مایکل بی.وولف : همذاتپنداری با مسلمانان صدر اسلام مرا مسلمان کرد
مایکل بی.وولف، پژوهشگر و نویسنده مسلمان آمریکایی، گفت: وقتی در مورد جامعه کوچک مسلمانان صدر اسلام، که برای یافتن شیوه زندگی بهتر مسلمان شدند، مطالعه کردم، این احساس به من دست داد که طی قرون متمادی با آنها همذاتپنداری کرده ام.
من هیچ بحث و اختلافی با مسیحیان، یهودیان یا پیروان ادیان دیگر ندارم اما برای من اسلام دین کاملی بود که کمک کرد تا فرد بهتری باشم.
رشد اسلام و گرایش به این دین مبین در غرب به خصوص در آمریکا از سرعت قابل توجهی برخوردار است و به نظر میرسد افرادی که به اسلام و مطالعات اسلامی گرایش پیدا میکنند، برای پاسخ به سؤالات خود این راه را برمیگزینند.
از سوی دیگر افزایش اسلامستیزی و اسلامهراسی در کشورهای غربی باعث شده که برخلاف انتظار تعداد افرادی که میکوشند پیام و ذات واقعی اسلام را درک کنند، بیشتر شود.
مایکل بی.وولف (Michael B. Wolfe) متولد ۳ آوریل ۱۹۴۵، شاعر، نویسنده، رئیس و تهیهکننده اجرایی کمپانی فیلمسازی (Unity Productions Foundation) است.
وولف، که یک آمریکایی سکولار و متولد سینسیناتی اوهایو از مادری مسیحی و پدری یهودی بود، در ۴۰ سالگی به دین مبین اسلام گروید و مدرس مطالعات اسلامی در دانشگاههای ایالات متحده از جمله هاروارد، جورج تاون، استنفورد، SUNY بوفالو و پرینستون بود. وی دارای مدرک مطالعات کلاسیک از دانشگاه وسلیان (Wesleyan University) است.
وولف دو کتاب مطرح با موضوع حج نوشته است. در سال ۱۹۹۳ کتاب «حج: یک زائر آمریکایی در مکه» (The Hadj: An American’s Pilgrimage to Mecca) را منتشر و در آن ماجرای سفر خود را به عنوان یک حاجی آمریکایی بازگو و تلاش کرد که برای مخاطبان این نکته را روشن کند که دلیل اهمیت این فریضه اسلامی برای حدود یکششم جمعیت جهان چیست.
کتاب دیگری که او در مورد حج به رشته تحریر درآورده است، «هزار جاده به سوی مکه» (One Thousand Roads to Mecca) نام دارد که مجموعهای از سفرنامهها با ویرایش مایکل وولف است.
این اثر که در ۱۹۹۹ منتشر شد و بیش از ۱۰ سفرنامه حج را در طول ۱۰ قرن دربرگرفته که بیانگر بسیاری از جنبههای حج و زیارت مکه است.
این مجموعه شامل روایاتی از ناصر خسرو، ابن جبیر، ابن بطوطه و نهایتاً سفرنامه حج خود مایکل وولف است. وی جوایز بسیاری را در زمینه ادبیات کسب کرده که از جمله آنها میتوان به جایزه ویلبور (Wilbur Award) در سال ۲۰۰۴ برای بهترین کتاب دینی سال اشاره کرد.
وولف در گفتوگو با ایکنا از چگونگی مسلمان شدن و دیدگاههای خود درباره اسلام در غرب صحبت کرد.
شما یکی از کسانی هستید که به اسلام گرویدید و در این باره کتاب نوشتید. با توجه به اینکه از یک خانواده سکولار بودید، دلیل شما برای مسلمان شدن چه بود؟
من اوایل ۴۰ سالگی مسلمان شدم. وقتی در مورد جامعه کوچک مردم مکه در صدر اسلام، که برای یافتن شیوه زندگی بهتر مسلمان شدند، مطالعه کردم، این احساس به من دست داد که طی قرون متمادی با آنها همذاتپنداری کردم.
من هیچ بحث و اختلافی با مسیحیان، یهودیان یا هر فرد از هر دین دیگری ندارم، اما برای من اسلام دین کاملی بود که با من صحبت و به من کمک کرد تا فرد بهتری باشم انشاءالله.
شما از دیدگاه یک آمریکایی کتاب مهمی درباره حج نوشتید. چه چیزی بیشترین توجه شما را به حج جلب کرد؟
انجام حج با سه میلیون نفر از سراسر جهان در یک زمان و یک مکان، دعا کردن و غذا خوردن با هم و انجام مناسک گروهی، همه اینها قدرت خاصی برایم داشت و همه عناصر مسلمان بودن را برایم جمع کرد. من مثل یک کیک پختهنشده بودم و مکه مانند کورهای بود که همه مواد را با هم میپخت. الحمدالله.
دلیل اصلی گرایش برخی به ظاهر مسلمانان به گروههای تروریستی مانند داعش چیست و چگونه میتوان از این امر جلوگیری کرد؟
بیشتر افراد به دلیل ناامیدی در زندگی شخصی به گروههای افراطی پیوستند، زیرا آنها احساس ناتوانی میکنند. این امر باعث میشود که آنها در برابر تفکر پیچیده و احساس انتقامگیری آسیبپذیر باشند. وقتی چنین احساسی دارید به راحتی از سوی مبلغان گروههای افراطی گمراه میشوید.
دیدگاه جامعه آمریکا در مورد اقلیت مسلمان چیست و مسلمانان این کشور با چه چالشهایی روبهرو هستند؟
دولت و منتقدان اسلام مطمئناً اکنون و در آینده ما را دچار دردسر میکنند، اما به طور کلی ما میتوانیم آنطور که دوست داریم زندگی کنیم. بسیاری از ادیان مختلف طی صدها سال در اینجا شکوفا شدهاند.
بیشتر آمریکاییهایی که میشناسم ممکن است اسلام را خیلی خوب درک نکنند اما همسایگان خوبی هستند. من مسلمان نشدم تا دیگران را متقاعد کنم که اسلام بهتر از سایر ادیان است، بلکه برای کمک به روح خود مسلمان شدم.
آینده اسلام و مسلمانان را در آمریکا چگونه ارزیابی میکنید؟
فکر میکنم اسلام در حال حاضر در اینجا موفق شده است. هزاران مسجد وجود دارد و ۱۰ درصد پزشکان آمریکایی (۵۰،۰۰۰ نفر) مسلمان هستند. اگر تلاش کنید، فرصتهای زیادی برای بهبود زندگی شما وجود دارد. برخی افراد میخواهند قبل از شروع همه چیز عالی باشد و این تفکر حتماً به شکست منجر خواهد شد.
شما در حال نوشتن کتاب جدیدی هستید. در مورد این اثر جدید بگویید.
من در حال نوشتن کتابی تاریخی در مورد مهاجرت به نام «خانواده مادرم»(My Mother’s People) هستم. این کتاب تا حدی در مورد تاریخچه خانوادهام است.
جد هشتم من چهارصد سال پیش، در سال ۱۶۳۵، از انگلستان به آمریکا آمد، یعنی ۱۵۰ سال قبل از استقلال ایالات متحده. او به دلیل افسردگی ناشی آزار و اذیت مذهبی در انگلستان به اینجا مهاجرت کرد.
چند سال بعد، جنگ داخلی وحشتناکی (جنگ استقلال آمریکا) رخ دادریال به طوری که حتی اگر میخواست نمیتوانست به خانه برگردد.
او با چند هزار نفر دیگر از انگلستان به استقرار مستعمره ماساچوست کمک کرد. امروزه آمریکاییها تمایل دارند که ماجرای این مهاجران اولیه را به صورت رمانتیک به تصویر بکشند، اما جد من چنین داستانی نداشت.
وقتی به اینجا رسید یک نجار پنجاه ساله از طبقه متوسط به پایین با یک همسر و شش فرزند بود. از آنجا که در انگلستان رکود اقتصادی وجود داشت، او برای کسب درآمد مشکل داشت.
همچنین پادشاه انگلستان افرادی را که مذهب آنها با مذهب مورد تأیید نظام سلطنتی تفاوت کمی داشت، مجازات و زندانی میکرد.
پدربزرگ من برای زندگی بهتر به آمریکا آمد و برای ساخت تعدادی از اولین خانهها در «نیوانگلند» در ساحل شرقی آمریکای کنونی کمک کرد.
در ابتدا او و خانوادهاش مورد استقبال قرار گرفتند. زمینی به آنها داده شد و پیشرفت کردند، اما مستعمرهای که به استقرار آنها کمک کرد، دولتی سختگیر داشت.
پس از هفت سال، جد من و خانوادهاش از نیوانگلند طرد و مجبور به مهاجرت شدند. آنها به هر حال موفق به ادامه کار شدند. یکی از پسران آنها صاحب فرزند شد و خانواده مادرم زنده ماندند و ادامه دادند.
این اتفاق برای بسیاری از آمریکاییهایی که به این کشور آمدند، رخ داده است. میخواهم این داستان را در پسزمینه مهاجرت به آمریکا تعریف کنم؛ در جهانی که امروزه دهها میلیون نفر، عمدتاً خانوادهها، از آزار و اذیت، جنگ داخلی، جنگهای تبهکاری، کارتلهای مواد مخدر و هرج و مرج کشورهای شکستخورده فرار میکنند.
آمریکا از دو لحاظ کشور بینظیری است: اولاً، بیشتر جمعیت آن را مردم کشورهای مختلف تشکیل میدهند. ثانیاً، قوانین کشور هم به نفع مهاجران و هم به نفع افرادی است که قبلاً در اینجا زندگی میکردند، به ویژه طبقه متوسط.
تقریباً همه اینجا مهاجر بودند، اما مردم زود فراموش میکنند. میخواهم کتابی بنویسم تا به آنها یادآوری کنم که مهاجران شباهت زیادی به افرادی دارند که در اینجا زندگی میکنند.
امیدوارم کتاب را به زودی تمام کنم انشاالله! من خیلی آرام مینویسم. دیگر جوان نیستم و برای روایت کردن باید بسیار تحقیق کنم.