اساس آن غایب سنجیده میشود، یعنی هر امر جدیدی را باید به سنت خودمان ارجاع بدهیم و بر مبنای آن تحلیل کنیم.
نظام معرفتی عرفانی که شامل تصوف و اندیشههای شیعی است. جابری اساسا در لایههای تفکری مخالف شیعه است و اندیشه شیعی را به شدت باعث انحطاط جهان اسلام میداند و بیشتر شیعه را در فلسفه اسماعیلیه و تفسیرهای باطنی از قرآن و فلسفه اشراقی فهم میکند و لایههای عقلانیت شیعه در نظریه جابری پررنگ نیست.
نظام معرفتی عرفانی گرایش به نامعقول دارد و با عقل نسبتی ندارد و همین نظام معرفتی باعث انحطاط جهان اسلام شده است.
نظام معرفتی برهانی که شامل علومی مثل منطق و ریاضیات و طبیعیات و متافیزیک است. این عقلانیت در سنت عربی اسلامی ما وجود دارد و نابترین صورت این عقلانیت در آثار ابن رشد است.
این عقلانیت افقهایی است که در پرتو آنها میتوانیم از فلسفه سینایی و شرقی و عرفانی که از تشیع پدید آمده، همچنین از مذاهب فقهی و قیاسی و نظام معرفتی بیانی، گسست پیدا کنیم چون با پررنگ شدن عقلانیت برهانی آن عقلانیتها کنار میرود.
عقلانیت عملی؛ مولفههای عقل سیاسی اسلامی ما، عقیده و قبیله و غنیمت است. منظورش از قبیله تاثیر نظام خویشاوندی است که در صورت بندی نظام سیاسی ما وجود داشته و عصبیت به معنای همخونی و هموطنی و… است.
یعنی یک وجه عقل سیاسی ما در قبیله و وجه دیگر آن در غنیمت است که اقتصادی مبتنی بر رانت میباشد. مولفه دیگر آن عقیده است که در آن بیشتر به دنبال کارکرد سیاسی عقیده است و به معنای ایدئولوژی که ناشی از وحی باشد نیست.
برآیند و برهمکنش عقیده و قبیله و غنیمت به وجود آورنده یک استبداد سیاسی در سنت ما بوده است. برای گسست از استبداد ناشی از این سه گانه باید ریشههایی از عقلانیت سیاسی را در جهان اسلام پیدا کنیم که ما را از این استبداد رها کند.
جابری در نقد این سه مولفه به دموکراسی اصالت میدهد و دموکراسی را مفهومی اسلامی میداند و ریشههایی از آن را در عقلانیت اسلامی برمیشمارد.
عقلانیت اخلاقی؛ جابری چند نظام اخلاقی را از هم تفکیک میکند و معتقد است هر کدام از اینها به وجود آورنده یک جریان فکری در جهان اسلام بوده است.
اولین نظام، نظام اخلاقی پارسی است که اخلاق اطاعت و فرمانبرداری از حاکم در جهان اسلام متاثر از این نظام اخلاقی ایرانی است، اخلاق سعادت که محصول میراث یونانی است، میراث سوم میراث عرفانی است که اخلاق و ادبیات فنا را تولید کرده است و میراث چهارم میراث عربی است که اخلاق جوانمردی را تولید میکند
. ما تا نتوانیم از اخلاق اطاعت، که اخلاقی ایرانی است، رهایی پیدا کنیم نمیتوانیم دنیای اسلام را بازسازی کنیم، همه انحطاط اخلاقی در جهان اسلام از جبرگرایی و استبدادی و اطاعت کورکورانه است که این اخلاق را تحت تاثیر ارزشهای پارسی میداند.
روش شناسی نظریه جابری
اولین وجه روش شناسی که استاد پارسانیا مطرح میکند به مبادی و اصول موضوعه میپردازد و ابعاد هستی شناسی و معرفت شناسی متفکر را باز میکند. جابری عقل را محصول فرهنگ میداند و برای عقل هویت مستقلی که دارای ذات باشد قائل نیست.
در بررسی عقلانیت نظری و عملی در گستره تاریخی نشان داد که به شدت در ساخت این عقلانیت تحت تاثیر اراده است و همه اصول ثابت را نفی میکند. هستی شناسی جابری در ادامه هستی شناسی غربِ پست مدرن است.
در بعد معرفت شناسی در پاسخ به نسبت سوژه و ابژه، معتقد به رویکرد ذهنی گرایانه، درمقابلِ رویکرد عینی گرایانه است و معنا را برساخته ذهن مشاهدهگر میداند.
در پاسخ به ابزار شناخت واقعیت چون قائل به عقل برساخته و سیالیت عقل است، معنا را برساخته ذهن مشاهدهگر میداند و ابژه نقشی در معنای شکل گرفته ندارد. در روششناسی نظری از آنجایی که در هستی شناسی معتقد به سیالیت است اساسا قضایا را نسبی میبیند.
در روش شناسی بنیادین تفکر جابری به شدت متاثر از ساختارگرایی و پساساختارگرایی فرانسوی است و به شدت وفادار به این نظریه است. تفکر جابری اساسا ادامه عقلانیت مدرنیته است در حالی که خودش را در مواجهه با آن تعریف میکرد.
شخصیت جابری
جابری به شدت روحیه پان عربی دارد و با ابن سینا و فارابی مواجهه خشنی در گفتارها دارد و به شدت ایرانیستیز است. از طرف دیگر به شدت شخصیت گرا است و ابن رشد را نماینده تام عقلانیت جهان اسلام میداند و بقیه را هیچ میانگارد. فهم تحولات شمال آفریقا و جریانهای پان عربی در فهم نظریات جابری خیلی مهم است. جابری در این فضا نظریهاش را مطرح کرده است.