درنگی در چند روایت فاطمی
امید پیشگر
نوشته پیشرو، نخست گذری کوتاه بر زندگی حضرت فاطمه(س) – از ولادت تا شهادت – دارد. سپس سراغ چند روایت و خبر میرود و در آنها درنگی میکند و در پایان، درباره مدفن پاک آن بانو سخنی دارد.
زیستنامه کوتاه حضرت فاطمه(س)
پنج سال پس از بعثت به این جهان آمد. در دو سالگی همراه خانواده به شعب ابوطالب تبعید شد (سال هفتم تا دهم پس از بعثت). پس از رهایی از محاصره اقتصادی در شعب، پنج سالش بود که مادرش، خدیجه (س) را از دست داد و شد «أمّ أبیها». هشت ساله بود (سیزده سال پس از بعثت) که در کنار دو فاطمه دیگر (مادر امیرالمؤمنین و دختر زبیر) همراه با علی (ع) به مدینه هجرت کرد. در آنجا نزدیک به یکسال مهمان خانه پدر بود. در ماههای نخست سال دوم هجرت که او نُه سال داشت و علی (ع) بیستوچهار ساله بود، به عقد او درآمد. نُه ماه بعد در همان سال، مراسم عروسی برگزار شد. دو سال بعد (سال سوم هجری) در حالی که یازده سال داشت امام حسن (ع) به دنیا آمد. سال بعد (چهارم هجری) امام حسین (ع) و سالهای بعد زینب و امکلثوم علیهماالسلام متولد شدند. در سال یازدهم هجری، داغ پدر، جگرش را سوزاند. زنبودنش مانع از این نشد که در مقابل حقکشیهای حکومتیان ساکت بنشیند؛ خروشید و غرید و از حق دفاع کرد؛ گرچه آنها آتش به در خانهاش زدند و حریمش را شکستند و او را آزردند و مصدومش کردند و محسناش را به دنیا نیامده کشتند؛ اما نتوانستند نورش را خاموش کنند. هفتادوپنج یا نودوپنج روز پس از رحلت پدرش، در اثر همان ضربات ناجوانمردانه و ظالمانه، در حالی که تنها هجده سال داشت با تنی رنجور، چشم از جهان فرو بست و در تاریکی شب و در مقابل دیدگان اشکبار فرزندان خُردسالش، در خاک شد.[1]
درستی نسبت از طریق مادر
گرچه آفرینش انسان از راه پدر و مادر (هر دو) است[2]؛ اما آنچه افراد را به هم پیوند داده آنها را به یکدیگر وابسته میکند نسبت رحِمی است که از آن به اولوالارحام یاد میشود. از این رو بر اساس آیات قرآن و گواهی تاریخ، به نوادگان دختری هم، اولاد اطلاق شده و فرزندان دختر نیز به مانند فرزندان پسر، به پدربزرگ ملحق میشوند. برای همین، فرزندان حضرت فاطمه (س) را اولاد پیامبرخدا (ص) میگویند.[3]
امامان معصوم (ع) نیز با استناد به آیه «مِنْ ذُرِّیتِهِ داوُدَ وَ سُلَیمانَ … وَ عیسی»[4] نشان دادند که قرآن، عیسی (ع) را از طریق مادرش مریم (س)، فرزند انبیاء پیشین میخواند.[5]
امتحان یک انسان، پیش از آفرینش او
در زیارتنامهای که برای حضرت فاطمه (س) نقل شده سخن از آزمودن آن حضرت پیش از خلقت او به میان آمده است:
«یا ممتحنه امتحنک الله الذی خلقک قبل أن یخلقک؛ ای کسی که خدا تو را پیش از آفریدن آزمود.»
نخستین و تنها منبعی که این روایت را به شکل مسند نقل کرده، تهذیبالاحکام شیخ طوسی است.[6]
اما این روایت از دیدگاه حدیثشناسانه با مشکلات زیر روبرو است:
- روایت یادشده به دلیل ناشناختهبودن سه روای منتهی به امام معصوم (ع) در سندش، ضعیف شمرده میشود.
- شیخ صدوق (د. 381 ه) که پیش از شیخ طوسی میزیسته است به روشنی میگوید که من در روایات، چیزی برای زیارت حضرت فاطمه (س) نیافتم (لم أجد فی الأخبار شیئا موظفا محدودا لزیاره الصدیقه علیهاالسلام)[7].
- با چشمپوشی از سند و صدور، که نقش مهمی در پذیرش روایت به عنوان متنی صادر شده از معصوم (ع) دارد و این روایت فاقد آن است؛ اساساً «امتحان پیش از خلقت» چه معنایی دارد؟
آیتالله جوادی آملی در این باره مینویسد: امتحان قبل از خلقت که درباره بانوی دوسرا (س) آمده بدین معناست که گرامی دخت رسولخدا (ص) در آن نشئه، حالتی داشته که اگر آن حالت در این نشئه بروز و ظهور کند به صورت امتحان درمیآید. اما آن حالت چیست؟ مطلبی است که فعلاً عِلمش را باید به اهلش واگذار کرد.[8] این یعنی ما معنای آن را نمیدانیم.
بر این پایه، نمیتوان به متنی که نه سند قابل پذیرشی دارد و نه معنای روشنی، تکیه کرد.
داستان خواستگاری امام علی (ع) از دختری در زمان حیات حضرت فاطمه (س)
گویند: علی (ع) در زمان حیات حضرت فاطمه (س) دست به این کار زد؛ ولی با مخالفت شدید رسول خدا (ص) روبهرو شد و اینجا بود که حضرت آن جمله معروف «فاطمه پاره تن من است، هر که او را بیازارد مرا آزده است» را فرمود و علی (ع) از قصد خود برگشت.
در باره این خبر، گفتنی است:
- این حکایت را علمای عامه با تعابیر گوناگون و به وفور در متون حدیثی خود آوردهاند[9]؛ اما در امامیه تنها مرحوم شیخ صدوق و او هم تنها در یک کتاب خود، محتوایی نزدیک به آن را نقل کرده است.[10]
- این حکایت چه در طریق عامه و چه در روایت منفرد صدوق، دارای ضعف سندی و اشکالات فراوان متنی است. تصویری که روایت یادشده از رابطه رسول خدا (ص)، حضرت فاطمه (س) و امام علی (ع) به دست میدهد با عصمت و دیگر فضایل والای اخلاقی که در قرآن و روایات معتبر فراوان میبینیم کاملاً در ستیز است. بنابراین نمیتوان آن را متنی صادر شده از معصوم (ع) دانست.
سید مرتضی (ره) نیز همین نظر را دارد. او این روایت را خبری باطل و ساختگی میداند که نزد راویان حدیث ناشناخته است (هذا خبر باطل موضوع غیر معروف و لا ثابت عند أهل النقل). سپس تصریح میکند آن را «کرابیسی» که با اهلبیت (ع) دشمنی آشکار دارد برای تخریب چهره تابناک امام علی (ع) برساخته است.[11]
روایت «لولا فاطمهُ لما خلقتُکما»
گویند: خدای متعال به پیامبر (ص) گفت: لولاک لمَا خلقتُ الأفلاک و لولا علیّ لمَا خلقتُک و لولا فاطمه لما خلقتُکما؛ اگر تو نبودی جهان را نمیآفریدم و اگر علی (ع) نبود تو را خلق نمیکردم و اگر فاطمه (س) نبود هیچکدام از شما دو نفر را نمیآفریدم.
این سخن نه در منابع روایی اولیه وجود دارد و نه حتی در منابع ثانویه، مانند وسائل الشیعه و بحار الانوار. تنها سه کتاب، این خبر را نوشتهاند که عمر چندانی ندارند:
- مستدرک سفینه البحار، علی نمازی (د. 1364 ش). او در این کتاب (ج 3، ص 334) خبر یادشده را از کتاب مجمعالنورین نوشته ابوالحسن مرندی (د. 1309 ش) نقل کرده است. مرحوم مرندی نیز در صفحههای 14 و 187 بیآنکه منبع و یا سندی بیاورد تنها به ذکر آن اکتفا کرده است.
- کتاب «جُنه العاصمه»، سیدمحمدحسن میرجهانی (د. 1371 ش). آن مرحوم در ص 148 کتاب، مدعی است روایت یادشده را با سندی که میآورد از کتابی به نام «کشف اللئالی» نوشته صالحبنعبدالوهاب رونویسی کرده است. گرچه کتابی که او نام میبرد اکنون دردسترس نیست؛ اما سندی که مرحوم میرجهانی به دست داده سندی ضعیف است که نمیتوان به آن اعتماد کرد.
بر پایه آنچه آمد هیچ دلیل اطمینانبخشی بر صدور این روایت از معصوم (ع) وجود ندارد؛ بنابراین روایت «لولا فاطمه» پذیرفتنی نیست.
از مسلمات دانش حدیث در شاخه فقهالحدیث این است که پیشنیاز شرح یک حدیث، به عنوان قول، فعل و یا تقریر معصوم (ع) و استناد محتوای آن به او، اثبات صدور یا انتساب آن به معصوم (ع) است.
روایت «فمن عرف فاطمه … فقد ادرک لیله القدر»
در تفسیر فرات کوفی به نقل از امام صادق (ع) در شرح آیه «إنا أنزلناه فی لیله القدر» آمده است: «اللیله فاطمه و القدر الله فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد أدرک لیله القدر؛ منظور از شب، فاطمه (س) و مراد از قدر، خداست؛ پس هر کس فاطمه (س) را آن گونه که باید، بشناسد، شب قدر را درک کرده است.»[12]
پس از جستجو در همه منابع اولیه و ثانویه، روشن میشود این روایت، تنها و تنها در «تفسیر فرات کوفی» آمده و از آنجا به «بحارالأنوار» راه پیدا کرده است.[13]
ارسال در سند، ناشناختهبودن هویت خود «فراتبنابراهیم الکوفی» برای دانشیان رجال، نیامدن این روایت و حتی مضمون آن در هیچیک از منبع روایی (به اصطلاح منفردبودن) و بیتوجهی دانشمندان بزرگ حدیث چون کلینی، صدوق، طوسی (رحمهم الله) نسبت به این روایت؛ دستبهدست هم داده ما را به بیاعتباری این روایت رهنمون میسازند.
کوتاه سخن این که بر پایه آنچه آمد هیچ دلیل اطمینانبخشی بر صدور این روایت از معصوم (ع) وجود ندارد؛ بنابراین روایت یادشده پذیرفتنی نیست.
روایت «زنان، مردان را نبیند و مردان هم آنها را»
نقل است که حضرت فاطمه (س) فرمود: «خیر للنساء أن لایرین الرجالَ و لا یراهنّ الرجالُ» یا «أن لاتری رجلا و لایراها رجل؛ بهترین کار برای زنان آن است که مردان آنها را و نیز آنها مردان را نبینند.»
همه نقلهای موجود این روایت، مرسل هستند. قدیمیترین منابعی که این روایت را گزارش کردهاند، مکارم الاخلاق، نوشته حسن طبرسی و مناقب آل أبیطالب، اثر ابنشهرآشوب در قرن ششماند.[14] اربلی (د. 692 ق) هم این روایت را به شکل مرسل در کتاب خود آورده است.[15] مرحوم مجلسی هم آن را از سعیدبنمسیب نقل میکند[16] که دلیلی بر وثاقت سعید نداریم.[17] بنابراین سند معتبری برای روایت یادشده در دست نیست.
این درباره سند و اما درباره متن آن گفتنی است: معنای ظاهری روایت را نمیتوان پذیرفت؛ زیرا این معنا را نه خود حضرت فاطمه (س) عملی ساخت و نه در واقعیتِ بیرونی میتوان آن را پیاده کرد و بدان ملتزم بود.
عدهای برای فرار از لوازم این معنای ناشدنی، به دستکش و روبند پناه برده و پنداشتهاند با پوشاندن گِردی صورت و دستها تا مچ ـ که قرآن و روایت، بازبودنش را اجازه دادهاند[18]ـ میتوانند به این معنا، جامه عمل بپوشانند و حال آنکه بر اساس معنای یادشده زن موظف میشود به طور کلی، وجودش (هیکلش) را از دید مردان پنهان سازد، نه فقط پوستش را و تازه این نیمی از کار است؛ نیم دیگر، ندیدن مردان از سوی آنهاست؛ که راه کاری جز در خانه محبوسشدن برای آن نمیتوان تصور کرد.
بر این پایه، با چشمپوشی از ضعف سندی این روایت، معنای ظاهریاش به دلیلی که آمد نادرست است و نمیتواند منظور باشد. به نظر میرسد بر فرض پذیرش صدور این روایت از سوی معصوم (ع) معنای کنایی آن مراد باشد که بر شدت حُجب و حیا و تلاش برای عدم اختلاط با نامحرمان دلالت دارد. به بیان دیگر، این روایت به زنان توصیه میکند تا میتوانند و ضرورتی در میان نیست از تعامل با نامحرمان بپرهیزند.
گفتنی است این پرهیز از تعاملِ غیرضروری با نامحرمان، به دلیل عمومیت دلیل، اختصاصی به محیط بیرون از خانه و یا تنها فضای حقیقی نداشته، روابط فامیلی و نیز فضای مجازی را دربرمیگیرد.
روایت «اگر او مرا نمیبیند، من که او را میبینم»
نقل است: روزی نابینایی اجازه خواست تا به محضر حضرت فاطمه (س) شرفیاب شود. حضرت، خود را پوشاند (فحجبتْه). رسولخدا (ص) دلیل این کار را با وجود نابینایی آن مرد، از دخترش پرسید. حضرت فاطمه (س) پاسخ داد: گرچه او مرا نمیبیند؛ من که او را میبینم (إن لم یکن یرانی فإنی أراه) و او میتواند بو را احساس کند (و هو یشم الریح).
مهمترین منابعی که این روایت را نقل کردهاند دعائمالاسلام[19] و نوادر راوندی[20] هستند. چون سند آن در تمام نقلها مرسل است بنابراین روایت از ناحیه سندی اعتبار ندارد.
اما از نظر محتوا چون دلایل قرآنی و روایی موجود، ناظر به پوشاندن بدن از «نگاه نامحرم» اند؛ پس نمیتوانند مؤید این روایت باشند که در آن، اساساً شرط حکم؛ یعنی «نگاه نامحرم»، وجود ندارد.
اشکال جدیتر به این متن، نبود ارتباط بین نگاه یک سویه به نامحرم و پوشاندن خود است. به کدام دلیل بر زنی که به شکل یکسویه مردم نامحرمی را میبیند؛ مانند دیدن مرد نامحرم از چشمیِ درهای امروزی، واجب یا مستحب است که خود را بپوشاند؟
تنها بخش قابل پذیرش روایت، دلیل دوم است که در آن جلوگیری از استشمام بوی عطر یا بدن به عنوان دلیل پوشاندن بیان شده است.
کوتاه سخن: این روایت از نظر سندی ضعیف و از نظر محتوایی اشکالاتی دارد و مؤیدی برای آن در دست نیست. برای همین «همه آن» قابل پذیرش نیست و نیز نمیتوان آن بخش مشکلدار را به عنوان توصیه یا حکمی از اسلامی به جامعه عرضه کرد.
حجاب حضرت فاطمه (س)
حضرت فاطمه (س) در برابر نامحرم، پوشش کاملی داشت به این معنا که با پارچهای به مانند شال که بلندی آن تا وسط بازوهایش میرسید، موهای سر، گوشها، گردن و گریبان را میپوشاند و نیز پارچهای بزرگتر داشت که آن را به مانند چادر، به خود میپیچید. بهترین مدرک در این باره، گزارش شیوه پوشش حضرت، هنگام رفتن به مسجد برای محکومکردن ابوبکر در جریان غصب فدک است:
«لاثتْ خِمارها علی رأسها و اشتملتْ بجِلبابها؛ روسریاش را به سر پیچید و چادرش را به سر کرد.»[21]
آیا حضرت فاطمه (س) از روبند یا نقاب استفاده میکرد؟
نخست باید دانست که سخن از داشتن روبند یا همان برقع (پوشاندن صورت جز چشمها)[22] برای حضرت را تنها در یک روایت دیده میشود (تبرقعتْ ببُرقعها)[23] که چون از نظر سندی و متنی، اشکالات جدی دارد نمیتوان آن را پذیرفت. شکایت حضرت فاطمه (س) از رفتار امام علی (ع)، توصیه جبرئیل (ع) به رسول خدا (ص) مبنی بر نپذیرفتن سخن حضرت فاطمه (س)، بخشهایی از متن روایت است که بر اساس باورهای مستند امامیه، پذیرفتنی نیست.
دیگر اینکه بر فرض، اگر استفاده از روبند توسط حضرت را بپذیریم باید بدانیم:
نخست: این استفاده، همیشگی نبوده است؛ نمونه روشن آن، یکی همان گزارش مشهور، در رفتن به مسجد است که در آن با وجود یادکرد جزئیات پوشش؛ اما خبری از روبند نیست و دیگری گزارش جناب سلمان از دیدار با رسولخدا (ص) در روزهای پایانی عمر آن حضرت است که میگوید: در جمعی که اصحاب (خود او و نامحرمان دیگر) حضور داشتند دیدم اشک بر گونههای فاطمه (س) جاری شد (فاض دمعُها علی خَدِّها)[24] که این نقل به روشنی بر نبود پوشیه یا روبند بر چهره مبارک آن بانو در مقابل نامحرمان دلالت دارد.
دوم: آن گاهی هم – با فرض استفاده – میتواند به دلیل رواج چنین پوششی در بین زنان عرب در آن سامان، حتی پیش از اسلام باشد همچنان که امروز در همان مناطق به ویژه یمن رایج است؛ چنانکه فراهیدی در تعریف برقع آن را نوعی پوشش برای زنان عرب میشناساند.[25]
سوم. هیچ روایتی مبنی بر پوشاندن کامل صورت از سوی حضرت فاطمه (س) یافت نشد.
کوتاه سخن: دلیل محکم و قابل استنادی مبنی بر پوشش برقع یا نقاب توسط حضرت فاطمه (س) در دست نیست. بنابراین توصیه به پوشاندن صورت به عنوان حجاب اسلامی، حجاب فاطمی و مانند آن، دستکم، سخنی است کهم دلیلی محکم، آن را پشتیبانی نمیکند.
سخنی درباره شأن نزول آیاتی از سوره هل أتی
بر پایه برخی روایات، آیات نخست سوره انسان (هل أتی) وقتی نازل شد که حضرت فاطمه (س) به همراه امام علی و حسنین علیهمالسلام و فضه، خدمتگزار ایشان، برای ادای نذرِ سلامتیِ حسنین علیهماالسلام، روزه گرفتند و به هنگام افطار، نخست، مسکینی، سپس یتیمی و بعد اسیری آمد و ایشان غذای خود را به آنها بخشیدند و خود گرسنه ماندند. این رخداد مهم که میتوان آن را شُکوه ایثار نامید دو گونه در منابع گزارش شده است:
گزارش نخست: رخداد یادشده در سه شب متوالی صورت گرفت که در هر بار، حضرت فاطمه (س) برای افطار، پنج قرص نان یا برای پنج نفر، نان به اندازه کافی پخت؛ اما هر شب، تمام آن را به یکی از آن سه تقدیم کردند.[26]
گزارش دوم: در این گزارش، تمام ماجرا در یک شب رخ داد. آن شب، حضرت فاطمه (س) برای افطار مقداری کاچی پخت. بار اول یکسوم آن، بار دوم یکسوم دیگر و بار سوم، هرچه مانده بود را به نیازمندان دادند.[27]
گزارش نخست، مشکلی دارد که پذیرش آن را دشوار میسازد. آن این است که میشد با دادن یکیدو قرصِ نان به یک نیازمند، او را سیر کرده و خود با غذای کمتری افطار کنند؛ چرا باید غذای همه را به یک نفر که بیش از نیاز اوست بدهند و باعث شوند خود و دو کودکِ زیر هفت سال، سه روز به شدت گرسنگی را تحمل کنند؟ اما این مشکل، در گزارش دوم، به چشم نمیخورد برای همین به نظر میرسد دومی به واقعیت نزدیکتر و پذیرفتنیتر است.
تسبیحات حضرت فاطمه (س)
اهمیت و ثواب فراوان تسبیحات حضرت فاطمه (س) در روایات بیان شده است؛ برای نمونه:
برترین هدیهای است که رسول خدا (ص) به فاطمه (س) داد. هر که آن را رها کند بدبخت میشود. هر کس که آن را پس از نماز واجبش بگوید و در پی آن یک «لا إله إلا الله» بیاورد خداوند او را میآمرزد.[28]
از این روایات پیداست که تسبیحات یادشده تنها برای پس از نمازهای واجب یا هر نمازی نیست؛ بلکه هنگام خواب یا برای رفع پارهای مشکلات نیز مفید است.
اما چگونگی این تسبیحات؟
در روایتی که امیرمؤمنان (ع) ماجرای شکلگیری این تسبیحات را بازگو میکند آمده ترتیب آن اینگونه است: 34، اللهاکبر، 33 سبحانالله و 33، الحمدلله[29]
در روایت دیگری، امام صادق (ع) ترتیب این اذکار را به گونهای دیگر بیان میکند: نخست، اللهاکبر، سپس؛ الحمدالله و در پایان، سبحانالله[30]؛ یعنی همین ترتیبی که اکنون شناختهشده است و بین مردم رواج دارد.
چون هیچ دلیلی بر ترجیح یکی از این دو بر دیگری وجود ندارد؛ بنابراین لزومی به انحصار در شکل و کیفیتِ مشهور نیست و هر دو شکل؛ چه اللهاکبر، سبحانالله و الحمدلله؛ چه اللهاکبر، الحمدلله و سبحانالله، درست، مشروع و مستند به روایت است.
مدفن پاک حضرت فاطمه (س) کجاست؟
در منابع، از سه جا به عنوان مکان دفن حضرت فاطمه (س) نام برده شده است: بقیع، جایی میان خانه پیامبر (ص) و منبر او که از آن به روضه یاد شده است[31] و خانه آن حضرت.
پذیرش دو مکان نخست، با مشکلاتی روبرو است[32]؛ اما سومی، دلایل و قرائنی دارد که اطمینانبخشاند:
یک. شیخ کلینی با سند صحیح نقل میکند: احمدبنمحمد، محل دفن فاطمه (س) را از امام رضا (ع)، پرسید. حضرت پاسخ داد: او در خانهاش به خاک سپرده شد. زمانی که بنیامیه مسجد را گسترش دادند آن محل، بخشی از مسجد شد.[33]
به احتمال نزدیک به یقین برای همین بوده است که امام جواد (ع)، هر روز ظهر به مسجد نبوی رفته و پس از سلام و ادای احترام به رسول خدا (ص) وارد خانه فاطمه (س) میشد کفشهایش را درمیآورد و به نماز میایستاد.[34]
دو. پس از خاکسپاری، امام علی (ع) برخاست؛ روکرد به قبر رسول خدا (ص) و گفت: سلام بر توای رسول خدا، از سوی من و از جانب دخترت، دیدارکنندهات، همو که در بُقعه تو در خاک شد.[35]
ملأ صالح مازندرانی در شرح نامدار خود بر اصول کافی، همین بخش از روایت را دلیلی روشن بر بودن قبر شریف آن در بانو در خانه خود میداند.[36]
سه. روایت یادشده بالا در نهجالبلاغه با این واژگان آمده است: «سلام بر توای پیامبر خدا … از جانب دخترت که در کنار تو فرود آمده است (عن ابنتک النازله فی جوارک)[37].
چهار. در وصیت امام حسن (ع) به امام حسین (ع) آمده است: برادرم! وصیت میکنم بعد از مرگم جنازهام را آماده دفن کن. سپس مرا به سوی مرقد جدم رسول خدا (ص) ببر تا با او تجدید عهد کنم. از آنجا مرا نزد مادرم فاطمه (س) بِبَر؛ پس مرا از آنجا برگردان و در بقیع به خاک بسپار.[38]
این روایت نشان میدهد که مدفن حضرت فاطمه (س) نزدیک مرقد پیامبر (ص) است و از بقیع فاصله دارد.
این دلایل و قرائن انسان را مطمئن میسازند که مدفن حضرت فاطمه (س) در همان خانهای است که امروز داخل مسجد و پشت قبر شریف پیامبر (ص) قرار دارد.
گفتنی است: شیخ صدوق (ره) در نهایت، این نظر را صحیح میداند.[39] استدلال علامه شعرانی در پذیرش این نظر نیز بسیار خواندنی است.[40]
در توضیح پنهانبودن قبر حضرت فاطمه (ره) در پارهای از زمان و آشکارشدن آن با نشانی که امام رضا (ع) و امامان دیگر دادهاند میتوان گفت: همانگونه که قبر شریف امام علی (ع) به دلایلی مانند احتمال نبش قبر از سوی دشمنان، نزدیک به یک قرن پوشیده ماند و سپس امام صادق (ع) محل آن را آشکار ساخت[41]؛ مدفن پاک حضرت زهرا (س) نیز اینگونه بود. نخست به دلایلی، مخفی ماند؛ اما پس از رفع موانع و نیز رسیدن به اهداف پنهانسازی، از سوی امامان (ع) آشکار شد.
ارجاعات:
[1] ر.ک به حکمتنامهٔ فاطمی، محمد محمدیریشهری و همکاران، نشر دارالحدیث، قم، چاپ چهارم، 1395 ش. ص 17-40.
[2] طارق/7.
[3] تفسیر تسنیم، آیتالله جوادی آملی، نشر إسراء، ج 17، ص 547.
[4] انعام/84 – 85.
[5] کافی، ج 8، ص 317؛ عیون اخبار الرضا (ع)، شیخ صدوق، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق. ج 1، ص 84.
[6] تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 6، ص 10.
[7] کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 547.
[8] ادب فنای مقربان، آیت الله جوادی آملی، نشر اسراء، ج 1، ص 223.
[9] برای نمونه: بنگرید به صحیح بخاری، ج 6، ص 158؛ سنن أبیداود، ج 1، ص 460.
[10] علل الشرائع، شیخ صدوق، کتابفروشی داوری، قم، چاپ اول، 1385 ق، ج 1، ص 185.
[11] تنزیه الأنبیاء، سید مرتضی، دار الشریف الرضی، قم، چاپ اول، 1377 ش، ص 167.
[12] تفسیر فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، نشر وزارت ارشاد، تهران، چاپ اول، 1410 ق، ص 581.
[13] بحارالانوار، علامه مجلسی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 43، ص 65.
[14] مکارم الأخلاق، حسن طبرسی، الشریف الرضی، قم، چاپ چهارم، 1370 ش، ص 233. مناقب آل أبیطالب (ع)، ابن شهر آشوب، نشر علامه، قم، چاپ اول، 1379 ق، ج 3، ص 341.
[15] کشف الغمه فی معرفه الأئمه، اربلی، نشر بنیهاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381 ق، ج 1، ص 466.
[16] بحار الأنوار، ج 37، ص 69.
[17] معجم رجال الحدیث، آیتالله خویی، ج 8، ص 135.
[18] ر.ک به تفسیر آیهٔ 31 سورهٔ نور و توضیح استثنایی که در آیه آمده است. آیه شریفه با صراحت تمام نپوشاندن برخی از زینتهای زن (بدنی و ساختنی) را برای زنها جایز شمرده است. نیز بنگرید به مقالهٔ «بررسی تفسیری فقهی آیهٔ الا ما ظهر»، دکتر جواد ایراونی، نشریه رهیافتهایی در علوم قرآن و حدیث، ش 97.
[19] دعائم الاسلام، ابن حیون قاضی نعمان مغربی، مؤسسه آل البیت (ع)، قم، چاپ دوم، 1385 ق، ج 2، ص 214.
[20] نوادر، راوندی کاشانی، دار الکتاب، قم، چاپ اول، بیتا، ص 14.
[21] بلاغات النساء، ابن طیفور (د. 280 ق)، الشریف الرضی، قم، چاپ اول، بیتا، ص 23. الاحتجاج، احمد طبرسی (د. 588 ق)، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403، ج 1، ص 98. الطرائف، سیدبنطاووس (د. 664 ق)، نشر خیام، قم، چاپ اول، 1400 ق، ج 1، ص 264. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (د. 656 ق)، کتابخانه مرعشی نجفی، قم، چاپ اول، 1404 ق، ج 16، ص 249.
[22] کتاب العین، خلیلبناحمد فراهیدی، ج 2، ص 298.
[23] علل الشرائع، ج 1، ص 163.
[24] امالی، شیخ طوسی، دار الثقافه، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 607.
[25] کتاب العین، ج 2، ص 298.
[26] امالی، شیخ صدوق، نشر کتابچی، تهران، چاپ ششم، 1376 ش، ص 329. أسد الغابه فی معرفه الصحابه، ابن الأثیر (د. 630 ق)، دار الفکر، بیروت، 1409 ق، ج 7، ص 230. البدایه و النهایه، ابن کثیر الدمشقی (د. 774 ق)، دارالفکر، بیروت، 1407 ق، ج 5، ص 329.
[27] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372 ش، ج 10، ص 612، به نقل از [تفسیر] علیبنابراهیم.
[28] کافی، ج 3، ص 342 و 343.
[29] کتاب من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 320. صحیح بخاری، ج 3، ص 158.
[30] کافی، ج 3، ص 342.
[31] کافی، ج 4، ص 554.
[32] ر.ک به دانشنامهٔ فاطمی، علیاکبر رشاد و همکاران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، چاپ اول، 1393 ش، ج ا، مقالهٔ خاکسپاری فاطمه سلاماللهعلیها.
[33] کافی، ج 1، ص 461. قرب الإسناد، ص 368.
[34] کافی، همان، ص 493.
[35] همان، ص 458.
[36] شرح الکافی (الأصول و الروضه)، ملأ محمدصالح مازندرانی، المکتبه الإسلامیه، تهران، چاپ اول، 1382 ق، ج 7، ص 208.
[37] نهجالبلاغه، خطبهٔ 202.
[38] کافی، ج 1، ص 300 و 302.
[39] کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 572.
[40] ر.ک به شرح الکافی ملاصالح، ج 7، ص 208، پاورقی.
[41] کافی، ج 1، ص 456؛ کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 586؛ الإرشاد، ج 1، ص 10.
مبنای پذیرش روایت وثاقت صدور و کتاب محوری بوده است و اینکه با بررسی رجالی چند روایت که تنها سند را مورد خدشه می کند نتیجه گیری شود نوعی گرایش به مبانی عامه در پذیرش حدیث است و اکثر شیعه اینگونه برخود با روایات شیعه نداشتند