امامتِ تحقیقی، سیاستِ توقیفی؛ نقد و نگاهی به مقاله‌ جنجالی روزنامه بهار(۳)

در عین حال که این مطلب موهن نیست، نمی‌توان انکار کرد که جای آن هم در روزنامه‌ی عمومی و علی‌الخصوص صفحه اول روزنامه نیست./منکر اشتباهات روزنامه‌های اصلاحطلب و مشی غیرمکتبی آنها نمی‌توان شد، اما سیاست سرکوب اصولگرایان و نیز فشارهای رسانه‌ای آنان علیه جناح رقیب که حتی وزیر ارشاد دولت فعلی را به برخورد سلبی وا‌ می‌دارد، قابل توجیه نیست.

رسم مطبوعات و عالم ارتباطات اینست که مقاله را با مقاله جواب می‌دهند. بسیاری از این راه خود را می‌نمایانند و برخی چون اهالی کیهان، از این راه ارتزاق می‌کنند. حال باید گشت و پیدا کرد منافع آن کسانی را که به نام دفاع از دین، پیگیر توقیف مطبوعات مخالف جناح سیاسی خود هستند. اگر من و شما شیعه هستیم و دغدغه دفاع از ولایت ائمه داریم – و نه دعوای سیاسی – باید به امام شیعیان، صادق(ع) اقتدا کنیم که وقتی یکی از شاگردانش در اطراف مسجدالنبی با دهریون (ماده‌گرایان و منکران وجود خدا) به تندی بحث کرد، پاسخ شنید که: اگر تو از شاگردان جعفر بن محمد هستی، بدان که پیشوای تو با ما تند سخن نمی‌گوید!

در روزهای اخیر در پی انتشار یادداشتی با عنوان «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ‌ایمانی؟» درباره واقعه غدیرخم و مسئله امامت در رورزنامه بهار، پاسخ‌های متعددی در قالب یادداشت و مقاله به یادداشت روزنامه بهار داده شده بود که برای تبیین حقیقت ولایت کفایت می‌کرد. یادداشت مذکور هم که به قلم یکی از افراد همسو با نهضت آزادی نوشته شده بود، سخن تازه‌‌ای نبود که صاحب‌نظران در باب موضوع «امامت» نتوانند بدان پاسخ دهند. با این حال عده‌ای دست به کار شدند تا روزنامه بهار را که رسما از مخاطبان و شیعیان علی(ع) عذرخواهی کرده و داوطلبانه به توقیف موقت دست زده بود را، توقیف کنند. اما باید دید منافع این آقایان از توقیف روزنامه چیست که البته هر چه باشد ربطی به آگاهی ما ندارد. چرا که ما به‌واسطه مطالب روزنامه‌ها شیعه نشده بودیم که حال اعتقادمان در اثر مطالب «بهار» سست شود، و در اثر مطالب خبرگزاری فارس که پیگیر برخورد با «بهار» بود، محکم! و اساساً اعتقادی که به‌واسطه یک یادداشت مستدل – که استدلال‌هایش قابل بحث است و پاسخ‌های متعددی هم بدان داده شده –  زیر سوال برود، نسبتی با مکتب مبارز ۱۴۰۰ ساله شیعه ندارد.

باید به کسانی که از توقیف روزنامه بهار خوشحال و خرسند شده‌ و آن را مصداق برخورد با توهین به ارزش‌ها می‌دانند، پاسخ داد که مقاله منطقی و مستدل در مسائل دینی – آن‌هم مسئله امامت که به زعم ما از اصول دین است و اصول دین تحقیقی است نه تقلیدی – یک چیز است، توهین چیز دیگر. مقاله و منطق را باید با مقاله و منطق پاسخ داد اما پاسخ توهین به ارزش‌های دینی به نحو دیگری است. از جمله این مسائل در سیره رسول اکرم می‌توان دید و در سیره امام راحل هم. نویسنده نه مدعی روشنفکری است و نه می‌تواند منکر وجوب و لزوم “خشونت” در اسلام باشد. مثال ایراد خشونت در برابر مطالب موهن به ساحت دین و رسول خدا هم آنکه، پیامبر(ص) دستور قتل کعب (شاعر هتاک یهودی) را هم صادر کرد که در شعب العجوز کشته شد.

منتها برخلاف دیدگاه افراطیون و متحجران – همان‌هایی که امام(ره) آنان را «مارهای خوش خط و خال» نامید و درباره‌شان فرمود: «خون دلی که پدر پیرتان از این دسته روحانیت متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی‌های دیگران نخورده» – خشونت اسلام هم به قاعده است. اگر اینان به اشاره به برخورد قاطع امام با گرارش رادیویی موهن درباره حضرت زهرا(س) یا «آیات شیطانی» سلمانی رشدی، قصد تعمیم افتاء امام به همه مسائل را دارند، باید بدانند که اشعار هجو آن شاعر یهودی یا داستان سلمان رشدی که با تخیل و توهین قصد داشت یک واقعیت تاریخی (ظهور پیامبر خاتم در جزیره‌العرب که به شروع یک حرکت عظیم تاریخی انجامید) و یک منطق و مکتب جامع الهی را زیر سوال ببرد، متفاوت است. داستان سلمان رشدی هم از جنس منطق نبود. کسی که با سلاح توهین در قالب شعر و داستان به جنگ منطق می‌آید، چماق به دستی بیش نیست. برخورد با وی هم به صورت قاطع و در قالب احکام شرع صورت می‌گیرد، هرچند که همان زمان به همان مسئله هم پاسخ اقناعی و استدلالی داده شد. (کتاب عطاء الله مهاجرانی)

داستان پخش گزارش رادیویی موهن در روز زن (که خانمی ضمن توهین به حضرت زهرا(س)، الگوی خود را اوشین معرفی کرده بود) هم از جنس استدلال و اقناع نبود و به همین جهت امام(ره) دستور برخورد شدید با مصاحبه شونده و مسئولان امر در رادیو را دادند. اما جالب اینجاست که حتی در همان مسئله هم امام(ره) پس از اطلاع از عدم قصد آن افراد، با تخفبف مجازات ایشان موافقت نمودند.

اما ماجرای مقاله منتشره در روزنامه بهار، از سرمقاله‌های مرحوم آذری قمی در مخالفت با نظریه ولایت فقیه امام و اختیارات ولی فقیه در تعیین احکام ثانویه و احکام حکومتی که بدتر نیست. چنانچه ایشان در یکی از سرمقاله‌های خود (روزنامه رسالت، مورخ ۶ مهر ۶۶) نوشته بود: «در اسلام هیچ موردی که احتیاج به تکمیل دین و جعل حکم توسط ولی فقیه داشته باشد، وجود ندارد و مواردی که عده‌ای تصور می‌کنند که فاقد حکم است، حتماً اشتباه می‌کنند زیرا مسلماً حکم آنها تعیین شده لکن آنها اطلاع پیدا نکرده‌اند.» اما امام هرگز با آقای آذری قمی برخوردی نکردند و در آخرین روزهای حیات خود نیز نامه‌ای به ایشان نگاشته و ضمن تکریم علمی ایشان تأکید کردند که هرگز دستوری بر علیه روزنامه رسالت نداده‌اند.

ایضا این ماجرا چندان تفاوتی با ماجرای کتاب «شهید جاوید» ندارد. کتابی که قاطبه علما مانند آیت‌الله العظمی گلپایگانی‌، آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی‌، بلافاصله پس از انتشار با نویسنده آن (مرحوم صالحی نجف آبادی) برخورد کردند. از جمله آنکه مرحوم آیت‌الله گلپایگانی که بیشترین تلاش را در جلوگیری از چاپ این کتاب داشت‌، برابر طلاّب معترض اصفهانی که در خانه آقای ایشان گرد آمده بودند، گفت‌: «هر کس مقلّد من است حرام است این کتاب را بخواند». در همان شرایط، امام خمینی(ره) اگرچه محتوای کتاب را قبول نداشت، اما تنها مرجعی بود که شهریه صالحی نجف آبادی را قطع نکرد. همچنین همواره انقلابیون را از ورود به دعواهای سیاسی در مباحث دینی بازداشت. در تعدادی از سخنرانی های سال ۵۷ و ۵۸ امام، ایشان مسئله کتاب «شهید جاوبد» و مسئله «دکتر شریعتی» را در کنار هم آورده و به سوء استفاده سیاسی رژیم از اختلاف فکری علما و انقلابیون بر سر آن مسائل اشاره کرده‌اند.

مشکل برخی دویستان افراطی آنست که اسلام و امام(ره) را با برداشت های سطحی شناخته‌اند. البته نویسنده هم مدعی شناخت عمیق از اسلام یست اما آنقدر در سیره امام و صحیفه امام مطالعه کرده‌ است که یداند نمی‌شود فتوای ارتداد سلمان رشدی را به همه مسائل تعمیم داد. و نیز بداند که برخلاف تصور افراد کم‌سواد، بحث در باب موضوعات مختلف دینی در میان فضلای دین امری رایج است و اساسا بسیاری در حوزه های علمیه و دانشکده‌های الهیات درس می‌خوانند تا بتوانند به این شبهات پاسخ دهند. اگر قرار بر برخورد چماقی با صاحبان آراء مخالف با روایت رسمی بود، حوزه‌های علمیه به عنوان مراکز بحث علمی تعطیل و کتاب هایی به عنوان مانیفست حکومتی تألیف می‌شد تا همه آن را از بر کرده و بدان عمل نمایند. همچون دوران حاکمیت مائو در چین کمونیست که «کتاب سرخ» مائو در تیراژ میلیاردی تکثیر و به همگان تکلیف شد آن را حفظ کنند!

برخلاف تصور عوام و متحجرین، علوم اسلامی با مباحثات علمی آزادانه رشد کرده و حاکمیت مذهب شیعه نیز مدیون منطق آنست نه ضرب شمشیر زورمداران و تزویر کاهنان دینی. اینک باید به کسانی که به دنبال توقیف روزنامه بهار بودند و اقدام سیاسی‌شان را تعبیر به دفاع از دین می‌کردند پاسخ داد که مسئله امامت تحقیقی است و با توقیف نمی‌توان از آن دفاع کرد. آنچه که با توقیف و چماق پیش می‌رود، نه امامت و تشیع و نه ولایت‌فقیه، که سیاستِ شماست. این سیاست شماست که دین را بهانه کرده و از شکل منطقی و عقلانی به آمیزه‌های غیرعقلانی، جامد و صلب بدل کرده است.

در هر حال، مطلبی که در روزنامه بهار منتشر شده، به هیچج عنوان موهن نیست. ضمن اینکه مطلب جدیدی هم نیست، چرا که شیعه از نخستین ساعات رحلت پیامبر(ص) با چنین شبهاتی مواجه بوده است. برادران اهل سنت نیز در تمام این ۱۴ قرن مواجهه فکری دو نحله مذهبی اسلام، براهین مشابهی برای اثبات خود مطرح کرده‌اند و لذا طرح استدلال‌هایی از این جنس، توسط فردی شیعه، نمی‌تواند تفاوتی در مواجهه منطقی با آن داشته باشد. اینکه نویسنده مطلب مذکور، امامان معصوم را «الگوی ‌ایمانی» می‌داند و نه «پیشوای سیاسی» بسیار شبیه ادعایی است مرحوم آذری قمی در مجلس دوم مطرح کرد، بدین معنا که دستورات امام خمینی(ره) به عنوان ولی فقیه و رهبر جامعه، «ارشادی» است نه «مولوی»! ادعایی که استدلال ایشان و همفکرانش در مجلس – ۹۹ نماینده جناح راست – برای استنکاف از امر امام خمینی در ادامه کار نخست‌وزیر وقت (میرحسین موسوی) بود.

اما در عین حال که این مطلب موهن نیست، نمی‌توان انکار کرد که جای آن هم در روزنامه‌ی عمومی و علی‌الخصوص صفحه اول روزنامه نیست. چنین مباحثی می‌باید به شیوه مستدل و در نشریات تخصصی یا فرهنگی ویژه علوم اسلامی منتشر ‌شوند، همچون ده‌ها مطلب دیگر که در نشریات روشنفکری – مثلا آیین و کیان – منتشر می‌شد. طبیعتا بواسطه درج چنین مطلبی در نشریه ای که تناسب مخاطب و موضوع ندارد، حکم توقیف برای روزنامه هم منطقی نیست، بلکه باید رفتار حرفه‌ای را به این روزنامه تذکر داد. البته مشکل درج این دست مطالب در روزنامه‌ها و نشریات مخاطب عام، اساسی‌تر از معضل فعلی است و بر می گردد به این مسئله قدیمی که محل و حدود صفحات اندیشه در ژورنالیسم عمومی ایران هنوز تبیین نشده است چرا که اساسا در کمتر کشوری صفحات اندیشه و مطالبی از این دست در روزنامه‌ها وجود دارند. به نحوی که -حتی در کشورهای صاحب‌نظر و مهد علوم انسانی مثل آلمان هم نمی‌توان صفحات فلسفه و شعر در روزنامه‌ها یافت.

با این حال، روزنامه بهار به علت انتشار چنین یادداشتی توقیف شد. روز گذشته که خبرگزاری فارس در صفحه اصلی خود پنج مطلب علیه بهار کار کرده بود، پیش‌بینی می‌شد که سرنوشت روزنامه بهار توقیف باشد، همچنانکه پیشتر با روزنامه شرق کرده بودند: وقتی کاریکاتور هادی حیدری در روزنامه شرق منتشر شد، بلافاصله سیل مصاحبه‌ها علیه آن روزنامه آغاز شد و او را به توهیبن به رزمندگان دفاع مقدس متهم کردند تا آنکه به سرعت حکم توقیف صادر گردید. حتی وزیر ارشاد وقت هم که می‌باید مدافع حقوق هنرمندان و نویسندگان باشد – یا لااقل تا زمان صدور رأی دادگاه بی‌طرف بماند – علیه شرق مصاحبه تندی کرد. حال آنکه اگر نه به عنوان وزیر ارشاد، که به عنوان یک استاد فقه و حقوق باید می‌دانست که نمی‌شود پیش از صدور حکم داگاه، آن را مجرم شمرد. کما اینکه نهایتا رای دادگاه، تبرئه روزنامه شرق از اتهامات و انتشار مجدد آن بود: تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.

در هر حال؛ منکر اشتباهات روزنامه‌های اصلاحطلب و مشی غیرمکتبی آنها نمی‌توان شد، اما سیاست سرکوب اصولگرایان و نیز فشارهای رسانه‌ای آنان علیه جناح رقیب که حتی وزیر ارشاد دولت فعلی را به برخورد سلبی وا‌ می‌دارد، قابل توجیه نیست. وگرنه روزنامه ای که منتسب به دکتر محمد رضا عارف است – کاندیدای مستقل و معتدل اصلاحات در انتخابات گذشته که عضو مجمع تشخیص مصلحت و شورای عالی انقفلب فرهنگی نیز هست – می‌باید همچو خود ایشان مشی انقلابی‌تری داشته باشد. هرچه باشد دکتر عارف در ایام انتخابات بارها اعلام کرد که رفتارهای رادیکال برخی اصلاحطلبان را تأیید نمی‌کند و پس از انتخابات نیز از راه‌اندازی یک حزب مستقل و معتدل اصلاحطلب خبر داد.

اگرچه دکتر عارف در مقام انتقاد از آن مقاله برآمده و صراحتا گفته است «انتشار این مقاله آن هم در آستانه عید غدیرخم به دلیل سهل‌انگاری متولیان این رسانه موجب ناراحتی جامعه متدینین و شیفتگان امام علی (ع) شده است و اینجانب هم بعد از خواندن این مقاله بسیار متأثر شدم.» و تأکید کرده که «شخصاً صاحب رسانه‌ای نیستم و تنها مطالبی که در سایت شخصی من منتشر می‌شود مورد تأیید است.»، اما آن انتقادات و این ادعاها باید در روزنامه‌ای که مواضع ایشان را پوشش می‌دهد و علی‌الظاهر بیشتر سهام آن نیز از آن فرزند اوست، آشکارا انعکاس یابد. وگرنه بسیار بوده‌اند اصلاحطلبانی که گفتارشان با کردارشان یا کردار زیرمجموعه هایشان نسبت دقیقی نداشته و چه بسا عکس یکدیگر بوده‌اند. حتی اگر همین فردا حکم توقیف روزنامه بهار لغو شد، یک مسئله همچنان بر جای می‌ماند و آن اینکه با چنین روزنامه‌ای نمی‌توان شروع یک حرکت سیاسی جدید با مشی انقلابی و اعتدالی را نوید داد. هرچند که همین مواضع اصولی دکتر عارف مورد انتقاد برخی اصلاحطلبان افراطی قرار گرفته و او را به خاطر عقب‌نشینی! محکوم کرده و از دایره اصولگرایی بیرون رانده‌اند. اما دکتر عارف باید بداند که در مسیر حرکت سیاسی نو با افراطیونی از هر دو طیف سیاسی مواجه است. باید با ملاحظه همه این افراط ها، با تأمل و تعمق گام‌های بعدی را بردارد و پیش رود.

منبع:مبارزه
در عین حال که این مطلب موهن نیست، نمی‌توان انکار کرد که جای آن هم در روزنامه‌ی عمومی و علی‌الخصوص صفحه اول روزنامه نیست./منکر اشتباهات روزنامه‌های اصلاحطلب و مشی غیرمکتبی آنها نمی‌توان شد، اما سیاست سرکوب اصولگرایان و نیز فشارهای رسانه‌ای آنان علیه جناح رقیب که حتی وزیر ارشاد دولت فعلی را به برخورد سلبی وا‌ می‌دارد، قابل توجیه نیست.درباره توقیف روزنامه بهار،رضا نساجی:

مطالب مرتبط
منتشرشده: 3
  1. ali

    خوبه خطبه شقشقیه رو بخونید تا بدونید چقدر استدلالها سرکاریه و البته اونا می دونند چی می خوان بگن ما هم میدونیم چی می خواد بگهخدا رو شکر که ما اعتقاد به ولایت حضرت علی داریمبرای نمونه یک مقدار از خطبه شقشقیه رو اینجا میگذارم خطبه سوم نهج البلاغه معروف به خطبه شقشقیه که از معروف ترین خطبه های آن حضرت است :شعله‏ای از آتش دل زبانه کشید و فرو نشست! فرستادن به ایمیل مطالب اعتقادی – خطبه هایی از نهج البلاغهیکشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۴۱[1] این خطبه مشتمل بر شکایت در مورد خلافت و صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس بیعت مردم با او می باشد[2] به خدا سوگند او [ ابوبکر ] ردای خلافت را بر تن کرد در حالیکه خوب می دانست من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیابم [ که بدون آن آسیا نمی چرخد ] .[3] [ او می دانست ] سیلها و چشمه های [ علم و فضیلت ] از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان [ دورپرواز اندیشه ها ] به افکار بلند من راه نتوانند یافت[4] پس من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپیچیدم [ و کنار گرفتم ] در حالی که در این اندیشه فرورفته بودم که با دست تنها [ با بی یاوری ] به پا خیزم [ و حق خود و مردم را بگیرم ][5] و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتی که پدید آورده اند صبر کنم ؟ محیطی که : پیران را فرسوده جوانان را پیر[6] و مردان باایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وامی دارد .[7] [ عاقبت ] دیدم بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است لذا شکیبائی ورزیدم ولی به کسی می ماندم که : خاشاک چشمش را پر کرده[8] و استخوان راه گلویش را گرفته با چشم خود می دیدم میراثم را به غارت می برند . تا اینکه اولی به راه خود رفت [ و مرگ دامنش را گرفت ][9] بعد از خودش خلافت را به پسر خطاب سپرد [ در اینجا امام به قول اعشی شاعر متمثل شد که مضمونش این است ] : 1[10] که بس فرق است تا دیروزم امروز کنون مغموم و دی شادان و پیروز[11] شگفتا او که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند [ و با وجود من ] وی را از خلافت معذور دارند خود هنگام مرگ عروس خلافت را برای دیگری کابین بست[12] و چه عجیب هر دو از خلافت به نوبت بهره گیری کردند [ خلاصه ] آن را در اختیار کسی قرار داد[13] که جوی از خشونت سختگیری اشتباه و پوزش طلبی بود[14] رئیس خلافت به شترسواری سرکش می ماند که اگر مهار را محکم کشد پرده های بینی شتر پاره شود و اگر آزاد گذارد در پرتگاه سقوط می کند .[1] به خدا سوگند مردم در ناراحتی و رنج عجیبی گرفتار آمده بودند[2] و من در این مدت طولانی با محنت و عذاب چاره ای جز شکیبایی نداشتم .[3] سرانجام روزگار او [ عمر ] هم سپری شد و آن [ خلافت ] را در گروهی به شورا گذاشت به پندارش مرا نیز از آنها محسوب داشت پناه به خدا از این شورا[4] [ راستی ] کدام زمان بود که مرا با نخستین فرد آنان مقایسه کنند که اکنون کار من بجایی رسد که مرا همسنگ اینان [ اعضای شورا ] قرار دهند ؟[5] لکن باز هم کوتاه آمدم و با آنان هم آهنگی ورزیدم [ و طبق مصالح مسلمین ] در شورای آنها حضور یافتم[6] بعضی از آنان به خاطر کینه اش از من روی برتافت و دیگری خویشاوندی را [ بر حقیقت ] مقدم داشت اعراض آن یکی هم جهاتی داشت که ذکر آن خوشایند نیست .[7] بالاخره سومی بپاخاست او همانند شتر پرخور و شکم برآمده همی جز جمع آوری و خوردن بیت المال نداشت[8] بستگان پدریش به همکاریش برخاستند آنها همچون شتران گرسنه ای که بهاران به علف زار بیفتند و با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند برای خوردن اموال خدا دست از آستین برآوردند اما[9] عاقبت بافته هایش [ برای استحکام خلافت ] پنبه شد و کردار ناشایستش کارش را تباه ساخت[10] و سرانجام شکم خوارگی و ثروت اندوزی برای ابد نابودش ساخت[11] ازدحام فراوانی که همچون یالهای کفتار بود مرا به قبول خلافت واداشت آنان از هر طرف مرا احاطه کردند[12] چیزی نمانده بود که دو نور چشمم دو یادگار پیغمبر حسن و حسین زیر پا له شوند آنچنان جمعیت به پهلوهایم فشار آورد که سخت مرا به رنج انداخت و ردایم از دو جانب پاره شد

  2. علی

    به شرطی که این مقاله علمی بوده باشه حرف شما درستهولی این بابا بدیهیات رو هم زیر سوال میبره. ادعا می کنه که تو نهج البلاغه هیچی در مورد غصب نیومده و…. ولی خطبه 18 دی 58 رو خونده یا اینقدر بی سواده یا اونقدر اهل مطالعه؟!!!!این نشون میده این بابااصلا برای گرفتن جواب مطلب ننوشته بوده که شما میگید بریم جوابش رو بدیم اون داره شبهه رو پخش میکنه تا بیای به این جواب بدی 10 تا دیگه شبهه درست کرده اصلا هم وای نمی یسته ببینه جوابش چیه وگرنه اگر این بابا دنبال جواب بود اول با یکی دو نفر بحث می کرد بعد مطلب می نوشت. بگذریم که روزنامه اصلا یک رسانه یک طرفه است نه دو طرفهمواظب باشید نظر مثبت داشتن به دیگران رو با هالو بودن اشتباه نگیرید

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.