در جستوجوی حقیقت؛ نگاهی منصفانه به سخن استاد یوسفی غروی
سیدعلیرضا واسعی
استاد محمدهادی یوسفی غروی، از محققان بنام، منصف و پرتوان حوزه تاریخ اسلام، در سخنی که به هر دلیلی اخیراً از ایشان انتشار یافت، بر نکاتی انگشت تاکید نهاد که از پیش روشن بود نمیتواند مورد اقبال شماری از باورمندان مذهبی و نیز برخی از پژوهشگران کلامی نگر قرار گیرد، چنان که خود هوشیارانه به آن توجه داده و گفته بود من این سخنان را باصدای بلند می گویم تا اگر کسی نظری دارد آن را بیان کند. این که باورمندان در این باره چه داوری دارند، از این مقال خارج است، اما ادعای پژوهشگرانی که به نقد سخن ایشان نشسته و با ارائه پارهای از مستندات، مدعای وی را به چالش کشیدند، جای تأمل دارد.
ادعای یوسفی غروی، بیش از هر چیز، معطوف به دو مقوله بود:
1. مقوله حزن و اندوه بیش از حد حضرت فاطمه(س) در رحلت جانگداز پدر بزرگوارش، پیامبر(ص) که چون مایه آزار و اذیت دیگران شده بود، منجر به شکایت بزرگانی از مدینه به علی(ع) و در نهایت تعبیه مکانی در قبرستان بقیع گردید که از آن به بیتالاحزان یاد شده است. استاد یوسفی بر آن است که این روایت تنها در کتاب بحارالانوار، آن هم به اذعان خود مجلسی، بدون هیچ مستندی آمده و همان مأخذ دیگر نویسندهها گردید، بی آن که هیچ پشتوانه دیگری داشته باشد.
2. دیگر مقوله کنش شگرف جنازه مبارک حضرت فاطمه(س) در هنگامه دفن بود که در آن آمده وقتی امام علی(ع) از غسل و کفن بدن آن حضرت فارغ شد، از فرزندانش خواست تا برای وداع پیش آیند و چون حسن و حسین(ع) کنار جنازه مادر آمدند، آن جنازه دستان را باز کرد و فرزندانش را به آغوش کشید و این صحنه چنان دلخراش بود که حتی آسمانیان نتوانستند آن را تحمل کنند و … .
البته این دو واقعه به فراوانی از سوی اهل منبر و روضه بیان شده و هر دوی آنها، در فرهنگ شیعی امروز، از سوزناکترین ماتمسرایی بهشمار است و طبیعی است پرداختن انتقادی به آنها، مایه اعتراض و سر و صدا خواهد بود، چنان که برخی از دغدغهمندان مشفقانه توصیه کردند کاش استاد چنین سخنانی بر زبان نمیراند و دیگران نیز بایستهتر آن میدانند که اهل نظر، از پرداختن به چنین مقولههایی دوری گزینند، چون در افتادن با باورهای ریشهدار و احساسات عمومی مردم است، برخی دیگر اما از منظر پژوهشی به سخنان استاد نظر کرده و بر اساس دستهای از دادههای تاریخی، بی پایه بودن آن را به زعم خویش، نشان دادند.
البته توصیههای بیان شده برای کارشناس دینی چندان موجه نمینماید، چون اساساً وظیفه او جز این نیست که در اصلاح باورها و بیان حقایق بکوشد و مسیر درست را از نادرست شناسایی کند تا جامعه را از درافتادن در مسیر کژیهای فکری و خرافههای عقیدتی بازدارد. بنابر این تاکید بر همسویی با عواطف و احساسات عمومی و باورهای رایج، نه با سیره و سنت پیشوایان دینی سازگار است، نه با اخلاق اسلامی و نه با تعهد علمی، اما در حاشیه آن چه در نقد علمی بیان شده، چند نکته قابل بیان است:
1. سخنان جناب غروی، دو بخش عمده داشت و عملاً ناقدان محترم به قسمت دوم آن که حساسیتبرانگیزتر است اشارهای نکردهاند و گویی- چنانکه از آنان انتظار میرود- تا حدی با ایشان همراهی دارند. واقعیت آن است که آن گزارش از سندیت قابل دفاعی برخوردار نیست، ضمن این که اگر چنین کنشی از جنازه مبارک حضرت فاطمه(س) صورت میگرفت، دلیل آشکاری بر زنده بودن آن حضرت بود و طبعاً وظیفه امام علی(ع)، نه اظهار شگفتی یا اندوه، بلکه اقدامهای دیگری بود. این روایت را باید با رویکرد انتقادی جدی نگریست و بیپایه بودن آن را نشان داد، هر چند از منظر مذهبی، اهمیت داشته یا مورد اقبال باشد.
2. اما در خصوص بیتالاحزان، سخن استاد غروی را باید در رویکردی مجموعی به نقد نشست. او بیتردید میداند که در گذشته محلی به نام بیتالحزن یا مسجد فاطمه(س) در بقیع وجود داشته و این نکته چندان نیازمند مطالعه و تحقیق نیست، چنانکه اندوه و گریه آن حضرت در فراق پدر، هم امری عادی است و هم مورد تاکید، اما سخن ایشان با مقدماتی که برای آن ذکر میشود، جای بررسی دارد، هر چند بخشهایی از آن در کتابهای دیگر آمده باشد، برای توضیح بیشتر توجه به نکات زیر بایسته است:
اول: آنچه از شخصیت اخلاقی حضرت فاطمه(س) معروف است، نمیتواند چنین عملی را –گریه شب و روز و با صدای بلند- که مایه رنجش و تأذی همسایگان، بلکه مردم مدینه باشد، پذیرفتنی دانست. فهم این نکته از منظر فردی بیرونی، بدیهیتر از آن است که به استدلالی نیاز باشد و برای باورمند مذهبی نیز قابل دفاع است، چون بیش از هر چیزی تخریب مقام والای آن حضرت را نشانه میرود که نباید مورد تأیید قرار گیرد. البته این سخن، به اصل وقوع آن نظر دارد که امری غیر تاریخی است.
دوم: با فرض واقع شدن چنین عملی، از نظر تاریخی باید بتوان برای آن سند استواری نشان داد، در حالی که این سخن اول بار، در دو کتاب شیخ صدوق(م 381 ه)؛ الامالی صفحه 204 و الخصال صفحه 273 و بر پایه حدیثی مرفوع آمده که حضرت فاطمه(س) یکی از گریه کنندگان پنج گانه بود و از کثرت زاری بر رحلت پدر، مردم مدینه اعتراض کردند و ایشان از آن پس به مقابر(مقابر شهداء) میرفت و میگریست تا آرام شود. نویسندههای بعدی، همگان از ایشان نقل کردهاند. چنان که روشن است، اولاً حدیث مرفوعی است و از نظر حدیث شناسی نامستند، ثانیاً سخنی از ساختن محلی برای زاری در آن دیده نمیشود و گذشته از اینها، محتوای روایت نیز به گونهای است که به آسانی میتوان در آن خدشه داشت.
سوم: قضیه بیتالاحزان در متون روایی/ حدیثی، اول بار در کتاب بحار الانوار مجلسی(م 1111 ه) جلد 43، صفحه 177 آمده است با این تصریح که من این مطلب را در کتابی دیدم بی آن که اساسی داشته باشد، اما دوست داشتم آن را نقل کنم(صفحه 174). جالب آن که در هیچ یک از کتب مذهبی پیش از بحار، حتی نام چنین مکانی که متعلق به حضرت فاطمه(س) باشد نیز نیامده است و این برای محقق تاریخ مذهبی، نمیتواند امر کوچکی باشد، بنابراین، آنچه برخی از ناقدان آوردهاند که این کلمه در کتابهای رحله ابن جبیر یا وفاء الوفاء سمهودی یا دیگران که پیشتر از بحار بوده، ذکر شده، نمیتواند مقوله ذکر شده را اثبات کند، جز اینکه در گذر زمان، محلی در بقیع به این نام وجود داشته است و میدانیم که پیدایی چنین نامهایی در طول تاریخ که برآمده از فرهنگ/ ذائقه عمومی است، اندک نیست، چنان که رأسالحسین، مزار شریف، مسجد ردالشمس یا اسامی دیگر گواه آشکاری بر عدم شایستگی آنها برای اثبات یک واقعیت تاریخیاند. پس آنچه استاد یوسفی ادعا کرده، با نقدهای ذکر شده زیر سؤال نمیرود.
چهارم و آخرین مطلب آنکه وجود مسجد فاطمه(س) هرگز نمیتواند معطوف به ادعای استاد غروی و مورد استناد باشد، چون در جامعه اولیه اسلامی، مکانهای زیادی را به احترام افرادی و با عنوان مسجد نامگذاری کردهاند، از آن رو که آن شخص در آن جا نماز گزارده است و این سنت، نوعی پاسداشت اصحاب یا بزرگان تاریخ اسلام بوده است.
البته این نوشته به معنای غیر قابل نقد بودن همه سخنان استاد غروی نیست، ولی بیتردید، نوعی انصافطلبی در مواجهه با دیدگاههای متخصصان فن است.
* سید علیرضا واسعی، دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، بهمن 1399 شمسی[email protected]